انتخابات بی انتخـابات

در فاصلۀ سه هفته به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری هنوز نتوانسته‌اند تنورش را آن طور که می‌خواهند گرم کنند. تجربۀ خونین سال ۱۳۸۸ و شلاق فقر و فلاکت و استبداد که این روزها محکم‌تر از هر زمان بر جسم و روح مردم فرود می‌آید باعث تردید و عدم اعتماد در جامعه شده است. مزدبگیران رسانه‌های داخلی و خارجی و تحلیل‌گران کلاهبردار با شور و شوق از آمدن هاشمی و مشائی می‌گویند. می‌گویند با این حضور، صحنه عوض شده است. می‌گویند دست باندهای خونریز و غارتگری که حول دیرک ولایت حلقه زده‌اند در پوست گردوست. می‌گویند اگر این یکی یا آن دیگری انتخاب شود امکان حل مشکل ایران با غرب و در پی آن حل مشکلات اقتصادی کشور فراهم خواهد شد. اما هنوز این حرف‌ها نتوانسته بخش بزرگی از مردم ناراضی و جان به لب را قانع کند که یک بار دیگر خام شوند و پا به دایرۀ انتخابات بگذارند. خیل ناراضیان بی اعتماد در برابر بوق و کرنای انتخابات به دنبال استدلال محکمی می‌گردند تا خود را قانع کنند و این بار پای‌شان نلغزد. بعضی‌ها نام ندا و سهراب و ده‌ها جوان جان باختۀ دیگر را بر زبان می‌آورند و می‌گویند که شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی خیانت به خون‌های ریخته شده است. بعضی دیگر می‌گویند این‌ها رئیس‌جمهورشان را پیشاپیش انتخاب کرده‌اند و فقط می‌خواهند مردم را با دوز و کلک پای صندوق‌ها بکشانند تا به دنیا نشان دهند که هنوز توانایی فریب دادن جامعه را دارند. بعضی هم می‌گویند فشار زندگی جانمان را گرفته و دیگر حوصلۀ شرکت در این بازی‌ها را نداریم.

این بی حوصلگی، این تردید، این عدم اعتماد، بر حق است. مثبت و قابل فهم است. اما کافی نیست. تاثیر و کارایی چندانی ندارد. به خودی خود تغییری در اصل قضیه که موجودیت ننگین این نظام ارتجاعی و این دستگاه حاکمه ستمگر است ایجاد نمی‌کند. تا وقتی که ناخرسندی و نارضایتی به فریاد مقاومت و اعتراض جمعی تبدیل نشود ضعیف و بی صدا باقی خواهد ماند.

برای خارج شدن از دور باطلی که جامعۀ ایران در آن گرفتار شده باید از تشخیص و تحلیل ریشه‌های نارضایتی فراتر رفت. شکاف عمیق طبقاتی، نابرابری و تبعیض جنسیتی، ستم ملی و مذهبی، سرکوب سیاسی و فرهنگی، مثل روز آشکار است و دیدنش نیازی به «چشم مسلح» تحلیل‌گران و مفسران حرفه‌ای ندارد. این‌ها را اکثریت مردم هر لحظه حس می‌کنند. آنچه نیاز است رجوع به کانون‌های بالفعل مقاومت و اعتراض در دل جامعه و بردن دورنما و سیاست انقلابی به درون این کانون هاست. آنچه نیاز است در درجۀ اول سازمان یافتن و متحد شدن ده‌ها عنصر آگاه و مبارزه جویی است که می‌توانند و می‌باید وظیفۀ بردن دورنما و سیاست انقلابی به کانون‌های مقاومت و اعتراض را به عهده بگیرند.

این کانون‌ها ـ هر چند کوچک و محدود و سیال ـ به شکل تجمع‌های گاه به گاه یا محافل و نشست‌های گوناگون نیمه علنی و پنهان وجود دارند. این کانون‌ها از میان کارگرانی شکل گرفته که بی دستمزد و بیکار مانده و حاضر نیستند فقر و فرسایش و فروپاشی زندگی خود و عزیزانشان را تحمل کنند. از میان زنانی شکل گرفته که مردسالاری در سیاست و جامعه و خانواده را به شکل‌های مختلف به چالش می‌گیرند و زیر پوست شهر اینجا و آنجا برای توسعه و تکامل فرهنگ رهایی و دانش جنسیتی گرد هم می‌آیند. زمینۀ شکل‌گیری این کانون‌ها را میان جوانان دانشجو و دانش آموزی می‌بینیم که از بی‌آیندگی و محرومیت سر به دیوار می‌کوبند و معمولا به صورت فردی در خانواده و محیط آموزشی و خیابان عصیان می‌کنند. بازتابش را در کلام و آثار روشنفکران نواندیش و معترضی مشاهده می‌کنیم که در قامت معلم، استاد، نویسنده و هنرمند همچنان به آرمان آزادی و بهروزی مردم متعهدند.

امروز کانون‌های مقاومت و اعتراض بالفعل در جامعه نه فقط از سوی دستگاه امنیتی و انتظامی جمهوری اسلامی تهدید و سرکوب می‌شوند بلکه زیر باران تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک مسموم نیز قرار دارند. تبلیغات رفرمیستی، ایده و دورنما و برنامۀ انقلاب اجتماعی را ناممکن و زیان آور و محکوم به شکست معرفی می‌کنند؛ انتخاب از بین بد و بدتر را به عنوان تنها گزینۀ واقع بینانه در جامعه و دنیای امروز جلو می‌گذارند؛ شرکت در بازی فریبکارانۀ انتخابات را علیرغم اذعان به دستکاری و تقلب و نبود آزادی‌ها مطلوب‌تر و عملی‌تر از انقلاب ریشه‌ای در سیاست و اقتصاد و فرهنگ قلمداد می‌کنند. بیراهۀ مسالمت آمیز را به دگرگونی رهایی بخشی که به ناگزیر باید قهرآمیز انجام شود ترجیح می‌دهند. ادعا می‌کنند که حداقل چیزی که از شرکت در انتخابات نصیب مردم می‌شود کاشتن بذر یک تحول مدنی و فرهنگی در خاک این جامعۀ استبداد زده است. می‌گویند حتی اگر نتوان یک نظام دمکراتیک بر سر کار آورد حداقل با انتخابات می‌توان زیر سایۀ رژیم مذهبی تمرین دمکراسی کرد!

از تاثیر این سموم بر فکر و عمل مردمی که به هر شکل و با هزار بدبختی در کانون‌های پراکندۀ مقاومت و اعتراض گرد هم می‌آیند نباید غافل شد. این تبلیغات حتی بر کسانی که به نظام موجود بی اعتمادند و از تک تک حاکمان متنفر، تاثیر می‌گذارد و فکرشان را مشغول این سوالات بی نتیجه می‌کند که بالاخره هاشمی و مشائی خواهند ماند یا نه؟ بالاخره شورای نگهبان صلاحیت کدام نامزدها را تایید خواهد کرد؟ بالاخره اصولگرایان با یک کاندید در انتخابات شرکت خواهند کرد یا چند پاره خواهند شد؟ این تبلیغات گیج‌شان می‌کند؛ دچار تردیدشان می‌کند؛ اعتماد به نفسی که لازمۀ پیگیری و ادامۀ مبارزه است را در آنان تضعیف می‌کند؛ و مهم‌تر از همه در راه نزدیکی و پیوند آگاهی انقلابی/ کمونیستی با این کانون‌ها سنگ می‌اندازد.

یکی از وظایف روز مبارزان آگاه در خدمت به شناساندن برنامۀ انقلاب اجتماعی و اتصال آگاهی انقلابی/ کمونیستی با مقاومت و اعتراض بالفعل، طرح صریح این واقعیت است که شرکت در انتخابات، تمرین دمکراسی و مدنیت نیست بلکه تسلیم شدن به جهل و بردگی است. تنها راه موجود نیست بلکه یکی از بیراهه‌های رنگارنگی است که طبقۀ حاکمه برای حفظ و تحکیم منافعش در برابر مردم گشوده است. انتخابِ به اصطلاح واقع بینانه از میان بد و بدتر نیست بلکه اوج خود فریبی است برای تحمل بدترین شرایط و کثیف ترین روابط. شرکت در انتخابات نشانۀ طفره رفتن از کاری است که برای خلاص شدن از این نکبت و فلاکت باید انجامش داد: انقلاب!

آنچه مردم به تمرین و تدارکش نیاز دارند اِعمال قدرت (جا نزدن و پیشروی کردن در مسیر مقاومت و اعتراض سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) است. متحد شدن بر اساس برنامه و استراتژی تحول سوسیالیستی در جهت ساختن دنیایی کمونیستی است. پیشبرد یک انقلاب عمیق اجتماعی است که سیاست و اقتصاد و فرهنگ سرمایه‌دارانه و واپس‌گرایانه را از ریشه دگرگون می‌کند و نظام و طبقۀ سرمایه‌دار حاکم و دستگاه سرکوبگر بوروکراتیک نظامی و امنیتی‌اش را به شیوه‌ای قهرآمیز بر می‌اندازد. در دنیای امروز مدنیت، ترقیخواهی و نواندیشی معنایی جز این ندارد

به نقل از نشریه آتش۱۹ اردیبهشت ۹۲

n-atash.blogspot.com

atash1917@gmail.com

atash1917@yahoo.com