شوخی

آه
که چقدر زندگی به شوخی می ماند
حتی زیر شیروانی حجاب و فشار درد و عرق
زندگی شوخی ست

بازی نیست
سرنوشتت این است

بچه ها
زندگی و قانون را به بازی می گیرند
و آن که پیر است
اسیر بازی بچه گانۀ دیرینه کثیفی ست
که به آنش خو داده اند
بچه ها هم مثل او عادت می کنند

تاریخ
بازی کثیفی پیش چشمت می گشاید
و در تلاش برای ماندن
به تقلا و عرق کردنت وامی دارد

زیر ستمی دردآور
چاره ای نمی گذارد تا پس از این
به آسانی نفس بکشی

مطمئن باش اگر چادرت را برداری
همین بچه ها سنگسارت می کنند کوچولو

بمان
نفس بکش کوچولو
این مبارزه است