اهمیت شیوه برخوردهای ما در پیشبرد اهداف مشترک انسانی

مقدمه:

بحث اخیری که بین تورج امیری و سعید صالحی نیا انجام گرفت، بدون تردید توجه بسیاری از دوستان را بخود جلب

کرده است. این بحث بنظر من به دو دلیل نیازمند بررسی کردن می باشد:

۱٫ مسئله نقش مذهب در دیدگاهها و برخوردهای ما با هم.

۲٫ تاثیری که مذهب می تواند در انقلاب پیش روی مردم داشته باشد.

البته فکر می کنم که این دو در عین جدا بودن، درهم تنیده و بهم مربوط نیز می باشند.

۱٫ مسئله نقش مذهب در دیدگاهها و برخوردهای ما با هم.

متاسفانه دوستان ما هنوز به نقطه مشترکی بر سر چگونه موضع گرفتن در برابر این معضل مهم اجتماعی و سیاسی، در شیوه های مبارزاتی و در برخوردها با همدیگر نرسیده اند.

تا آنجا که من مشاهده کرده ام، دونوع دیدگاه، اما تنها یک روش برخورد بین ما وجود دارد:

دیدگاه اول با مسئله مذهب بعنوان مشکل ریشه ای و بنیادی نگاه می کند، که از ابتدای انقلاب سال ۵۷ تا کنون حربه طراز اول رژیم جمهوری اسلامی در برابر روشنگری، تلاش و مبارزه مردم قرار گرفته، و بعنوان وسیله ای موثر در نگاهبانی از رژیم، باید هم به آن بصورت یک مشکل اساسی برخورد بشود و هم اینکه بنابر همین دلیل؛ دست زدن به تقریبا هر گونه شیوه ای را در مقابله مستقیم با آن جهت براندازی هر چه زودترش می توان توجیه پذیر دانست.

دیدگاه دوم با بخشی از دیدگاه اول موافقت می کند، می پذیرد که مذهب یکی از ارکان پایه ای اسلام سیاسی است و باید با آن مقابله شود. اما همچنین بر این عقیده است که جهت مبارزه با آن نمی توان به هر شیوه ای دست زد؛ بلکه باید محتاطانه گام برداشت و پیش از انجام هر حرکت، کمپین و مبارزه ای، به عمق جهت و جریان طبقاتی که آن حرکت تعلق می گیرد خوب نگریست، تا مبادا تلاشهای ما با شیوه های مخصوص طبقه ضد کارگر همسو گردد. به بیان دیگر؛ هر حرکت و کمپینی تنها بدلیل ظاهر ضدمذهبی که دارد، لزوما چنین نیست، به طبقه کارگر تعلق ندارد و به نفع اکثریت قریب به اتفاق جامعه نخواهد انجامید.

از نمونه اختلافاتی که بین این دو دیدگاه بین دوستان ما تا کنون وجود داشته، اختلاف بر سر کمپین برهنگی را می توان مطرح کرد؛ که طرفداران دیدگاه اول بسرعت بسوی آن جذب شده و تاکنون به اشکال مختلف از آن حمایت کرده اند؛ و طرفداران دیدگاه دوم که تنها از زاویه حقوق بشری و انساندوستانه از مشارکت کنندگان آن حمایت کرده اند، اما این جریان را متعلق به جنبش فمن و در نتیجه راستگرا می دانند که ماهیتاً با انقلاب و منافع طبقه کارگر نمی تواند سازگار باشد.

متاسفانه باید اعتراف کرد که برخوردهای دوستان ما با هم بر سر این مسئله، از هر دو سو؛ مسئولانه نبوده و زمینه برخوردهای شدید و غیراخلاقی را در بین آنها فراهم ساخته است. آخرین نمونه از این برخوردها که در فضای فیسبوکی آغاز شده و به انتشار مقالاتی در سایتهای روزنه و آزادی بیان رسید؛ مشاجره بین تورج امیری و سعید صالحی نیا بود. البته تورج امیری اعلام کرده است که نه به حزب کمونیست کارگری و نه به جریان فرود فولادوند وابسته نمی باشد، اما به اهداف سوسیالیستی باور دارد و خواستار تشکیل یک جامعه بدون طبقه است.

بهرحال، برخوردهای بین این دو مضمون بسیار جدی پیدا کردند، و بسیاری از دوستان را تحت تاثیر خود قرار دادند. من خواستم از این تجربه تا جای ممکن بصورت مثبتی استفاده شود، با این امید که از این ببعد برخوردهای ما شکل و مضمون صحیح تر و اخلاقی تری بخود بگیرند.

آیا راه سومی می تواند وجود داشته باشد؟

من معتقدم که چنین چیزی امکانپذیر است. اگرچه من خودم به دیدگاه دوم تمایل دارم، و فبلا هم در فیسبوک و در سایتها نظرم را توضیح داده ام. اما روشها و برخوردهای صحیح و انساندوستانه ای که طرفداران هر کدام از این دیدگاهها با طرفداران دیدگاه مقابل خود می تواند در پیش بگیرد؛ بنظر من پتانسیل شکوفا کردن مسیر بهتر و موفق تری را با خود بهمراه خواهد داشت.

۲٫ تاثیری که مذهب می تواند در انقلاب پیش روی مردم داشته باشد

در مرحله اول ما بابد بپذیریم که خشمی که امروز اکثریت مردم ما نسبت به مذهب، و بطور مشخص نسبت به اسلام؛ در خود احساس و آنرا به اشکال مختلف منعکس می کنند، خشمی است تماماً واقعی و موجه. این مردم از اینرو با مذهب اینچنین در مقابله قرار گرفته اند و آنرا به سخره می گیرند که در زندگی خود بطور واقعی، سیستماتیک و طولانی؛ بوسیله آن استثمار شده اند. جمهوری اسلامی از دین اسلام وقیحانه و به غیرانسانی ترین وجه ممکن، برای بقای خودش استفاده کرده است.

بسختی می توان باور کرد که در وجود هر یک از ما حس انساندوستی وجود داشته باشد، اما بتواند هرگز تصاویر چهره های بیشمار مردان، زنان و کودکانی را که پس از شکنجه های طولانی به پای دار و یا جوخه های اعدام کشانده شدند؛ فراموش کند، یا تصاویر دلخراش قطع عضو و ربودن اعضای تن عزیزانی را که جرمشان متوسل شدن به تنها روش ممکن برای بقایشان بود از یاد ببرد، و عکسها و فیلمهای دردآور از پشتهای سوخته شده و پاهای متورم از ضربه های شلاق را، و چهره های ملتمسانه مادرانی را که تا کمرگاه در خاک فرو شده بودند تا برای یکی از غیرانسانی ترین شیوه های قتل آماده شان سازند؛ فراموش کند.. و از یاد ببرد که اینها همه اگر بخاطر مذهب نبود، اگر بخاطر پیروی کردن رژیم حاکم بر ایران از قوانین هزار و چهارصد ساله اسلام نبود؛ روی نمی دادند، و به این انسانها چنین نمی گذشت که روا شد!..

بهمین جهت انقلاب در پیش رو، اگر بواقع “انقلاب” باشد نمی تواند ماهیتی بجز از ضدمذهب بودن، در کنار ماهیت ضد طبقاتیش داشته باشد. زمینه چنین امری را خود نظام فراهم ساخته، خودش با اعمال ضدانسانیش و تکیه بر مذهب کردنهایش این زمینه را بوجود آورده است. نمی توان بر چنین واقعیتی چشم پوشید، آنرا نقد کرد و با استدلال و بهانه سعی در مهار کردن آن نمود.

دمی فکر کردن و تعمق در این واقعیتها که سالهاست، هر روز و در همه جا؛ بر مردم ستمدیده ایران می گذرد، نفرت آنها را نسبت به مذهب نیز موجه می سازد. برای این احساس هزاران دلیل واقعی و قابل رؤیت موجودند، و برای پیکره میلیونی این واقعیتها هیچ بند و محدودیتی نمی توان قائل شد. انقلاب و تحولی که در آینده بوقوع خواهد پیوست، نمی تواند از ابراز این انزجار عاری باشد. درست مثل شعله ور شدن آتش، برمی خیزد، با حرارتش هم می سوزاند و هم روشنی می بخشد، تا بعد با آرامش فرو بنشیند.

چه باید کرد؟

تنها با بیانی توأم با عمل کردن می توان دوستان و سایر عزیزان را متقاعد ساخت که این خشم و نفرت بحق، می تواند بهمراه آگاهی و منطق به بزرگترین حربه بر علیه رژیم کریه اسلامی مبدل گردد. که چاره ای نیست بجز سعی کردن در استفاده از تجارب خود و دیگران، آگاهانه قدم برداشتن، با چشم باز به جنبشها پیوستن و برای تحقق اهداف انسانی خود تلاش کردن. بهدر ندادن انرژیهای سازنده بر سر دعوا با خودیها، با آنها که با ما درد مشترک دارند و اهداف و آرزوهایشان نمی تواند چیزی بجز اهداف و آرزوهای ما باشد.

تعصبها را باید بدور ریخت. باید به همه چیز بطور چند جانبه نگریست. باید باور داشت که طرف مقابل من می تواند در جائی درست بگوید، ممکنست منهم اشتباه کنم؛ و چیزی که امروز صحیح است، ممکنست فردا تماماً اشتباه باشد. انعطاف نداشتن، همان شیوه حزب الهی ها و بسیجی هاست که دنباله روی از قوانین خشک و عقبمانده گذشته را در پیش گرفته اند و به بن بست رسیده اند.

همانگونه که برخی جریانات و کمپینها متعلق به طبقه کارگر نیستند، شیوه های خشک و دگم هم، نمی توانند عملا با منافع طبقه کارگر تطابق کنند.

مارکس زمانی بیان کرد که:

“اهداف درست با شیوه های درست دستیافتنی خواهند شد.”

من به این گفته باور دارم..

منابع دیگر:

“درباره مبارزه با مذهب” – منصور حکمت:

http://rowzane.com/more-articles/126-mansoor-hekmat/9982-1391-02-26-20-16-13.html

“سیر تکاملی اخلاق در جوامع انسانی” – زهره مهرجو:

http://rowzane.com/more-articles/168-1391-01-17-20-21-57/10636-1391-04-31-16-41-37.html

فولادوندیزم و “انجمن پادشاهیش” چه نقشی در فرهنگ سیاسی دارند؟” – سعید صالحی نیا:

http://www.azadi-b.com/G/2013/05/post_331.html

“فولادوندیزم تقاطع قشریگری، ارتجاع فرهنگی و راست نژادپرست. بخش دوم نقد فولادوندیزم” – سعید صالحی نیا:

http://rowzane.com/more-articles/80-saeed-salehi/13465-1392-03-07-11-54-36.html