آقای منصور اسانلو و نقد ؟

بورژواها و پرولترها

تاریخ همۀ جوامع تا کنونی، سراسر تاریخ مبارزۀ طبقاتی بوده است. آزاد و برده، پاتریسین و پلبین، ملاک و سرف(رعیت خانه زاد)، استاد کارگاه و شاگرد و به یک سخن ستمگر و ستمکش با هم در تضاد دائم بوده و همواره علیه یکدیگر به پیکاری گاه نهان و گاه عیان بر خواسته اند و این پیکار همیشه یا به نو سازی انقلابی سراپای جامعه و یا به نابودی هر دو طبقۀ پیکارگر انجامیده است.

جامعه ی جدید بورژوائی، که از میان ویرانه های جامعه ی فئودالی سر برکشیده، تضادهای  طبقاتی را بر نینداخته، بلکه فقط طبقات تازه، شرایط تازۀ ستمگری و اشکال تازۀ مبارزه را جایگزین قدیمی ها ساخته است.

ولی دوران ما یعنی دوران بورژوائی، وجه تمایزش آن است که تضادهای طبقاتی را ساده کرده است: جامعه بیش از پیش به دو اردوگاه بزرگ متخاصم، به دو طبقۀ بزرگ رویاروی یکدیگر یعنی به بورژوازی و پرولتاریا تقسیم می شود.

فصل ۱ مانیفست حزب کمونیست- نوشته مارکس- انگلس، سال ۱۸۴۷-۴۸

 

در جامعه طبقاتی گفتار و کردار هر کسی در خدمت منافع طبقاتی طبقه ای از آن جامعه است، اینکه کسی این را می داند و یا نمی داند، به قولی آگاهی بر مسئله دارد و یا ندارد، خللی در اصل موضوع ایجاد نمی کند. کسی که این را نداند و بر این وقوف نداشته باشد قربانی نادانی خویش می گردد. یا بعبارت دیگر اگر کسی به مسئله این چنین ننگرد، فدای ساده نگری و چون بره ای در درگاه منافع طبقاتی طبقات استثمارگر در اجتماع قربانی خواهد شد.

در جامعه معاصر یعنی جامعه سرمایه داری طبقات اصلی را طبقه سرمایه دار و طبقه کارگر تشکیل می دهند و اعمال و گفتار انسانها در این جامعه، در نهایت در خدمت یکی از این طبقات قرار می گیرد. طبقه سرمایه دار بعنوان طبقه حاکم، علاوه بر مالکیت ابزار تولید، یعنی وسائل تهیه مایحتاج زندگی ، تمامی ارگانهای رسمی و غیر رسمی از قبیل دستگاه دولت یعنی اساساً نیروی سازمان یافته سرکوب   )ارتش و پلیس ) و دستگاه قانونگذاری و قضائی و ضمائم آنرا یعنی زندان  و زندانبان و کلاً نیروی باصطلاح نظم دهنده را در اختیار خویش دارد. این بدین معنی است که طبقه کارگر در چنین جامعه ای از ارگانهای رسمی و حتی فرهنگی و ایدئولوژیک مانند آموزش و غیره هیچ نصیبی ندارد و تنها می تواند به سازمانها، ارگانها و نهادهائی که خود با تکیه بر نیروی طبقاتی خویش بوجود آورده  متکی باشد و نه چیز دیگری. به یک معنی، تمام نیروهای مرعی و نا مرعی و دم و دستگاههای رسمیت یافته در جامعه طبقاتی بر ضد منافع طبقه کارگر دست اندرکارند و طبقه کارگر فقط هنگامی می تواند کاری سودمند برای خود انجام دهد و به طبقه ای برای خود تبدیل گردد که کلاً  از نیروهای اجتماعی دیگر و نیز دم و دستگاه های رسمی و غیر رسمی موجود و مخصوصا تعلقات به طبقه حاکمه، ناامید و بی باور شده و به نیروی طبقاتی خویش  و تشکلات کارگر ساخته که ضد سرمایه بعنوان یک سیستم اجتماعی اند و اساسا برای نابودی آن ایجاد می گردند، ایمان آورد. پس قضاوت در باره  رهبران عملی و دماغی کارگران را نیز جز از این طریق، نمی توان قضاوتی واقعی و سوبژکتیو نامید.

حال اگر با چنین دیدگاهی در باره اعمال و گفتار آقای منصور اسانلو بعنوان یکی از رهبران عملی کارگران به قضاوت بنشینیم، به باورمن می توانیم به نتایج  و تجارب ملموس و مفیدی برای آینده جنبش طبقه کارگر در ایران دست یابیم.

آقای منصور اسانلو در مدت ۷ سالی که فعالیت بیرونی سندیکائی داشته است، هیچگاه بر علیه طبقه حاکمه  یعنی به نفع لغو شرایط موجود اجتماعی(لغو مالکیت خصوصی) نه گفتاری و نه عملی انجام نداده ، همواره سعی نموده است که چهارچوب تعیین شده و قوانین مصوب شده را رعایت کرده و در این چهار چوب تنها تقاضای یک سری رفورم ها را برای اجرای خواست های روزمره کارگران بنماید والبته، این نه تنها بی ارزش نبوده و نیست بلکه خیلی هم ارزشمند بود. او اما، از طرفی دیگر در بزنگاه ها و مقاطع تعیین کننده مثلاً، در مصاحبه های جهانی و سخنرانی ها*(۱)، علناً از قوانین موجود جهانی و ملی بعنوان نمونه اصول حقوق بشر که اساس آن بر مقدس دانستن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است و بویژه قانون اساسی جمهوری اسلامی  و اجرای بی چون چرای تمام اصول آن دفاع نموده،  او در موقعیت های حساس مانند انتخابات که در اصل مطابق دموکراسی های ستمگرانه و طبقاتی بورژوائی می توان آنها را انتصابات نامید، به دفاع از جناح اصلاح طلب بر خواسته و در ایجاد توهم  در میان توده های طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه نسبت به کل سیستم اجتماعی و رژیم در کلیت اش نقش بازی نموده است. بهمین دلیل است که از طرف جناحی از رژیم همواره  مورد حمایت ومتقابلاً مورد غضب جناح دیگر قرار داشته است.

منصور اسانلو حمایت از جناح اصلاح طلب و لیبرال جمهوری اسلامی  را حتی در سخت ترین لحظات نیز فراموش نکرده و در شرایطی که در زندان بود، هم از کارگران عضو سندیکای شرکت واحد و هم  از به اصطلاح سایر هم طبقه ای هایش خواسته که در انتخابات شرکت کرده و به آقای خاتمی و طرفداران ایشان رأی دهند، حال آنکه در زمان ریاست جمهوری سید خندان سرمایه، سخت ترین و ضد کارگرترین قوانین به تصویب رسیدند، که می توان از آنجمله به محروم نمودن کارگران کارگاههای ۵ نفره و بعد ۱۰ نفره و سپس کلیه کارگران کارگاههای کوچک و فرش بافی را از قوانین  مشمولیت بیمه های اجتماعی موجود در قانون کار ارتجاعی جمهوری اسلامی نام برد. در دوران صدارت اصلاح طلبان حکومتی به کم حقوق ترین و ضعیف ترین بخش طبقه کارگر ایران (کارگران افغان تبار) خونین ترین حملات را نموده تعداد زیادی از این کارگران را به قتل رسانده و با فرستادن بخشی از آنها به افغانستان، در کوره آتش جنگ ارتجاعی هم مسلکان خویش و نیروهای نظامی امپریالیسم جهانی سوزاندند که در تاریخ جنبش کارگری ایران و دولت های بورژوائی در ایران کم نظیر بوده است. در زمان حاکمیت قانون  و فعالیت برای جاری کردن قوانین سرمایه داری جمهوری اسلامی بود که کارگران اعتصابی را در بهشهر و شاهی، به ضرب باتوم و گاز اشک آور و گلوله سربی بستتند. در چنین زمانی بود که جنایات کارگر کشی در کارخانه جهان چیت کرج زمان پدر تاجدار آقای خاتمی تکرار شد. کارگران خاتون آباد به جرم مبارزه برای تأمین امنیت شغلی از هوا و زمین به رگبار بسته شدند و تعداد زیادی از آنها ، خانواده ها و حامیان شان  کشته و زخمی شدند. کارگران به معنی واقعی کلمه قتل عام گردیدند که تنها اسامی ۴ نفر ازآنها و یک دانش آموز اعلام گردید. البته بعداً مشخص شد که سید خندان از (داووس) سوئیس که مجمع سرمایه داران و نمایندگاه گان دولتی و غیر دولتی ایشان در آنجا هر ساله تجمع می کنند تا در حین اسکی نمودن در دامنه های آلپ سر بلند، اعمال ضد کارگری یک ساله را بررسی و برای سال آینده برنامه ریزی نمایند، دستور را صادر کرده بود. این بدین معنی نیز هست که این دستور نه تنها با صلاح دید رهبر اسلامی و اعضای جبهه مشارکت که شعار شان “ایران برای همه ایرانیان بود” انجام گرفت، بلکه با صلاح دید کسانی چون جورج سروس، سرمایه دار آمریکائی که شهرت سرمایه دار خوش فکر جهانی را داراست، مطرح و تصویب گردیده بود. ناگفته نماند همین شخص آقای پیام اخوان که اکنون از طرف دادگاه بین المللی ترببونال برای باصطلاح  محاکمه سران جنایتکار جمهوری اسلامی، عنوان دادستانی را دارد، مسئول جوان چنین نشستی در آن دوران بود. در زمان سلطه آقای خاتمی بود که قتل های زنجیره ای برای ریشه کنی هر نوع آزادیخواهی و روشنگری عمومی در جامعه سازمان داده شدند، در زمان مشاوره دادن خانم معصومه ابتکار، به گفتگو کننده تمدنها بود که زنان و دخترانی که برای سیر کردن شکم  خود، فرزندان و پدران معتاد شده و کورشان مجبور به تن فروشی شده بودند، با حجاب اسلامی خفه شدند و دانشجویان را از پنجره  خوابگاهشان با “یا زهرا” گویان به بیرون پرتاب کردند و با حکم حکومتی روزنامه ها را بستند و…

آقای منصور اسانلو اتفاقاً در سطح جهانی هم، آنجائی که فرصتی دست داده است، در کنار افراد دست نشانده ای از هارترین جناح امپریالیستی یعنی، دولت امپریالیستی آمریکا و نوکران شناخته شده و نشده آن قرار گرفته ویکی از این نوکران را هم را بعنوان مترجم و هم مسئول سایت متعلق به سندیکای کارگران شرکت واحد بکار گرفتند.و به دنبال آن در برنامه رادیویی و تلویزیونی جناح های وابسته امپریالیستی شرکت نموده و سخن گفته است. در این رابطه می توان به آمدن ۵ سال قبل آقای منصور اسانلو به بیرون از ایران، البته با مخارج حزب اعتماد ملی، و معرفی آقای مهدی کوهستانی نژاد که یکی از کارمندان رسمی اتحادیه های کارگری کانادا و غیر رسمی مرکز همبستگی کارگری آمریکا است اشاره نمود. این مرکز باصطلاح همبستگی بین المللی کارگری، در واقع  در خدمت سیاست های کاخ سفید و مجالس قانون گزاری و بویژه سازمان اطلاعاتی و امنینی سیا (C. I. A) قرار دارد و بودجه اش توسط چنین ارگانهائی تهیه و تدارک دیده می شود. البته اکنون مرکزی در کانادا نیز به نام شروع کارگری  LabourStart’ تأسیس نموده اند. در این چند سال، این مرکزشان که با یاری دست اندرکاران وطنی و غیر وطنی به عنوان مرکز همبستگی برای جنبش جهانی کارگری ساخته بودند با افشاگری از جانب فعالین کارگری چپ در داخل و خارج ایران دیگر  شناخته شده و حنایش بی رنگ گردیده است. امپریالیست ها دیگر این قدر تجربه اندوخته اند که خود را به یک مرکز و حتی یک استراتژی نبندند، بلکه در حالی که اولی در کار است، دومی را تدارک می بینند. آنها به میزان کافی ثروت از گرده طبقه کارگر جهانی کشیده اند که صرف این نوع مراکز نمایند. اسلاف مرکز همبستگی کارگری آمریکائی،  یعنی اتحادیه های کارگری آمریکا به عنوان نمونه، در کشتار ۵۰۰ هزار کارگر سوسیالیست، کمونیست، و فعال اتحادیه های کارگری، رهبران دهقانی و سایر آزادیخوهان آمریکای لاتین در زمان ریاست ریگان شریک جرم هستند*(۲) آقای اسانلو علاوه بر اینکه آقای کوهستانی نژاد را بعنوان مترجم خود برگزید، با برگزیدن مترجمی از مرکز همبستگی به عنوان مترجم سایت سندیکای کارگران شرکت واحد و فیلم گرفتن با آقای مهدی کوهستانی نژاد، درست در شرایطی  که اسم این آقا بعنوان کارچاق کن بر سر زبانها بود، عملاً اثبات کرده بود که در کدام جبهه قرار دارد.

و اما جمهوری اسلامی که بنیادش بر دیکتاتوری لجام گسیخته سرمایه  قرار گرفته است و سرکوب کمترین و بی خطر ترین حرکات طبقه کارگر را از بدو موجودیت اش در دستور اصلی خود دارد و از طرفی با تضادهائی که بر سر قدرت مداری خود در خاورمیانه با سرمایه جهانی یعنی امپریالیست های غرب و بویژه آمریکا دارد، اسانلو را در بازگشت از این سفر دو باره دستگیر کرده و تحت شکنجه قرار داد. این عمل مجرمانه و جنایتکارانه ی جمهوری اسلامی نمی توانست مورد اعتراض فعالین و تشکلات کارگری و چپها در داخل و خارج از ایران قرار نگیرد. منتها از آنجائی که تشکلات کارگری به طور کلی و بویژه تشکلات چپ که می بایست نقش آنتن و آگاه کننده و سازمان دهنده جنبش طبقه کارگر و بویژه در رابطه با برنامه ها و اعمال پیچیده سرمایه داران امپریالیست و نیز جمهوری اسلامی ، را درعیان نمودن واقعیات به عهده می گرفتند و در این رابطه روشن می کردند که چه اتفاقی افتاده است، بخشاً به علت غیرکارگری بودن بافت خویش و برنامه و استراتژی غیرکارگری، متوهم و متمایل به سیاست های  دولت های امپریالیستی، و همچنین نادانی و بویژه خاستگاه و موضع خرده بورژوائی از این نقش نیز، مانند اکثر موارد این ۳۵ ساله از سلطه جمهوری اسلامی بار دیگر از افشا نمودن و تحلیل دیالکتیکی واقعیات عاجز گردیدند و کلاً در خدمت چنین سیاستی یعنی دفاع بدون و قید شرط از منصور اسانلو و دادن نقش کاریزماتیک  به اوقرار گرفتند. این اوضاع ادامه داشت تا اینکه از درون سندیکای شرکت واحد کسی مانند رضا شهابی با شم طبقاتی کارگری به این مسئله پی برده و با دادن یک نوشته، پرده از روی دامی که چیده شده بود بر داشت و به افشاء مسئله، بویژه در رابطه با سیاستی پرداخت که بر سایت سندیکای شرکت واحد حاکم بود و ماهیت مترجمین و دم و دستگاه آنرا افشاء کرد. این بیانیه و به دنبال آن افشاء گری فعالین کارگری از داخل و خارج، در باره بودجه ۱۰۰ میلیون دلاری آمریکا در رابطه با اپوزیسیون ایرانی و توطئه های مرکز همبستگی، توانست تا حد زیادی مقابل دلالی کسی مثل مهدی کوهستانی نژاد قرار گرفته وتا حدود زیادی راه نفوذ او را در جنبش کارگری ایران سد کند. البته چندی بعد رضا شهابی تاوان این عملش را که بر ضد منافع سرمایه داران داخلی و خارجی بود، با گرفتار شدن در دام سربازان گمنام امام زمان و بُرده شدن به زندان مخوف اوین پس داد و هنوز هم ادامه دارد.*(۳)

 دو سال قبل، منصور اسانلو از زندان آزاد شد و شرایط  برای در داخل ماندن او نامناسب تشخیص داده شد. حالا می فهمیم که آنان برنامه های دیگری نیز در سر داشتند، در هر حال، منصور اسانلو با در دست داشتن مدارکی که می توانست برایش در نزد نوکران و مزدوران  دولت های امپریالیستی و سازمانها و نهادهای باصطلاح کارگری مانند مرکز همبستگی، سازمان جهانی کار و کنفدراسیونهای اتحادیه ای، سازمان های حقوق بشری، یعنی سازمانهای مدافع نظم سرمایه داری وهم  نزد اپوزیسیون بورژوائی ایران قرب و عزتی را برای خود فراهم کند با صلاح دید و راهنمائی و کمک های مادی و معنویِ سبز های ایرانی به خارج از کشور آمد بعد از خروج اسانلو هئیت مدیره سندیکای  کارگران شرکت واحد به نظر من، مهمترین خدمت را بخود و کل طبقه کارگر در ایران نمود و طی اطلاعیه ای هر چند نه خیلی روشن که شاید شرایط دیکتاتوری حاکم بر جامعه ایران بیش از این اجازه نمی داد، رو بسوی خارج و در اصل طبقه کارگر و مدافعین اش اعلام نمود که چه اتفاقی در شرف وقوع است*(۴)

 ولی آقای اسانلو و نقشه چینان، برنامه ریخته بودند و زحمت کشیده بودند، پس دیگر نمی توانستند به راحتی برگشت نمایند. آنها تلاش کردند که با فرا فکنی و حیله گری و با مطرح کردن اینکه اطلاعیه مزبور دموکراتیک نبوده و اصول مندرج در اساسنامۀ سندیکای  شرکت واحد رعایت نشده است و به شخصیت خصوصی و شخصی آقای اسانلو توهین شده  و با به میان کشیدن پای یک همکار زن سندیکائی آقای اسانلو، کوشش کردند، جو را به نفع خود و در جهت شخصیت شدن “لخ والسا”یی ایرانی او تغییر دهند. در این رابطه علاوه بر راست های شناخته شده، افرادی از درون احزاب منسوب به کمونیست کارگری حکمتیست و حمید تقوائی(ناصر اصغری و سعید صالح نیا) و جدا شده گان ظاهری از این احزاب مانند امیر پیام،  مقالاتی را به چاپ رساندند و برخی از آنان تا آنجا پیش رفتند که دادن اطلاعیه از جانب هئیت مدیره سندیکا را کار عوامل اطلاعاتی  رژیم دانستند. به باورمن، یک عده نیز از سر درک نکردن اتفاقی که در شرف وقوع بود و یا شخصیت گرائی که بیشتر برای خودشان دل می سوزانند، در این دام گرفتار شدند و به دفاع آشکار و خجالتی از شخصیت آقای اسانلو پرداختند. نخست رضا مقدم*(۵) با مطرح کردن اینکه شیوه بر خورددر سنت کارگری در رابطه با رهبران کارگری اجازه این شکل برخورد رانسبت به این رهبران نمی دهد ، قوت قلبی به آقای اسانلو و پشتیبانان اش دادند. آقای اسانلو فوراً دست به کار شده و گزارش دزدیده شده از داخل را بدون مشورت با هئیت مدیره، یعنی همکارانی که با هم کتک خورده و زندان کشیده، همراه با نقل قولی از اسناد  سازمان حقوق بشر، به عنوان زینت بخشیدن به خود و در اصل نشان دادن به سرمایه ی امپریالیستی مبنی بر اینکه او واقعن کجا ایستاده است، در وبلاگ شخصی باعکسی خیلی مدرن و روتوش شده از خودش به چاپ رساند و بعد هم با شرکت در شوی تلویزیونی جنبش سبز(رها) که با مجری گری یک سرهنگ سابق و معرفی باصطلاح دانش پژوهی، به نام آقای امیر حسین جهانشاهی که پدرش وزیر زمان محمد رضا بوده است، بعنوان مسئول کارگری این جناح از بورژوازی ایران که خود را برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری در ایران آماده می کند، روی بسوی طبقه کارگر سخن گفت.

حال آقای منصوراسانلو به سبک تمام سیاستمداران دولتی و غیر دولتی طبقه حاکمه، در یک پیام نوروزی چنین بیان می نمایند: «متاسفأنه چند هفتۀ پیش، هنگامی که برای شرح خروج خود از ایران با یکی از رسانه ها، یعنی تلویزیون رها گفت و گو کردم،  توضیحات این رسانه پس از گفت و گوی من این تصور را ایجاد کرد که من برای ادامۀ فعالیت به یک گروه یا تشکیلات خاص پیوسته ام. از این رو ضروری می دانم یادآور شوم، مطالبی که پیرامون پیوستن این جانب به تشکیلات وابسته به این تلویزیون و صاحب امتیاز آن به عنوان یک سازمان سیاسی منتشر شد، از نظر شخص من نتیجۀ سوءتفاهم در طی گفت و گو های مربوط به مصاحبه بوده است.! همچنین تأکید می کنم که من هیچ گونه وابستگی و پیوستگی به هیچ حزب و تشکیلات سیاسی و رسانه ای ندارم»!

آقای اسانلو و باصطلاح هواداران رهبری جنبش سبز که دیگر در واقعیت جامعه ایران چندان اثری از آن، بعنوان یک جنبش نیست، باید بدانند که جواب فعالین صادق و هوشیار طبقه کارگر بعد از این، همانی خواهد بود که به لخ والسایی شدن اش دادند.

 آقای اسانلو، جهان سرمایه در طول این ۳ دهه، تغییرات زیادی نموده است. کارگران هم تجربیات زیادی اندوخته اند. در این سال ها و مخصوصاً در دهه اخیر، عملکرد هار سرمایه داری بحران زده، دولت های امپریالیستی، نوکران آنها و هم پالگی هایشان این را به روشنی  نشان داده اند که چه جانورانی هستند.

همین کارگران که شما سنگ آنها و رفاقت اش را به سینه می زنید، تکه تکه شدن همکاران خود را در ریزش های معادن به چشم دیده اند. کارگران ایران، آتش سوزی در کارخانه های پتروشیمی شازند و ذغال شدن همکارانشان و قتل عام کارگران در خاتون آباد و خیانت سران جنبش سبز و یورش و تجاوز و کشتار برادران پاسدارشان را به دستور ولایت فقیه و رئیس جمهور تیر خلاص زن و جنایات همیشه ماندگارشان را در سال ۸۸، به این آسانی و ساده گی فراموش نمی کنند. کارگران حملات نیروهای امپریالیستی در افغانستان، عراق و لیبی را با پوست و گوشت خود لمس نموده اند. نمی توانید بگوئید که اینها شعار است؛ چرا که سوزش سرنیزه و تجاوز شنیع امپریالیست ها را در عراق، لیبی، افغانستان وو… بخشی از مردم زحمتکش جهان با گوشت و پوستشان لمس نموده و بخش دیگر از آن شاهدان این همه جنایات بوده اند. آیا کودکان ناقص الخلقه عراقی وتجاوزو کشتار مادران و دختران عراقی و  افغانی شعار است؟! آیا با دیدن این همه قساوت که بر روی اینترنت نیز می توان مشاهده کرد،باید خود را به کوچه علی چپ زد؟! و گفت شعار نده دیگر وقت شعار دادن سپری شده ،چپ سنتی خشن بوده و ما در دورانی سیر می کنیم که تمامی اینها را پشت سر گذاشته ایم!. ما متمدنانه باید برخورد کنیم دیگر عصر اینگونه سخنان تهاجمی گذشته با لالایی بهتر است به سراغ مسائل پیرامونی رفت!.   می دانم که بخشی از همین خانمها و آقایان نیزدر امروز حتی از گفتن امپریالیسم هم رو گردانند! و تنها آن را به خاطره ها سپرده اند ، اما واقعا ما نمی دانیم بر این همه تهاجم و سبعیت این درنده خویان سرمایه داری برای سوددهی را چه نامی می نهید؟! هرچه نام اش نهید، اما نخواهید توانست عملکرد اش را پنهان کنید. همه این جنایات را طبقه کارگر با چشمانی ناباورانه دیده و همه این امور، آنها را هشیار کرده است و گر چه هنوز سازمان نیافته اند و هنوز رهبرانی واقعی از خود و برای خود و نیز برای انقلاب اجتماعی مسلحانه شان ندارند و همین ها به شما و مزدوران سرمایه جرئت می دهد که داعی لخ والسائی نمائید، ولی  درهر صورت اوضاع  آن قدر تغییر کرده است که امید دارم و اطمینان، که فریب امثال شما را نخواهند خورد.

آقای اسانلو، باور کنید که امثال لخ والسا، نقش اش برای جهانیان و بویژه طبقه کارگر روشن شد و الآن خود لخ والسا، البته با پول و پله ای که بدست آورد، در گوشه ای مشغول چرت زدن است. شما نیز اگر می خواهی حداقل بعنوان یک خائن به طبقه کارگر در ایران زندگی را ترک نکنی، خیلی صادقانه از خود انتقاد کن، مطرح کن که در این چند سال چه گذشته است؟ چه نقشه ها و برنامه هائی در کار بوده است؟ با کی ها در ارتباط بوده اید؟ جهان را کمی گسترده ببین، بگو حداقل در همین چند هفته چه گذشته است؟ از طبقه کارگر، از همکاران سابق خود عذر بخواه.

 و اما، طبقه کارگر در ایران بعنوان یک گردان از ارتش جهانی کارگران، در منطقه حساس خاورمیانه و با نقش استراتژیکی که ایران سرمایه داری برای سرمایه معظم بین المللی و امپریالیستی دارد، چه کاری باید بکند؟ و یا قادر به انجام چه کاری است؟  به طور کلی به نظر من در دو عرصه خوب است که فکر و عمل نماید.

الف- در عرصه سیاسی، یعنی چگونگی بر خورد با دولت جمهوری اسلامی بعنوان دستگاه سرکوب طبقاتی حاکمه و دیکتاتوری خشن طبقه سرمایه دار ایران، با چشم انداز فروپاشی آن  و جانشینی اش با دولت کارگران و زحمتکشان( دیکتاتوری پرولتاریا) اولاً ما کارگران خوب است بدانیم که هیچ طبقه اجتماعی درطول تاریخ جوامع طبقاتی با کمال تأسف تا کنون قدرت سیاسی را به آسانی و بدون مبارزه و کشمکش های سیاسی و نظامی، یعنی نبردها و جنگ های حاد طبقاتی که منجر به خون ریزی و کشتار شده، به طبقه انقلابی که توانائی تکامل و تحول جامعه را دارد و می تواند حرکت جامعه را به جلو تضمین کند، نداده است. اصلاً ضرورت و لزومیت دولت و نیروهای سرکوبگرش از همین جا نشأت می گیرند، و نه از جای دیگری، زیرا که قدرت اقتصادی پشتوانه ای همگون برای  قدرت سیاسی، و قدرت سیاسی در خدمت نگاه داری، گسترش وادامه اقتصاد درهر جامعه طبقاتی است. این در ایران و برای طبقه کارگر که هر روزه با مطرح کردن هر گونه خواست روز مره اقتصادی، سیاسی  هر چند جزئی و کوچک و یا در رابطه با هر قشری از اقشار اجتماعی، فورا خود را با نیروهای امنیتی اطلاعاتی، مجهز به انواع سلاح و وسائل سرکوب روبرو می بینند، بیش از هر طبقه کارگر در جائی دیگر قابل لمس و درک است. دوماً باز هم تجربه روزمره نشان می دهد که رژیم جمهوری اسلامی فقط به پرورش، نگه داری و گسیل نیروهای سرکوبگر پاسدار، بسیجی، امنیتی-اطلاعاتی و لباس شخصی قناعت نکرده، بلکه سعی کرده و می کند که ارگانها و نهادهائی شبیه ارگانها و سازمانهای صنفی سیاسی طبقه کارگر تأسیس کند و بوسیله آنها در جنبش طبقه کارگر به عناوین مختلف نفوذ نماید. در حال حاضر می توان از این جمله ارگانها به خانه کارگر، حزب محجوب و سرحدی زاده و سهیلا جلودارزاده و کمالی یعنی سرکوبگران کارگران آگاه و کمونیست، شوراهای اسلامی کار، انجمن های صنفی و “اتحادیه” های گوناگون وابسته به چنین ارگانهائی و یا حتی به ظاهر غیر وابسته، ولی خواهان همکاری با آنها، اشاره نمود که ایجاد کرده و یا اجازه دو فاکتوی فعالیت می دهد. ما این را درگذشته، از جمله در طرح کردن این مسئله که خواستار بر طرف کردن موانع ایجاد تشکل های کارگری در زمان دولت اصلاحات سیاسی خاتمی، در نامه نگاری هائی به وزارت کار را شاهد بوده ایم و اکنون سر و کله آنها در تهیه طومار برای افزایش دستمزد یعنی خواست واقعی و بحق که  دراندازه و میزان کنونی یعنی تحمیل فقر و فاقه و نابودی از گرسنگی طبقه کارگر با جمعیتی با احتساب خانواده کارگران، ۵۰ میلیون نفری و جمع آوری امضاء برای دادن آن به وزارت کار  یعنی وسیله تحمیل خواست های سرمایه داران بر کارگران و اعتراضات بهمین مناسبت، دیده ایم و می بینیم. به نظر من و با تجربه خونینی که از انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ داریم و بویژه  جنبش های توده ای و انقلابی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نشان می دهند، این نوع همکاری ها خیلی خطرناک هستند، زیرا سبب ایجاد توهم در طبقه کارگر گشته وباعث ضربات شدیدی بر بدنه اش خواهد شد .درست است که همواره اتحاد صفوف طبقه کارگر برای هر کاری و مخصوصاً برای پیشبرد مبارزه طبقاتی، و رسیدن به خواست های کلان اقتصادی سیاسی خیلی مهم و اساسی بوده است و حرف نخست را می زند، ولی درست از اینجا نیز طبقه کارگر هم در سطح جهانی و هم جامعه ایران و در این صد سال، بیشترین ضربات را خورده است. یادمان نرود که یکی از علل وضعیت کنونی ما همان “همه باهم” سال های ۱۳۵۶ و بویژه ۵۷ می باشد که اجازه داد بورژوازی ایران با همکاری دولت های امپریالیستی، رژیم کنونی را بر ما تحمیل کنند و دولت را با ارتش و ضمائم آن از فروپاشی حفظ نمایند. طبقه کارگر به اتحاد طبقاتی نیازمند است و اگر می خواهد بعنوان یک طبقه اجتماعی، در جامعه مطرح گردیده و آینده ای برای خود و کل جامعه ترسیم کند، می باید به این اتحاد جامه عمل بپوشاند. و اما، بدانیم که دشمن بیکار ننشسته است. ما به اتحاد طبقاتی برای پیشبُرد مبارزه طبقاتی نیازمندیم و نه چیز دیگری. ۳۵ سال است که دولت جمهوری اسلامی ایران کوشش نموده است که از یکطرف  با خشونت، زور، شکنجه و اعدام و کشتار ما را ساکت نماید و از طرف دیگر طبقه کارگر را زیر پرچم این ارگانهائی که عملکردشان دستگیری، زندان، شکنجه و اعدام رهبران واقعی کارگران بوده و به زور چاقو، زنجیر، پنجه بوکس و سلاح گرم، با منحل کردن و یا تسخیر ارگانها و نهادهای خود ساخته طبقه کارگر ایجاد و سر و سامان داده شدند، جمع کند،و یا با نفوذ در صفوف کارگران چه در بدنه و چه در رهبری  –- چه از طریق جمهوری اسلامی و چه از طریق سیاست های امپریالیستهاچه مستقیم و چه غیر مستقیم افکار رفرمیستی را اشاعه دهند. وحالا با ترفند جدیدی در بدترین اوضاع اقتصادی طبقه کارگر، با گرو گرفتن شاهرگ حیات طبقه کارگر و با دست آویز قرار دادن سوء استفاده از همین نیاز واقعی و قابل رویت برای هر کارگری، در نظر دارد با دولتی که بزرگترین برنامه و پروژه سرمایه داری امپریالیستی در داخل یعنی قطع یارانه ها و به حراج گذاشتن و خصوصی کردن تمامی منابع  طبیعی و اقتصادی جامعه و تحمیل آن به جامعه و مردم ، معمولی کردن قرار دادهای سفید امضا و شرکت های واسطه پیمانکاری است، اینکار را پیش ببرد.

طبقه کارگر و پیشروانش می توانند و قادر ند که با درنظر داشتن وضعیت کنونی و توازن طبقاتی موجود و سنجش نقاط قوت و ضعف خویش، حرکت خود را سازمان داده  و مبارزه خود را بسوی بر آوردن نیاز های استراتژیکی سیاسی خویش، یعنی انتقال قدرت به شوراهای کارگران و زحمتکشان که این مهم از نظر من، ناچاراً جز از طریق یک انقلاب اجتماعی مسلحانه، خونین و پر هزینه حل شدنی نیست، پیش ببرند. طبقه کارگر می داند که برای به سرانجام رساندن چنین انقلابی، نیاز مبرم و ضروری  دارد که حزب  کمونیستی  خود را ایجاد نماید. چنین حزبی نیز از درون همین مبارزه طبقاتی حی و حاضر، ولی نه خودبخودی بلکه بوسیله کارگران آگاه، سوسیالیست و کمونیست، اساساً و با یک مبارزه مخفی و با ایجاد ارگانها و نهادهای مخفی و بویژه کمیته های سُرخ کمونیستی در محل کار و محل زندگی ایجاد می گردد. چنین حزبی می تواند بعنوان وسیله آماده سازی کل طبقه برای در دست  گرفتن رهبری و تأمین هژمونی برسایر زحمتکشان نقش بازی کرده ومفید و مثمر ثمر واقع گردد و طبقه  کارگر را بسوی در هم شکستن دولت موجود و ایجاد دولت پرولتری در شکل شوراهای کارگران  یعنی دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریا، راهنما و رهبر باشد.  این  نیاز را می توانیم در بیانیه ها، نامه ها و مخصوصاً نوشته های کارگران زندانی و بویژه شاهرخ زمانی(۶) به روشن ترین و مستدل ترین شکل و محتوا ببینیم.آنان این نیاز را با تمام وجود خویش از درون سیه چال های رژیم جانی سرمایه و زندانی شدنشان در بند معتادین زندان گوهردشت، تبریز، سنندج، اوین و… فریاد می کشند.

ب- طبقه کارگر و مردم زحمتکش بایستی در عرصه اقتصادی وخواست های روزمره خود به پشتیبانی از یکدیگر بر خیزند. مبارزات پراکنده خود را سراسری کرده و به یکدیگر وصل کنند و از این جویبارها  رود عظیمی جاری سازند که موجی در موج بندد. کارگران بیکار شده را فراموش نکنند، برای از بین بردن تبعیضات بر علیه کارگران تولد یافته در آن  طرف مرز، نقشی اساسی داشته باشند و برابری کامل و بدون قید و شرط همه کارگران از زن و مرد را در همه شئون اجتماعی و مخصوصاً دستمزد برابر در برابر کار برابر را خواستار شوند و برای آن مبارزه کنند. آزادی بیان، آزادی اجتماعات، آزادی و برابری زنان و آزادی ها ی دیگر را به واقع در پلاتفرم های  مبارزاتیشان به طور روشنی بگنجانند و راه های مبارزه را برای رسیدن  به آنها بیابند. فعالانه از همکارانشان برای زدودن ستم ملی حمایت کرده و از هر گونه برتری طلبی قومی به جای مساوات در بین اقوام و نژادها جلوگیری نمایند، بر ضد اعدام بعنوان قتل سازمان یافته و عمد مبارزه کنند. به درک این مطلب رسیده  که مسئول فحشاء و قتل و کشتار سیستم سازمان یافته سرمایه داری ست که با نابودی کامل آن به تدریج تمامی این معضلات رفع خواهد کرد. و به کارگران ندا در دهیم که آیا وقت آن فرا نرسیده است که به جای هورا کشیدن برای جلاد، که با اعدام چند نفر جانی جا برای یک عده جانی جدید باز می کند، در باره تدارک وسائل تغییر بینیادی، نابودی یا اعدام  جامعه ای اندیشه کنیم  که مسبب این همه جنایات است؟* (۷) و واقعن تا کی ما باید شاهد قتل و کشتار دولتی و غیر دولتی  هم نوعان در جامعه استثمارگر،بی رحم با سرکوب دولتمردان وحشی سرمایه دار موجود باشیم؟ آزادی مذهب و بی مذهبی، همچنین آزادی پوشش و حجاب و بی حجابی را در برنامه مبارزاتی مان بگنجانیم. با به وجود آوردن تشکلات طبقاتی توده ای مانند: اتحادیه، سندیکا با رویه شورائی یعنی تصمیم گیری در جلسات عمومی کارگران درهر رشته و هر مؤسسه ای به وسیله کلیه کارگران آن مؤسسه و یا کارخانه و در زمان و مکانی که درک عمومی کارگران اجازه می دهد، شوراهای کارگری را ایجاد نموده و برای تمرین شیوه حکومتی آینده، یعنی نمایندگان انتخابی و قابل عزل، با حقوق و مزایای یک کارگر همان مؤسسه و نه بیشتر و نه کمتر و با پشتیبانی همان ارگانهای مخفی یعنی کمیته ها و هسته های سُرخ، بمثابه هسته ها و سلول های اولیه حزب کمونیست اش،  مبارزات  طبقاتی خود را پیش ببرد. به باور من، طبقه کارگر و پیشروان این طبقه در ایران می دانند که دولت های سرمایه دار امپریالیستی در سطح جهان، جز دشمنان طبقه کارگر در جهان و در ایران  نیستند. آنها تا کنون میلیونها انسان یعنی هم طبقه ای ها ی ما را کشته اند، فقط در دو جنگ جهانی (اول و دوم) ۶۰ میلیون از ما را کشتند و سوزاندند. آنها اگر تحریم می کنند، اگر جنگ راه می اندازند، جز سود بیشتر و باز هم سود بیشتر اندیشه ای دیگر ندارند*(۸)در عوض به پشتیبانی در حد توان از مبارزات دیگر هم طبقه ای هایمان در هر نقطه ای از جهان تحت سلطه سرمایه، بر خیزیم و بدانیم همبستگی جهانی کارگری یکی از مهمترین ابزار پیروزی مان است. هر گونه نگاه دیگری از دید من جز خسران غیر قابل جبران نخواهد بود. امید دارم که اسانلوها نیز بخود آیند.*

حمید قربانی- ۱۱ آپریل ۲۰۱۳

زیر نویس ها

۱*- برای علاقه مندانی که مایلند بدانند در آن سال های سپری شده خاکستری منصور اسانلوها از چه دفاع می کردند، لینک دو تا از قیلم های انتشار یافته در یوتوب را در اینجا درج می کنم:

یوتوب  اول، مربوط به اولین اول ماه مه است که سندیکا واحد بعد از، فعالیت دو باره در تهران برگزار کرده و آقای اسانلو بعنوان سخنران در آن مراسم سخن می گوید. آقای اسانلو ضمن قدر دانی از سر هنگ نیروی انتظامی برای پذیزائی از کارگران شرکت واحد در نماز خانه وزارت کاربخاطر گفتن اینکه : «ما نیروهای انتطامی باید نظم و انضباط را از شما کارگران شرکت واحد یاد بگیریم.»، در باره سندیکا بطور کلی می گوید که « سندیکاها مستقل هستند، سندیکاها بهیچ حکومتی، بهیچ دولتی، بهیچ حزبی، بهیچ تشکلاتی وابسته نیستند. سندکاها هیچ اندیشه ای، هیچ ایدئولوژی ای، هیچ آرمانی ندارند….»، به قول معروف سندیکاها خنثی، سترون و نازا هستند، آری، میوه درخت بید برگش است و محصول  سندیکای بی آرمان آقای اسانلو شده است که امروزه  در باره اینکه علل افزایش تحریم ها را «و این هنوز مربوط به امسال است که با توجه به نقض حقوق بشر در ایران و عدم توجه به روابط بین المللی که همانا نقض حقوق کارگران و مردم ایران است و حکومت  جمهوری اسلامی در کنفرانس سالیانه حقوق بشر در ژنو طی روز های گذشته مجددامحکوم گردید.این امربه افزایش تحریم ها انجامید.»، می داند- در باره دستمرد ها- وبلاگ شخصی آقای منصور اسانلو.

کلا به نظر من دو مسئله ضررمند در میان سنیدکاها و سندیکالیست ها و چپ های رفومیست و حتا رادیکال معمول شده اند، یکی تشکلات مستقل کارگری است که در این گفتار آقای اسانلو بیان شده است که عملا در مقاطع گوناگون  در خدمت  اهداف طبقه  سرمایه دار و دولت هایشان قرار می گیرند. بعنوان نمونه آقای اسانلو از مستقل بودن حرف می زند و “هیچ اندیشه و آرمانی” برای سندیکا برسمیت نمی شناسد، ولی سندیکا را در چهارچوب قوانین مصوب جمهوری اسلامی تعریف می کند  و احترام به قوانین جمهوری اسلامی را از واجبات کار سندیکائی می داند و می بینیم که حتی از تعریف و تمجید سرهنگ آسایش معاون  نیروی انتضامی پلیسی سرکوبگر و قاتل و وزارت کار و عوان و انصار به دفاع بر می خیزد. در زمان انتخابات نیز حتی از زندان، نامه می دهد که کارگران عضو سندیکا باید به یک جناح در برابر دیگری رأی دهند، این باصطلاح رهبران که رفورمیسم یعنی پذیرش چهارچوب نظام سرمایه داری تا مغز استخوانشان نفوذ کرده است، به جای صحبت از تشکلات طبقاتی توده ای از کلمه بی بو و بی خاصیت “مستقل ” صحبت می کنند تا طبقه را در برابر طبقه قرار ندهند و به تبلیغ و ترویج  مبارزه طبقاتی و ادامه آن تا دیکتاتوری پرولتاریا و آماده سازی طبقه کارگر برای پیشبُرد همین مبارزه طبقاتی نپردازند که نظام سرمایه داری در خطر قرار نگیرد. طبقه کارگر بعنوان یک طبقه اجتماعی از هیچ مسئله و ارگان اجتماعی مستقل نیست، منتهی با داشتن سیاست طبقاتی خود و در ستیز و نبرد همیشگی با طبقه حاکمه و دولت سرمایه داری بعنوان دستگاه سرکوبگر طبقه سرمایه دار، هیچ انسان اجتماعی بی اندیشه و بی آرمان نیست تا چه رسد به سندیکا بعنوان وسیله پیشبُرد مبارزه طبقاتی طبقه کارگر در عرصه خواست های روزمره سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر بر علیه طبقه سرمایه دار با دولت سرکوبگری چون جمهوری اسلامی.

دوم استفاده از ارگانها و سائل موجوده در جامعه سرمایه داری: در این رابطه هم به این بسنده  می شود که تعهدی به صاحبان این ارگانها و نهادهای  تبلیغی و سخن پراکنی (رادیو و تلویزیون و روزنامه وغیره) ،ندهند. به باورمن، زمانی مدافعین طبقه کارگر مجازند از این ها استفاده کنند که در برابر  سیاست ها و استراتژی های  صاحبان آنها ساکت نباشند و گرنه چه بخواهند و چه نخواهند با شرکت خود به تبلیغ همین وسیله مورد استفاده پرداخته و کارگران را به گوش دادن و چشم دوختن به آنها و ایجاد توهم نسبت به صاحبان  وسائل ترباط جکعی امپریالیستی کشانده  و آگاهانه یا ناآگاهانه به تبلیغ و ترویج دهنده  فرهنگ بورژوائی در میان کارگران تبدیل می شوند.  دولت های امپریالیستی این قدر زرنگ هستند، چیزی را مفت و مجانی در اختیار نمایندگان طبقات دیگری، چه برسد به “کمونیست ها”  یعنی دشمنان طبقاتی خویش قرار نمی دهند. هر کس جز این فکر و عمل می کند به نظر من یا سادهلوح است و یا فریب دهنده!

ایران- تهران/ مراسم اول ماه

http://www.youtube.com/watch?v=w3bm98Jirn

در یوتوب دوم آقای اسانلو از اصول۲۳، ۲۶ و ۲۷ قانون اساسی رژیم جمهوری اسلامی دفاع می کند.

انگلستان- لندن

http://www.youtube.com/watch?v=BpDST45KuRw

۲*-  الف- جوخه های مرگ آخرین باقی مانده های عراق را ویران می کنند´

جان پیلجر-ترجمه: حمید قربانى

http://www.wsu-iran.org/bepish/bp15_hg.htm

۲*- ب- ﻋﺒﺪاﻟﻪ ﺑﺎوﯼ

ﺑﺮاﯼ اﻣﭙﺮﯾﺎﻟﻴﺴﻢ، دنیا روﺳﺘﺎﯼ ” ﻻیماﯼ” اﺳﺖ

http://www.siahkal.com/index/mid-col/Imperialism-va-My-Lai.pdf

۳*- در حاشیه دریافت جایزه اتحادیه های کارگری هلند(رضا شهابی)-

http://www.syndicavahed.asia/index.php?option=com_content&task=view&id=114&Itemid=8

البته، به باور من رضا شهابی دراین نوشتار، هنوز نسبت به شخص اسانلو توهم دارد و شاید هم حق با او باشد، هر چه باشد، نوشته در زمانی نوشته می شود که منصور اسالو در زندان می باشد. و اما، در جائی  از نوشتتار رضا شهابی به مسئله سایت …اشاره می کند که در نوشته اولیه خویش به آن پراداخته بود.

۴*- لینک –برکناری منصور اسالو از ریاست هیئت مدیره سندیکا

http://www.syndicavahed.asia/index.php?option=com_content&task=view&id=403&Itemid=10

۵*-الف-  البته، رضا مقدم بعد از اینکه دید که چنبش کارگری و فعالین آن نشان دادند که از مرحله گوش دادن به پیش کسوتان- سندیکالیست های” سُرخ “قدیم نیز گذشته اند و همچنین با دیدن پشتیبانان  اسانلو ،« مصاحبه  و پیوشتن به باند سیاهی امیر حسین جهاانشاهی» و عملکرد های دیگر او در خارج کشور، این بار نیز به رسم مألوف و معمول در “رهبران” بدون اینکه به نوشته قبلی خویش نگاهی انتقادی  بی اندازد و خود را در آینه نقد مارکسیستی تماشا کند و ببیند که راستی آیا موضع اولی اش از رهبر تراشی  از اینجا ناشی نمی شد که اولا امیدی به این داشت که اسانلو گوشه چشمی ؟به ایشان داشته باشد، واقعن نبود؟، و یا اینکه اصلا  از اینجا ناشی شد که رهبران تافته جدا بافته ای هستند؟ و یا چی؟ . دوستمان رضا مقدم، در نوشته دومش بی سر و صدا این موضع قبلی خویش را در دفاع از باصطلاح سنت کارگری مسکوت می گذارد. و فقط به سبگ کسی که بیشتر از همه مورد نقد رضا مقدم بوده است، یعنی بهرام رحمانی سر و ته قضیه را هم می آورد وبا شمشیر آخته بر دیگران  می تازد که البته در این کار چندان بیراهه نمی رود.  رضا مقدم در این نوشته به باور من باز هم ، اگر زیاد منصافانه و ارفاق آمیز در باره قضاوت شود، پا در هوا است، زیرا که اگر در نوشته قبلی خود ، منصور اسانلو را رهبر می بیند و در شکل آموزکار می خواهد شیوه و سنت کارگری به “رهبران”  را یاد دهد، در نوشته  دوم، منصور اسانلو را “مخالف” می کند، تا “سنت آموزگاری را کامل نماید و به دانش آموزان یاد دهد که باید چگونه به مخالفین برخورد کرد. ولی چیزی که واقعیت دارد، این است که منصور اسانلو نه دیگر رهبر است و نه مخالف بلکه متأسفانه یک سوء استفاده کن مالی است. این را یکی از کارگران به نام کیوان نوشته و حتما رضا مقدم هم خوانده است. حتی کیوان نوشت که  ازچند سال قبل، بهر کدام از فرزندان آقای منصور اسانلو ماهانه ۳۰۰۰ دلار در آمریکا پرادخت می شود.  آقای رضا مقدم فقط در صورتی  رضایت به مسئله ای می دهد که از سوی بزرگتر ی پذیرفته گردد. بعنوان نمونه ، او اکنون  که کنفدراسیون های اتحادیه های کارکری  جهانی و مسئولین آنها  پذیرفته اند که مطابق با درخواست هئیت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد رفتار نمایند، یعنی بپذیرند که منصور اسانلو سمتی ندارد،  رضا مقدم هم  از ایم مسئله چیزی نمی گوید.

آری، رضا مقدم به باورمن،  با این عمل نیز نشان داد، چقدر نقد  مارکسی که هیچ ،  بلکه مانند هر روزنامه نگار معمولی وکمی شرافتمند  دنیای سرمایه داری امپریالیستی را می پذیرد، به زبان دیگر چقدر از بابا چوچوکار موژیک فاصله گرفته است. آقای رضا مقدم در نوشته دوم خویش زمین و آسمان را بهم می بافد، اگر کسی یک خط نیز در دفاع از اسانلو و در مقلابل تصمیم هئیت مدیره شرکت واحد، چیزی  گفته و یا نوشته، مثلا اینکه به اساسنامه سندیکا و غیره  استناد واشاره کرده اند، خلاصه همه چیز را  می گوید تا از انتقاد از خود حرفی بمیان نیاورد و همه را متقاعد کنند که نباید دست از پا خطا کنند و همان طور که نوشتم “سنت کارگری” دود می شوند و بهوا می رود. او خیلی به نرمی باز هم هنوز از منصور اسانلو یا اسالو دفاع میکند، ولی دیگر نه با شدت و حدت نوشته قبلی، در اینجاست که باید  به رضا مقدم ، بعنوان  فعال  با صطلاح سوسیالیست – کمونیست جنبش طبقه کارگر ایران، مؤسس  و رهبر دو حزب بزرگ “کمونیست “ایران، گفت، این همه چوال دوز به دیگران  زدید، ،درست، دستت درد نکند زیرا که به باور من هم، آنها خیلی بیشتر از اینها را لایق هستند.  زیرا که در روز روشن سیاه بازی می کنند. ولی، آخر یک سرسوزن نیز به خودت بزن و شخصیت گرائی خودت را کمی به کاو بلکه راهی بسوی روشنائی پیدا شد. و اما، و اما به قول لنین (اما ساتیکوفی- هیچگاه  دو بینی باالاتر از دو چشم نمی رویند)، امان از دست تخیل رهبری! رهبر بی نقص!

لینگ نوشته اول رضا مقدم -برکناری اسانلو و سنت های کارگری

http://www.asremaa.com/2013/01/blog-post_8578.html

لینک نوشتۀ دوم رضا مقدم- بر کناری اسانلو در متن کدام اوضاع (۱)

http://www.asremaa.com/2013/03/1-25-2013.html

۵*- ب- محمود قزوینی: هیات مدیره سندیکای -کارگران شرکت واحد میتواند بر بحران غلبه کند! 

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=50692

۶*- نوشته پایان یافته بود که آخرین بیانیه کارگر زندانی شاهرخ زمانی در رابطه با شرکت واحد بدستم رسید. این بیانیه مسائل  عدیده ای را بیان میکند که نیاز طبقه کارگر در شرایط کنونی است. بیانیۀ او، فریاد کارگری از زندان  است. شاهرخ زمانی از پشت میله ها سخن می گوید. کلمات او آغشته به خون جگر او یند، کلمات او را باید جدی گرفت. او رهنمود مبارزه با رژیم سرمایه داری اسلامی برای انقلاب، برای ایجاد حزب سیاسی طبقه کارگر، برای در هم شکستن سلطه سزمایه داری و بیناد نهادد دیکتاتوری پرولتاریا را می دهد. طبقه کارگر در طول تاریخ صد ساله اخیر به جز دوره کوتاهی، دوران اولیه و طفولیت خود بعنوان طبقه در داخل کشور، ولی با وجود صدها هزار کارگر مهاجرت کرده به روسیه تزاری و پروش یافته در دل انقلابات روسیه  با وجود حزب بلشویک و بعد از پیروزی انقلاب کارگری سویالیستی اکتبر سُرخ، که حزبی کمونیستی به خود دید، از وجود حزب سیاسی و انقلابی خویش محروم بوده است. این بیانیه بویژه روی این نیاز واقعی و فوری طبقه درنگ می کند، ولی نکته ای دارد که جا دارد کارگران توجه کنند. طوری بیان می شود که این شبه را ایجاد می کند که حزب توده ایران که از بدو موجودیت اش یک حزب رفرمیستی وبه قول بزرگان کلاسیک حزب بورژوائی کارگری نه حزبی برای انقلاب کارگران بوده است را، کارگران بعنوان حزب سیاسی خود، ممکن است بی انگارند، در صورتی که با شناخت از شاهرخ زمانی و محتوای بیانیه می توان چنین توهمی را بی معنا دانست. ولی محتوای بیانیه بطورکلی به باورمن، بر نیازهای طبقاتی طبقه کارگر برای پیش برد مبارزه طبقاتی خویش در این دوره ، تنظیم گردیده است، البته، من در خارج از ایران هستم و حتما کلی مسائل را نمی دانم، تصحیح من و امثال مرا نیز فقط خود کارگران آگاه و کمونیست داخل کشور هستند که با نوشتن می توانند، گوشزد کنند. این هم لینک بیانیه خوب و کارگری شاهرخ زمانی، رفیق من و شما که اکنون در سیه چال رزیم ددمنش سرمایه  روزگار را در سخت ترین شرایط  طی می کند و سرفرازانه، او و دیگر کارگران و انلابیون  در برابر شکنجه ها ایستاده اند، تا بویژه شما به فریادشان رسید.

به نقل از وبلاگ کمیته دفاع از شاهرخ زمانی

http://chzamani.blogspot.se/2013/02/blog-post_12.html

۷*– تحلیل کارل مارکس در براه مجازات اعدام

http://www.negah1.com/clasic/marx9.htm

۸*- آقای اسانلو در این مسئله  نیز کاملا نگرش متفاوتی دارد. او اخیران مطلبی نوشته و در وبلاگ شخصی اش به نام « همانطور که پیس بینی می شد، کوه موش زائید. “پس از آن ما کارگران به کدام سو باید برویم» در مورد دستمزد ها  درج کرده است، که در آن ضمن اشاره به واقعیاتی، آن هم در رابطه با جمهوری اسلامی  سرمایه و چگونگی تعیین دشتمزد یعنی برای مرگ تدریجی طبقه کارگر که جنایت این مسئله  در این رابطه عیان است و حاجتی به بیان نیست، اما در رابطه با تحریم ها و به دنبال آن افزایش قیمت اجناس، برخلاف آنچه تبلیغش را می کنند سیاست دیگری را دنبال می کند.  برای همه روشن است که امپریالیست ها همانطور که در مورد عراق نشان دادند و بر علیه مردم زجر دیده فلسطین سال هاست اعمال می شود، اهدافشان ضد انسانی و در مقابله با جنبش طبقه کارگر است. اگر فرهنک منصور اسانلو عوض نشده باشد که طبقه کارگر را جزء بشر بداند، این تحریم ها بر علیه حقوق بشرند. آقای اسانلو شما هم مانند هر انسان عادی دیگر می دانید که تحریم ها در عراق علاوه بر نابسامانی ها، موجب حداقل مرگ ۵۰۰ هزار کودک گردید، ولی خوب دقت کنید که به تحریم ها جنبه دفاع از حقوق بشر می دهید. واقعن برای من مشخص نیست که چه حقوق بشری است که دفاع از آن موجب مرگ دسته جمعی انسان است؟  شما ضمن فاکت آوردن از تلویزیون آمریکا (صدای آمریکا) ، از جمله ،این چنین می نویسید: « چگونه می شود که دستمزد ها فقط ۲۵% افزایش یابند و این هنوز مربوط به امسال است که با توجه به نقض حقوق بشر در ایران و عدم توجه به روابط بین المللی که همانا نقض حقوق کارگران و مردم ایران است و حکومت  جمهوری اسلامی در کنفرانس سالیانه حقوق بشر در ژنو طی روز های گذشته مجددامحکوم گردید. واین امربه افزایش تحریم ها انجامید.»، تأکید از من است. شما اگرعاشق حقوق بشری به رسم و سیاق  پروفسورهای انستیتوهای بورژوائی امپریالیستی که با ثروت چپاول شدۀ حاصل کار و مشقات کارگران اداره می شوند نیستید ،  شما مانند تمام جیره خواران امپریالیسم سعی وافری بخرج می دهید که تمامی مسائل جهانی را با رنگ و لعاب حقوق  بشریتان آنرا ساخته و پرداخته نمایید. تا بدین وسیله دستان کثیف و خون آلود امپریالیست ها در تحمیل و افزایش تحریم ها که دود اصلی آن به چشمان کارگران می رود و زیر بنای جنگ احتمالی آینده می باشند را با صابون عطر آگین و خوشبو ی حقوق بشریتان بشوئید؟ بله آقای منصور اسانلو خواب دیده است که کسی شده است، مانند سیریل مافوسا، ولی هنوز  به مقام و ثروتی آنچنان نرسیده است، سعی دارد که خدماتش را پیش از پرداخت و بعنوان کارت اعتباری سر انجام دهد .(آقای  سریل مافو سا که البته یکی از قهرمانان جنبش صد آپارتأید آفریقای جنوبی  و مسئول سابق اتحادیه معدن (نوم) بود،  اکنون یکی از سهام داران اصلی شرکت معدن طلای سفید ماریکانا است که متهم است که یکی از دستور دهنده گان و برنامه ریزان جمله ددمنشانه پلیس به کارگران اعتصابی در ۱۶ اوت ۲۰۱۲ می باشد.همان حمله که نشان داد که دولت کنونی، درست همان شیوه و برخورد را با کارگران دارد که اسلافش یعنی نژاد پرستان سفید داشتند.)، آقای اسانلو نیز دارد در زمینه چینی جنگ امپریالیستی و ارتجاعی فردا برای کشتار کارگران در ایران حیله گری می کند و خاک به چشم کارگران می پاشد، تا سله شاهانه(امپریالیستی) دریافت دارد، فقط می توان  گفت،  شرم کنید که این شرم به موقع به معنی رسیدن واقعی به اشتباهتان میباشد وخصلتی انقلابی است. البته در مورد این نوع مدافعان حقوق بشر و دفاع مذ بو حانه آنها در مورد اشغال و جنگ افروزی امپریالیسم در نقطه نقطه از این جهان  ، مطالب زیادی موجود هست و انسانهائی شریف زیادی نیر با نگاهی از جانب قربانیان  به آنها پرداخته اند که یکی از آنها، نویسنده شهیر انگلیسی زبان  و ضد جنگ امپریالیستی در کلیت خود و بویژه یورش و تجاوز به مردم عراق ، افغانستان  هارلد پینتر   می باشد. نوشته ای به این نام دارد:« ما در یک کابوس زندگی می کنیم- هارلد پینتر – بر گردان: حمید قربانی-

http://www.wsu-iran.org/azad/hg_pinter_kabos.htm

لینک مطلب جدید: آقای منصور اسانلو

 http://osanlou.blogspot.se/2013/03/blog-post_24.html

http://www.wsu-iran.org/azad/hg_pinter_kabos.htm

لینک مطلب جدید: آقای منصور اسانلو

 http://osanlou.blogspot.se/2013/03/blog-post_24.html