معضل انتگراسیون و عروج تروریزم اسلامی “خانگی” در غرب

در حاشیه نمونه تروریزم اسلامی در بوستون امریکا

از: سعید و سیمین  صالحی نیا

salehinia@aol.com

سوم مه ۲۰۱۳

مقدمه:

ماجرای انفجار خونین بوستون در امریکا و شناسائی تروریزم اسلامی نسل جدید در پشتش هنوز موضوع مهم رسانه های امریکاست. سیاستمداران، کارشناسان ، جامعه شناسان، روانشناسان اجتماعی، مسئولین امنیتی، مردم کوچه و خیابان، خانواده های صدها نفر زخمی و مقتولین این انفجار هنوز دنبال به هم پیوستن قطعات داستانی هستند که این ماجرای خونین را به دو نفر برادر جوان مسلمان  از خانواده ای مهاجر از منطقه ای بیرون از خاورمیانه پیوند داد. در سطحی همه جهان می خواهد بفهمد که چگونه ممکن است دو برادر ۲۶ و ۱۹ ساله اینقدر از ادمهای معمولی شهرشان متنفر بشوند تا در سطح یک درنده ظاهر بشوند و طرح کشتن جمعی بریزند؟ اینهمه تنفر از کجا جمع می شود و چگونه مراحل سازماندهی این جنایت از طریق گرد آوری قطعات بمبهای دست ساز ، یک روز زیبای بهاری را که قرار بود هزاران هزار ورزشکار از همه دنیا را به هم پیوند دهد به خون می کشد؟

در مقاله قبلی(۱) اشاره ای داشتم که این پدیده علامت وجودی نوعی جدیدتر از تروریزم است. این نوع تروریزم ، “خودی” تر است. از مراکز شناخته شده در خاورمیانه رهبری نمی شود.تروریزمی است که از نسل دومیهای جوانی که در غرب خانه و پناه گرفته اند استخراج شده. روکش اسلامی دارد اما طالبانی و القاعده ای نیست! بوی گند اسلام سیاسی می دهد اما از جائی دیگر، از محلی دور در منطقه چچن و داغستان به قلبها و مغزهای این جوانهای “پناهنده” وصل شده. اینها فقط صورت مسئله هائی است که باید دقیقتر شکافته شودو نه فقط برای از میان برداشتن خطر تروریزم اسلامی بلکه برای حل مسئله مهمتری که تحت عنوان مسئله انتگراسیون پیش روی همه بشریت قرار دارد. در این مقاله کوتاه ، سیمین و من سعی خواهیم کرد مقداری بیشتر این دو مسئله یعنی عروج تروریزم نسل دومی و مسئله انتگراسیون را بشکافیم . این مقاله شاید مقدمه ای باشد بر بحثهای عمیقتر در موضوع انتگراسیون:

(۱)ارتباط داستان تروریستهای “خانگی” اسلامی در بوستون و مسئله انتگراسیون:(۲)

 

با ذکر این نکته که مسئله تروریزم را نمی شود در یک شکلش تحلیل کرد. انواع دولتی و غیر دولتیش، انواع “خانگی” و صادراتیش را نمی شود یکی دانست . به سراغ نوع بخصوصی از تروریزم می رویم که در بوستون امریکا اتفاق افتاده است.

بر اساس گزارشات موجود، این دو جوان یعنی تامریان سارنائف و زخار سارنائف بخشی از یک خانواده ای بودند که در سال ۲۰۰۲ بعنوان پناهنده سیاسی و اجتماعی به امریکا مهاجرت کردند. امریکا از جهت جذب پناهنده های چچن بعد از استرالیا مقام دوم را داراست و بیش از ۱۷۰۰۰ نفر از این مردم را تا سال ۲۰۰۵ بعنوان پناهنده پذیرفته است.

بدنبال سقوط نظام حکومتی شوروی در سال ۱۹۹۱، حکومت روسیه به منطقه چچن که اعلام خود مختاری کرده بود، حمله کرد و  جرقه شروع جنگی خونین زده شد که دامنه اش به منطقه داغستان کشیده شد و مهاجرتهای وسیع مردم آن منطقه به قرقیزستان و خروج صدها هزار پناهنده از اون منطقه گردید. در متن این مهاجرت وسیع مردمی که بین جناح های ارتجاعی اسلامی و ناسیونالیست چچن و حکومت روسیه گیر کرده بودند و جان می باختند، مهاجرت خانواده این دو جوان را باید فهمید.

این خانواده بعد از مهاجرتش به امریکا ، مشکلاتش به پایان نرسید . تامریان ، برادر بزرگتر که بعد از ورود به امریکا به ورزش بوکس پرداخته بود ، در این رشته به سرعت پیشرفت کرد و نامزد شرکت در تیم قهرمانی بوکس امریکا شد. زمانی که قوانین امریکا او را بخاطر نداشتن مدرک شهروندی امریکا از شرکت در تیم المپیک منع کرد . بنا به گزارشات، ضربه سنگین روانی ناشی از رد شدن “صلاحیت او” ،  باعث شد که او به فکر “جهاد اسلامی” بیفتد و سفرهایش به منطقه داغستان و احتمالا پیوستن به اسلامیهای اون منطقه و اشنائی با نحوه بمب گذاری …و جلب همکاری برادر کوچکترش و …! ساخته شدن “هسته تروریستی” خانگی” که با استقلالی تشکیلاتی از “مرکز” توانست زیر گوش اف بی آی که یکبار هم او را به در خواست اطلاعات حکومت روسیه  بازجوئی کرده بود، کارش را ادامه دهد..ظاهرا اینها اهداف دیگر و بمب گذاریهای دیگری را هم در طرح هاشان داشته اند!

تا همینجا به نظر می رسد منطقی باشد. ما فرض بگیریم که انفجار بوستون محل تلاقی جاده های متعددیست: حضور ارتجاع اسلام سیاسی در منطقه چچن ، مهاجران اون منطقه ، پذیرش تقاضای پناهندگی اینها در امریکا، ناکامی و نا امیدی این جوان که احتمالا مهمترین هدف زندگیش را شکست خورده دیدو…ما را به نقطه مهمی می رساند که مسئله ای رو به گسترش است. یعنی مسئله انتگراسیون:

(۲)ابعاد مسئله انتگراسیون(۳)

 

انتگراسیون یا همجوشی انسانها با زمینه های فرهنگی، تاریخی ، قومی ، مذهبی و سیاسی مختلف درون واحدهای وسیعتر انسانی به مسئله مهم جهان امروز تبدیل شده  است که  نیاز به انتگره شدن دارد.

جهانی که مرزهایش در حال فرو ریختن است.دسترسی انسانها به منبع واحد فرهنگی و اطلاعاتی، ذهنیت انتگره ای را دارد شکل می دهد که درون ظرفهای ملی نمی گنجد اما هنوز او را گنجانده اند! فشرده می شود ، فقیر می شود و مهاجرتهای وسیع بین قاره ای قدیمیش با سدهای جدید نژاد پرستی و حکومتهائی که نمی توانند انتگره شدن انسانی را برتابند و انرا “اقتصادی” نمی بینند ، تضاد حاصل می کند و بحرانی وسیع ایجاد می شود که مسئله انتگره شدن را به معضل انتگره شدن تبدیل می کند.

دهه های بعد از جنگ دوم جهانی اروپا و امریکا مراکزی بودند که نیروی کار کم داشتند و موجهای اولیه مهاجرت به این مناطق ، “کارگران  میهمان” را می پذیرفت اما با انتگره شدن فرهنگی و اجتماعی اینها مخالفت می شد . برده های دوران سرمایه داری می بایست از جامعه میزبان جدا نگه داشته می شدند. این پدیده در اروپا بیشتر مزاحمت ایجاد می کرد تا امریکا . چرا که در امریکا بیشتر فضا بود تا اون برده ها درون فضاهای قومی خودشان بدور خودشان پیله بتنند.

اما دهه های اخیر و سقوط بلوک شرق ، آغاز دوران جدیدی بود و امواج جدید مهاجرت به کشورهای غربی ، نه فقط از اروپای شرقی بلکه از افریقا و اسیا ، اینبار نه بخاطر نیاز غرب به نیروی کار ، بلکه به اجبار فقری که در جهان “سوم” اجتماعی شده بود ، تسریع گردید. اینترنت و مدیای جهانی شده تناقضات انتگره شدن را بیشتر عیان کرده است.

توده های مهاجر از جوامع اسلام زده ، طبعا با بسته فرهنگی و اعتقادات خود وارد فضای زندگی در غرب می شوند و مقاومتهای خود را نشان میدهند. نسل دومیها و سومیهاشان طبعا بیشتر اختمال دارد  فرهنگ “والدین” را پشت سر بگذارند اما درگیریهای بین اونها و نظامی که در مقابل انهاست همیشه جذب کننده نیست. فضای بازار کار برایشان بسته است و بخاطر نداشتن مهارتهای علمی و فنی لازمه بیشتر احتمال دارد “مارجینالیزه” شوند. نژاد پرستی رو به اوج کشورهای غربی بخاطر گسترش فقر و بیکاری ، عامل دیگریست که پدیده حاشیه نشینی را در مهاجرین به غرب تسریع می کند و حتی نسل دومیها و سومیها هم از ان اسیب می بینند.

این می شود که پدیده انتگراسیون ، معضلی می شود که در نظام سرمایه لاینحل می نماید و به بیماری مزمنی می ماند، زمینه ساز درگیریهای نژادی ، مذهبی ، از خود بیگانگی ها و رانده شدن مردم و جوانها، بخصوص به دامن گرایشات ضد اجتماعی جامعه میزبان و جامعه والدینشان از جمله تروریزم اسلامی.

مرور داستان این دو برادر جوان تروریست در بوستون ، در تایید نظریه شکست انتگراسیون در تولید تروریزم است. هر چند که باید ذهن را باز گذاشت و به بررسیهای چند جانبه گرا ادامه داد.

(۳) جامعه ایران هم از مسئله انتگراسیون مبرا نیست!

 

یادمان باشد که مسئله انتگراسیون دم در مرزهای جامعه ایران، چه در داخل و چه در خارج،  نمی ایستد. هر جا انسانها با ریشه های فرهنگی و قومی مختلف کنار هم زندگی می کنند، مسئله انتگراسیون حاضر است. سوال اینست که چه نوع متدی و چه نوع حکومتی به این مسئله می پردازد و ان نقطه مشترکی که جامعه قرار است حولش انتگره شود با چه مکانیزمهای انتخاب می شود؟

در بحثهای قبلی به موقعیت سکولاریزم و ایستادن حکومت و قوانین در نقطه نوترالی بنام سکولاریزم اشاره ای داشتم(۴). از دید من این بحث سکولاریزم در ارتباط با بحث انتگراسیون می تواند مطرح شود. سکولاریزم از این دیدگاه مجموعه سیاستها و فرهنگی است، که فضای انتگراسیون را فراهم می آورد. البته سیاستهای بسیاری دیگر نیز باید کنار هم قرار گیرند که انتگراسیون، حول انسان محوری و نه حول سود محوری سازمان یابد.

 این بحثها موضوعاتی هستند که هر مدیریت اجتماعی که بخواهد در پیشبرد فضای انسانی کارساز باشد، باید بهش دامن بزند و روند تحقیق چند جانبه را همانطور که در غرب مدتهاست شروع شده از نزدیک دنبال نماید.

نوسندگان این مقاله در بحثهای جامعتری این موضوع را پی خواهند گرفت. به امید اینکه خواننده انرا سودمند بیابد.

منابع دیگر:

(۱)سعید صالحی نیا:جای پای تروریزم اسلامی در انفجارخونین بوستون امریکا

http://rowzane.com/more-articles/80-saeed-salehi/13065-1392-01-31-11-09-53.html

(۲)کتلین نیولند: نیاز به انتگراسیون نسل جوان مهاجر در حاشیه بمب گذاری بوستون

http://www.csmonitor.com/Commentary/Opinion/2013/0429/Reminder-from-Boston-Marathon-bombings-A-need-to-integrate-immigrant-children

(۳)اینتگراسیون فرهنگی مهاجرها در آلمان:کنستانت، ناتمیر و زیمرمن(۲۰۰۹)

http://ftp.iza.org/dp4675.pdf

(۴)سعید صالحی نیا: کمونیزم کارگری، سکولاریزم و عرصه قانون

http://rowzane.com/more-articles/80-saeed-salehi/13123-1392-02-02-17-18-14.html

.