هستی

بوی بهار و برف از همین جا در مشامم می پیچد
سر مست ابرم
و باد
در مشامم از روزگار ِ هست خبر می دهد

من بادم
می وزم در بوی برف و باد ِ پای خویش
و بوی زندگی
می وزد در پود و تار من
و بیرون ِ من
نیز
بوی باد می پیچد در پود و تار من
و باز
در پود و تار من
بوی بهار و برف همچنان

آه
بوی زندگی