دستهایِ من
رویِ زخمهای تو،
چشمهایِ تو
خیره بر بریدهها،
رویِ تِکهتِکههای نو،
و کابوسِ من
که چشم باز میکنم
دست میبَرَم
به سَمتِ تو
که دیگر نماندهای.
مینِگرم
بر سرگذشتِ جهان
که قشری جاهِل، شَرور
در طولِ قرون
با دستهایی عاطِل
در متونی مجازی
به بازی گرفته است.
میگِریم
بر سرنوشتِ انسان
که قبیلهای کاهِل، مَنفور
هم اکنون
با اندیشههایی باطِل
در تشکیلاتی موازی
به بازی گرفته است.
مینِگرم، میگِریم
بر سرگذشتِ جهان، بر سرنوشتِ انسان
که قشری جاهِل، شَرور
که قبیلهای کاهِل، مَنفور
در طولِ قرون
هم اکنون
با دستهایی عاطِل، با اندیشههایی باطِل
در متونی مجازی
در تشکیلاتی موازی
به بازی گرفته است، به بازی گرفته است.