حضور – شعری از یوهان گوته

“همه چیز،

نشانی از تو دارند..

بمحض برون آمدن خورشید تابناک؛

تو بدنبالش خواهی رفت؛

من می دانم!..

وقتیکه در باغ قدم می زنی؛

تو بی نظیرترین گُل سُرخی..

و بی نظیرترین سوسن سپید نیز..

با حرکات رقص تو،

تمام ستارگان؛

به رقص در می آیند..

و به دورت.. می گردند..

شب!..

آه.. شب چه روح افزا بود!..

هنگامیکه در آن،

سایه تو..

درخشان و زیبا..

مثل ماه جلوه می کرد..

تو تابناک و زیبایی..

و گُلها..

ماه.. سیاره ها..

و خورشید..

در کار ستایش تو اند..

خورشید نیز،

برای من تو هستی..

خالق روزهای روشن و باشکوه؛

زندگی و ..

این جاودانگی!..”

(نوشته شده در سال ۱۸۱۳ میلادی)

 

مختصری درباره زندگی شاعر:

یوهان ولفگانگ فون گوته (۲۸ آگوست ۱۷۴۹ – ۲۲ مارس ۱۸۳۲ میلادی) یک شاعر، نقاش، رُمان نویس، نمایشنامه نویس و فیلسوف آلمانی بود. او بعنوان یکی از شخصیتهای پرنفوذ ادبیات اروپایی – هم در زمینه ادبیات کلاسیک و هم در رُمانتیسم قرن نوزده – در سطح جهانی شناخته شده است. در این تاثیرگذاری، می توان او را با نفوذ کارهای شکسپیر در انگلستان، ویکتور هوگو در فرانسه و همچنین دانته در ایتالیا مقایسه کرد.

اشعار گوته بوسیله آهنگسازان معروفی همچون شوبرت، شومن، براهمز، وُلف و استراس با دنیای موسیقی آشنا شدند.

یوهان گوته در روز ۲۸ آگوست سال ۱۷۴۹ میلادی در شهر فرانکفورت آلمان چشم به جهان گشود. پدرش یوهان کاسپار گوته تحصیلکرده حقوق، و مادرش کاترینا الیزابت تِکستاخ دختر شهردار فرانکفورت بودند. این زوج صاحب چند فرزند شدند، اما از بین آنها تنها یوهان و خواهرش کورنلیا از مرگ زودرس در کودکی در امان ماندند.

گوته از همان ایام نوجوانی با کلیسای رومن کاتولیک میانه خوبی نداشت، و تاریخ آن را با سفسطه و خشونت توأم می دانست. در عوض علاقه شدیدی به طراحی، خواندن تاریخ، اسطوره شناسی و مذهب داشت. او نوشتن داستان و نمایشنامه را خیلی زود شروع کرد. در ابتدا تنها برای دوستانش می نوشت، اما بزودی با برخی از هنرپیشگان فرانکفورت آشنا شد، و بعدها که نوشتن را در سطح وسیعتری ادامه داد؛ در آثار خود بخصوص در “فاوست” از آنها بعنوان شخصیتهای داستانش استفاده کرد.

گوته همچنین زبانهای یونانی، لاتین و فرانسه را در جوانی آموخت. بین سنین ۱۶ تا ۱۹ سالگی به مطالعه حقوق پرداخت، و بعد تحصیلاتش را در سال ۱۷۷۰ میلادی در استراسبورگ ادامه داد.

در این هنگام گوته به جمع افرادی که در صدد تغییر دادن ادبیات آلمانی بودند پیوست. او بر این عقیده بود که شاعران شناخته شده دورانش، در رعایت قوانین شعری بسیار خشک و سختگیر بودند، و می خواست شعر را از این قیود خارج سازد و راه را برای خلاقیت و رشد شاعرها باز نماید.

افکار “جان گادفرید وُن هِردِر” شاعری با عقاید نو و علاقمند به نمایشنامه های شکسپیر در کنار اشعار مردمی، برای گوته بسیار جالب و هیجان آور بودند؛ از همین روی در کار جمع آوری اشعار مردمی (فولک) با وی به همکاری پرداخت. این دو  هنرمند بر این عقیده بودند که شعر باید از قلب شاعر برون آید و بجای پیروی کردن از اصول کهنه؛ بر اساس تجارب او شکل گرفته باشد. گوته در این دوران برخی از اشعار بسیار مشهورش را نوشت.

حرفه

گوته تحصیلات بالایی در زمینه حقوق کسب کرده بود، و همچنین مهارت خاصی در آشنایی و رفاقت با افراد سرشناس داشت. او بمدت یازده سال در دادگاه وایمر در نزد دوک جوانی بنام “کارل آگوست” کار کرد، و به عضویت و سپس ریاست کابینه او درآمد. در این دوران او به کار مراقبت از پارکها و ساختمانها و نیز سازمان دادن پروژه های جاده سازی مشغول بود، و بطور همزمان زمین شناسی، معدن شناسی، گیاه شناسی و  آناتومی را مطالعه می کرد.

پس از این دوره کاری، متوجه شد که وظایف دولتیش مانع پرداختن به کارهای ادبی او می شوند. بنابراین کارش را کنار گذاشت و بمدت ۱۸ ماه به کشور ایتالیا مسافرت کرد. در آنجا تحت تاثیر مناظر طبیعی طراحی های زیادی انجام داد، و همچنین به مطالعه آثار شاعران باستانی و تاریخ هنر پرداخت.

در مسافرت بعدی خود به ایتالیا با شاعر و نمایشنامه نویس مشهور “فردریش شیلر” آشنا شد و دوستی نزدیکی با وی برقرار کرد. همکاری این دو هنرمند بصورت تبادل افکار و نقد کردن آثار همدیگر  بود. گوته در این زمان آثار کوتاهی را از خود بجا گذاشت.

مشهورترین اثر

مشهورترین اثر گوته نمایشنامه طولانی بنام “فاوست” می باشد که نوشتن آن بخش بزرگی از زندگیش را گرفت. این نمایشنامه درباره “فاوست” یک شخصیت افسانه ای است، که از مطالعه کردن خسته شده و می خواهد به بزرگترین شادی ممکن در زندگی دست یابد. در این جستجو، شیطان به سراغش می آید و به او می گوید که قادر است کمکش کند، اما در عوض فاوست می بایست روحش را به او تقدیم کند و بهمراهش به جهنم برود. فاوست با امید دستیابی به اسرار زندگی بسوی سحر و شعبده بازی کشیده می کشد.

انتشار این کتاب تاثیر بزرگی در شکل دادن جایگاه او بعنوان بزرگترین شخصیت ادبی در اروپا داشت.

تجربه عشق

گوته در زندگیش چند بار عاشق شد. در هفده سالگی برای اولین بار عاشق دختری بنام “آنا کاترینا شونکوف” شد، و مجموعه شعری بنام “آنِت” را برایش سرود. اما آنا چند سال بعد با حقوقدان و شهردار لپزیش بنام “کریستین کارل کان” که بوسیله گوته به او معرفی شده بود ازدواج کرد. گوته شش سال پس از این ماجرا در وایمار از او دیدار کرد.

او در ۲۱ سالگی در هنگام ملاقاتش از دهکده ای بنام “سِسنهیم” با “فریدِریکا بریون” آشنا شد، و بمدت ده ماه با او رابطه دوستی داشت. در این مدت چندین شعر برگرفته شده از احساسش برای او نوشت. جدایی از فریدریک او را بسیار تحت تاثیر فرار داد، و این احساس حزن و نومیدی در بسیاری از کارهای بعدی وی لمس می شود.

گوته با همسرش “جوانا کریستینا سوفی وُلپیوز” در سال ۱۷۸۸ در والمار آشنا شد. این دو پیش از ازدواجشان در سال ۱۸۰۶ میلادی؛ بمدت ۱۸ سال با هم زندگی کرده، و صاحب پسری بنام “جولیوس آگوست والتر” شدند. کریستین ده سال بعد از ازدواج با گوته درگذشت.

در سال ۱۸۲۳ میلادی، هفت سال پس از مرگ کریستین؛ گوته آشنائی کوتاهی با دختری بنام اولریکا پیدا کرد که تنها ۱۷ سال داشت. علی رغم علاقه شدیدی که نسبت به او داشت، با آگاهی از عدم موافقت خانواده اولریکا؛ به او پیشنهاد ازدواج نداد. او را در سپتامبر همانسال برای آخرین بار ملاقات کرد، و تا پایان عمرش مجرد باقی ماند.

سالهای آخر زندگی

گوته سالهای آخر عمرش را در وایمار آلمان گذراند. این دوران مصادف با جنگهای ناپلئونی در سراسر اروپا بود، و آلمان که هنوز از تعداد زیادی از کشورهای کوچک تشکیل شده بود؛ دشمن فرانسه بشمار می رفت. با این وجود گوته به ناپلئون بعنوان یک قهرمان نگاه می کرد. عقاید گوته درباره سیاست بیشتر تحت تاثیر افکار قرن هجده بود، و از آنجا که تنفر شدیدی نسبت به جنگ داشت؛ عملا از سیاست فاصله گرفت.

وی ترجیح می داد تا در موضوعات مورد علاقه اش، یعنی علوم و ادبیات؛ تمرکز داشته باشد. در اشعار و داستانهایی که در این دوران درباره زندگی انسان می نوشت، از عقاید کشورهای شرقی از جمله ایران؛ در کنار افکار مرسوم در غرب استفاده می کرد.

گوته سالها قبل، هنگامیکه در فرانکفورت زندگی می کرد دچار بیماری شدید ریوی شده بود، که در همانزمان بمدت یکسال نیم آزارش داد. بعدها نیز از مشکل قلبی رنج می برد و در ۷۴ سالگی در اثر این بیماری تفریبا جان خود را از دست داد؛ اما بعداً بنحوی بهبود یافت.

یوهان ولفگانگ فون گوته در روز ۲۲ مارس ۱۸۳۲، در سن هشتاد و سه سالگی در وایمار درگذشت و جسدش در گورستان تاریخی وایمار بخاک سپرده شد.

او ساعات آخر زندگیش را به گفتگو درباره اثر نور با دختر قانونی خود گذراند. گفته می‌شود که آخرین کلام گوته در هنگام مرگ این بوده است:

“.. پرده را کنار بزنید تا نور بیشتری داخل شود ..”

 

 

 

منابع دیگر:

اشعار گوته، حضور – ترجمه انگلیسی:

http://www.everypoet.com/archive/poetry/Goethe/goethe_presence.htm

زندگینامه گوته – به زبان انگلیسی (۱) :

http://simple.wikipedia.org/wiki/Goethe

زندگینامه گوته – به زبان انگلیسی (۲) :

http://en.wikipedia.org/wiki/Johann_Wolfgang_Von_Goethe

زندگینامه گوته – به زبان فارسی:

http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%8C%D9%88%D9%87%D8%A7%D9%86_%D9%88%D9%84%D9%81%DA%AF%D8%A7%D9%86%DA%AF_%DA%AF%D9%88%D8%AA%D9%87

آخرین سخنان گوته:

http://www.phrases.org.uk/quotes/last-words/goethe.html