فولادوندیزم تقاطع قشریگری -ارتجاع فرهنگی و راست نژاد پرست , بخش دوم نقد فولادوندیزم

(فولادوند سلطنت طلب فحاش و لات رو خوب منم ازش خیلی حالم به هم میخوره. و اگر یه وقتی حوصله گوش دادن به حرفهای تکراری “افشای اسلام” داشته باشم.راستش “افشای اسلام” و بد و بیراه گفتن به فاطمه زهرا و گیر دادن به شورت محمد، من وقتی ۱۴ ۱۵ سالم بود خیلی برام جالب بود! الان خیلی تکراری و لوس هست برام. (پویا حقیقت جو-قیسبوک)(۱)

مقدمه:

الف:مقاله اول این نویسنده در نقد فولادوندیزم(۲) مورد استقبال بسیاری از آزادیخوهان در فیسبوک قرار گرفت. بطور همزمان خشم هواداران فرود فولادوند را بر انگیخت و باران فحاشیها و اتهام زنی را همانطور که انتظار می رفت آغازیدند. عموما درون فرهنگ پیش مدرن ، زیر سوال بردن مقدسات و رهبرهای فرقه ها با عکس العملهای این چنین مواجه می شود.اینکه این عکس العملها هستند نشان از کاری بودن نقدها دارد.خوشبختانه فضای فیسبوک رو به جامعه آزاد است و مناظره ها و دیالوگها در تداوم خود ریاضی انتخاب اصلح را ممکن می کنند. لذا من حتی وقتی حامی فولادوند با لودگی خاص فرهنگ فولادوندی به “پاسخ” می نشیند و “شخصیت خودش را تخریب می کند” ازش استفاده بهینه می کنم و این صحنه ها خود کمکی هستند به رشد تدریجی فرهنگ سیاسی ما.

ب: عده ای از مدافعین فولادوند مدعی شده اند که فولادوندیزم یک واژه خود ساخته است و چنین کلمه ای در فرهنگ سیاسی شناخته شده وجود ندارد. پاسخشان بسیار ساده اینست که ما ساختیم و از این موقع وجود دارد! واژه ها و کلمات دنباله مفاهیم و مجسم کننده مفاهیم هستند. مفاهیم از تجرید ذهنی واقعیات ناشی می شوند و وقتی واقعیتی هست طبعا واژه ساخته می شود. زمانی واژه تلویزیون وارد فرهنگ زبانی ایران شد و عده ای مدعی بودند این کلمه “وجود ندارد”! خوب وقتی تلویزیون هست کلمه اش را هم می سازند! سوال اینست که سازمان فکری سیاسی و فرهنگی بدور افکار شخصی بنام فرود فولادوند وجود دارد؟ من مدعی هستم که حتما وجود دارد! لذا فولادوندیزم بعنوان ایدئولوژی این ادم که الامنهم در بخشی از جامعه ایران پراتیک می شود از دید من واقعی است و من افتخارم اینست که بعنوان یک کمونیست کارگری بروم به سراغش و نقدش کنم و جامعه را از کراهت ، عقب افتادگی و زشتی آن بر خذر دارم!لذا آنکه منکر فولادوندیزم است باید نشان دهد ادعاهای من در مورد نظریه سیاسی فرهنگی فولادوند نادرست است!

ج:همانطور که در مقاله قبلی (۲) توضیح دادم، فولادوندیزم، یک ایدئولوژی، یک فرقه و یک جنبش فوق راست سیاسی است که از تنفر جامعه ایران از مذهب اسلام ، از شکست سیاسی رضا پهلوی در برگرداندن نظام پادشاهای، از فقر فرهنگی جامعه ایران استفاده می کند و باروئی می سازد تا “ضد اسلام قشری” را به “زرتشتی گری” متصل کند، از تنفر مردم از رژیم اسلامی و رژیم پهلوی پلی بسازد بسوی “پادشاهی نوین”. اینها مختصات اصلی نظام فرهنگی سیاسی ایدئولوژی است که خصلت فرقه ای دارد، توان چذب نیرو از عقب افتاده ترین افشار لمپنی جامعه. تا همینجا هم پتانسیلهای تروریستی و ضد انسانی خودش را نشان داده و از زاویه آزادیخواهی ، برابری طلبی و کمونیزم کارگری باید به سراغش رفت ، نقدش کرد و افشایش باید کرد.

(۱)”ضد اسلام” فولادوندیزم و جنبش نقد واقعی مذهب

در مقاله اولم(۲)، توضیح دادم که فرود فولادوند و هوادارانش ، خود را “ضد اسلام” می دانند. هواداران فیسبوکی او با زدن ماسک “ضد اسلام” بسیاری از فعالین آزادیخواه را فریب داده اند و خود را “رفقای” کمونیستها جا زده اند! در سطح جامعه هم اینها جار می زنند  که “ضد اسلام هستند” تا مردم را بدور خودشان جمع کنند. “ضد اسلام” اینها بازار جذب نیرو و سیاهی لشگر برایشان است  و قرار است این سیاهی لشگر را زیر پرچم پادشاهی خواهی “متحد کنند”! اینجا من رئوس ضعفهای پروژه ضد اسلام” فولادوندیزم را بر می شمارم و امید دارم در مقالات بعدی عمیقتر به آنها برگردم:

اولا: “ضد اسلام فولادوندی” ، هدفش نقد کلیت نظام مذهبی نیست. فولادوند همه مذهب را نقد نمی کند.او به صراحت  مردم را به “ائین نیاکان زرتشتی ” فرامی خواند و آسمان ایران را “پر از فروهر” می بیند!(۷و۸)

دوما: “ضد اسلام ” فولادوند عمیقا نژاد پرستی را پایه کارش قرار می دهد. او به صراحت مدعی است که اسلام یعنی عرب سوسمارخور، تجاوزگر، بیابان نشین، عقب افتاده. اسلام کثیف است چون اعراب آنرا به ایران آورده اند. هر کس از اسلام دفاع کرده یا دفاع می کند، یا عرب است یا “نژاد عرب” درش از طریق تجاوز ، نفوذ کرده! فولادوند از “نژاد آریائی” که از دید او “پاک است” برتر است، پاستوریزه است دفاع می کند! مردم ایران را که به جهت انسانشناسی هرگز یک نژاد نبوده اند و خصوصا الان یک نژاد نیستند، می گذارد در بسته مهملی بنام “اریائی” و اونها را مستحق “دین آریائی” می داند!

سوما: “ضد اسلام” فولادوندی، فاقد دیدگاه چند جانبه گرا و علمی در تحلیل و نقد مذهب اسلام است. او نه به پیش زمینه های نبرد طبقاتی سیاسی دوران تهاجم اعراب اشاره ای دارد، نه فروپاشی و کلاپس سیستم پادشاهی ساسانی را می پذیرد، نه می تواند توضیح دهد که چرا نوع معینی از اسلام را (شیعه) اساسا خود مردم ایران بازسازی کردند؟

فولادوند ، گذشته از نپذیرفتن درک طبقاتی در تحول مذهب  بطور کلی و مذهب اسلام بطور اخص، فاقد درک رفتار شناسی تکاملی نسبت به نقش مذهب و اسلام در پاسخ معین تاریخی به نیازهای معین مادی اجتماعی ، طبقاتی و فرهنگی دوران معینی از تاریخ بوده. در ذهنیت فولادوند، اسلام “جنایتکار بوده” و تمامی تاریخ به زور شمشیر در ایران ، پراتیک شده! تمامی مردم ایران در تمامی اعصار هم “ابله و خائن بودند” تا اینکه فولادوند آنهم در سن حدود ۶۰ سالگی، بعد از زندگی در دامان حکومت پهلوی اسلام پناه، ناگهان بخود آمده و “ماموریتی دوباره برای وطن” در خود حس کرده و مشغول بیدار کردن مردم”آریائی” شده است و فراخوان به برگشت آئین زرتشت را صادر می نماید!

جنبش واقعی نقد مذهب که من آنرا بخشی از مختصات کمونیزم کارگری و جنبش رنسانس فرهنگی ایران می دانم، نقد اسلام  را در کانتکس یک نبرد طبقاتی برای آزادی و برابری جامعه ، برای جلو کشیدن جامعه به فضای مدرنیته، به فضای نقد کلیت مذهب، به فضای علم مداری، منطق مداری و انسان مداری می بیند. این جنبش اگر به تاریخ نگاه می کند، تاریخ را تاریخ مبارزه طبقاتی می بیند.مذهب و نقشش را هم در کانتکس نبرد طبقاتی نگاه می کند. فراخوانش به انسانیت این نیست که پشت نژاد معین یا دین معین دیگری سنگر بگیرد! فراخوانش رسیدن به هویت انسانی است. درنوردیدن مرزهای قومی، نژادی، مذهبی و رسیدن به چهار راه مفهوم عالی تری که انسان نام دارد.

(۲) جایگاه سیاسی فولادوندیزم:

همانطور که در مقاله اولم توضیح دادم، فولادوند به صراحت فراخوان به سازماندهی “آئین پادشاهی” می دهد(۲و۴). مختصات این “آئین پادشاهی” فولادوند عبارتند از:

اولا: نظام پادشاهی پهلوی دیگر بخاری ندارد. محمد رضا شاه با عقب نشینی در مقابل انقلاب مردم به پادشاهی ایران حیانت کرده و حکومتهای غربی و حکومت امریکا هم به نظام پادشاهی ایران خیانت کرده اند!

دوما: نظام پادشاهی باید از ابتدا پایه گذاشته شود. |ادشاه اول را مردم از میان “نژاد آریائی پاک” انتخاب کنند (البته یک شورای نگهبان هم به پاک بودن نژاد نظارت خواهد کرد!) و بعد از انتخاب پادشاه اول بقیه پادشاهان طبعا از طریق خونی ، پادشاه خواهند شد تا چشم مردمی که بار اول انتخاب کردند و می پرسند چرا بعدیها را انتخاب نکنیم، در بیاید!

سوما: نظام پادشاهی پیشنهادی فولادوند، یک نوع حکومت ارباب و رعیتی “مصلح” است که پیوندیست بین اسطوره های باستانی “شاهنامه فردوسی” و نظام پادشاهی کشورهای اسکاندیناوی. از یکطرف پادشاه اون بالا ایستاده و سمت “نماینده فره ایزدی و ملت را توام دارد” واز سمتی یک شورای “برگزیدگان ” کنارش نشسته اند مرتب او را کنترل می کنند و از یکطرف “جارچی هی در خیابانها می گردد تا اگر فقیری یافت شد مرتب ببرندش تیمارش کنند و طبعا اگر مخالفی بود؟ دیگر زیادی حرف نزند کسی چون نظام پادشاهی فولادوند بدجوری مقدس است و آریائی است و در آسمانش فروهرها پرواز می کنند با آن بالهاشان و نیزه های تیزشان!

طرح عمومی بالا از “برنامه سیاسی فولادوند(آئین ریشه ای)(۴) از شاهکارهای کمدی سیاسی ایران معاصر است! نگرانی من اما اینست که تاریخا هم بسیاری کمدیها مثل کمدی نبرد من (هیتلر) یا ماموریت من(محمد رضا پهلوی) یا “جکومت اسلامی “خمینی  و مخبط های شبیه اینها ، در سر بزنگاه تاریخی واقعا مشکل ساز جوامع شده اند!

جوکی است که اینها فراخوان می دهند که جوانان “اریائی” بیایند در انجمنشان ثبت نام کنند تا پادشاه ایران شوند”!(۶)

(۳)زمینه های مادی عروج فولادوندیزم

به رغم عیان بودن قشریگری فولادوندیزم، روی کاغذ، از دید من باید آنرا بعنوان یک خطر افراطی گری از جناح راست جدی گرفت. فولاوندیزم پتانسبل تبدیل شدن به فرقه مشابه رجویزم را دارد.بر بستر درکی به شدت ساده شده، قشری ، بر بستر تنفر از اسلام و حکومت اسلامی، بر بستر فقر عمیق فرهنگی و ضعف حافظه تاریخی نسل جدید که ذهنش پر است از مهملات حکومتی و دسترسی به فضای آزاد نقد و مناظره هنوز هم برایش مشکل است اگر غیر ممکن نباشد، فقر وسیع و حاشیه کشیده شدن توده های وسیع جامعه و لمپنیزم ناشی از بیرون افتادگی حجم عظیم نیروی کار به افتصاد حاشیه ای(شبیه فضای انقلاب ۵۷)، اینها همه زمینه های مهمی است که در بستر عقب افتادگی فرهنگی در حال گذار و فقدان تاریخی رنسانس در جامعه ایران، فولادوندیزم را بعنوان یک خطر دیگر بالقوه ، کنار قوم پرستی و ناسیونالیزم جدائی طلب و جنبشهای داخلی و خاجی اسلام سیاسی(فرقه مجاهد) بعنوان عناصر سناریوی سیاهی و ضد تمدن به جامعه تحمیل کند.

از وظایف جنبش آزادیخواه و برابری طلب، خصوصا کمونیستهای کارگریست که این عناصر سناریوی سیاهی را بشناسند و بشناسانند. اینها به هیچ وجه اپوزسیون وضع موجود نیستند! همه اینها عناصر پوزسیون، وضع موجود و محورهای گردش به ارتجاعی دیگرند!

منابع بیشتر:

(۱)پویا حقیقت جو: (در مورد فرود فولادوند)-فیسبوک:

https://www.facebook.com/pooya.haghighatjoo/posts/247089135433748?comment_id=1000126&offset=0&total_comments=6&notif_t=feed_comment_reply

(۲)فولادوندیزم و “انجمن پادشاهیش” چه نقشی در فرهنگ سیاسی دارند؟

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=41221

 (۳)تندر-انجمن پادشاهی ایران

https://tondar.org/

(۴)آئین ریشه ای:  (برنامه انجمن پادشاهی)-فرود فولادوند

https://tondar.org/exdoc/ar-fa.pdf

(۵)بازگشائی نازینامه-فرود فولادوند

https://tondar.org/content/category/tn

(۶)به انجمن پادشاهی بپیوندید تا پادشاه ایران شوید(انجمن پادشاهی)

https://tondar.org/content/2010/07/657.html

(۷)آسمان ایران پر از فَروَهَر است

https://tondar.org/content/2013/03/7817.html

(۸)نیایش نوروز اشو زرتشت

https://tondar.org/content/2012/03/2214.html