اوضاع سیاسی و بسوی حزب

از زمانی که اتحاد سوسیالیستی کارگری در باره ی ضرورت ایجاد حزب طبقه کارگر بحث کرد تغییر و تحولات زیادی چه در موقعیت گرایش سوسیالیسم کارگری و چه در جامعه رخ داده است. سال ۸۸ که جنبش عظیم توده ای به میدان مبارزه آمد و تغییر و تحولات بسیاری در عرصه ی سیاسی ایران رخ داد. از یکسو جنبش عظیم توده ای یک گام مهم در عرصه ی سیاسی ایران بود و بیش از پیش توده ها در مقابل جمهوری اسلامی قرار گرفتند و سرنگونی جمهوری اسلامی به یک مطالبه عمومی تبدیل گردید. جنبش اعتراضی وسیع توده ها پایه های حکومت را به لرزه درآورد و جمهوری اسلامی در یک بن بست سیاسی قرار گرفت. مکانیزم های پایداری جمهوری اسلامی محدودتر گردید و بحران حکومتی افزایش یافت. اما به همان دلیل که قبلا نیز توضیح دادیم، آن جنبش هر چند از اهمیت بسزایی در عرصه ی سیاسی ایران برخوردار بود، اما به دلایلی که در تحلیل های ما  بیان شد، آن جنبش یک انقلاب نبود زیرا طبقه کارگر با صف و مبارزات  مستقل و متحد در آن غایب بود و از سوی دیگر اصلاح طلبان حکومتی که بخشا و تا حدودی بر آن جنبش نفوذ داشتند، شدیدا در هراس از اوج گیری جنبش خودبخودی و ساختارشکنی و رادیکال شدن، از طریق نفوذ خود بازدارندگی های قابل توجهی ایجاد کردند. بازدارندگی های اصلاح طلبان و عدم آمادگی طبقه کارگر جنبش سال ۸۸ را در سراشیب قرار داد و در نهایت با افول مواجه گردید. هر چند جنبش سال ۸۸ پایان یافت اما جمهوری اسلامی موقعیت خود را نتوانست بهتر کند. تضادهای منطقه ای جمهوری اسلامی و امپریالیست های غربی تحریم های شدیدی را برای حکومت ایران در پی داشته که بحران اقتصادی جامعه شدیدتر شد و پایه های اقتصادی حکومت نیز متزلزل شدند. قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی کاهش یافت و جنگ در سوریه و فاصله گرفتن حماس از ایران، شکست گروهای اسلامی طرفدار ایران در سومالی و محدود کردن صادرات ایران به کشورهای منطقه، کاهش صادرات نفت، مشکل در دریافت مطالبات مالی و… از جمله مصادیق آن هستند.

از سال ۸۸ تا کنون هر چند که اصلاح طلبان به حاشیه رفتند و نفوذ سیاسی آنها کاهش یافت و هیچ استراتژی پیشبرنده ای نداشتند، اما بحران درون قدرت کاهش نیافت و در نتیجه ی بحران حکومتی که در ذات این نظام است بار دیگر و به شکلی دیگر بروز کرد. با شقه شقه شدن رژیم آنها بیش از پیش محدود شده اند و ادامه ی بحران حکومتی، جمهوری اسلامی را باز هم در موقعیت بحرانی تری قرار داد.

بنا بر این جمهوری اسلامی هم از درون و هم از بیرون تحت فشار و در یک شرایط بحرانی قرار دارد. نارضایتی و اعتراضات در جامعه نیز با فشارهای اقتصادی به طور مداوم وجود دارد و جمهوری اسلامی هیچ راه حلی به جز سرکوب برای آن ندارد. بیکاری، گرانی و تورم نارضایتی شدیدی ایجاد کرده و طبیعتا مجموعه ای از اعتراضات  را به دنبال داشته است. و احتمال بروز اعتراضات و شورش های وسیع را ایجاد کرده است. فشارهای اقتصادی زمینه ی پیشروی مبارزه طبقاتی را افزایش داده و وضعیت بحرانی و غیر عادی در جامعه وجود دارد. دستمزد کارگران از خط فقر میل به خط مرگ پیدا کرده و فقر و سیه روزی شدیدی بر زندگی کارگران و اکثریت توده ها حاکم شده است و در نتیجه زمینه ی عینی برای یک مبارزه وسیع و انقلابی کاملا وجود دارد.

اما این یک روی واقعیت است روی دیگر شرایط سیاسی پیچیده و خاص جامعه ی ما است. مبارزه طبقاتی در ایران در چند دهه ی گذشته ایران فراز و نشیب های زیادی داشته و تحت تاثیر آن شرایط خاصی برای توده ها فراهم شده است. انقلاب بهمن، دهه ی شصت، جنبش سال ۸۸ از جمله بزرگترین عرصه های جدال های سیاسی در سه دهه ی گذشته در ایران بوده اند و همه ی این جدال های سیاسی و طبقاتی تجربیاتی را برای توده ها به جا گذاشته اند. خمینیسم و مجاهدین خلق، اصلاح طلبان هریک در دوره هایی آلترناتیو های تعیین کننده ای در عرصه ی سیاسی بوده اند و در نهایت با سوار شدن بر موج انقلاب و یا مبارزات وسیع کارگران و دیگر توده ها منافع خود را پیش بردند.  توده ها در جریان مبارزه عملی این تجربه را کسب کرده که به هر بلوک قدرتی به سادگی دل نبندند. این واقعیت در عرصه ی مبارزه ی طبقاتی خود تا حدودی نشان از پیشرفت و بلوغ سیاسی است. آنچه در کشورهای عربی و موسوم به بهار عربی رخ داد بیشتر شبیه دوران انقلاب ۵۷ ایران است. اصلاح طلبان حکومتی هر چند از دیگر گرایشات ذکر شده از نفوذ بیشتری برخوردارند، اما با برخوردی که در جریان جنبش سال ۸۸ داشتند و بازدارندگی هایی که ایجاد کردند، و عدم وجود ظرفیت در آنها برای پیشبرد جنبش خودبخودی که شکل گرفته بود، در موقعیت ضعیف و درجه دومی قرار گرفتند و همانطور که گفته شد استراتژی عملی برای توده ها به جز چانه زنی و اعتراضات محدود ندارند. هر چند این تجربیات در سال ۸۸ در ایران به شکلی دیگر بروز کرد اما در نهایت و در دوره ی کنونی که اصلاح طلبان پس از سال ۸۸ اعتبارشان کاهش یافت، و نفوذشان در میان مردم  کمتر شد، در شرایط کنونی دیگر به عنوان یک قطب سیاسی- هر چند هنوز مطرحند و در آینده نیز ممکن است امکان عرض اندام پیدا کنند- اما فعلا منشاء اثر تعیین کننده ای نیستند. دیگر آلترناتیوهای بورژوایی نیز هر چند فعالند اما از اعتبار و نفوذ ناچیزی برخوردارند. سلطنت طلبان هر چند سال ها به پشتوانه ی دلارهای آمریکا از امکانات وسیع تبلیغاتی برخوردارند و بالقوه و در هر شرایط بحرانی برای جنبش خطرناکند، اما بالفعل از نفوذ زیادی برخوردارنیستند و درصد زیادی از مردم  به آنها اعتماد ندارند. مجاهدین خلق نیز به هیچ وجه نه تنها نفوذ گذشته- دهه ی شصت – را ندارند، بلکه با وجود تلاششان در نزدیک شدن به غرب و خارج شدن از لیست “تروریست ها” نمی توانند حتی ده درصد اعتبار دوران بعد از انقلاب را کسب کنند. مجاهدین خلق پس از بکار بردن مشی مسلحانه جدا از توده و از زمان متحد شدن با حکومت صدام و حمله های نظامی و در نهایت عملیات شکست خورده ی فروغ جاودان، کارنامه ای جز شکست به جای نگذاشتند.  آنها با “ارتش آزادیبخش” خلع سلاح شده و بی اسلحه و در آستانه ی خارج شدن از عراق و از بین رفتن حتی دکور باقی مانده از آن، استراتژیشان دود شده و به هوا رفته است و با وجود داشتن حدود سه هزار نفر در عراق در میان نیروهای اپوزوسیون بورژوا از کمترین اعتبار برخوردارند.

دیگر لیبرال ها نیز تقریبا وضعیتی مشابه اصلاح طلبان دارند، باضافه ی اینکه به مراتب از نفوذ کمتری به نسبت اصلاح طلبان برخوردارند. از یکسو در شرایط استبدادی ایران نمی توانند راه کارهای مسالمت آمیز نشان دهند و از سوی دیگر بنا به ماهیتشان در هراس از انقلاب و جنبش توده ها هستند. هر چند آنها نیز سعی کرده اند خود را با شرایط تطبیق دهند و پز “تندی و تیزی” علیه رژیم داشته باشند اما بنا به ماهیتشان، در مقابله با راه حل های انقلابی، در حاشیه قرار گرفته اند.

در این رابطه “طیف چپ” را می توانیم به دو بخش تقسیم کنیم. چپ کارگری و غیر کارگری. چپ غیر کارگری چه در قالب حزب کمونیست ایران -کومله- که با بحث اتحاد عمل بین نیروهای چپ سعی در ایجاد قطب سوسیالیستی دارد. با گذشت زمان- بیش از یک سال- شکست این پروژه بیش از پیش آشکار شده و تقریبا هیچ جریان مطرحی در آن باقی نمانده است و در این رابطه آنچه فعلا واضح است این واقعیت است که این جریانات از این طریق راه به جایی نمی برند و نمی توانند یک بلوک قدرت در جامعه ایجاد کنند. آنها حتی قادر نیستند تا در مورد مسائل روز جنبش کارگری و مردمی موضعی واحد بگیرند. نمونه بارز آن در جریان تغییر و تحولات درونی سندیکای شرکت واحد و اخراج اسانلو حتی یک اطلاعیه مشترک هم ندادند. واضح است که در هر تند پیچ تاریخی بنا به تناقضات جدی که در آنها وجود دارد نمی توانند مواضع مشترک سیاسی و تاثیر گذاری داشته باشند و ناچارند تا صرفا کلی گویی کنند و فعالیت های محدود خارج کشوری داشته باشند. بویژه به این دلیل که موضعگیری های جریان اصلی -کومله- بسیار پر تناقض، سانتر و پوپولیستی است و به همین دلیل و با وجود در اختیار داشتن امکانات وسیع رسانه ای حتی نتوانستند بخشی از فعالین و پیشروان کارگری را جذب نمایند .اگر از دیگر جریانات قابل توجه چپ غیر کارگری بخواهیم نام ببریم، کمونیست های کارگری هستند که البته آنها نیز حتی در اوج دوران “طلاییشان” آلترناتیوی در جامعه نبودند و بیشتر خیال پردازی می کردند و اما به هر حال به عنوان یک جریان چپ مطرح بودند که در یک دهه ی گذشته به شدت دچار افول، انشعاب، پراکندگی و ریزش نیرو شدند و در نهایت نیز بخش های قابل توجهی از آنها تنها تبدیل به جریانات خارج کشوری شدند. بنا بر این صحبت از اینکه آنها بتوانند به یک بلوک سیاسی قدرت در جامعه ی ما تبدیل شوند کاملا دور از ذهن و منطق است. پا فشاری آنها بر تئوری های منصور حکمت که خود منشاء بحران کمونیست های کارگری بود و هست بیش از پیش آنها را به قهقرا خواهد برد. طرحی که چند ماه پیش حمید تقوایی با سروصدا و تبلیغات در مورد وحدت گرایشات مختلف کمونیست های کارگری حول نظرات منصور حکمت داد، اکنون واضح است که شکست خورده و عملا نمی تواند تحقق یابد. تئوری های منصور حکمت منشاء بحران کمونیست های کارگری بود و هست و بنا بر این اجماع با مرکزیت آن تئوری ها حرکت رو به عقب و رجعت به مرکز ثقل بحران است. تلاش رو به جلو برای آنها تنها با نقد تئوری های جدا از طبقه حکمت ممکن است نه بلعکس. حکمتیست ها در یک نشست با کمونیست های کارگری حمید تقوایی و با دادن اطلاعیه ای علنی بر بخشی از تناقضات جدی گرایشات مختلف کمونیست های کارگری تاکید کردند. بنا بر این طرحی که برای غلبه بر بحرانی بود که دامنگیر همه ی کمونیست های کارگری است به قوت خود پا بر جا است و با چنین روش های ساده لوحانه ای نمی توان بر آن غلبه کرد.

سوسیالیست ها و جناح چپ جنبش کارگری در مدت گذشته پیشروی های قابل ملاحظه ای داشته اند. سوسیالیست ها و منسجمترین بخش آن- اتحاد سوسیالیستی کارگری- طی چند سال گذشته موفق بوده تا نقش بیشتری در زدودن انحرافات و کنار زدن موانع نظری و کمک به ایجاد تشکل های کارگری داشته باشد. و جناح چپ جنبش کارگری نیز قوی تر و فعالتر شده و هر چند زیر ضربات مدام دستگاه سرکوب قرار دارند، اما در نهایت پیشروی کرده اند و توانستند هر چه بیشتر از جناح راست گسست نموده و وزنه جناح چپ جنبش کارگری را سنگینتر کنند. اما همه ی اینها هنوز منجر به آن نشده تا آلترناتیو سوسیالیستی یا چپ کارگری شکل بگیرد. هر چند در بیشتر عرصه های فعالیت جنبش کارگری رد پای جناح چپ و سوسیالیست ها وجود دارد، اما در سطح بدنه ی طبقه کارگر و در میان دیگر توده های زحمتکش، آنها به مثابه یک گرایش و قطب سیاسی مشخص و منسجم و کاملا شناخته شده نیستند. به عبارتی دیگر سوسیالیست ها و جناح چپ جنبش کارگری با وجود پیشروی ها و دست آوردها، هنوز بلوک سیاسی خود، یعنی حزب کارگران را ایجاد نکرده و در یک تشکیلات منسجم و سراسری که تعداد قابل توجهی از رهبران عملی طبقه کارگر را در خود داشته باشد، متشکل نشده اند. واضح است که مانع اصلی همچنان استبداد حاکم است، اما در کنار آن تلاش برای انسجام بیشتر ضروری است. اوضاع سیاسی ایران که دچار بحران وسیعی است فعالین جنبش کارگری را در موقعیت خاصی قرار داده که ضروری است هر چه بیشتر نسبت به شرایط واکنش نشان داده و زبان اعتراض و مبارزه ی توده ها باشند.

به هر شکل با توجه به توضیحات فوق گرایش سوسیالیستی و جناح چپ جنبش کارگری نیز بالفعل قادر نیستند تا خلاء سیاسی موجود را پر کرده و به مثابه یک آلترناتیو پا به میدان بگذارند. واضح است که برای جبران این وضعیت هر چه بیشتر باید تلاش داشت تا گام های جدی به سوی ایجاد حزب قدرتمند کارگری برداشت. اینکه حزب طبقه کارگر دقیقا به چه شکل و چه زمانی تشکیل خواهد شد تماما قابل پیش بینی نیست، و تجربه آن در کشورهای مختلف و شرایط خاص هر جنبش متفاوت بوده است، اما به هر شکل باید پذیرفت که راه زیادی در این رابطه طی شده و تجربیات و اندوخته های پراتیک و تئوریک زیادی وجود دارد که در راه تحقق استراتژی سوسیالیستی برگ های برنده ای به حساب می آیند. به این اعتبار جناح چپ جنبش کارگری و سوسیالیست ها در یک دوران گذار قرار دارند. هر چه این دوران را سریعتر و اصولی تر طی کنند به همان نسبت امکان اینکه بالقوه بتوانند به یک بلوک سیاسی قدرت و در واقع حزبی مطرح تبدیل شوند که خلاء سیاسی موجود را پر کند بیشتر است و اگر در این راه درجا زده و موانع پیش رو را نتوانند کنار بزنند آلترناتیوغیر کارگری دیگری این خلاء قدرت را پر خواهد کرد و یا اوضاع با وجود تمام وخامتش همچنان با تداوم حیات جمهوری اسلامی طی خواهد شد.

اما در این دوره که جامعه ی ما از یکسو دستخوش بحران های وسیع اقتصادی و سیاسی است و فاصله ی طبقاتی به شدت افزایش یافته است و نارضایتی توده ها بیش از پیش حدت یافته است، امکان هرگونه اعتراض، شورش و مبارزات خودبخودی وجود دارد. هم اکنون نیز کارگرانی که بیکار می شوند و یا دستمزدهای عقب مانده دارند اینجا و آنجا دست به اعتراضات و تجمعات می زنند، ولی به نسبت فشار اقتصادی و اجتماعی موجود، واکنش ها کمتر آن چیزی است که انتظار می رود. هر چند سرکوب و استبداد حاکم همواره عامل بازدارندگی مبارزات طبقه کارگر و توده ها است، اما این تنها عامل نیست و همیشه با سرنیزه نمی شود حکومت کرد. آنچه بیشتر باعث شده تا حکومت با وجود تمام بحران هایش همچنان سرپا بماند، همانا خلاء سیاسی است که در جامعه وجود دارد. با سپری شدن بیش از سی سال از عمر رژیم و مبارزات وسیع کارگران و زحمتکشان در مقاطع مختلف بی اعتمادی وسیعی نسبت به آلترناتیو های موجود وجود دارد. به طریق اولی گفته شد که این هم نشانه ی بلوغ سیاسی است و هم عدم تکامل جنبش. پیشروی و بلوغ جنبش از آن زاویه است که دیگر به راحتی به هر آلترناتیو بورژوایی دل نمی بندد و توهم نسبت به آنها هر چند وجود دارد، اما ضعیف است. از سوی دیگر نقش طبقه کارگر و جنبش کارگری در معادلات سیاسی به مراتب بیشتر شده و در آینده سیاسی جامعه تعیین کننده خواهد بود ولی همانطور که توضیح داده شد جناح چپ جنبش کارگری نیز در شرایط کنونی قادر به پر کردن خلاء سیاسی و تغییر توازن قوای موجود نیست و در نتیجه در کنار نارضایتی و اعتراضات و مبارزات خودبخودی موجی از دلسردی و بی اعتمادی و عدم وجود افقی روشن در مقابل توده ها قرار دارد و همین موضوع خلاء سیاسی بوجود آورده که در کنار سرکوب به مانعی بزرگ در جنبش کارگران و مردم تبدیل شده است.

 البته مسئله درک ضرورت حزب به تنهایی نیست. مسئله روش ویژه ای است که برای تشکیل حزب مناسب است و در بحث بسوی حزب دنبال کرده ایم و آن اتحاد فعالین کارگری حول یک استراتژی کارگری و سوسیالیستی است. و ما تا حدودی از این جنبه دوریم. تحلیل ما از اوضاع ایران و خطیر بودن شرایط و به این اعتبار کارهایی که باید در دستور گذاشت با حمایت فعالین جنبش کارگری ایران و حتی با آنها که خود را به این گرایش نزدیک می دانند یکی نیست و همین مانع از یک پراتیک نسبتا واحد است. مادام که این دوری وجود دارد نمی توان بسوی حزب رفت زیرا حتی به فرض محال حتی اگر حزب هم تشکیل شود قادر نیست یکپارچه ظاهر شود و منشا اثر باشد. اوضاع سیاسی کنونی بسیار آماده تر از دورانی است که بسوی حزب منتشر شد و به همین اعتبار نیاز به حزب بسیار زیاد تر از سابق است اما جناح چپ جنبش کارگری آمادگی کافی ندارد. تنها با ایجاد چنین حزبی که پایه در جناح چپ جنبش کارگری داشته باشد و به حول استراتژی سوسیالیستی منسجم شده باشد است که می توان راه دیگری را به کارگران و توده ها برای رهایی از نکبت کنونی جامعه ی سرمایه داری ایران نشان داد. بنا بر این بررسی مولفه هایی که می توانند حزبی کارگری ایجاد کنند در هر پروسه از مبارزه طبقاتی ضروری است. نمی توان یکبار برای همیشه مولفه هایی را در دستور کار قرار داد و کار را تمام شده تلقی کرد. واضح است که مولفه ای مثل ضرورت وجود استراتژی سوسیالیستی که اتحاد سوسیالیستی کارگری در بحث بسوی حزب مطرح کرد، اصلی لایتغیری است و به مرور زمان و در اثر شرایط خاص مبارزه طبقاتی تغییر نخواهد کرد. کارگران سوسیالیست نمی توانند با احزاب و گرایشات غیر کارگری و خرده بورژوایی که فاقد استراتژی سوسیالیستی هستند، حزبی کارگری و یا قطبی سوسیالیستی  تشکیل دهند. بنابر این تنها با کنار زدن موانع در راه مقبولیت استراتژی سوسیالیستی در بین کارگران پیشرو می شود به اجرایی شدن حزب نزدیک شد. اما در مورد مقبولیت و مطرح شدن گرایش سوسیالیستی در طبقه و جامعه، در هر پروسه باید موقعیت و وضعیت تغییر یافته را دائما مورد بررسی قرار داد.

 با توجه به مجموع مسائل اولا کارگران سوسیالیست باید هر چه بیشتر وجه تمایز سوسیالیسم کارگری را با دیگر گرایشات غیر کارگری نشان دهند و در مبارزه با گرایشات غیر کارگری درون طبقه و بخصوص در میان فعالین کارگری هر چه بیشتر نقش ایفا کنند. و در واقع وجه تمایز استراتژی سوسیالیستی را از دیگر گرایشات به هر شکل ممکن روشن کنند و مبارزه ای جدی با انحرافات درون جنبش را پیش ببرند.

دوما لازم است بحث ضرورت ایجاد حزب کارگری را در بین فعالین سوسیالیست و کارگران پیشرو نزدیک به سوسیالیست ها دامن بزنند. اینکه مجموع فعالین گرایش سوسیالیسم کارگری و کارگران نزدیک به آن بدانند نوع فعالیت کنونی نمی تواند قطب سیاسی کارگری را ایجاد کند و تا زمانی که چنین قطب و آلترناتیوی وجود نداشته باشد طبقه کارگر به معنای وسیع کلمه غایب میدان مبارزه ی سیاسی است. هنوز فعالیت جناح چپ جنبش کارگری و سوسیالیست ها تبلور یک گرایش سیاسی مشخص و منسجم برای کل طبقه و جامعه نیست و این بزرگترین ضعف کنونی برای طبقه کارگر و حتی زحمتکشان است. به این اعتبار روشن شدن تفاوت فعالیت متشکل در یک حزب کارگری و نوع فعالیت کنونی جناح چپ جنبش کارگری را باید نشان داد. با ایجاد حزبی قدرتمند می توان ارتباطی محکم بین مبارزات خودبخودی و فعالیت پیشروان ایجاد کرد.

سوما کارگران سوسیالیست باید بدانند که ایجاد حزب طبقه کارگر خود مرحله ای برای متشکل شدن بیشتر است و امکان ایجاد قطب کارگری سوسیالیستی را بیشتر فراهم می کند. حزب کارگری هر چند که باید متشکل از تعداد قابل توجهی از فعالین و رهبران عملی جنبش کارگری باشد، اما هنوز مسیر زیادی در راه مبارزه طبقاتی آن حزب وجود خواهد داشت. همانطور که ایجاد حزبی بدون پشتوانه بخشی از رهبران عملی و پیشروان جنبش کارگری آن جریان را به گروهی جدا از طبقه تبدیل می کند- همانطور که بسیاری از احزاب چنین هستند- همانطور تاخیر بیش از حد در ایجاد حزب کارگری مضرات خود را دارد. به این اعتبار و با توجه به مجموعه ی شرایط و پروسه ای که در راه ایجاد حزب طی شده است، موضوع ایجاد حزب به طور جدی باید در دستور کار کارگران سوسیالیست و پیشرو باشد.

در این دوره از مبارزه طبقاتی تلاش برای ایجاد حزب کارگری عرصه ای مهم و تعیین کننده از مبارزه ی طبقاتی است. بیش از یک دهه مبارزه ی وسیع کارگران برای ایجاد تشکل های توده ای کارگری نه تنها از دستور کار خارج نشده بلکه با توجه به دست آوردها در این زمینه و با توجه به اوضاع سیاسی از اهمیت دو چندانی برخوردار است. در کنار تلاش برای متحد شدن حول استراتژی سوسیالیستی در واقع ایجاد تشکل های کارگری در متن اوضاع سیاسی کنونی و مسئله ی ایجاد حزبی کارگری با هم گره خورده و برای پیشروی در هر عرصه نیازمند پیشروی در عرصه های دیگر هستیم. تلاش برای کسب هژمونی سیاسی طبقه نه تنها با دخالتگری حداکثری سوسیالیست ها و فعالین کارگری در اوضاع سیاسی پیش می رود بلکه تلاش برای ایجاد تشکل های توده ای کارگری در هر جا و به هر شکل ممکن باعث تقویت جناح چپ و سوسیالیست می شود و بدون حزبی کارگری و شناخته شده که ریشه در تشکل های توده ای کارگری دارد و نسبت به اوضاع سیاسی اکتیو باشد و کارگران با نفوذ در طبقه در آن نقشی موثر داشته باشند و بدون حزبی که استراتژی سوسیالیستی دارد و خلاصه بدون حزبی که بتواند در مقابل دیگر آلترناتیو های کارگری تکیه گاه محکمی برای طبقه کارگر باشد پیروزی طبقه کارگر در جدال های طبقاتی پیش رو ممکن نخواهد بود.

به نقل از به پیش! ۸۹، پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۲، ۳۰ مه ۲۰۱۳