گزارشی کوتاه از ایران به کدام سو می رود؟ در لندن

همایش ایران به کدام سو می رود؟ در روزهای ۱۳ و ۱۴ آوریل در دانشگاه سوآز لندن برگزار شد. در این همایش سخنرانانی از طیف های متفاوت عمدتا چپ به بحث و بررسی راجع به مهمترین مسائل چند سال گذشته ایران، موقعیت کنونی جنبش های اجتماعی ، اینده ی پیش رو، احتمالات خطر جنگ، پروژه ی آلترناتیو سازی ها و موقعیت کنونی اپوزیسیون راست و چپ پرداخته شد. من به عنوان یک فعال سیاسی چپ و کمونیست تلاش کردم، از موضع کمونیستی و کارگری به بررسی سه موضوع از این موضوعات پرداخته و در نهایت در یک نتیجه گیری، به جای نق زدن و آه و ناله کشیدن بسان چپ و کمونیست موجود، ضرروت کار سازماندهی و سازمان یابی در داخل، تحزب کمونیستی و کارگری، تلاش برای سازمان دادن انقلاب کارگری و نه انتظار تغییر خودبخودی یا تغییر از بالا، در نتیجه ی اصلاحات یا حمله ی نظامی را پیش پای جامعه قرار داده و احزاب سیاسی چپ را از این منظر به چالش کشیدم. من اعلام کردم که” شورای ملی” متشکل از سلطنت طلبان و دیگر نیروهای دست راستی، نیروهای گنگستری بیش نبوده که در تلاش برای از بین بردن مدنیت جامعه برای رسیدن به قدرت سیاسی یا سهیم بودن در جوار جمهوری اسلامی به هر” قیمتی” هستند. همچنین اعلام کردم که نیروهای دست راستی و کل اپوزیسیون راست به دلیل ماهییت متزلزل خود و پتانسیل مزدوری اش، همواره در چارچوب بورژوازی و ارتجاع جهانی و منطقه یی مشغول زیگزاگ زدن بوده و تقسیم بندی نیروهای راست را تنها بر اساس ملی اسلامی و پروغرب را زیاد معتبر نمی دانم. از نظر من بسیاری از همین نیروهای ملی اسلامی در یک مقطعی پروغرب هستند یا بسیاری از این نیروهای پروغرب هم می توانند ملی اسلامی باشند. همانطور که امروز می بینیم. بنابراین اعلام کردم اپوزیسیون راست ایران به دلیل تاکید بر حفظ وضع موجود در راستای منافع طبقات حاکم تحت هیچ شرایطی تغییر انقلابی و رادیکال این وضع را نمی تواند تحمل کند و حتی هرگونه تغییر و تحول انقلابی را زیر نام مبارزه با ” خشونت طلبی ” و ” خشونت گریزی ” بایکوت می کند. همچنین اعلام کردم تمام نیروهای اپوزیسیون راست، علیرغم تفاوت های جزئی ایی که با جمهوری اسلامی دارند و ممکن است داشته باشند، سر یک سری اصول مهم از جمله حفظ وضع کاپیتالیستی موجود، حفظ سیستم کار مزدی و استثمار بر طبقه ی کارگر و سر دفاع از کلیت نظام سرمایه داری و عدم تعرض به مالکیت خصوصی با رژیم مشترک هستند. انها از لحاظ جایگاه و ماهییت طبقاتی همان موقعیتی را اشغال کرده اند که جمهوری اسلامی اشغال کرده است. تنها تفاوت بر سر این است که این نیروها در نتیجه ی یک شرایطی و در نتیجه ی اختلافات داخلی درون ” فراکسیون های بورژوایی ” به حاشیه رانده شده اند. بنابراین هر گونه توهم توده های کارگر و زحمتکش مردم به سیاست های ارتجاعی این نیروها خودکشی سیاسی برای طبقه ی کارگر و زحمتکشان است. من برخلاف تعدادی از دوستان سخنران بر این عقیده بوده و هستم که سرنگونی زودرس جمهوری اسلامی در شرایطی که طبقه ی کارگر امادگی دست به دست کردن قدرت سیاسی را ندارد، بدون شک سودش به جیب طبقات غیر کارگر و ضد کمونیست خواهد ریخت و کمونیست را بار دیگر به حاشیه ی جامعه خواهد فرستاد، همانطور که نمونه ی انقلاب ۵۷ و تحولات خاورمیانه و شمال افریقا به درستی این نکته را به ما ثابت می کند. در مورد تحولاتی که به” جنبش سبز” هم موسوم شد بر این نظر بوده و هستم که اگر جمهوری اسلامی در ان مقطع سرنگون می شد، که نمی شد، یک نیروی سیاسی دست راستی یا ائتلافی از راست ها و مرتجعین و اصلاح طلبان قدرت را به دست می گرفتند، بنابراین نام نهادن این اعتراضات اگر چه فراتر از چارچوب نیروهای اصلاح طلب حکومتی بود، زیر نام ” انقلاب انسانی” و” انقلاب” و غیره را ارتجاعی و دست راستی و نوعی توهم به راست و تلاش برای اب ریختن به جویبار بورژوازی به حساب اوردم.
در تمام این سخنرانی ها من به یک سری مسائل مهم تاکید می کردم و ان اینها بودند، که هر گونه تلاش برای باج دادن به بورژوازی زیر نام اینکه الان مرحله ی انقلاب سوسیالیستی نیست و در فردای اتی موقعی که بورژوازی ایران مانند سویس و فرانسه و انگلیس شد می توانیم از ضرورت سوسیالیسم صحبت کنیم، از جانب سازمان های ” چپ ” یا سوسیال دمکرات خوش خدمتی به ارتجاع و بورژوازی و تلاش برای تمدید حیات جمهوری اسلامی است و ارتجاعی است. اعلام کردم که همین امروز بسیاری از این نیروها اگر یک جنبش کمونیستی و کارگری مترقی در سویس و فرانسه هم راه بیفتد، زیر نام ” خشونت گریزی ” و ” اخلالگری” جنبش کارگری و کمونیستی در تقابل با ان قرار گرفته و در کنار سرکوبگران می ایستند.
همچنین بر این نکته تاکید گذاشتم که طبقه ی کارگر برای پیشبرد امر انقلاب سوسیالیستی در ایران نیاز به اسلحه ی مبارزه ی طبقاتی و اگاهی طبقاتی و سنت تشکل و اعتصاب و نه فعالیت فردی و ماجراجوی خیابانی یا لاستیک سوزاندن چند فعال غیر کارگر بیرون محیط کارگر زیر عنوان پر طمطراق ” فعال کارگری ” داشته و دارد. نیروهایی که تحت عنوان کارگر “منفرد” تلاش می کنند، طبقه ی کارگر را به مثابه ی یک طبقه به افراد تقسیم کنند که در اعتراضات خیابانی شرکت کرده، نه تنها کوچکترین ربطی به کمونیسم ندارند، بلکه عامدانه در راستای متفرق کردن طبقه ی کارگر گام بر می دارند.
این مباحث یک دروازه ی دیالوگ بر روی نیروهای اپوزیسیون باز کرده و نشان داد که علیرغم تمام اختلاف نظر ها و علیرغم اینکه ما ممکن است، بر سر حتی پایه یی ترین اصول و مبانی با هم صد در صد اختلاف نظر داشته باشیم، می توانیم با جا انداختن گفت و شنود و تبادل نظر بین نیروهای سیاسی که از لحاظ نظری نماینده ی نظرات متفاوت و از لحاظ عملی مدافع جنبش های اجتماعی متضاد و طبقات اجتماعی متخاصم هستند، باز کند. سنت بایکوت رفقای بغل دستی که دیروز از دل یک انشعاب بر سر، گذاشتن یک” ویرگول ” اضافه یا کم در یک بحث سیاسی، کوچکترین ربطی به کمونیست نداشته و تنها باعث ایزوله شدن و ایزوله تر شدن نیروهای سیاسی به خصوص چپ و کمونیست می شود. در بیشتر انشعابات اخیر نیروهای چپ اختلافات حداقل با یکی دو سال بعد از انشعاب بروز پیدا می کند و مردم سرگردان هستند که این نیروها چی می گویند و سر چی جدا می شوند!
در نتیجه ی چنین بحث ها و تبادل نظرهایی است که جامعه ماهییت و خواستگاه طبقاتی نیروهای متخاصم را دیده و با انتخاب نیرویی که از لحاظ طبقاتی نماینده ی منافع طبقاتی اوست می تواند سنگی روی سنگ بگذارد.
هدف من به عنوان یک کمونیست از شرکت در این سمینار به چالش کشیدن گرایشات دست راستی و اپورتونیسم چپ که زیر پرچم کمونیسم، خود را پنهان کرده و ارائه ی الترناتیو روشن مارکسیستی است که بتواند از لحاظ طبقاتی منافع طبقه ی کارگر را به پیش ببرد.
حسن معارفی پور
۱۶٫۰۴٫۲۰۱۳
هایدلبرگ آلمان