نـگـاه بـه حـوادث اسـتـکـهـلـم، عـلـل و راه حـل!

از شب دوشنبه هفته قبل تا کنون، جوانان محلات خارج از استکهلم “پایتخت کشور سوئد”، شورشی را آغاز نموده اند که تا همین امروز یعنی یکشنبه ۲۶ ماه مه که این نوشتار را  می نویسم، دهها ساختمان از جمله ساختمانهای ایستگاه  پلیس، متروها، مدارس، کودکستان و مغازه و بویژه بیشتر از صد و پنجاه ماشین شخصی و پلیس را به آتش کشیده اند. این شورش از کمونی به نام هوسبی در شمال استکهلم  و به بهانه اینکه پلیس به یک مرد ۶۳ ساله تیر اندازی می کند و او را به قتل می رساند، آغاز شده و خیلی بسرعت شعله های آتش خود را به دیگرشهرک های اطراف استکهلم و حالا چندین شهر نسبتن بزرگ  گسترش داده است. هر شب شعله های آتش با وجود تقویت نیروی پلیس استکهلم و بردن نیروی کمکی سرکوب از استانهای جنوبی و غربی، زبانه می کشد و تر و خشک را در هم می سوزاند و آسمان زیبای استکهلم را تیر و تار می کند. البته که در این حوادث مثل تمام حوادث و بویژه تراژدی های انسانی به انسانهای بی گناه نیز ضرباتی وارد شده و می شود. علت واقعی و اصلی این شورش همچون دیگر شورش های سالیان دراز و بویژه سال های اخیر در سطح جهان تحت استثمار و سود حاکم، در خود سیستم کنونی، سرمایه داری امپریالیستی و بحران و هار شدنش و در نفرت انباشته  شده سالیان ناشی  از تحقیر و توهین و نادیده گرفتن حقوق انسانی است که ذات سیستم سرمایه داری می باشد، نهفته است و نه چیز دیگر. مقصر اصلی نه صرفاً پلیس و سرکوبگری هایش و نه حتی دولتمداران حریص و طماع، بلکه خود سرمایه داری امپریالیستی  می باشد که باید نابود یا بلکه اعدام گردد تا انسان رها شود.

اگر خواسته باشم مقایسه ای نمایم، صد البته که  ابعاد خسارت مالی و احیانن جانی( که بیشتر متوجه خود جوانان است) این نوع شورش ها هنوز خیلی کوچک است و بعنوان نمونه همین شورش جوانان فقط خسارت مادی وارد ساخته است و اما، می توان به تراژدی ها و خسارت جانی اشاره کرد که مخصوصن هنگامی که با بمب خانه و کاشانه مردم زحمتکش را می کوبند و در دامنه های کوه هندوکُش در افعانستان دختر بچه ها و مادران بوسیله بمب هائی که بوسیله هواپیماهای بدون سر نشین متعلق به ارتش باصطلاح دفاعی ناتو و بویژه دولت امپریالیستی آمریکا آنان را تکه تکه می کنند و یا بمب می گذارند و دهها انسان بی خبر و در حال خرید و فروش و رفت و آمد را همراه آسفالت و سنگ ریزه و غیره، ده ها متر به هوا پرتاب می کنند و یا به مادرانی می شود اشاره کرد که اکنون در عراق نوزادانی که در موقع ریختن بمب های فسفری و آلوده به اورانیوم ناقص( بمب اتمی برای فقرا) اصلن هنور در رحمشان شکل نگرفته بودند و یا شاید هنوز این مادران دختران بچه سالی بودند، مبتلا به سرطان و بدنهای دفرمه شده و با چشمانی روئیده بر سینه بدنیا می آورند. اگر واقعی و کمی نگریسته شود، یکی از علل اساسی شورش هائی شبیه همین که الآن خواب از چشم دولتمداران و سرمایه داران پایتخت نشین سوئد ربوده است، همین فجایع  است که در جای جای جهان چهره کریه خود را بر زحمتکشان می نمایاند. البته که هیچ مفسر رادیو و تلویزیونی و مجلات و روزنامه و سیاسیون طبقه حاکمه جرئت نمی کنند، دور و بر این علل بروند. آنها اگر زیاد که “شهامت” به خرج دهند تا این حد پیش خواهند رفت که به عللی همچون بیکاری، کمبود امکانات اجتماعی آموزشی، بی توجهی مقامات مسئول، تبعیضات نژادی که قابل مشاهده برای هر رهگذری کم و بیش آگاه می باشد است. اما هرگز به مواردی از قبیل فاصله طبقاتی و بهره کشی برده وار از طیقه کارگر و زحمتکش  و جنگ افروزی و قتل و غارت کشورهای امپریالیستی  کوچکترین اشاره ای نخواهند نمود. در اینجا هم علت اصلی همین سیستم استثماری و سود پرست  سرمایه داری امپریالیستی موجود است که نتایج بی بروبرگرد آن بحران های اقتصادی در سطح جهان سرمایه داری می باشد که رهایی از آن را با چلاندن طبقه کارگر و در شیشه کردن خون میلیونها زحمتکش در سراسر جهان می بینند.

برای روشن شدن مسئله، توجه شما را به گفته های دو شخصیت اصلی  از نمایندگان سیستم موجود جلب می کنم: این دو شخصیت که به باور من از رهبران دو فراکسیون اصلی طبقه حاکمه  جامعه سوئد هستند، عبارتند از آقای راین فلد رهبر حزب دست راستی مُدرات که حزبی محافظه کار و دوستدار نگرش تاچری-ریگانی در اقتصاد و سیاست هست و نخست وزیر دولت اتئلافی ۴ حزبه کنونی و دیگری آقای استفان لوفگرن رهبر حزب سوسیال دموکرات با نگرش تونی بلر-اوبامائی می باشد.

راین فلد نخست وزیر و مسئول حزب دست راستی  نئولیبرال سوئد در مصاحبه با خبر نگار آفتون بلادت «علت این اعتراضات و ناراحتی ها چیست؟

راین فلد: من فکر می کنم که این ها یک عده خشونت دوست هستند،  فکر می کنند که با خشونت همه چیز را بدست می آورند، آنها نگاه دیگر اجتماعی دارد. آنها  نگاه اجتماعی جامعه سوئد را دوست ندارند و می خواهند که یک جامعه دیگر با یک نگاه دیگردر سوئد داشته باشند. مردمی که در هوسبی زندگی می کنند حق دارند که محیط زندگی خود را داشته باشند، و از دست یک عده که دوستدار خشونت هستند پس بگیرند. از طرف دیگر ما روی مناطق اطراف بیشتر از این سرمایه گذاری می کنیم که آموزش بهتر ببینند. و نباید تسلیم خشونت طلبان شد و…».

این گفته رئیس دولت ائتلافی سوئد است و حال ببینیم، آن دیگری یعنی  آقای استفان لوفگرن رهبر حزب سوسیال دموکرات، فراکسیون در اپوزیسیون طبقه سرمایه دار در سوئد، چه نظری دارد؟ و چه پیشنهاد می نماید؟؟ او در اول مصاحبه ای که با رادیو سوئد پس از دیدار از منطقه هوسبی که ناراختی های اجتماعی از آنجا شروع شده و خیلی زود خود را به سراسر شهرک های اطراف استکهلم گسترش داده است،  در نخست، حالت یک اعتراض کننده را به خود می گیرد.

بله، او مانند همه سیاستمداران طبقه بورژوازی،  در اول سعی می کند که خود را طوری بنمایاند که مردم مورد تبعیض قرار گرفته دوست دارند. او قیافه یک هواداری را که از له شده ها ی عصیان زده به دفاع برخواسته و برای فریب شنونده گان  خود و خالی نبودن عریضه  به شکاف اجتماعی گسترش یابنده اشاره می کند، می گوید که: “من با هر کسی که صحبت کردم از آموزش و شغل صحبت می کرد که دلائل اعتراضات و ناراحتی های اجتماعی کنونی است”. ولی نتیجه گیری جناب نماینده سابق اتحادیه های کارگری خیلی جالب است، زیرا که پوچ ترین کلمات را می پراکند که هیچ کس را به کار نمی آید. این است پیشنهاد آقای سوسیال دموکرات ما  به جوانان به تنگ آمده از تحقیر و نادیده گرفته شده و به امان خدا رها شده  در برهوت بیکاری والدین و به گوشه رینگ بوکس انداخته شده در هوسبی، ، رینکی بی، تنستا و… در استکهلم ، هامار کولا در گوتنبرگ و روسنگورد مالمو و…

استفان: “این پیام سیاسی  برای شما مهم است، که جامعه در آنجا برای شما موجود است (انتظار شما را می کشد- من). که شما مسئولیت خود را بشناسید. شما می باید از خود مراقبت کنید، مدرسه برو و ماشین ها را آتش نزن! ما کمک کننده شما هستیم.”.خوب ببینید کسی که علت را در توسعه و رشد شکاف  اجتماعی، البته نه طبقاتی در جامعه می بیند، پیشنهاد عملی اش این است که ماشین ها را آتش نزن و تحقیر و توهین را بپذیر و شکاف افزایش یابنده طبقاتی را فعلن فراموش کن و سرت را بی انداز پائین برو به مدرسه. ما به شما کمک می کنیم. واقعن مصداق این جمله معروف «کوه موش زائید» زیبنده این پیام سیاسی مهم نیست؟

آقای استفان هنگامی که بعنوان رهبر حزب منصوب شد، دو هفته به مدرسه رهبری رفت. البته، با حفظ حقوق و مزایا برای دیدن آموزش در امور رهبری. در این مصاحبه نشان می دهد که درس سیاست را خوب خوانده است، اول حرف متعرضین را بزن و دلشان را نرم کن و اما هیچ پیشنهاد عملی ای ارائه نده که شنونده ی تو پر رو نشود و زیادخواهی نکند، بلکه در وادی حیرانی و سرگردانی رها کن و پیروز میدان باش!

این چنین پیام هائی به باور من،  فقط باعث شده  که به نازیست ها جرئت دهند که خود را بعنوان گارد شهروندی مطرح نمایند و بخواهند به دیگران حمله کنند و از وطن مقدس و نظم سرمایه دارانه اش بدفاع بر خیزند و باصطلاح آرامش را به محلات آشوب زده بر گردانند وآنگاه پلیس هم فرشته نجات گردیده و آنها را پراکنده و عده ای را نیز دستگیر کرده، اما از ماهیت نازیستی شان چیزی بر زبان نمی آورد که نکند عموم آگاه گردد که چه کسانی در نظر دارند از زندگی چوخ بختیاری شان که به تلاطم افتاده است دفاع کرده و آرامش گورستانی را برگردانند.

در این رابطه ، خوب است، توجه شما  را به این جلب کنم که:

درست یادم هست  در حدود ۱۲ سال قبل در شهر مالمو یک کنفرانس بود که در باره علل این نوع حوادث و تبعیضات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و برخوردهای این چنینی تشکیل شده بود و بحث در مورد راه حل برای این معضلات بود. خانمی از حزب سوسیال دموکرات سوئد، مسئول کمیته فرهنگی کمون مالمو در این باره، گفته هائ خود را با عبارتی بدین مضمون پایان داد: “ما باید قبل از همه چیز قلبی رئوف و مهربان داشته باشیم. ما باید نگاهمان را  نسبت به یک دیگر تغییر دهیم. ما باید به نسبیت فرهنگی بعنوان یک پدیده مثبت توجه داشته و به یکدیگر احترام بگذاریم و به آداب و سنن یگدیگر توهین نکنیم و کلن مهر و محبت نسبت به یکدیگر داشته باشیم.

عده ای نیز برایش کف زدند و خوشحال شدند.

من درآن زمان بعنوان کمک کننده در کتابخانه وچون نیروی کمکی در مواظبت از دانش آموزان در مدرسه  اصلی منطقه مهاجر نشین شهر مالمو یعنی گتوی روسنگورد معروف کار می کردم. من با درد و رنج دانش آموزان خوب آشنا بودم و در آن جلسه،  باشنیدن سخنان سخیف واقعن عصبی شدم و بلند شده و باکمی صدای بلند و همراه با حزن و بغض کرده، در جواب گفتم، می دانید اینکه انسانها با یگدیگر مهربان باشند و قلبی رئوف داشته باشند، خیلی خوب است و من هم صد در صد با آن موافق هستم. و اما، آیا من باید نگاهم را عوض کنم؟، زمانی که برای ما گتو ساخته اید و مرا در آن جا داده اید، زمانی که ۷۰ درصد مردم پناهنده و مهاجر روسنگورد یعنی والدین ما کار ندارند، زمانی که  در یک مدرسه از حدود ۱۲۰۰ نفر دانش آموز، فقط ۱۲ نفر دانش آموز که در سوئد متولد شده اند، درس می خوانند و بقیه بچه مهاجر هستند. زمانی که بداخل شهر می آئیم همه ما را با انگشت به یکدگر نشان می دهند، در زمانی که از طرف  دیگر پدر و مادر ما هیچ سوئدی نمی دانند و مجبورند ما را بعنوان مترجم حتی برای یک خرید معمولی ساده بدنبال خویش بکشانند و شب تا صبح با پارابول کانال های دیگری را نگاه می کنند و خانه ما این قدر کوچک هست که باید ۴ نفر دریک اتاق باشیم و با صدای بلند تلویزیون یک لحظه  آسایش نداشته باشیم، شما فکر می کنید، اگر نگاهم را عوض کنم، چه می شود؟ آیا مگر می شود، نگاه را عوض کرد بدون اینکه خود زندگی تکانی بخورد و در آن تغییری ایجاد شود؟ آیا هنگامی که من در روزنامه می خوانم و در تلویزیون می بینم  که ۵۰۰ هزار کودک عراقی بر اثر بایکوت و تغذیه ناکافی و کمبود  دارو و درمان و بر اثر تأثیر مواد شیمیائی باقی مانده از بمبارانهای ارتش دولت امپریالیستی آمریکا کشته شده اند و سیاستمداران این جامعه یعنی شماها از آن دولت امپریالیستیِ بانی این  همه مرگ و میر پشتیبانی می کنید، می توانم نسبت به شما مهربان باشم؟ شما چطور از ما توقع دارید که با این پیشینه ای که اشاره کردم، نگاهمان را نسبت بدین جامعه تغییر دهیم؟ مگر امکان دارد؟ او در جواب فقط سُرخ شد و گفت، البته آنها نیز مهم هستند، ولی خوب، من فکر می کنم ما باید اول نگاهمان را عوض کنیم. به یاد جملاتی ازمارکس مبنی بر اینکه “شرایط اجتماعی انسانها شعور اجتماعی انسانها  را تعیین می کند و نه بالعکس” و اینکه “فرهنگ حاکم بر یک جامعه طبقاتی فرهنگ طبقه حاکمه است.”  افتادم و دیگر هیچ نگفتم چون گفتنی ها را گفته بودم و دلیلی نمیدیدم که سخنران نظرش را تغییر دهد. تنها برای عده ای که آنجا بودند و درد این شکاف را احساس می کردند و یا آن را باور داشتند و یا باعث میشد که کمی به اطرافشان نظر بیندازند و در موردش تفکر کنند سخن گفته بودم.

اکنون نیز در این مورد و موارد مشابه، به باورمن، تا زمانی که  جامعه حاضر یعنی سرمایه داری امپریالیستی تغییر بنیادی نکند که لازمه آن توسعه و رشد مبارزه طبقاتی طبقه کارگر (متولد شده و خارجی تبار، شاغل و بیکار، مرد و زن، بدون در نظر گرفتن مذهب و ملیت  است و رنگ پوست و غیره) بر علیه طبقه سرمایه دار و دولت های امپریالیستی است که در صورت داشتن یک ارگان طبقاتی سیاسی یعنی حزبی که استراتژی ادامه همین مبارزات طبقاتی در شکل اعتصابات و تظاهراتهای دامن گستر در سراسر اروپا، عصیان ها و شورش هائی که در برخی مواقع نیز کور و بدون هدف هستند که می باید هدفمند شوند و نه محکوم، جامعه بایستی انتظار حوادثی از این بزرگتر و مهیب تر را داشته باشد. این مهم حاصل نخواهد شد جز با تلاش و پیگیری شبانه روزی  پیشاهنگان کمونیست درون طبقه کارگر تا برانداختن دولت های کنونی و ایجاد دیکتاتوری طبقاتی انقلابی کارگران و زحمتکشان در شکل شوراهای کارگری. جوانان نیز حق دارند و اعتراض می کنند، آنها ماشین ها را می سوزانند و گاهی مواقع نیز بزرگترین ضربات را به خودشان می زنند از کشته و زخمی شدن و زندان گرفته تا از بین بُردن امکانات اندک موجود و با هیچ تشر و یُلدورم بُلدورم نیز نمی توان جلوی اعتراض آنها را گرفت. فقط می توان در کنارشان بود و راهنمائی شان کرد که مبارزه شان به کانال اصلی، مبارزه طبقاتی بر علیه سرمایه داران و دولت و نیروهای سرکوبگر و هدف دار افتاده وتبدیل گردد. آنها  که مانند محافظه کاران و نان به نرخ  روز خوردن نیستند، چه ما دوست داشته و چه نداشته باشیم  کار خویش را می کنند. آری، شورش همیشه از جانب ستمکشان برحق است، ولی پیروزی آن ساده نیست و زحمت می خواهد، زحمتی هدفمند با چشم انداز طبقاتی و در نهایت از میان بردن چیزی به نام طبقه در جامعه، به امید پیوستن به رود بزرگ؛  برای ریختن به دریا!

حمید قربانی- ۲۶ ماه مه ۲۰۱۳

لینک منبع: http://antifa-iran.blogspot.no/2013/05/blog-post_28.html