“انسان کوک شده”

دست هایش را کوک کرده بودند
تا ماشه ها را بچکاند
پاهایش را کوک کرده بودند
تا به هر سویی قدم بردارد
در میدان های جنگ شلیک ها کرد
حماسه ها آفرید
در واپسین نبردها
به سوی امتدادی که مرز نام داشت,قدم ها برداشت
پاهای کوکی اش بروی مین ها رفتند
دست های کوکی اش دیگر بر ماشه ها حاکم نبودند
به سوی کسانی که دستور میدادند
فریاد زد
اما فهمید لب هایش نیز کوکی هستند
کوک شده بودند
که همیشه سکوت کنند

“علی رسولی”