اول ماه می، وضعیت طبقه کارگر در سطح جهانی و ” انتخابات ” پیش رو در ایران

از دوره ی طبقاتی شدن جامعه تا به امروز همواره تلاش و مبارزه ی طبقات اقشار تحت ستم برای بهبود زندگی خود و تغییر وضع به نفع یک شرایط بهتر وجود داشته و تا به امروز جریان دارد.
انچه روشن است که هر کدام از طبقات تحت سلطه از دوره ی برده داری تا به امروز هریک به شکلی استثمار شده اند و سود مبارزه ی انها به جیب طبقاتی دیگری غیر از طبقه ی خودشان ریخته است. برای نمونه مبارزه ی برده ها علیه برده داری در سراسر جهان در جریان بوده است و شناخته شده ترین نماینده ی ان در سراسر جهان اسپارتاکوس بوده است. حتی مارکس معتقد است که اسپارتاکوس کسی است که میتوان او را اولین کمونیست تاریخ نامید. اما این مبارزه نه به نفع برده ها و قدرت گیری انها در دوره ی برده داری، بلکه به عنوان محرکی برای پیشبرد جامعه در راستای یک سیستم اجتماعی دیگر، سیستم فئودالی بود.
مبارزه ی سرف ها و رعیت ها هم علیه نظام فئودالی باعث قدرت گیری رعایا و تحت سلطه قرار گرفتن فئودال ها و خان ها نشد، بلکه جامعه را به سمت یک جامعه ی مترقی تر پیش برد که بورژوازی نام گرفت. انقلاب صنعتی و گسترش تولید خرد و انتقال از تولید خرد به تولید کلان در کشورهای اروپای غربی و گسترش شهر نشینی و مبادله و غیره جرقه های انقلاب اقتصادی بورژوایی بود و انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ بزرگترین انقلاب اجتماعی و سیاسی ای، بود که فئودالیسم را برای همیشه در این منطقه از اروپا بخصوص در فرانسه به زباله دان تاریخ فرستاد.
بدون شک سر بر اوردن بورژوازی باید با تعرض به مقدسات مذهبی نظام فئودالی هم همراه می شد. در این راستا بود که در همین انقلاب نیروهای افراطی به شدیدترین شکل به مقدسات مذهبی این نظام یعنی کلیسا و پاپ حمله کرده و حتی خود ناپلئون پاپ بزرگترین نماینده ی کلیسای کاتولیک را مورد تمسخر قرار می دهد.
بدون شک بورژوازی لازم بود در ان مقطع یک نقش انقلابی را ایفا کند تا بتواند پاسخگوی ترقی خواهی جامعه باشد. اگر بورژوازی سیر قهقرایی نسبت به فئودالیسم داشت، این انقلاب هیچگاه با این همه اقبال عمومی روبرو نمی شد، اما در این شکی نیست که این انقلاب یکی از عظیم ترین تحولات سیاسی تاریخ بشریت است که تحت تاثیر مناسبات ریشه یی تری به جامعه تحمیل شده بود و تبدیل به یک ضرورت زمان خود شده بود.

با تثبیت بورژوازی در فرانسه از لحاظ سیاسی و اقتصادی، این بار بورژوازی در سالهای ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۱ که در کتاب فوق العاده ارزشمند هیجدهم برومر لوئی بناپارت مارکس به روشنی ترسیم شده است، سیر قهقرایی نظام بورژوازی در فرانسه ترسیم شده و این ارتجاع و تسلسل ارتجاعی را به خوبی ترسیم می کند. بنابراین اگر بوروژوازی در سال ۱۷۸۹، نقش انقلابی ایفا می کرد در سال ۱۸۴۸ همین بورژوازی در فرانسه یک نقش کاملن ارتجاعی را ایفا می کند. در کل میخواهم این را بگویم که بورژوازی با تثبیت قدرت خود در اولین سالهای حیات سیاسی خود به ضد منافع اکثریت مردم عظیم جامعه در فرانسه و دیگر کشورهای غربی تبدیل شده و تعرض سیاسی و اقتصادی خود در راستای بازگرداندن ارتجاع را شروع می کند.

بعد از گذشت دو قرن از حیات نظام کاپیتالیستی امروز بیش از هر زمانی ارتجاعی بودن این نظام، ضد ترقی خواهی بودنش، ضد کارگر بودنش و سرکوبگری ان برای کارگران روشن شده است. اگر این مسئله برای کارگران کاملن روشن نیست، حداقل برای ما کمونیست ها کاملن روشن است.

امروزه می بینیم که بورژوازی خود به یک پدیده ی منسوخ تبدیل شده است، بورژوازی خود بزرگترین دشمنان خود را تولید کرده است. به قول مارکس گورکنان نظام سرمایه داری یعنی کارگران، اما چرا تاکنون طبقه ی کارگر نتوانسته است، قدرت سیاسی را به دست بگیرد و بورژوازی را برای همیشه به زباله دان تاریخ بفرستد؟

چرا انقلاب کارگری کمون پاریس و انقلاب کارگری اکتبر به شکست می انجامد و دوباره بورژوازی قدرت را در دست می گیرد و طبقه ی کارگر را از قدرت ساقط می کند؟

چرا کمونیست ها تاکنون در سطح جهانی نتوانسته اند یک الترناتیو قوی در مقابل بورژوازی باشند؟

و دهها چرای دیگر!
برای پاسخ به این سوالات و هزار سوال دیگر از این قبیل لازم است از یک موضع کمونیستی، طبقاتی و روشن به وضعیت طبقه ی کارگر نگاه کرد و توضیح وضعیت طبقه ی کارگر در سطح جهانی می تواند این مسئله را برای ما بیش از هر زمانی روشن کند.

طبقه ی کارگر در سطح جهانی تحت تاثیر مدیا و رسانه ها، زیر فشار تبلیغات زهراگین ضد کمونیستی بورژوازی جهانی، تحت تاثیر فرهنگ رایج در جامعه ی بورژوایی که از کودکستان و مهد کودک گرفته تا دانشگاه ها در سطح عالی را شامل می شود، از این تبلیغات کثیف تاثیر پذیرفته است و کمونیسم را به عنوان الترناتیو انتخاب نکرده است. این یک مسئله ی کاملن روشن و واقعی است که کمونیسم علیرغم اینکه حضور دارد. علیرغم اینکه یک جنبش حی و حاضر اجتماعی است. علیرغم اینکه تلاش می کند قدرت سیاسی را به دست بگیرد، در سراسر جهان در حاشیه ی مبارزات قرار گرفته است.

افق غالب بر دیدگاههای بخش وسیعی از طبقه ی کارگر جهان یک افق راست و ضد کارگری است. کارگران عملن ضد منافع خودشون عمل می کنند و موضع میگیرند. این در سطح وسیع جهانی، منطقه یی و ایران هم یک پدیده ی واقعی و انکار ناپذیر است.

احزاب چپ و کمونیست یا موسوم به چپ و کمونیست در سراسر جهان الترناتیو کمونیستی وضع موجود نیستند. غالبا جناح چپ بورژوازی بوده و از این موضع به کشمکش های اجتماعی برخورد می کنند.

شکست کاپیتالیسم دولتی به مثابه ی شکست یکی از الگوهای اقتصادی و سیاسی بورژوازی ضرورتی گریز ناپذیر بود. اتفاقن این شکست نشان داد که حتی بورژوازی کنترل شده و دولتی هم محکوم به شکست و بحران است، اما چیزی که نباید فراموش کرد این است که اگر بورژوازی محکوم به شکست است. اگر بحران اقتصادی ادواری و ساختاری بخشی از حیات بورژوازی است، اگر بورژوازی یک مرحله ی گذار از تکامل تاریخ بشری است و دیر یا زور باید عبور کند و اگر همه ی این مسائل برای ما کمونیست ها اصول باشد که هست، بدون تشکل، بدون حزب سیاسی کمونیستی روشن، بدون قهر انقلابی، بدون اگاهی انقلابی سوسیالیستی طبقه ی کارگر، بدون عنصر پراتیک انسانی، بدون اعلام جنگ طبقاتی علیه بورزوازی در سطح سراسری کشوری و جهانی تغییر وضع موجود به نفع سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا و کمونیسم غیر ممکن است.

مسئله ی دیگر افتضاحی به نام افتضاح انتخابات در ایران است

این که دولت ابزار سرکوب طبقات مسلط علیه طبقات تحت سلطه است یک امر روشن است. این که دمکراسی دیکتاتوری سیاسی طبقه ی بورژوازی علیه اکثریت جامعه در دوره ی حاضر است، هم امری روشن است و این که انتخابات در چارچوب دالان های بورژوایی کمترین ربطی به منافع اکثریت مردم جامعه و طبقه ی کارگر ندارد از دیگری روشن تر است و روشن تر از ان این است که سرنوشت طبقه ی کارگر با انداختن یک کاغذ به صندوق رای تعیین نمی شود. طبقه ی کارگر با یک مبارزه ی طبقاتی و اعلام جنگ در محیط کار و دست زدن به اعتصاب و در نهایت با جبر اسلحه و قهر انقلابی سرنوشت نهایی خود را با بورژازی تعیین می کند.

در شرایطی که انتخابات در کشورهای دمکراسی بورژوایی به یک پدیده ی مزخرف و لوث تبدیل شده است و اکثریت مردم تمایلی به شرکت در این بازی را ندارند، چگونه انتخابات می تواند در چارچوب جمهوری اسلامی به مثابه ی یکی از سرکوبگرترین دیکتاتوری های تاریخ جهان معنی پیدا کند؟!!

شرکت در این مضحکه ی احمقانه چطور می تواند سرنوشت جامعه را تعیین کند؟! اصلاحات در این چارچوب چطور می تواند مفهوم پیدا کند؟ اگر در مقطعی برای خالی کردن باد بادکنک خشم توده ها ذره یی باد ان را خالی کرده تا انفجار اجتماعی صورت نگیرد، نه به خاطر سر عقل امدن دشمنان ازادی خواهی و کمونیسم، بلکه به خاطر تحت فشار بودن از پایین صورت می گیرد. کسی که به اصلاح پذیری جمهوری اسلامی متوهم است، اگر اگاهانه از این رژیم و ماندگاری ان دفاع نکند که غالبا می کنند، یک احمق است.

رژیم اسلامی از اولین انتخابات سال ۱۳۵۸ ( اری یا نه ) جمهوری اسلامی یا شاهنشاهی؟؟!! تا به امروز یک رژیم کاپیتالیستی با روبنای دیکتاتوری اسلامی بوده و هست. انتخابات در ایران حتی با معیار انتخابات در چارچوب” قانون ” های ضد کارگری در اروپا هم قابل مقایسه نیست.
در المان احزاب کمونیست انقلابی، که قهر انقلابی را قبول داشته باشند و به دیکتاتوری پرولتاریا معتقد باشند و خواهان سرنگونی انقلابی دولت باشند، از لحاظ قانونی اجازه ی فعالیت را ندارند. بر اساس قانون اساسی دولت نیمه مذهبی المان!

در ایران هر گونه فعالیت که در راستای منافع جمهوری اسلامی نباشد ممنوع است. ارازل و اوباش وابسته به جمهوری اسلامی در مراسم های حکومتی با لباس بسیج به صورت گله وار مانور می دهند و ساندیس جایزه می گیرند، اما یک اعتراض دانشجویی به سرویس دهی غذایی و بهداشتی و غیره با شدیدترین شکل سرکوب می شود.
بنابراین مضحکه ی پیش رو واقعن از مضحکه هم مضحکه تر است. شرکت در ان خدمت اگاهانه یا نااگاهانه به ماندگاری جمهوری اسلامی است. اینکه یک جریان عقب مانده و مرتجع اعلام می کند من به مردم نمی گویم که شرکت نکنید یا بکنید، دارد گزینه شرکت کنید را جلو مردم قرار می دهد و دارد به ماندگاری وضع موجود خدمت می کند.

مردم ایران نباید در این مضحکه شرکت کنند. کسی که به شرکت مردم امید بسته و استدلالش این است که گویا بعد از شرکت مردم به نتیجه اش اعتراض می کنند و می گوید فعلن باید تا بعد از انتخابات موضع نگرفت، هم دارد به شکلی از اشکال به ماندگاری رژیم خدمت می کند.

از نظر من کمونیست ها و طبقه ی کارگر نباید به بازیچه ی این یا ان جناح یا کشمکش های درون جناحی از بالا تبدیل شوند و انرژی خود را روی کشمکش های درونی داخل جناح ها بکنند. ما باید در هر شرایطی تلاش کنیم که سیاست سازماندهی کارگری را پیش ببریم.
بدون سازمان، بدون تشکیلات، بدون حزب سیاسی کمونیستی کارگری و توده یی هر تحولی به ضرر طبقه ی کارگر است. سرنگونی جمهوری اسلامی در نتیجه ی یک حرکت خودجوش مردمی یا دخالت نظامی غرب!باعث می شود که طبقه ی کارگر دوباره و چند باره به ارتش ذخیره ی دیگر طبقات تبدیل می شود.

مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد سوسیالیسم
۰۱٫۰۵٫۲۰۱۳
حسن معارفی پور