چاوز مثال حزب توده عمل کرد

چاوز چه چیز شخصی به احمدی نژاد گفته که احمدی نژاد چاوز را امام زمان کرد ؟ قوانیین کارگریش اوکی . سیاست انترناسیونالیستیش چی ؟ عامل کشتار هزاران کمونیست و ازادیخواه را همرزم مبارزه امپریالستی( رابطه های توده ایستی چاوز ) دانستن نه تنها انحراف بلکه تصویر ( گورباچوف ی از سوسیالیسم ) است . ایا دوستان ( چپ رو کودکانه ) صرفا نیمچه رادیکالیسمی در قوانین کار را تردیونیستی و سندیکالیسم سرخ یا سوسیالیسم مینامند ؟ چاوز در اوج یک تحلیل بمثابه یک سوسیال دمکرات راست گرا عمل کرد .

به گفته رزا لوگزامبورگ : “مناسبات تولیدی جامعه سرمایه داری دائما خود را بمناسبات تولیدی سوسیالیستی نزدیکتر میسازد. ولی مناسبات سیاسی و حقوقی آن بر عکس دائما دیوار بلند تری میان جامعه سرمایه داری و سوسیالیستی بنا میکند این دیوار بوسیله رفورمهای اجتماعی و دموکراسی ویران نمیشود بلکه بر عکس مستحکم تر و استوارتر میگردد. فقط ضربه های پتک انقلاب یعنی قبضه کردن قدرت سیاسی بوسیله پرولتاریا ست که میتواند این دیوار را فرود آورد” (رزا لوگزامبورگ)

پوپولیسم عقب مانده ( احمدی نژادی ) راه چاره انتاگونیسم با امپریالیسم – تی نیست . ضد امپریالیسم بودن یک فرد کمونیست با ضد امپریالیسم بودن یک فرد مذهبی جنایتکار تفاوت ارزش نفت و بیابان است . کمونیسم را مائویستی کردن افتخاری برای جریان مارکسیستی کسب نمیکند و فقط یک تجربه کمی بهتر از جریانات دست راستی ست .اندازه اگاهی طبقه کارگر از منافع خود اندازه افتخارات ( چپ و راست بودن ) را ترسیم می کند . تجربه ای بهتر ممکن است اما نه با پشتوانه سانتریست ها ( بینابینی چپ و راست ) برای حاکمیتی مبهم و در پوشش سرخ و……….

کلام اخر .

از دیدگاهی که نابرابری را برابری جلوه می دهد چندین سیکل و ادوارها گذشته. تاریخ جامعه این دورانهای تکاملی را با پوست و استخوان تجربه کرده و راه برگشتی نیست. فرد بورژوا که ناچارا از صراحت بیان نابرابر بودنش دست کشیده و برابری را مضمون سیستمش و بیان افکارش بانگ می زند بدین معناست که برابری عینیت یک مبارزه زنده اجتماعی است. همچنان که شورش بردگان نشان عینیت بردگی و سنتز تکامل به فرماسیون فئودالیسم و همچنان سرمایه داری……. در مکان و زمانی که ناعدالتی و دولت محافظ ان موجودیت عینی دارد زهنیت و عینیت عکس خود را در جامعه بر ضد خود شکل می دهد. ……………

از انجا که برده دار بدون برده و فئودال بدون رعیت و سرمایه دار بدون کارگر توان و نای استثمار و حکومت نداشتند و هر انتاگونیسم دو طبقه به نتیجه جدید و سنتز معقول تاریخی تبدیل شدند پس امکان گذر از امپریالیسم بمثابه غیره ممکن نیست. سوسیالیزم چرخش تاریخی عمیق و انسانی گذار به برابری در اشکال اقتصادی.سیاسی و اجتماعی ست