اول مه روز قوم و “ملت” نیست! صدور شناسنامه قومی برای کارگران موقوف!

اخیرا طی فراخوانی سه نهاد ناسیونالیست به نامهای “جمعیت حقوق بشر کرد، سازمان حقوق بشر کردستان، کوردوساید واچ (چاک – کمیته شرق کوردستان) به بهانه سرکوبگری و توحش جمهوری اسلامی در قبال کارگران مرزی در کردستان، پیشنهاد داده اند روز جهانی کارگر را “روز همبستگی با کولبران کورد اعلام کنید”! 

برای ناسیونالیسم قوم و “ملت” و خاک حرف اول و آخر است. ناسیونالیسم بدوا انسانها و طبقات متخاصم اجتماعی را با مهر جعلی و کاذب مذهبی و قومی و ملی مزین میکند و سپس تلاش دارد آنها را به نیروی ذخیره جنبش ارتجاعی ناسیونالیستی تبدیل کند. برای این طرفداران “حقوق بشر” پست مدرنیست و قوم پرست ظاهرا زنان “بشر” نیستند، اگر هم باشند اما “زنان کورد” ارجح اند! ظاهرا کارگران “بشر” نیستند، اگر هم باشند کارگران “کورد” ارجح اند. ظاهرا زندانیان سیاسی “بشر” نیستند، اگر هم باشند زندانیان سیاسی “کورد” ارجح اند! ظاهرا برای این تازه حقوق بشری ها قرار است همه و هر کس بدوا مهر قومی بخورد! این تعصب کور ناسیونالیستی که دیگر دارد تنه به تنه نژاد پرستی میزند باید ایزوله شود.

روز اول مه روز جهانی طبقه کارگر است. در این روز نه شاهی تاجگذاری کرده است، نه مذهبی آمده است و نه “ملتی” درست شده است. اول مه روزی علیه همه اینهاست و بر منافع واحد و جهانی طبقه کارگر در مقابل بورژوازی اعم از “کورد و غیر کورد” تاکید دارد. ناسیونالیستها بهتر است به همان شیخ محمود و اسلام و قرآن و سنت بچسپند و دست از سر کارگران بردارند. صدو شناسنامه قومی برای کارگران موقوف!

ناسیونالیسم و “هویت ملى”

در فرهنگ و سیاست ناسیونالیستى همیشه حق بجانب “ملت خودى” است. همیشه “جشن ملى” یکى “شیون ملى” دیگرى است. همیشه پیروزى یکى معادل خانه خرابى همسایه است. همیشه پرچم “پیروزى ملى” روى تلى از جنازه “ملیت دیگر” کوبیده میشود. عرق ملى٬ هویت ملى٬ افتخار و برترى جوئى ملى وجه مشترک رگه هاى مختلف ناسیونالیسم است. این ارزش گذارى کاذب و ضد انسانى نمیتواند صورت بگیرد مگر اینکه در مقابل با درد دیگرى٬ درد همنوع٬ درد همسایه، که چه بسا توسط دشمن واحدى لگد مال میشود٬ بی تفاوت بود. براى ناسیونالیسم٬ چه عظمت طلب و چه قومى٬ هویت ملى و برجسته کردن آن بعنوان تعریف تمایز خود با دیگران یک اصل تخطى ناپذیر است. تفاوت ناسیونالیسم در قدرت با ناسیونالیسم در اپوزیسیون در اصول و روش و نگرش نیست٬ صرفا در موقعیت و رابطه هر یک با قدرت سیاسى و به این اعتبار در منافع اقتصادى است.

جناح چپ ناسیونالیسم هم که دوره اى بناحق سوسیالیست و کمونیست نامیده میشد در اساس همین مفروضات را دارد. براى ناسیونالیسم چپ نیز٬ عباراتى مانند “ملت ایران”٬ “هموطنان”٬ “هم میهنان”٬ “جامعه کثیرالمله”٬ در فرهنگ سیاسى و در فراخوانها ساختارى و هویتى است. ناسیونالیسم چپ دوره اى و تحت تاثیر بلوک بندیهاى سیاسى و ایدئولوژیک جهانى٬ “ملت” را به “خلق” و آرمان “آزادى ملى” را به “آزادى خلق” تغییر داد. اما هدف یکسان بود٬ نیروى اجتماعى متحقق کننده اش کمابیش یکسان بود٬ و اختلافات جناح هاى چپ و راست ناسیونالیسم برسر “خیانت به منافع ملى” بود. اگر ناسیونالیسم ایرانى منافع طبقه بورژوا را “منافع ملى” قلمداد میکرد٬ ناسیونالیسم چپ همین منافع را “منافع خلق” قلمداد میکرد. گونى “ملت و خلق” دو بیان ظاهرا متفاوت اما ماهیتا یکسان براى جوش دادن منافع متمایز جنبشهاى سیاسى – طبقاتى متخاصم در یک جامعه سرمایه دارى بود.

واقعیت اینست که براى ناسیونالیسم هویت کاذب ملى مقدم بر نان شب است. بدون این “هویت ملى” بحثى برسر قدرت سیاسى و تقسیم اراضى و تیولدارى گوشه اى بعنوان حیات خلوت و بازار داخلى براى سهیم شدن از استثمار طبقاتى فاقد موضوعیت است. اینطور نیست که راجع به ستمى حرف میزنیم و براى رفع ستم موجود تلاش میکنیم. چون منطقا راه حل ستم٬ رفع ستم و تضمین برابرى حقوقى و اجتماعى است. اما “هویت ملى” مسئله اى فراتر از رفع تبعیض را دنبال میکند. تراشیدن “هویت ملى” و صدور شناسنامه قومى براى افراد جامعه و یا قربانیان یک جنایت٬ دمیدن در علقه ها و تعصبات ناسیونالیستى از یکسو و ایجاد نفرت و دشمنى ملى و قومى از سوى دیگر است. همین دیدگاه است که شکل افراطى آن در آذربایجان شعار “فارس سگ” میدهد٬ همین دیدگاه است که توسط ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانى مردم عرب زبان را راسیست وار “سوسمار خور” خطاب میکند٬ و همین دیدگاه است که در هر گوشه این کره خاکى علیه همسایه و هر کسى که داغ لعنت ملى و قومى بر پیشانى اش کوبیده اند جنایتى سازمان میدهد. ناسیونالیسم ذاتا دشمن برابرى انسانهاست.

فدرالیسم قومى

برجسته شدن هویت ناسیونالیستى در دو دهه اخیر یک محصول پایان جنگ سرد و عروج “نظم نوین جهانى” بود. دوره اى که طلوع خونین اش با جنگها و کودتاها و پاکسازیهاى قومى هولناک در چهار گوشه جهان همراه بود. دورانى که دیگر سوسیالیسم و همبستگى جهانى و هویت انترناسیونالیستى مد نبود٬ بلکه پرچمهاى ملى و منافع محدود و کشور سازى و نفرت از همسایه در بورس بود و در دانشگاهها روشنفکران بورژوا آن را تئوریزه میکردند. دوره اى که هر شیخ و آخوند و افسر ارتش و راهزن جاى رهبران سیاسى جنبشهاى اجتماعى نشستند و زیر نور رسانه ها در خدمت ارتجاع بین المللى قرار گرفتند. عقبگرد چپ سابق – و در واقع ناسیونالیستهائى که زیر فشار و اعتبار مارکسیسم اهدافشان را در زورق چپ پیچانده بودند – به سنگرهاى ناسیونالیستى و دمکراسى نظم نوینى و پست مدرنیسم از محصولات جانبى این دوران سیاه است. دراین فضا بود که در ایران نیز تئوریهاى “جامعه مدنى” و پست مدرنیسم براى تقابل با کارگر و کمونیسم پر و بال داده شد. نیروهاى دست ساز قومى در خدمت اهداف میلیتاریستى آمریکا و تروریسم بین المللى توسط موسساتى از قبیل آمریکن اینتر پرایز سرهم شد و فدرالیسم قومى به افق سیاسى اردوى ناسیونالیسم در کردستان تبدیل شد. افق سیاسی این فدرالیسم تنها با تهاجم نظامی متحقق میشود. بدون تهاجم نظامی و نابودی جامعه این جریانات امکان بقا هم ندارند. به همین دلیل است با گرم شدن تنور حمله به ایران این جریانات پر و بال میگیرند، فعال میشوند، و با منتفى شدن حمله نظامى به ایران و یا روند رو به رشد مبارزات توده اى در ایران و منطقه، سیر انشعابات و از هم پاشیدن سازمانهاى فدرالیست آغاز میشود.

اما این اردو به اندازه کافى زهر خود را در جامعه ریخته است. به اندازه کافى در شیپور نفرت قومى و ملى دمیده است. با انواع ارتجاع در منطقه درهم آمیخته است. از نظر سیاسى این اردو در قالب دستجات و فرقه ها و احزاب با کمک مالى و رسانه اى دولتها تلاش وسیعى را براى کوبیدن مهر قومى و ملى به هر فعالیت و خواسته بدیهى شهروندان در جامعه کردستان آغاز کرد. تلاش براى قرنطینه کردن کردستان ایران و جدا کردن سفره سیاسى اش از سرنوشت کارگران و مردم محروم در سراسر ایران٬ شانه بالا انداختن در مقابل دردها و مصائبى که به همه مربوط است٬ بحث “اقلیتهاى قومى” و کلا تقسیم بندى شهروندان براساس “اقلیت و اکثریت” قومى و مذهبى٬ و برجسته کردن هویت سیاسى قومى و ملى هدف آگاهانه این اردو بود. تا جائى که هر فرمول و عبارت در فرهنگ سیاسى تاکنونى براى اینان پسوند “کرد” و “ترک” و “بلوچ” و “عرب” و غیره گرفت. همینطور براى بخشى از نیروهاى اپوزیسیون و رسانه ها آگاهانه، و متاسفانه براى بخشى معدود دیگر بطور غیر انتقادى و غیر واکسینه، ظرفیتهاى مخرب ناسیونالیسم قومى در ادبیات سیاسى شان جاى پاى خود را باز کرد.

دستگیریها٬ اعدامها و اعتراض ها   

براى بیشتر ما تاکنون اینگونه بوده که وقتى خبر دستگیرى و سرکوب کارگران یا فعالین حقوق زن و یا دانشجویان و مردم زحمتکش را میشنیدیم٬ جملگى بنا به پرنسیپ آزادى بیقید و شرط فعالیت سیاسى و نفى زندان و سرکوب٬ خواهان آزادى فورى آنها میشدیم و دست به عمل مشخص اعتراضى میزدیم. نه شناسنامه و “ملیت و نژاد” کسى را چک میکردیم و نه براساس توافق و یا عدم توافق با عقاید افراد مورد بحث حرکتمان را سازمان میدادیم. واضح است درجه حساسیت و فعالیت در این زمینه میان جریانات مختلف یکسان نیست. بعنوان مثال راست ها هیچوقت در دافع از کارگران زندانى کمپین نگذاشتند اما کمونیستها همواره از آزادى بیقید و شرط همه زندانیان سیاسى دفاع کردند. برخلاف این سنت آزادیخواهانه٬ تدریجا عده اى تلاش کردند که خبر دستگیریها و سرکوبها را با صفت و پسوند قومى منتشر کنند. اما سرکوب و تبعیض نه ویژه مردم کرد زبان است و نه ماهیت قومی و ملی و مذهبی دارد. جمهوری اسلامی همواره از ایجاد شکاف درون مردم براساس قومیت و مذهب و جنسیت و غیره استفاده میکند. پاسخ این سیاست ارتجاعی دمیدن در شیپور نفرت قومی و ملی و مذهبی نیست بلکه آزادی و برابری همه بعنوان شهروندان متساوی الحقوق و نفی هر نوع تبعیض است. و بالاخره وجود مسئله ملى در کردستان ایران این مجوز را به ناسیونالیستها نمیدهد که هر تهاجم به مردم در کردستان را بحساب جنبش ناسیونالیستى بگذارند. این سو استفاده سیاسى از رنج مردم محروم است.

از شما فدرالیستها نباید انتظار داشت که مدافع آزادی و برابری انسانها باشید. از شما طرفداران “حقوق بشر”، که دیگر اسم مستعار یک اردوی سیاسی دست راستی و ضد جامعه شده است، نباید انتظار داشت مانند لیبرالها از حقوق جهانشمول انسانها مستقل از عقاید و تعلق ملى و قومى و مذهبى شان دفاع کنید. اینها انتظارات بزرگی از کسانی است که برای جامعه ایران نسخه جنگ داخلی میپیچند و با صدور شناسنامه قومی میخواهند همسایه را در مقابل همسایه قرار دهند. آزادیخواهان و سوسیالیستها باید در مقابل ابن تلاشهای ارتجاعی و ضد جامعه بایستند.

۲۰ آوریل ۲۰۱۳