مارگارت تاچر مرد

مصاحبه شونده در پاسخ به این سئوال برنامه ساز “سی ان ان” که جایگاه مارگارت تاچر در مقایسه با سایر نخست وزیران انگلستان چیست گفت: او تنها نخست وزیری است که به دنبال اسمش صفت “ایسم” آورده شده است. اشاره اش به تاچاریسم بود. سپس اضافه کرد که تاچر اقتصاد انگلستان را بازسازی کرد. نقش دولت در اقتصاد را به حداقل رساند. بازار را بر تمام شئونات اقتصادی جامعه حاکم کرد. اتحادیه قدرتمند معدنچیان را شکست داد و کنترل اتحادیه های کارگری را بر دولت از بین برد. سیاست خصوصی سازی موسسات دولتی را با قدرت به پیش برد. تاکید خاصی بر فرد و فردیت داشت. او بهمراه ریگان نقش تعیین کننده ای در به شکست کشاندن شوروی و بلوک سوسیالیستی شرق داشت. این فشرده و نمونه ای از توصیفات سخنگویان و مبلغین بورژوازی در مدح نقش و جایگاه مارگرات تاچر در تاریخ بورژوازی است. اما پاسخ کارگر و کمونیسم به این تاریخ و رویدادها چیست؟ از زمینه های عروج این گرایش باید آغاز کرد.
مارگارت تاچر در دورانی در راس قدرت بوروژازی در انگلیس قرار گرفت که سرمایه در اینکشور و بخشهای گسترده ای از کشورهای غربی در بحران عمیقی بسر میبرد. دوران رونق اقتصادی پس از جنگ دوم جهانی عملا به پایان رسیده بود. رشد بی سابقه و بی وقفه چند دهه اقتصادی عملا متوقف شده بود. نرخ سود سرمایه ها در این کشورها به شدت سقوط کرده بود. از طرف دیگر تلاش دولتهای سرمایه برای تحمیل بار بحران سرمایه٬ کاهش دستمزدها٬ افزایش ساعات کار٬ حذف خدمات اجتماعی و محدود کردن قدرت عمل کارگر و تشکل های کارگری با مقاومت و مقابله شدید کارگران در این کشورها مواجهه شده بود. سالهای اواخر دهه شصت و اوائل دهه هفتاد سالهای اعتصابات کارگری و اجتماعی در اروپا بود. اعتراضات و خیزش ماه ۶۸ در فرانسه٬ پاییز داغ ۶۹ در ایتالیا٬ انقلاب در پرتقال٬ اعتراضات گسترده در زمستان ۷۰ در انگلستان٬ گوشه ای از واقعیت سیاسی اروپا در این دوران بود. این تلاش طبقه کارگر در مقابل سیاست های ریاضت کشی اقتصادی بورژوازی عملا بورژوازی را فلج کرده بود. بطوریکه دولت محافظه کار انگلستان در سال ۷۴ تحت تاثیر فشار عظیم اعتصاب معدنچیان و سایر بخشهای کارگری سقوط کرد.
در یک نگاه کلی٬ این وضعیت تقابل دو طبقه اصلی جامعه٬ کار و سرمایه٬ در این دوران بود. این وضعیت قابل دوام نبود. باید تغییر میکرد. یا طبقه کارگر با اعتراضات و انقلابات کارگری میتوانست پایانی بر این وضعیت ایجاد کند. یا بورژوازی با در هم شکستن اعتراضات طبقه کارگر و تحمیل بار بحران سرمایه و تشدید مشقات بر طبقه کارگر و اکثریت عظیم توده های کار کن جامعه دور جدیدی از انباشت و سود آوری اقتصادی و رونق اقتصادی را فراهم می سازد.
تاچر در این دوران تاریی در راس حزب محافظه کار انگستان قرار گرفت. او از سال ١۹۷۵ تا ١۹۹۰ در رهبری این حزب را عهده دار بود. و از سال ١۹۷۹ تا ١۹۹۰ در راس قدرت دولتی بود. یکی از اولین اقداماتش در “بهبود” سیستم آموزش و پرورش حذف سهمیه شیر روزانه در مدارس برای کودکان بود! اما تاچریسم تعرضش را به طبقه کارگر و مشخصا کارگران معدنچی بعنوان رادیکال ترین بخش طبقه کارگر آغاز کرد. ضدیت آشکار و خشن با کارگر و تشکل کارگری یک رکن پایه ای تاچریسم است. از این رو به سراغ اتحادیه کارگران معدنچی که تحت رهبری اسکارگیل قرار داشت رفت. این تعرض با تلاش برای بستن بیش از ۲۰ معدن ذغال که از قرار سود آوری لازم را نداشتند٬ آغاز شد. کارگران دست به مقابله زدند. اما تاچر با تمام قوای سرکوب طبقه حاکم به مقابله پرداخت. اعتصاب بیش از یکسال به طول انجامید. تاچر هر نوع تلاش بخشهای مختلف طبقه کارگر را برای حمایت از این اعتصاب در هم شکست. اعتصاب حمایتی ممنوع و سرکوب شد. و پس از یکسال٬ اعتصاب کارگران در هم شکسته شد. معدنچیان شکست خوردند. تاچر توانست این معادن را به بخش خصوصی واگذار کند و پروسه خصوصی سازی صنایع دولتی را عملا آغاز و به سرانجام رساند.
مبلغین و سخنگویان بورژوازی در توصیف ویژگی های تاچریسم میگویند که او اقتصاد انگستان را نجات داد. میگویند با تسلط اقتصاد بازار بر تمامی شئونات جامعه پایه های تفوق “بهترین و کارآترین” سیستم اقتصادی را تثبیت کرد. در پاسخ باید گفت که این صفات “بهترین و کارآترین” در مقابل کدام بخش جامعه و با چه معیارهای اقتصادی مد نظر در نظر گرفته شده اند؟ آیا هدف از این شاخصهای اقتصادی رفاه و عدالت اقتصادی جامعه است؟ آیا هدف بهبود وضعیت مادی و اقتصادی اکثریت عظیم جامعه است؟ پاسخ کاملا منفی است. برعکس٬ این شاخصهای اقتصادی تنها بر مبنای سود و انباشت سرمایه سنجیده و در نظر گرفته میشوند. بهترین و کارآترین الگو و سیستم تولیدی برای تولید حداکثر سود سرمایه. کارنامه تاچر در قدرت بیانگر این واقعیت است. زمانیکه تاچر در راس قدرت دولتی قرار گرفت میزان بیکاری در کشور حدود یک میلیون و نیم بود اما تا سال ۸۴ و در اثر سیاستهای خصوصی سازی و بیکارسازیها این رقم به سه میلیون و سیصد هزار نفر رسید. و زمانیکه در سال ١۹۹۰ ناچار به استعفا شد حدود سی درصد کودکان کشور زیر خط فقر قرار داشتند. بطوریکه میزان کودکان زیر خط فقر در انگلستان بالاترین رقم در کل اروپا بود. بعلاوه این ادعای زمخت که سرمایه داری و رقابت آزاد “بهترین و کارآترین” نظام اقتصادی است تنها یک دروغ کثیف است. در این نظام صدها میلیون انسان مسکن و بهداشت و کار و مدرسه و درآمدی ندارند. در مهد تمدن این نظام اقتصادی میلیونها کودک زیر خط فقر زندگی میکنند. این اقتصادی است که مراکز تولیدی اش بعضا کشتارگاه کارگران است. بدون بکشت دادن و معلول کردن نمیتواند تولید کند. در این نظام بخش عظیمی از جامعه برای گذران زندگی باید نیرو و توان فیزیکی و فکری خود را به اقلیت صاحب سرمایه بفروش برساند. و تا زمانی کاری دارند که کارشان سودی برای سرمایه تولید میکنند. این واقعیت پایه ای و شرم آور این نظام اقتصادی است.
یک رکن دیگر و اساسی تاچریسم ضدیت کور و همه جانبه آن با کمونیسم و هر نوع ایده آزادیخواهی و برابری طلبی و رهایی اقتصادی است. از این رو بطور همه جانبه ای کشمکش دو بلوک شرق و غرب را مقابله “جهان آزاد” با “بلوک سوسیالیسم” و سپس “بلوک شر” تداعی کردند. بلوک شرق و سیستم سرمایه داری دولتی حاکم بر این جوامع را سوسیالیسم نامیدند تا بتوانند شکست و فروپاشی آن را معادل شکست و پایان سوسیالیسم و پایان مبارزه طبقاتی قلمداد کنند. دروغ گفتند. نه شوروی کشوری سوسیالیستی بود و نه اقتصاد و افق حاکم بر این کشور کوچکترین خوانایی با افق مارکسیستی از سوسیالیسم و کمونیسم داشت. شوروی با هیچ شاخصی٬ اعم از اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیک نه سوسیالیسم و نه کمونیسم را نمایندگی میکرد. این تلاشها صرفا یک حربه تعرضی از جانب راست ترین بخش بورژوازی بر علیه بلوک رقیب و در عین حال تعرضی به کلیت تلاش کارگر و کمونیسم بود. اما این تلاشها عمر و دوام چندانی نداشت. امروز بخش وسیعی از این تبلیغات و گرد خاکها خوابیده است. نشان داده شد که نه تنها سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی برای تحقق یک جامعه آزاد و برابر و انسانی پایان نیافته است بلکه اکثریت عظیم توده های کارگر و مردم کارکن در این جوامع به دنبال راه حلی برای خلاصی از وضعیت مشقت باری هستند که سرمایه داری بر زندگیشان تحمیل کرده است.
تاچر مرد. اما سیاستها و مختصات ایدئولوژیک تاچریسم اکنون به وجه غالب سیاستهای بورژوازی تبدیل شده است. و بقول یکی از سخنگویان بی شرم حزب کار انگلستان: “ما اکنون همه تاچریست هستیم”!
در مرگ تاچر باید بر واقعیت دیرینه ای بار دیگر تاکید کرد: برای خلاصی از تاچریسم باید دست به ریشه برد. باید از بورژوازی چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ اقتصادی خلع ید کرد. و این تنها در پس یک انقلاب عظیم کارگری قابل تحقق است. آینده جامعه و بشریت در گرو این تحول عظیم است.