جنبش کارگری و شوالیه های سبز

در ماهها و هفته های اخیر شاهد تلاشهای هماهنگ طیفی از اصلاح طلبان و فعالین ملی- مذهبی در رسانه ها برای دفاع از کارگرو ایجاد پیوند ” جنبش سبز” با جنبش کارگری هستیم. اگرچه سایت کلمه از اواسط آبانماه سال ۹۱ شروع به انتشار”کلمه کارگری” کرده بود اما آغاز محسوس این حرکت جدید با راه اندازی سایت “آوای کار” توسط تعدادی از “همراهان جنبش سبز” از اواخر سال گذشته شروع شده و در آستانه اول ماه مه امسال با مصاحبه های بعضی چهره های ملی- مذهبی در مورد مسائل کارگری و اعلام کمپین دفاع از کارگران ایران توسط شیرین عبادی وعده ای از اصلاحطلبان بی نام ونشان به اوج رسید. تقریبا همزمان با اعلام این کمپین، مجله آمریکایی فارن پالیسی هم یکی از مقالات خود را به بررسی موقعیت جنبش کارگری ایران اختصاص داده بود. در این بررسی علیرضا نادر و لیلا مهناد، نویسندگان مقاله ، بعد از ارائه تاریخچه کوتاهی از شکل گیری طبقه کارگردر ایران و نقشی که در روند انقلاب ۵۷ داشت، به رابطه آن با ” جنبش سبز” هم اشاراتی می کنند. با کمی دقت در این مقاله متوجه میشویم ، هدف اصلی نویسندگان آن در واقع آسیب شناسی رابطۀ جنبش کارگری با “جنبش سبز” و درعین حال قالب کردن برخی از شعارها واهداف آن، به جنبش کارگری در لفافۀ همین اشارات است. نویسندگان پیش بینی می کنند که با وخیم شدن اوضاع اقتصادی و گسترش ناآرامیها، طبقه کارگرکه به “یک بازیگر عمده” در تحولات آیندۀ ایران تبدیل شده، به “جنبش سبز” می پیوندد. در عین حل معتقدند علارغم همدلی کارگران با برخی ازاهداف جنبش سبز مثل ” انتخابات آزاد” !، به دلیل بی توجهی جنبش سبز به خواسته های صنفی کارگران “در نهایت تنش میان نخبگان اصلاح‌طلب تحصیل‌کرده و طبقه کارگر که در مقایسه با روشنفکران اصلاح‌طلب تحصیلات کم‌تری دار ند، (در حال حاضر) خشم بیشتری را میان این دو گروه ایجاد کرده است.”
هر چند نویسندگان این مقاله از چهره های شناخته شدۀ اصلاح طلب نیستند، اما مبنای تحلیلی و آمال وآرزوهای تمام تلاشهایی که در ابتدا به آنها اشاره شد ازموقعیت طبقۀ کارگر وفاصلۀ جنبش کارگری با “جنبش سبز” را در اینجا ارائه داده اند. لازم است نگاهی به زمینه های این تلاشها، امکا نپذیری ونتایج چنین پیوندی داشته باشیم، بخصوص که این تلاشها از طرف برخی” فعالین مستقل” وبعضا کارگری، با این استدلال که، هرتلاش و کمپینی برای دفاع از حقوق کارگران اقدامی شایسته است، به فال نیک گرفته شده.
همانطور که در مقاله فارن پالیسی و سایر مقالات و مصاحبه های چهرهای این طیف می ببینیم، مبنای جهت گیری “کارگری” جدید آنها، از طرفی شرایط بحرانی و بن بست سیاسی اقتصادی جمهوری اسلامی است و از طرفی برجسته شدن نقش جنبش کارگری در اعتراضات اجتماعی خصوصاَ طی یکسال گذشته است. روند اوضاع ایران طی یکسال گذشته هم این مشاهده را برای هر ناظری تائید میکند که جامعۀ ایران در آستانه تحولات عظیمی قرار دارد. جمهوری اسلامی در بن بست کامل سیاسی اقتصادی دست وپا میزند و هیچ چشم اندازی برای برون رفت از این بن بست ندارد. استیصال حکومت در حل بحران ویا سرکوب کامل اعتراضات فزایندۀ اجتماعی ، خود را بشکل حاد شدن اختلافات باندهای حکومت نشان میدهد. روشن است که چنین شرایطی نمیتواند برای مدتی طولانی ادامه پیدا کند وسرنوشت این شرایط بحرانی دیر یا زود ، یا با تثبیت و ادامۀ نظم موجود و یا با تغییرات عمیق و انقلابی اوضاع، باید به سر انجام برسد. ظهور طبقۀ کارگر بعنوان نیرویی که میتواند “یک بازیگر عمده” در تحولات آینده باشد، فاکتوری است که شانس حل انقلابی بحران را بنفع اکثریت جامعه و مردم محروم هر روز بیشتر میکند. سایت “آوای کار” در پیامی که به مناسبت اول ماه مه امسال داده است راه حل خود رابرای حل بحران به کارگران اعلام کرده و میگوید: “… راه حل واقعی برای خروج از بحران کنونی، ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری، سازمان‌دهی کارگران و ایجاد فشار از پایین، و پیوند دادن همهٔ نهرهای جنبش مردمی، از جنبش سبز گرفته تا جنبش کارگری، جنبش زنان و دانشجویان، به یکدیگر و ایجاد نیروی کافی برای تأثیرگذاری است. در غیاب یک چنین پیوند همه‌جانبه در پایین، که بتواند با ایجاد نیروی لازم بر مراکز بالای قدرت حکومتی تأثیر بگذارد، هیچ امیدی به بهبود اوضاع نمی‌توان داشت.”
در این پیام استراتژی “جنبش سبز” که دردفاعش از جنبش کارگری دنبال میکند بروشنی علام شده است. این جنبش، که خود را همچنان بخشی از نظام میداند، با توجه به قدرت جنبش کارگری که میتواند فاکتور تعیین کننده ای در حل بحران باشد، به صرافت تبدیل طبقۀ کارگربه ابزار فشار از پایین برای چانه زنیهایش در بالا افتاده است. اقدامی که با توجه به روند اوضاع ، شاید آخرین تلاش این شوالیه های سبز برای شریک شدن در قدرت سیاسی باشد.
پایین تر توضیح میدهم که چرا همین استراتژی “تاثیر بر مراکز بالای قدرت حکومتی” پاشنه آشیل اصلاح طلبان است، اما اینجا لازم است به این اشاره کنم که بنظر من اولین مانع جنبش سبزبرای پیوند با جنبش کارگری آنطور که خود ادعا میکنند نه بی توجهی آنها به خواسته های کارگران طی چهار سال اخیر، بلکه سهمی است که اصلاح طلبان، ازنظر جامعه وبطور واقعی، درشکل گیری و تداوم یکی از سیاه ترین و ضد انسانی ترین نظامهای قرن اخیر داشته اند. سهمی که با نصب تابلوی ” پیش به سوی ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری” بر سر در سایت هایشان هم نمیتوانند آنرا از حافظۀ کارگر وجامعه پاک کنند. این جنبشی است که دربخش عظیمی از تاریخ خونبار حکومت اسلامی با در دست داشتن تمام ابزارهای قانونی و اجرایی در سرکوب، کشتارو به شکست کشاندن اعتراضات کارگران و کل جامعه نقش مستقیمی داشته است. اینها برای پاک کردن این تاریخ، ریاکارانه تحریمهای اقتصادی و سوء مدیریت دولت احمدی نژاد را تنها عامل زندگی فلاکتبار کنونی کارگران و بی حقوقی آنها معرفی میکنند. اما در خاطرۀ نزدیک جامعه، قلع وقمع خونین تشکلها، فعالین و رهبران کارگری در دوره “رهبر نمادین” این جنبش بود که زمینه ساز تعرض همجانبه تر دولتهای بعدی به کل مطالبات کارگران شد. ممنوعیت تشکلهای مستقل کارگری، ودرمقابل، قانونی کردن تشکلهای مزدوران خانه کار گر و شورای اسلامی کار، شروع خصوصی سازیها ، رواج قراردادهای موقت وسفید امضاء دستاورد رهبر غیرنمادین این جنبش، سردار سازندگی، برای نظام عزیزشان بوده و دولت اصلاحات که اکثریت کرسیهای مجلس ششم را هم دراختیار داشت، برای کارگران یادآور تحمیل استثمار سیاه به بخش وسیعی از طبقۀ کارگربا تصویب وتمدید اصلاحیه قانون کار برای خارج کردن کارگاههای دارای کمتر از ده کارگر از شمول قانون کار نیم بند موجود، کشتار کارگران خاتون آباد، کشتاردانشجویان، قتلهای زنجیره ای و سرکوب مطبوعات است. اعادۀ این تاریخ اولین مشکل جنبش سبز حتی برای نزدیک شدن به جنبش کارگری خواهد بود.
اگر چه اعادۀ پیشینۀ این جنبش بعنوان بخشی از حاکمیت کار آسانی نیست، اما این هنوز نمی تواند دلیلی برای نفی جهت گیری “کارگری” جنبش سبز باشد. چرا که این بخش از جنبش ملی-مذهبی در حال حاضرخود مورد سرکوب است و گفته میشود تعمیقِ انتقاد از خود این جنبش دررابطه با بی توجهی به خواسته های جنبش کارگری، درواقع میتواند مقدمۀ این جهتگیری وتغییرموضع آن باشد. ویا این سوالات واقعی که آیا نتیجۀ این حرکت، جدا از هر نیتی که فعالین آن داشته باشند، بنفع جنبش کارگری نخواهد بود؟، آیا، صرفه نظر از دیروز جنبش سبز، جنبش کارگری نمیتواند با توجه به نیاز مبرم امروزش به تشکل یابی ومبارزه برسردستمزدها، از این حرکت و امکانات آن در جهت تشکل یابی خود و تقویت مبارزه اش استفاده کند؟
مرور اعتراضات سالهای ۸۵ و۸۶ معلمان که نیروهای اصلاح طلب نه بعنوان بخشی از حاکمیت ومستقیما در مقابل آن، بلکه بعنوان بخشی از رهبری آن و در عین حال سترون کردن آن نقش مهمی داشتند، میتواند پاسخ این دست استدلالات و سئوالات باشد و درعین حال مفهوم عملی “فشار از پایین” در ادبیات این جنبش راتا حدودی روشن کند.
معلمان در اعتراضات سالهای ۸۵ و۸۶ خود توانستند گسترده ترین اعتراضاتِ تا آنزمان را حدود سه دهه بعد از انقلاب ۵۷ سازمان دهند. آنها خواهان اجرای نظام هماهنگ پرداختها، که به تصویب مجلس هم رسیده بود، افزایش حقوقها، استخدام معلمان حق التدریس، پرداخت حقوق و مزایای معوقه، بیمه درمانى مناسب و…بودند. کانونهای صنفی معلمان و “شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان” رهبری سراسری این اعتراضات را برعهده داشتند.
کانونهای صنفی معلمان از اواخر دهه۷۰ ابتدا درچند شهر و بعد در جریان اعتراضات سالهای ۸۵ و۸۶ در بسیاری از شهرها در سراسر کشور با تلاش وپیگیری فعالین معلمان ایجاد شدند. بعلاوه “شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان”، بعنوان مرجع سیاست گذاری و هماهنگ کننده کانونهای صنفی معلمان، دراسفند۱۳۸۱ توسط کانونهای صنفی موجود آنزمان تشکیل شده بود. تا قبل از شروع اعتراضات سالهای ۸۵ و۸۶ برخی از فعالین اصلاح طلب توانسته بودند دررهبری کانون صنفی معلمان تهران ( کانون صنفی معلمان ایران) که در مجموعۀ کانونهای صنفی و شورای هماهنگی، به لحاظ اتوریته وتعیین سیاست موثرترین تشکل بود شرکت کنند. امکانات این طیف به دلیل مناسباتی که با محافلی از حکومت داشتند و در مقابل محدودیتها و ضعفهای بخش رادیکال کانونهای صنفی وتوده های معلم، در کنار سرکوب وحشیانه حرکت آنها، باعث شده بود خط و سیاستهای فعالین اصلاح طلب درمقطع اعتراضاتی که از بهمن ماه ۱۳۸۵ شروع شد، در کانونها غالب شود. به این ترتیب بخش زیادی ازانرژی حرکت معلمان هم باید صرف مقابله با سرکوب گستردۀ اعتراضات می شد، و هم با وزنۀ سیاستهای این جریان به پای رادیکالیزم آن که تلاش میکرد اعتراضات را کنترل و محدود کند، مقابله میکرد. سیاستهای سازشکارانه و مماشات این طیف حتی با دستگاههای امنیتی در جریان اعتراضات سالهای ۸۵ و۸۶ بارها ازطرف توده های معلم که خواهان قاطعیت کانون و گسترش اعتراضات بودند مورد انتقاد قرار گرفت تاجاییکه محمود بهشتی از مسئولان وقت کانون ناچاربرای پاسخ گویی به این انتقادات نامه ایی خطاب به معلمان نوشت و در وبلاگ رسمی کانون تهران هم منتشر کرد.
سرکوب گستردۀ اعتراضات معلمان مهمترین توجیه سیاستهای این جریان بود، اما وقتی در آستانه انتخابات مجلس هشتم برخی از چهره های این جریان، خود را کاندید شرکت در اننتخابات کردند وبه معلمان فراخوان شرکت درانتخابات بنفع کاندیدهای اصلاح طلب دادند، برای صدها هزار معلمی که با دادن هزینه های سنگینِ زندان، تبعید، اخراج، توهین و تهدید ماهها برای تحقق مطالباتشان مقاومت کرده بودند، معلوم شد ، اعتراضات آنها، برای بخش اصلاحطلب رهبری کانون، در حکم ضامن ورود آنها به مجلس بوده است. طبیعی است برای تبدیل یک حرکت اعتراضی و حق طلبانه به عامل ” فشار از پایین”، باید رادیکالیزم آنرا کنترل ومحدود کرد تا قابل معامله شدن با ” مراکز بالای قدرت حکومتی” باشد.
نهایتا این عده به دلیل ” استفاده از اعتبار و امکانات کانون صنفی برای اهداف سیاسی و شخصی، که مغایر با اساسنامه کانون است” ، اما اساسا تحت فشار توده های معلم، در اسفند ۸۶ توسط هیئت مدیره کانون طی اطلاعیه ای از کانون تهران اخراج شدند و تلاشها ی بعدی شورای هماهنگی هم نتوانست انشقاق بوجود آمده در کانون تهران را حل کند.
تا اینجا تلاش کردم نشان دهم ، مهمترین مانع جنبش سبز برای پیوند با جنبش کارگری، آنطور که خود آنها ادعا میکنند نه اشتباه محاسباتی و بی توجهی به خواسته های کارگران بوده، ونه حتی سهمی که این جنبش در، بوجود آوردن شرایط مشقتبار کنونی داشته اند، هست. بعلاوه با اشارۀ گذرایی که به اعتراضات معلمان کردم سعی کرم این را نشان دهم که این جنبش در هر لباس و قامتی که ظاهر شود، دو هدف مهم را دنبال میکند: شریک شدن در قدرت حاکم و حفظ مناسبات موجود.
هرچند پیشینۀ جنبش سبز یکی از موانع نفوذ و تاثیر گذاری آن بر سایر جنبشها است اما بنظرم مهمترین مانع آن برای پیوند با جنبش کارگری را باید در اهداف همین امروز این جنبش و مجموعه شرایطی که طبقۀ کارگر را به “یک بازیگر عمده” در تحولات آینده تبدیل کرده است جستجو کرد.
واقعیت این است که کارگر دیگر نمیتواند” شکم امروزش را با نان فردا پر کند”. گرانی، فقر، بیکاری وزندگی فلاکتبار دیگر فرجه ای برای کارگرباقی نگذاشته است. کارگر ناچاربه مبارزه برای حفظ بقائش شده و جهت گیری “کارگری” اخیرجنبش سبز تلاشی است که او را متقاعد کند که باید منتظر بماند تا ایشان ” بر مراکز بالای قدرت حکومتی تأثیر بگذارد” واگرموفق شد بعد احتمالا وضع کارگر هم تغییر خواهد کرد، در غیر اینصورت ” هیچ امیدی به بهبود اوضاع نمی‌توان داشت “.
این جنبشی است که یکی از مهمترین دغدغه های امروز رهبرش برای رئیس جمهور شدن این است که ” مردم انتظار دارند همه چیز یک شبه درست شود” وکارگر میداند نتیجۀ عملی این دغدغه، استمرار فقروگرسنگی خود و خانواده اش وسرکوب خواسته هایش در فردای ریاست جمهوری احتمالی ایشان است.
این جنبشی است که تابلوی ” پیش به سوی ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری” را بر سردر سایت میزند به این امید که همین دغدغه های رهبرش را از دید کارگر مخفی کند تا بتواند به او فراخوان پیوند دهد.
این جنبشی است که تا وقتی سهمی در حاکمیت داشت، بخشهای حاشیه ایش به پشتوانه مناسبات وروابطی که با بخش درون حاکمیت داشتند، میتوانستند با دادن وعدۀ تخفیف مجازات، دادن امکانات، پست و مقام یا ایجاد حاشیه امن، دربین سایرجنبشهای اعتراضی موقعیتی بدست آورند یا جنبشها دیگر از امکانات آنها استفاده کنند. اما الا دیگر معلوم نیست برای مثال جنبش کارگری چرا باید متحد کسی شود که نه تنها کوچک ترین وعده ای نمیتواند بدهد ، بلکه به او میگوید اگر دوباره قدرت گرفتم تو همچنان گرسنه می مانی.
وبلاخره اینکه این جنبشی است که بند نافهایش از نظام اسلامی قطع نخواهد شد. چه زمانی که قبای سازندگی و اصلاحات به تن میکند و چه زمانی که بعنوان برنده جایزه نوبل و ” همراه جنبش سبز” و ” فعال مستقل” از کارگر دفاع میکند، نبضش برای حفظ وادامۀ وضع موجود میزند و کارگران این را بخوبی میداند. اما طبقۀ کارگر”یک بازیگر عمده” در تحولات آینده است تنها به این دلیل که تغییر فوری وعمیق وضع موجود را جهت بهبود زندگی خود و کل جامعه در دستور دارد.
بهمن ذاکرنژاد
۱۲ می ۲۰۱۳