تقدیم به بازماندگان کارگران مدفون شده در بنگلادش!

کارگران جهان متحدو متحزب کمونیستی شویم!

ای کاش می‌توانستم
خونِ رگانِ خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.
ای کاش می‌توانستم
ــ یک لحظه می‌توانستم ای کاش ــ
بر شانه‌های خود بنشانم
این خلقِ بی‌شمار را،
گردِ حبابِ خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
می‌توانستم
شاملو

دیروز سرمایه که جنایاتش یکی و دو تا نیست باز هم جنایت دیگری آفرید و بر پرونده قطورش علیه انسانیت افزود. دیروز، یعنی ۴ شنبه، ۲۴ آپریل ۲۰۱۳، بر اثر ریزش ساختمان، یک کارخانه تولید پوشاک در بنگلادش، حداقل ۲۵۰ کارگر را زیرآوار کشت و هزاران نفر را زخمی کرد.

فاجعه ای دیگر به دست سرمایه که بعنوان یک سیستم اجتماعی و سلطه گر، تمام جهان را تهدید به نابودی می کند.
در این میان کارگرانی زنده مانده و خود پلیس می گویند و گواهی داده ا ند که روز قبل، کارگران با دیدن شکاف در دیوارها و سقفف کارخانه، آنرا به کارفرما گوشزد کرده و امروز صبح اعتراض داشتند و نمی خواستند وارد ساختمان شوند. اماکارفرما با حیله و زور کارگران را به داخل ساختمان می کشاند، درست مثل فاجعه آتش سوزی چند ماه قبل در همین کشور که بوسیله مدیران همین کارفرمایان سود پرست و نوکر صفت چنین فاجعه ای از این نیزمهیب تر رُخ داد و متاسفانه ۱۳۰ کارگر در آتش سوختند و چندین کارگر خود را از پنجره ها به بیرون پرتاب کرده و زندگی شان را از دست دادند، چون مدیر تولیدی کارخانه اجازه خروج نداد و درب ها را بر روی کارگران بست و نمونه ی دیروز نیز مشابه این مسئله، منتهی به شکلی دیگر که بیان بی ارزش بودن جان هزاران انسان زحمتکش از دید این چپاولگران و نوکران سرمایه است می باشد.
آن آتش سوزی و حبس هزاران کارگر مثل کوره های آدم سوزی آشویتس و این دیگری آوار شدن ساختمانی که هر آن احتمال آوار شدنش بر سر کارگران می رفت و کارگرانی که معمولاً در کارخانه های پارچه بافی بیشتر شان از زنان هستند را مدفون می کند و به قتل می رساند. البته مگر برای سرمایه جنسیت کارگر مطرح است؟ نه! سرمایه دار فقط نیروی کار کارگران را برای تولید ارزش اضافه و تبدیل آن به سود لازم دارد و نه چیز دیگری.
به باور من، تمامی این حوادث قتل عمد است. این جنایت آشکار کل سیستم اجتماعی موجود است که یک روز کارخانه آتش می گیرد، روز دیگر معدن منفجر می شود و امروز ساختمان بر سر کارگران آوارمی شود زیرا که سرمایه و سرمایه دار به تنها چیزی که می اندیشد سود بیشتر وبنا بر این مخارج و دستمزد کمتر است. این خون جاری در رگهای این سیستم است که او را زنده نگاه می دارد به مانند خون آشامی است که برای حیات خویش نیاز به خون کارگران دارد. او تمامی تشکیلات در ارتباط با این هار بودنش را در اختیار دارد. او یکه تاز میدان است، زیرا که طبقه کارگر غیر متشکل و متحزب کمونیستی نیست. او با جنسیت اش که از سرمایه است، دولت را بعنوان نیروی سرکوبگر همیشه یراق به خدمت دارد که و تا کارگران صدایشان در می آید، با تمام تجهیزات، نیروهای پلیسی و امینتی- اطلاعاتی حاضر می شوند و کارگران را به باتوم و گاز خفه کننده و بعد هم به رگبار می بندند و دهها کارگر را قتل عام می کنند و صدها را زخمی و روانه شکنجه گاهها.
این نوع جنایات هم، بارها و هزاران بار در همین بنگلادش و مخصوصاً سال گذشته و در رابطه با اعتصاب کارگران معدن طلای سفید، در ماریکانا، در آفریقای جنوبی، اتفاق افتاده است. در آن فاجعه، نیروهایِ دولتیِ کاملاً دموکراتیکِ انتخابات آزاد و از همه مهمتر، دولتی بر خاسته از مبارزه ده ها ساله همین کارگران بر علیه دولت نژاد پرست سرمایه داران سفید پوست می باشد. دولت آفریقای جنوبی نیروهای سرکوبگر و مجهز به تمام سلاحهای یک جنگ تمام عیارش را فرستاد و آنها کارگرانی که روزی ۱۴ ساعت کار می کردند و جان می کندند، یعنی در عمق صدها متری زمین سنگ می برند و طلا تولید می کنند. ولی در عین حال همین کارگران تولید کننده ثروت عاجز از خرج فرزندانشان برای به مدرسه فرستادنشان هستند که باید مجانی باشد، و برای همین اعتصاب کرده بودند،که به رگبار بسته شدند، ۳۴ نفر را در چند لحظه بوسیله گلوله های کالیبر پنجاه هلی کوپترهای نطامی وسلاحهای خودکار پلیس سفید و سیاه به رهبری وزیر و رئیس جمهور سیاه پوست، قتل عام کرده، ۷۶ نفر را زخمی و ۲۷۶ نفر را روانه شکنجه گاهها کردند تا به کرامت انسانی شان با فحش و ناسزا و شکنجه توهین نمایند. درست مانند کارگران خاتون آباد در استان کرمان که از هوا و زمین، به گلوله بسته شدند آن هم دوران دولت اصلاحات سید خندان سرمایه، سیدی که عبای شکلاتی اش، دل همه مزدوران سرمایه را برده است و کانت زمانه لقب گرفته که طرفدار گفتگوی تمدنها بوده وهنوز هم هست .

رفقای کارگر:
سیستم اجتماعی موجود، سرمایه داری در آخرین مرحله خود، یعنی امپریالیسم گندیده و پوسیده و جنگ طلب، به بیماری ای چون هاری به باورمن، مبتلاء شده و راه علاج آن، فقط مرگ آن، بوسیله انقلاب اجتماعی ما کارگران است. همه ما، می بایست، این را نیز دانسته باشیم که برای اینکه طبقه ما، طبقه کارگر، بتواند انقلاب خود را به پیروزی برساند، نیازمند به داشتن حزب اش، حزب کارگران آگاه، کارگران کمونیست، نه تنها در سطح کشوری و منطقه بلکه در سطح جهانی می باشد. این چیزی بود که مارکس با تجربه از انقلابات ۱۸۴۸ خونین اروپا و دهه پنجاه فرانسه، و خیانت بورژوازی لیبرال آلمان و فرانسه و سوسیال دموکراتهای خرده بورژوا فرانسوی به انقلاب و طبقه کارگر که پرچم سُرخشان، نشانه خونین بودن این مبارزات بود. مارکس در سال ۱۸۶۴ و در اولین پیام خود به اولین اجلاس انترناسیونال اول با دانش ژرفی که داشت ومشاهده تاریخ مبارزه طبقاتی از کمون به بعد چنین پیام داد که نیروی سازمان یافته و مسلح دولت های بورژوائی موجود را، جز با نیروی سازمان یافته و مسلح کارگران نمی توان برانداخت. این را چند سال بعد، پیروزی و شکست کمون پاریس بازگو نمود. و تمامی بقیه زندگی اش را برای آن گذاشت، هر کاری کرد، اگر کتاب نوشت، اگر تبعید شد و فرزندانش را برای نداشتن دارو و درمان از دست داد، همه برای این هدف بود و تمام زندگی اش شاهد این مدعاست، زیرا که مارکس بیش از اینکه، فیلسوف، اقتصاد دان و… باشد، یک انقلابی، یک انقلابی باورمند، به ما کارگران بود و بس. ما نیز امروز، این را به عینه در سرانجام نافرجام مبارزات، جان فشانی های خودمان در سال ۱۳۸۸، اگر که از انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ و تجربه خونین آن بگذریم، همین مبارزات جاری طبقه مان در جا بجای کره خاکی و بویژه خاورمیانه و شمال آفریقا به وضوح می بینیم.
آری، رفقای کارگر! هیچ کس و هیچ نیروی اجتماعی، هیچ طبقه دیگر اجتماعی، نه خدا و نه شاه و نه میهن و نه ژنرالها یشان و هیچ دولتی نه می خواهد و نه می تواند به ما کمک کند، چون سرمایه داری همیشه با خون ما اموراتش را می گذراند و دولت هم فقط نگهبان چنین نظمی است و این را، بیش از همه، شما با گوشت و پوست خود، اگر گوشتی برایتان مانده باشد، و در زندگی و مبارزه هر روزه تان حس و درک می کنید. اصلاً و با گواهی تمامی فاکت های تاریخی از رمانهائی مانند الیور توئیست، آن کودک کار انگلستان، نیز رمانهای ژرمینال، پاشنه آهنین، خوشه های خشم، مادر، همسایه ها و … و مخصوصا کتاب بالینی ما کارگران، کتاب پر از فاکت و اسناد انگلس “اوضاع طبقه کارگر در انگلستان “، در خون و چرک ما زاده شده است و بویژه اینکه اکنون، در بحرانی که به بیماری سرطان خون، که نه ما، بلکه خود اقتصادانان و جایزه بگیرانشان تشبیه کرده اند، دچار شده است. ولی ما، آری ما قادریم و می توانیم با باور به نیروی طبقاتی مان این سیستم همیشه حریص و پر آز را و این دولت های تا دندان مسلح شان را، یکبار برای همیشه از ریشه بکنیم. برای این لازم و ضروری است، که ما از باور به تمامی مزخرفات جامعه طبقاتی از قبیل مذهب، میهن و دولت، خود را برهانیم و روی پا های خودمان بایستیم و به مغز و دست هایمان، باور بیاوریم و متحد و یک دل شده و با ایجاد حزبمان مبارزه مان را ادامه دهیم. ما به حزبی متفاوت با تمامی احزاب موجود، این دروغگویان رذل طبقه حاکمه، یعنی حزبی متکی به نیروی طبقاتیمان، حزبی بدون دخالت و بالاسری طبقات استثمارگر و فرزندان تحصیل کرده شان، حزبی که مشغله های روزمره و دراز مدت آن، مسائل و مشکلات ما کارگران و دیگر اقشار زحمتکش از زن و مرد، پیر و جوان است، حزبی که هدف و استراتژی اش نابودی این دولت سرمایه داران با تمامی زوائد آن در یک انقلاب مسلحانه توده ای، دولت- بعنوان ارگان سرکوب سرمایه داران بر علیه ما و ایجاد دولت ما- دیکتاتوری انقلابی طبقاتی کارگران مسلح و سلاح بدست برای سرکوبی مقاومت طبقه بورژوازی و دولت های امپریالیستی و برای گسترش و عمق دادن انقلاب، هم در کشور و هم در سطح بین المللی است، زیرا که دشمن ما، سرمایه، سیستمی بین المللی است. یعنی به طور واقعی انقلاب مداوم، در شکل شوراهای کارگران و زحمتکشان، بعنوان آخرین دولت جوامع طبقاتی، برای لغو شرایط موجود اجتماعی یعنی لغو مالکیت خصوصی یک عده انگل و بیکاره بر ابزار تولید و زدودن تمام فرهنگ و رسم و رسومات جامعه طبقاتی و ایجاد یک جامعه انسانهای آزاد و رها شده، قرار داده باشد، نیازمندیم. چنین حزبی هم، بویژه در جامعه ای مانند ایران معاصر سرمایه داری با حکومت و دولتی چنین دیکتاتور و سرکوبگرو با این همه نیروهای اطلاعاتی و امنیتی، فقط با جان فشانی و هزینه دادن ما کارگران آگاه و در یک مبارزه غیر علنی، ولی با رویکرد علنی و با ایجاد ارگانها، نهادها و بویژه کمیته های سُرخ کمونیستی که هر آن آماده تغییر تاکتیک و شکل مبارزه اند، در محل کار و زندگیمان، ایجاد می گردد و در همین مبارزه حی و حاضر طبقاتی رشد می کند و توده ای شده و آماده برای رهبری طبقه ما، برای انقلاب اجتماعی مسلحانه ما می گردد و نه در جای دیگر و بوسیله کسان دیگر، هر چند خوش نیت!؟ برخی از آنها، اگر واقعاً به این رسیده اند که ما توانائی انقلاب را داریم، فقط می توانند در کنارمان قرار بگیرند.
رفقای کارگر:
ببینید، این زالوهای پست، هر روزه ما را، یا در جنگ و با انفجار بمب، بوسیله جوخه های مرگشان، یا با هواپیماهای بدون سرنشین و با سرنشین شان و یا اینکه ما را در محیط های کارمان در معادن و کارخانه و… خفه می کنند، می سوزانند و یا زیر خروارها خاک مدفون می کنند. یا در خیابان به رگبارمان می بندند و یا در زندان به ما تجاوز می کنند و بعد هم، ما را یا در زیر شکنجه و یا تیر باران و یا در اتاق های گاز می کشند. زندگی را برای ما بدتر از جهنم توصیف شده در خرافات مذهبی و دینی شان کرده اند و هر روز شعله های آتش اش زیادتر شده و ما و فرزندانمان هستیم که در آن می سوزیم.
پس، امسال، بیائید، در اول ماه مه، با تمام قدرت به خیابانها و میادین بریزیم و فریاد بر آوریم پیروز باد انقلاب اجتماعی طبقه کارگر، زنده باد کمونیسم و پیش به سوی ایجاد تشکل طبقاتی و برپایی حزب کمونیست کارگران آگاه، بدون دخالت سرمایه و ایادی اش.
عهد خود را برای ادامه مبارزه و نبرد طبقاتی تا پیروزی نهائی تازه کنیم، از مرگ نحس، مردن زیر آوار و در شعله های آتش و یا کنار خیابان و در پتوئی و کارتونی جلو گیری و بپرهیزیم و از مرگ سُرخ، نهر اسیم؛ تا پایانی بر مرگ های نا بهنگام گردد. و این در نبرد های آگاهمان است که تحقق می پذیرد، سرود سُرخ اول ماه مه بر لب هایمان جاری باد. تا مرگ سیستم سرمایه و تا پیروزی جامعه کمونیستی، به پیش!

۲۵ آپریل ۲۰۱۳

پس نوشته: از روز فاجعه(کشته شدن بیش از ۳۰۰نفر از کارگران) تا کنون، دهها هزار کارگر به خیابانها می ریزند که برخی از زنان و مردان جوان با بستن بازو بند و سر بند قرمز و در دست گرفتن عکس های عزیزان شان با شعار بر علیه سرمایه و سرمایه داران حریص و پرآز که هیچگاه حرص شان نمی خوابد و هیچگاه تشنگی شان از نوشیدن خون کارگران رفع نمی شود، چون واقعن بیماری هاری، علاج ندارد، خواستار محاکمه این سیستم و دولت ضد کارگر و جانی و بویژه کارفرمای کارخانه مزبور هستند. آنها محیط امن کار می خواهند، آنها مسئولیت پذیری می خواهند، ولی آنها باید بدانند که سیستم طبقاتی سرمایه داری و دولت بعنوان ارگان سرکوب همین طبقه، فقط یک مسئولیت را برسمیت می شناسد و آن نیز، سود بیشتر و سود بیشتر باز هم سود بیشتر. طبقه کارگر فقط می تواند به نیروی طبقاتی جهانی خویش باور داشته باشد و نه هیچ چیز دیگر.

۲۸ آپریل ۲۰۱۳