درد و دلهای ناصر احمدی بجای ” پلاتفرم سیاسی” حزب جدید!

درد و دلهای ناصر احمدی بجای ” پلاتفرم سیاسی” حزب جدید!

از: سعید صالحی نیا

salehinia@aol.com

۲۷ آوریل ۲۰۱۳

مقدمه:

مدتهاست من با دوست خوبم ناصر احمدی در ایمیلها نظر رد و بدل می کنیم.می دانم ایشان زمانی از کادرهای حزب کمونیست کارگری ایران بوده و بعد از مدتی بعد از لعو کادریش از این حزب کناره گیری کرده. همیشه هم رفیقانه به ایشان توصیه کرده ام که کنار نماند و فعالیتهای عملی و نظریش را تداوم ببخشد. فضا برای همه انقلابیون و آزادیخوهان تنگ نمی شود وقتی از حزبی بیرون می آیند.خصوصا در جنبش کمونیزم کارگری که همیشه به شیوه انسانی به مسئله فعالیت سیاسی برخورد کرده و فعالیت و عدم فعالیت سیاسی را حق هر انسانی دانسته و بیرون رفته ها از حزب را هرگز مورد شماتت قرار نداده.

از زاویه ای من خوشحالم که ناصر دارد نظراتش را بیشتر فرموله می کند و در معرض قضاوت خوانندگان می گذارد. این خودش بسیار مهم است.اگر انسانی راه حلهائی بهتر برای پیشرفت سیاست چپ و کمونیستی دارد بیاید جلو و حرفهایش را بزند.به مناظره و دیالوگ بنشیند و قضاوت نهائی را بگذارد برای خواننده ها.

مقاله اخیر ناصر احمدی تحت عنوان “پلاتفرم تشکیل حزب کمونیست کارگری چپ ایران” (*) توجه منرا بیشتر جلب کرد از این رو که از سطج مفاله دوعی بالاتری دارد و فراخوانی سیاسی تر است برای تشکیل حزب و طبعا من تلاش کردم از لابلای متن طولانی و گاها مغشوش این مقاله ، سر در بیاورم که حرف ناصر چیست. باور بفرمائید کار ساده ای هم نبود! مدتی طول کشید که ابتدا مقاله ایشانرا با دید خودم خلاصه نویسی کردم.نکات مشخصا مربوط به پلاتفرم را جدا کردم و متوجه شدم شاید ایشان همین پلاتفرم را می توانست در دو تا سه صفحه بطور ساده و روشنتر ارائه بدهد تا بجای درد سر ، خواننده بیاید حرف اصلی را برداشت کند و رویش فکر کند. امید من اینست که ناصر عزیز بیشتر از عزیزان دست بکار مقاله نویسی کمک بگیرد در آینده و روی این ضعف صوری بیشتر کار کند.

من در طی این بررسی کوتاه به نمونه هائی که از دید من حاشیه نویسی است خواهم پرداخت و بعد می روم سراغ اساس پلاتفرم و امید دارم هم ناصر عزیز و هم سایر خوانندگان سودی از این مقاله من ببرند:

(۱)مشکل ارائه مطلبی بنام پلاتفرم تشکیل حزب از جهت نگارش:

خواننده وقتی به تیتیر مقاله ناصر نگاه می کند انتظار دارد ، بحثی رسمی و شسته رفته در مورد اینکه چرا احزاب موجود کمونیزم کارگری از دید ایشان راه حل نیستند اشاره شود و بعد روشن شود که اون حزب پیشنهادی ناصر قرار است با چه درکی و طرح مشخصی اون ضعفهای احزاب موجود را حل کند؟ همینطور بد نبود ناصر نشان دهد که چرا نمی شد مقلا داخل احزاب موجود بحثهای ناصر برود و درون همین احزاب ، پروسه تحول بسوی مقصود ناصر تحقق یابد؟ از این جهت که بالاخره جامعه شاید کمتر از انشعابات و جدائیها سودی نصیبش شده و اتفاقا روانشناسی فعالین کمونیست قدیم که بیشتر به رقابت بین دکانداران خرده پا شبیه بوده، دیگر نمی پسندد!

محدود نگری و رقابتهائی که تاریخا چپ را بیشتر از اینکه همپیوند کند، گاها بسیار بیمورد از هم جدا و اتمیزه کرده و ریشه در فرهنگی دارد که اساسا کار جمعی برایش مشکل است!

من بعنوان خواننده وقتی مقاله ناصر احمدی را شروع کردم به خواندن دنبال این سوالها و متدها بودم اما متاسفانه با بارانی از حاشیه پردازی، تکرار، حتی مقالات دیگران، زندگی سیاسی خود ناصر و نظرات کاملا شخصیش مواجه شدم و مجبور شدم مدتها به بازسازی سر و ته بحث او بپردازم! این از دید من شاید بی احترامی باشد به خواننده و دست کم گرفتن خواننده که با گرفتاریها و دغدغه های امروزه روز، رهایش کنند در این دریای حاشیه نویسی!

نکته دیگر اینکه ناصر بارها و بارها از لنین و مارکس و منصور حکمت کد می کشد. خواننده فکر می کند ناصر دارد تلاش می کند “غلظت” بحث کمونیستیش را با اتکا به این نامها بالا ببرد! حرفهای ناصر از خودشان جان ندارند! چپ و راست ناصر برای جان دادن به حرفهایش لازم می بیند چند اسم مارکس و لنین و منصور حکمت ردیف کند تا حرفهایش زور بگیرند! من این متد را هم متدی بسیار ضعیف و نشانه عدم اتکا به نفس و منطق می یابم. حرف اگر محکم باشد همانطور که اتفاقا در ادبیات منصور حکمت می بینیم در سادگیش و استواری منطقیش موثر می افتد.لازم ندارد اسامی دیگران را ردیف کند تا حقانیت یابد!

(۲)چرا احزاب تا کنونی کمونیست کارگری کافی نیستند؟

متد بررسی ناصر احمدی در این موضوع مهم یک متد پیوسته و روشن نیست.انشعابات تا کنونی را ناصر به دقت توضیح نمی دهد و معلوم نیست چگونه وسط نوشته اش در حین اینکه دورانهای بسیار مثبت از رهبری حمید تقوائی و حزب کمونیست کارگری ایران را یاد می کند، ناگهان به این نقطه می رسد که دقیقا همین حزب، “بی عملترین” و راست ترین شاخه تحزب کمونیزم کارگریست!راستی معیار ناصر برای بی عملی حزب ما چیست؟ اینکه انقلاب را حزب نمی کند و جامعه باید انقلاب کند؟ ایا ناصر “حکمتیستها” را فعالتر یافته؟ چرا او نمی رود “حکمتیست چپ” بسازد؟ اونها که بیشتر لازم داشتند!

 ناصر مدعی می شود که این حزب “کمونیزم بورژوائی” است و “شعار حکومت انسانیش” را هر چند اولها متوجه نشده بوده یک شعار اومانیستی است(یعنی حالا متوجه شده)! و لذا؟…یک شاخه چپی باید از این حزب ساخت که بر وزن قافیه “بلشویزم در انقلاب اکتبر” شعر کمونیزم او جور در بیاید!

ایرادهای دیگری هم ناصر احمدی از حزب کمونیست کارگری ایران می گیرد از جمله اینکه این حزب “بدجوری هوای حمد تقوائی” را دارد! شاید ناصر انتظارش این بود که ما حزبی داشته باشیم که رهبر این حزب را که از دید من سهم بسیار مهمی در تداوم کمونیزم کارگری دارد هر روز به سیخ بکشیم تا ایشان نرود حزب دیگر بسازد! البته من فکر می کنم بر عکس باید در حین ازاد گذاشتن فضای درونی به نقد و نقد نظرات حمید تقوائی ، حتما او را تقویت کرد.این طبیعت هر سازمان سیاسی است.

تجربه خود من و مقالات متعددی که در دفاع یا مخالفت با نظرات حمید نوشته ام بهترین گواه اینست که این حزب به هیچ وجه به رهبرش، “نچسبیده” و فضا برای نقد نظرات رهبرش کاملا فراهم است.از جمله نقدهای اخیر من به تئوری حزب بزرگ بود که مستقیما در نقد نظرات حمید ارائه شد و در سایت روزنه هم انتشار یافت! اتفاقا من فکر می کنم که حزب کمونیست کارگری ایران از این لحاظ در عمل آزادترین فضا را داشته و می شود با آمار و ارقام نشان داد که چه تلاش بزرگی خصوصا از سوی حمید تقوائی شده که فرهنگ مدرن تحزب حتی از زمان منصور حکمت هم بیشتر و بهتر رعایت شود.

مهمترین نقد ناصر احمدی به حزب کمونیست کارگری ایران اینست که نتوانسته روی انقلاب ۸۸ سوار شود و کار را تمام کند.این نقد را من هم وارد می دانم و هم ذهنی! وارد است چون بالاخره واقعیتی است.هنوز ما اپوزسیون رژیم مانده ایم و رژیم هم توانست مقطعی هم که شده جامعه را سرکوب کند. ذهنی است چون ؟ حزب ما برای قرار گرفتن در رهبری انقلاب ۸۸ نیاز به اهرمهای بسیار متعدد مادی و عینی داشت که حاضر نبود و بر خلاف ادعاهی مکرر ناصر احمدی ، او در جیبش “پاسخهای معجزه آسائی ندارد که نشان دهد عملا می توانست نتیجه دیگری بگیرد!”

بحث اینکه دلایل عدم پیروزی انقلاب ۸۸ چه بوده، نقش راست سیاسی و سرکوب رژیم چه بوده؟ سطح اگاهی توده ها چه بوده و قدرت واقعی حزب در چرخاندن صحنه خیزش ۸۸ چه می توانست باشد بحثی است باز اما اینکه ناصر انرا به “محکوم کردن حزب کمونیست کارگری” به منظور فراخوان به حزب دیگر بدهد لزوما از شکم بحث اول در نمی آید!

(۳)نگاهی به “ادله تشکیل حزب کمونیست کارگری چپ”!

بخش مهم بحث ناصر احمدی اینست که توضیح دهد که طرح او قرار است چه خلاء را پرکند ؟ طبعا بخش مربوط به “کمونیزم بورژوائی” او بیشتر عاریه است از حکمتیستها گرفته. اما بخش مربوط به “ادله” را ببینیم چه می گوید؟

دلیل اول _ اکنون بعد از پراتیک شدن انقلاب هشتاد و هشت و بی‌عملی سیاسی احزاب کمونیست کارگری بویژه حزب کمونیست کارگری برهبری حمید تقوایی حفره بسیار بزرگ و پرمعنایی که در دل جامعه و جنبش‌های جوانان و زنان و جنبش کارگری ایجاد کرده است و یک بدبینی سیاسی پررنگ و محسوسی که نسبت به این احزاب و این حزب ساخته است, آنوقت با ساخته شدن حزب کمونیست کارگری بدون هیچ تفاوتی در نام و نشانش نتنها مردم و توده‌ کارگر را دچار یک مشکلات فکری در انتخاب سیاسی‌شان می‌کند، بلکه اساساً فردا در کنگره شوراها که هر کدام این احزاب نمایندگانی جلوی روی جامعه خواهند گذارد و روند پروسه کار کنگره را با مشکل محسوسی مواجه می‌کند و بطور کلی‌ زمان زیادی و کار اجتماعا زیادی خواهد برد تا هرکدام این دو حزب کمونیست کارگری همنام جایگاه دقیق خود را در دل جامعه پیدا کند”

معیارهائی که ناصر احمدی برای “حفره بسیار بزرگ شدن” رهبری حمید تقوائی هست چیست؟ آمارگیری شده؟ بدبینی چطور؟ نقش ناصر احمدی و سایر جداشدگان و منشعبین  در تولید این بدبینی ها چیست؟ نقش سرکوب رژیم و شکست موقت خیزش ۸۸ چطور؟ جز اینست که سرکوب خیزشها همیشه جامعه را در حدی وارد دوره بدبینی و خمودگی و نا امیدی می کند؟ آیا همه کاسه کوزه های عینی را باید به حساب “خفره سازی رهبری حمید تقوائی” گذاشت؟

ناصر احمدی در ضمن نگران “فردای کنگره شوراها” هست که الان قرار است “حزب چپ” بسازد! من یادم نمی آید تاریخ را بر عکس نوشته باشند! اول جناح چپ نمی سازند تا “انقلاب بشود”! اساسا این فرمولبندیها از دید من، ساختگی است! جامعه وقتی رسید بپای انقلاب، حزبی که برنامه انقلاب دارد و خواستها را پیگیرتر ارائه می دهد طبعا شانسش برای انتخاب بیشتر است.ناصر اجمدی ظاهرا دنبال تئوری ساختن انقلاب و “کنگره شوراها” توسط حزب است و لذا؟ از همین الان جناح چپ حزب کمونیست کارگری را می سازد تا در اون کنگره، “مشکل” ایجاد نشود!

دلیل دوم _

در سطح جهانی‌ نیز اکنون دیگر جنبش‌های مختلف اجتماعی از جمله جنبش سکولاریسی و فمنیستی و اومانیستی و جنبش اتحادیه کارگران به ویژه اتحادیه‌های کارگری مصر و تونس و مردم انقلاب کرده منطقه بویژه مردم و رهبران رادیکال دو جامعه لیبی‌ و سوریه و بدرجه اولی سوریه که بنا به دوام و بقأ و کمکهای کلان جمهوری اسلامی در پشتیبانی از حکومت آن جامعه متحمل ویرانی‌های عمیق و گسترده ایی شده اند، بله اینها نیز حتا بیشتر و ملموس تر از جنبش‌های رادیکال غربی و رادیکال تر از اتحادیه‌های کارگری و اتحادیه‌های معلمی و دانش جویی در این سه چهار سال بعد از انقلاب با این مفاهیم آشنا بوده اند و کمابیش قادر هستند که نقش حزب کمونیست کارگری را در آن انقلاب و ادامه یافتن جمهوری اسلامی دریابند و آنوقت مجددا در رشخیس تفاوتهای اساسی‌ حزب کمونیست کارگری خود جنبش کارگری مشکل خواهند داشت و زمان زیادی خواهد برد ونیروی زیاد از ما خواهد گرفت و برای این احزاب کمونیست کارگری هم فرصت مناسبی خواهد بود که از این آب گل آلود ماهی‌ بگیرند”

 

ناصر احمدی مدعی است که جنبشهای “مختلف”…در سطح جهان..الان در تفاوتهای اساسی حزب کمونیست کارگری مشکل دارند و “زمان زیاد می برد ” لذا باید حزب چپ ایشان بیاید تا بتواند “از آب گل آلود(چرا گل آلود؟!) ماهی بگیرد! فکر می کنم اینهم دلیل قانع کننده ای نیست و بر تحلیلی علمی هم استوار نیست!

دلیل سوم _ و اساساً با توجه به علمی‌ بودم تئوری‌های کمونیسم کارگری و نسبتا توده‌ گیر شدن آنها که تئوریهایی برای مبارزه با جهان بعد از فروپاشی شوروی و جهانی‌ شدن بازار آزاد بوده اند و در انقلاب هشتاد و هشت هم چه از نظر خصلت اکتیویستی اش و چه خصلت انسانگرایی رادیکال و ماگزیمالیستی و چه خصلت انترناسیونالیسی و خصلت سکولاریسی و مدرنیته اش همه و همه را در پراتیک آن انقلاب به اثبات رسانده, و حتا با جلو آمدن مردم متمدن و معترض جهان هم از طریق انقلابات منطقه و جنبش‌های اعتراضی (نود و نه‌ درصدی‌ها) و تظاهرات‌های بسیار دیگری در جوامع غربی صحت و درستی‌ خود را نشان داده بود، بله از آنجایی که این تئوری‌ها از یکطرف بطور محسوسی توده‌ گیر شده اند و بخاطر سرکوب شدن انقلاب و تشکیل نشدن یک دولت کارگری هنوز مجبور نیستیم که اساساً اسم “حزب کمونیست کارگری” را دگرگون کنیم و در قالب دیگری ارائه کنیم تا مثل کمونیسم روسی بعد از شکست انقلاب و بعد از لنین که با نام (کمونیسم کارگری) بمیدان آمدیم،‌ در عین حال بدلیل کاملا براست چرخیدن این احزاب ضروری هست که برای نشان دادن این هویت راست آنها این کلمه “چپ” را به حزب نوین اضافه کنیم، و بنظر من فردا در کنگره شوراها اینبار هم یک صفبندی ای مثل منشویک‌ها و بلشویک‌ها در قامت دیگری جریان خواهد داشت”

در این بخش، ناصر احمدی ابتدا محبت می کند و توضیح می دهد که چرا اون بخش اول (اسم حزب کمونیست کارگری) چون تئوریهای کمونیزم کارگری علمی است لازم نیست برداشته شود اما؟ یک کلمه چپ بهش اضافه می کنیم تا؟ در کنگره شوراها؟ صفبندی منشویک و بلشویک حریان یابد! البته فکر نمی کنم پاسخی لازم داشته باشد! همان بود که قبلا گفتم! تاریخ را وارونه از سر کنگره شوراها نوشتن و بطور عجیبی منشویم و بلشویم را با تئوری “چپ” خودش بازنویسی کردن!

(۴)حمید تقوائی مشابه اوباماست!

امازه بدهید اوج متدولوژی بی انصافانه  ناصر احمدی را اینجا بررسی کنیم:

رئیس جمهور آمریکا اوباما، با شعار “چنج چنج” اش ‌پرچم راست‌ترین بخش جنبش پراگماتیستی غرب علیه اسلام سیاسی را برفراشته و اهدافش را پراتیک می‌کند. حزب کمونیست کارگری برهبری حمید تقوایی هم با شعار “تغییر” به کلام مارکس پرچم چپ‌ترین بخش جنبش پرگماتیستی غرب (علیه میلیتاریسم غرب و اسلام سیاسی) را برفراشته و اهدافش را پراتیک می‌کند، و هر دو بطور مشخص از انقلاب هشتاد و هشت در یک جهت و یک مسیر با یک هدف مشترکی دوام (جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی) را به دو شیوه (چماق و هویج) مختلفی پیش برده و میبرند. چماق حزب اوباما (حمله نظامی هنوز روی میز ما است) بوده، و چماق حزب حمید تقوایی هم (سرنگونی و انقلاب و کسب قدرت سیاسی در اولویت ما است) بوده. هویج اولی‌ (ما دست اسلام حقوق بشری را میفشاریم) بوده، و هویج دومی‌ هم (ما میدان رهبری انقلاب را بدست شما میسپاریم) بوده، و هر دو بنحو مسئولانه ای مخالف نقد سیاسی چنین جهت گیری هستند و خیلی مصرانه انقلابیگری طبقه خود را بشیوه‌های خاص خودشان به درون صفوف طبقه کارگر و زحمتکشان اعمال میکنند بطوری که اوباما و هم طیفآنش عمد‌تا جنبش‌های اجتماعی و اتحادیه‌های کارگری و نیروی مولد و زحمتکشان جامعه آمریکا و غرب را مورد هدف قرار میدهد و حمید تقوایی و یارانش در صفوف خود و حزب حکمتیست هم بویژه از انقلاب ۸۸ به اینطرف اینها هم طبقه کارگر و زحمتکشان و جنبش‌های اجتماعی منطقه و عراق و مصر و تونس، و مشخصا جنبش‌های اجتماعی جامعه پرتلاطم و انفجاری ایران را بستر کار خودشان قرار داده اند”

خواننده  می ماند که این حمید تقوائی چند بار در “پلاتفرم” ناصر احمدی بالا و پائین می شود! این پاراگراف سطحی از بی انصافی ناصر احمدی را نشان می دهد که حتی با نوشته های خودش قابل توجیه نیست! حمید تقوائی می شود همردیف اوباما! می شود “بخش چپ جنبش پراگماتیستی(؟) غرب”! “چماقش” می شود سرنگونی و انقلاب در اولویت است! (حالا ناصر حمید را بخاطر فراخوان انقلاب محاکمه می کند!..می گوید “هر دو ..خیلی مصرانه “انقلابی گری طبقه خود(؟) را به درون صفوف زحمتکشان و طبقه کارگر اعمال می کنند(؟!) خوب اینها را ما قبلا از حکمتیستها شنیده بودیم! لازم نیست ناصر احمدی یک حزب دیگر بسازد! برود اونجا ثبت نام کند ! کنار کوروش مدرسی ! دیگر حزب دیگر ساختن و ته مانده های همان حرفهای مدرسی را جویدن چرا؟!

خلاصه کنم:

من همیشه مشتاقم بدانم ضعفهای جنبش کمونیزم کارگری چیست.خودم همیشه به این ضعفها با اصولیت و دقت پرداخته ام و مقالات متعددی در این زمینه دارم.همیشه نگران این بوده ام که دستاورد منحصر بفرد کمونیزم و آزادیخواهی یعنی حزب کمونیست کارگری ایران نتواند نقش تاریخیش را ایفا کند و فکر می کنم این دغدغه من تنها نیست.تمامی فعالین این حزب و خصوصا رهبریش همین دغدغه را داشته اند. از هرگونه تلاش برای نقد جدی و راهگشائی برای این حزب و جنبش باید حمایت کرد.آنچه من ندیدم تا کنون یک بحث جدی و نو از سوی ناصر احمدی است. امید من اینست که ناصر احمدی به کار نوشتن و فکر کردن و جستجو ادامه دهد.دقیقتر فکر کند و بنویسد.درد دلهای شخصیش را بگذارد در سطح خودش  سیاسی بنویسد.مثل هر انسان دیگری او و ما فعالین کمونیزم کارگری در راه هستیم.خیلی چیزها نمی دانیم و باید از زندگی و همدیگر بیاموزیم.

این “پلاتفرم” ناصر احمدی را من متاسفانه جدی نیافتم. روی دستش خواهد ماند.اما شاید انتقادات بعدی او، اصولی تر حتی ،برای ما در حزب کمونیست کارگری ایران نیز  راهگشا باشد.شب دراز است و قلندر بیدار!

منبع:

 (*)ناصر احمدی: پلاتفرم سیاسی تشکیل حزب کمونیست کارگری “چپ” ایران

http://www.azadi-b.com/M/2013/04/post_410.html