آیا کمونیستها با خانواده مخالفند؟در حاشیه مقاله رضا ایرانی در موضوع خانواده و مارکس

مقدمه:

سنتا کمونیستها حساسیت زیادی داشته اند نسبت به نابرابری. حتی و متاسفانه بیشتر از حساسیتی که باید داشته باشند به نبود آزادی و اساسا تفکیک این دو مقوله از معضلات نظری کمونیزم بوده. از این نکته که بگذریم که نباید گذشت، می رسیم به اون عرصه مخالفت با نابرابری که در همه عرصه های زندگی انسان متاسفانه گسترده شده و ریشه هایش هم در نظام طبقاتی چامعه است و هم حتی قبل از طبقاتی شدن جامعه انسانی، به طبع اینکه انسان بالاخره قدمهایش را دارد از جامعه حیوانی هم بیرون می کشد، نابرابری ریشه هایش به خود طبیعت برمی گردد قبل از اینکه جامعه طبقاتی باشد نظان نابرابر بخشی از سنت طبیعت بوده و ریاضی نابرابری خودش بخشی از منطق انتخاب طبیعی که اصلا اخلاقیات بردار نیست و دلش هم برای بیرون افتاده ها و شکست خورده ها و ضعیفها نمی سوزد که هیچ سخت بی رحم است! لذا معضل نابرابری و سرکشیدن به هجره های تو در توی آن کار جامعه انسانی است که هر قدر از نظام طبیعت دورتر می شود و “منطق انسانی” پیدا می کند، باید برابری را درون دنیای نابرابر تحمیل کند و خلاف جریانی بشود تا جریان برابری خودش را تثبیت کند.(۱)

گفتم که کمونیستها کارشان سرکشیدن به عرصه های نابرابری بوده و طبعا در این سرکشی مداوم و خستگی ناپذیر برای انسانی کردن جامعه ، به نظام خانواده هم سرک کشیده اند و دنبال اشکال نابرابری و ریشه هایش بوده اند. نابرابری در خانواده بخشیش برمی گردد به نظام نابرابری که بین مرد و زن و کودک ، قبل از تشکیل نظام طبقاتی هم وجود داشته و مثل بسیاری دیگر از نابرابریها در نظامهای طبقاتی تثبیت شده است و بازتولید شده.لذا اگر حساست کمونیستها به مسئله نابرابری ، کارشانرا به نوعی جنگ با اصل خانواده کشانده باشد تا حدودی قابل فهم است اما لزوما قابل توجیه نیست.چرا؟ چون نقد نابرابری را کمونیستها مدعی بوده اند با ابزار علمی انجام می دهند و لذا از کلیات باید گذشت و مشخص همانطور که متد علمی از ما می خواهد به تحلیل نشست.

از این بحث کلی هم می گذرم تا برسم به مقاله کوتاهی از رفیق خوبی که ندیده ام اما بحثهایش را دنبال کرده ام یعنی رضا ایرانی (۲) در نقد سهیل شکری و مخالفتش با “اصل نظام خانواده”.

از عزیزان خواننده و رضا ایرانی هم می خواهم این مقاله کوتاه منرا بعنوان مقدمه ای تلقی کند هرچند که من سابقا در دو مقاله جداگانه در روزنه قدیم به نقد دیدگاه قشری ضد خانواده پرداخته ام که متاسفانه از آرشیو روزنه قدیم پاک شده و کار منرا کمی مشکل می کند:

(۱)رضا ایرانی چه می گوید؟

رفیق رضا ایرانی در مقاله کوتاهش (۲) ابتدا تاسف خود را نسبت به کم سوادی کمونیستهای جوان اعلام می کند و بعد نمونه مقاله سهیل شکری را می آورد که با اصل خانواده مخالفت کرده. در مرحله بعد ، رضا ایرانی با اشاره به فاکتهائی از زندگی مارکس و نوشته های مارکس اثبات می کند که مارکس با اصل خانواده مخالف نبوده بلکه با نابرابری در خانواده مخالف بوده و با اشاره به منصور حکمت و برنامه حزب کمونیست کارگری هم نشان می دهد که در برنامه حزب کمونیست کارگری نیز بحثی در الغای خانواده نیست لذا نباید دوستان جوان کمونیست ما به قتل عام تئوریهای مارکس بروند .

البته خوب بود که رفیق رضا ایرانی اولا آدرس مقاله سهیل را در مقاله اش ذکر می کرد و حداقل کلمات خود سهیل را هم می آورد که بحثش علمی تر و مستندتر باشد. از معضلات فرهنگ چپ هنوز یکیش اینست که ملزومات مقاله نویسی علمی را کمتر رعایت می کند.

(۲)معضل قشریگری در سیاست و کمونییستها

من با هسته بحث رضا ایرانی کاملا موافقم اما ماجرا را طور دیگری می بینم و ریشه ها را در “جوانهای کمونیست بیسواد” خلاصه نمی دانم.این بیسوادی و قشریگری ریشه های به مراتب عمیقتری دارد (۳)و به نسل جوان ما خلاصه نمی شود.اتفاقا نسل جوان ما با اینکه هم بطور نادرستی سرکش است و حرف گوش کن نسلهای قبلی نیست و اینرا بجای ضعف، افتخار خود هم می داند، خودش بخشی است از جامعه ای که تمامیش در گودال عمیق جهل و سرکوب و سانسور همه چیز دنیای روبرویش را معوج دیده و از لبه های پشت بام یا به سمت ارتجاع مذهبی غلطیده یا مذاهب زمینی را چه در غرب و چه در “شرق” جایگزین کرده. چه در ریشه های مادیش و چه در زمینه فرهنگی عقب افتادگی، قشریگری و معوج دیدن حقایق هرگز مختص نسل جوان نبوده و نیست. تا رنسانس فرهنگی و سیاسی در بهار آزادی بدون قید و شرط بیان سالها و نسلها نوزد، داستان افتادن در دام قشریگری چه در نسل جوان و چه نسل قدیمی تر داستانی تکراریست!

(۳)”مارکس گرائی” در مقابل رجوع مستقیم به واقعیت

متد رضا ایرانی برای نقد برخورد ضد خانواده جوانان کم سواد کمونیست ایست که برود از مارکس فاکت بیاورد که خودش خانواده دوست بود یا اینکه ریشه نابرابری را در جای دیگر می جست. رضا ایرانی به واقع به کمونیزمی تعلق دارد که هنوز تحلیل دنیا را اول از مارکس شروع می کند.اول از گذشتگان منبع می خواهد اول به سراغ اونها می رود تا …به مسئله مستقیم روبرویش بپردازد. این را من هنوز از معضلات چپ و کمونیزم می دانم.هر بخشی از کمونیزم و کمتر ، کمونیستهای کارگری، هنوز به هر سوالی ابتدا باید از این سر پاسخ بدهند که “مارکس و لنین یا منصور حکمت چه گفته اند”! از اونها شروع بکنند تا خودشان و مخاطبشانرا در وضعیت “کشف حقیقت” بیابند! در مقاله رضا ایرانی گرچه تلاشی کمرنگ دیده می شود که به خود واقعیت بپردازد اما این تلاش در لابلای “نظرات مارکس” و برنامه دنیای بهتر و منصور حکمت گم است و طبعا فقط برای همان آدمهائی که به اینها “ایمان” دارند خریدار خواهد داشت و بس!

من پیشنهادم اینست که کمونیزم تکلیفش را با این مدل بررسی واقعیتها معلوم کند و یکبار برای همیشه برای تحلیل واقعیت از خود واقعیت شروع کند و ابزارهای علمی را بکار بگیرد.

اجازه بدهید بپرسیم که به فرض که مارکس مثل انگلس صریحا خانواده را نشانه می گرفت. فرض می کردیم که منثور حکمت اصلا در برنامه دنیای بهتر رسما انحلال خانواده را مقل بعضی از طرفدارانش اعلام می کرد! تکلیف ما زنده ها چه بود؟!آیا باید اسیر اونها می ماندیم؟ آیا باید به توضیح المسائلها برای یافتن حقایق مراجعه می کردیم؟

(۴)تکلیف کمونیستها با خانواده چیست؟

طبعا من مخالف آنهائی هستم که فتوای “انحلال خانواده” سر می دهند. طبعا من تلاشی خانواده را در غرب ، یا متعاقب جهانی شدن نظام سرمایه و اسارات انسانها در شرق، لزوما امری مثبت و طبق منویات انگلس و ..نمی بینم.علم و دانشی که بتواند قابت کند که کنار هم قرار گرفتن زن و مرد و کودک در ذاتش مشکلساز و نابرابریست، وجود خارجی ندارد. طبعا فکر می کنم که با ریسمان انسانشناسی قرن ۱۹ نمی شود به “منشا خانواده” بعنوان نظام بهره کشی رسید آنطور که مرگان گفت و انگلس تکرار کرد. خیر من اینگونه ساده لوحانه به مسئله نابرابری در خانواده نگاه نمی کنم.

بامزه اینست که اکثریت کمونیستها چه خودشان و چه اولیائشان درون هسته های خانواده رشد کرده اند و مرتب ازدواجهاشانرا به هم تبریک می گویند و تنهائی هاشانرا مثل سایر انسانها علامت “افتخار” نمی بینند! بامزه اینست که آنها که خانواده را “منشاء فحشا” می نامیده اند خودشان مدتی بعد تر شادی ازدواج را یا هم سهیم شده اند!

غمناک است البته که این دو چهره شدن، این برخورد دوگانه روی کاعذ و زندگی واقعی را ما هنوز بعنوان بخشی از “فرهنگ کمونیستی” بدوش کشیده ایم و گاه و بیگاهی باز فریاد “انحلال خانواده” سر داده ایم! که چه؟ که از قافله عقب نمانیم و به ما نگویند که “کمتر مترقی هستیم”! مسابقه ترقی خواهی است و ما عقب خواهیم افتاد آخر!

صرف نظر از اینکه من به چیزی بنام “اخلاق کمونیستی” هرگز باور نداشته ام.صرف نظر از اینکه هرگز ازدواج را که فقط رسمی شدن رابطه انسانهاست را مانعی برای برابری ندیده ام، بر عکسش را مدعی هستم! که خانواده ممکنست محل ظلم آدمها به هم باشد که بوده. هر جا انسانها کنار هم زندگی کرده اند امکان ستم به هم را هم داشته اند! اما لزوما و منطقا نباید تجمعات انسانی را منحل کرد تا نابرابری از بین برود! باید دقیقتر شد و نابرابری و ریشه های گوناگونش را شناخت و هر جا دید فریاد زد و خواهان پایانش شد! این منطق مستقیم و شفاف و عینی و زمینی است.

من بنوبه خودم در نگاه نقادانه به کمونیزم و فرهنگی که ارائه داده همواره فعال بوده ام.مدعی هستم ما باید خانه تکانی وسیعی بکنیم. کمونیزم کارگری بعنوان یک سنت، از دید من پایه های چنین خانه تکانی را سهل تر کرده اما دشواری راه هنوز بسیار است و عرصه های زیادیست که هنوز نگاه کنجکاو و تیزبین می طلبد تا کمونیزم قرن بیست و یکم بواقع بتواند از شر اسطوره هایش به نفع نزدیک شدن به پراتیک اجتماعی فاصله بگیرد و روی پای خودش بایستد.

از رضا ایرانی عزیز برای این بحث کوتاه و مهم تشکر می کنم.

منابع دیگر:

(۱) مقالات در موضوع نابرابری (سعید صالحی نیا)

آیا درک نابرابری و اعتراض بر علیه نابرابری در حیوانات هم هست؟(مقدمه ای بر شناخت برابری

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=36595

توضیحی بیشتر در مورد مقوله برابری طلبی(بخش دوم)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=36624

کمونیزم کارگری و تناقض های برابری طلبی(بخش سوم

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=36670

(۲)رضا ایرانی: پاسخی به سهیل شکری عضو حزب کمونیست کارگری :خانواده استمار نمیکند استثمار میشود!

http://www.azadi-b.com/G/2013/03/post_70.html

 (۳) سعید صالحی نیا:نگاهی چند جانبه به قشری گری در سیاست

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=38819