منصور حکمت هیچ وقت نمیخواست دانای قطعی باشد! اینکار را با او نکنید!پاسخی به ناصر احمدی

قبل از پرداختن به انتقاد به ناصر احمدی عزیز خواننده را به انتشار برخی از نامه های منصور حکمت توسط رفیق ایرج فرزاد رجوع میدهم.منصور حکمت در یکی از نامه ها خطاب به رفیقی که او را رهبر کبیر انقلاب یا با الفاظی این چنینی خطاب میدهد انتقاد منطقی می کند و میگوید نگویید.

متاسفانه بعد از مرگ منصور حکمت کمونیسم کارگری در صحنه سیاست ۱۰ نفره بازی کرد همیشه در تحلیل های رهبری حزب که تا کنون بعضا ادامه دارد جای خالی منصور حکمت پر نشدنی بود و همه مشکلات هم با نبود منصور حکمت توجیه پیدا کرد.حتی بعضا رخ ندادن انقلاب در ایران به دلیل مرگ منصور حکمت تحلیل شد. ترم بی مسمای حکمتیسم باب شد. طبق متد نامه منتشره ایرج فرزاد اگر منصور حکمت زنده بود حتما یقه کسانی که این ترم را باب کردند می گرفتند. هر کسی خواست تزی را غلط یا درست بیاورد با چوب عبور از منصور حکمت بر فرق سرش کوبیدند.مسلما هر ادم زنده ای میتواند تزی بدهد که اشتباه یا درست باشد. اما معیار رهبری احزاب کمونیسم کارگری برای تشخیص حقیقت مقالات منصور حکمت شد. و این یک روحیه حقارت جمعی را در برابر منصور حکمت و روحیه ترس و عدم اعتماد به نفس را در میان تشکیلات تقویت کرد.
در این ۱۱ سال هیچ کمونیستی تلاشی نکرد که جور دیگر فکر کند یا باید تزهای منصور حکمت را تکرار کنی یا در کمونیسمت اب ریخته میشد.
بعد از این مقدمه باید بگویم که منصور حکمت و متدش از ریشه با چنین تفکری ضدیت داشت. اصلا تمام تلاش منصور حکمت این بود که از کمونیسم روشنفکر زدایی کند :
مثال هایی می زنم تا بحث روشن تر شود:
۱- علی جوادی به منصور حکمت لقب ان مارکسیست بزرگ ان انسان متفکر را داده و می دهد. اینها لغات زیبایی است. انسانی است. اما ربطی به متد برابری طلبانه منصور حکمت در برخورد به ادم ها و دنیای سیاست نداشت.
۲- آذرماجدی در سوگ منصور حکمت از گیجی و سردرگمی صحبت کرد از ترس فردای بدون نادر و اینکه ما حق داشتیم و تمام این مصائب نبود اگر منصور حکمت را از دست نمیدادیم و کیلومتر ها جلو تر بودیم..
خب اینجاست که یک کمونیست که سیر اجتماعی وقایع را دنبال میکرد و یک رهبری اجتماعی سیاسی را تبدیل به یک سوپرمن شد و بقیه و از جمله اذر در نبودش هیچ کاری نمیتوانستند بکنند. راستش باید درجواب بگویم این نقطه قوت منصور حکمت نبود این نقطه ضعف تک تک شما بود که در رابطه با خودتان اینجوری فکر میکردید و با یک شکست خوردگی ذاتی یازده سال در عالم سیاست ظاهر شدید. شکستی که هیچ درمانی ندارد. چرا که جای منصور حکمت را پر نشدنی معرفی کردید و بجای تلاش برای انسجام دادن به یک رهبری خود را جلوی سایه منصور حکمت کوچک نشان دادید .

۳-ناصر احمدی نامه ای به اصغر کریمی و مصطفی صابر و حمید تقوایی نوشته است که به خاطر ضعف شما سال ۸۸ انقلاب نشد. و اگر منصور حکمت بود حتما میشد. راستش اصغر کریمی و مصطفی و حمید و ایکس و ایگرگ سوپرمن نیستند و منصور حکمت هم نبود. همه انسانهای عادی هستند که کمونیسم را سلاح مبارزه با سرمایه داری میدانند خب بله در شرایط اجتماعی خاصی مبارزه تعریفی خود را هم کرده اند. اما در بیرون صفوف کمونیستی به جای پرداختن به ریشه معضلات رهبری کمونیستی و نه ژست رهبری کمونیستی جواب سوال مسئله را منصور حکمت در همان کنگره سه داد:پراتیک کمونیستی!

یک انسان تیز هوش سوال طرح می کند به راستی مشکل رهبری را چطور میتوان حل کرد؟شیوه های جدید مبارزه کدامند؟ چطور میشد یک جنبش نظامی بر علیه رژیم اسلامی سازمان داد؟ چطور میشود عمر رژیم را پایان داد؟ کی قرار است از پشت کامپیوتر بلند شویم و برویم در خیابان سنگر ببندیم؟

تا به کی با بحث های تکراری خودمان را سرگرم می کنیم. منصور حکمت برای ما کمونیستها حکم مصدق را برای ملی مذهبیها پیدا کرده. هرجا میرویم مینشیم میگیم رهبر بزرگی بود.خب که چی؟ بزرگی منصور حکمت در پراتیک بزرگش بود بروید تکان بخورید . انقلاب هواپیما نیست که خلبانش منصور حکمت یا حمید یا کوروش و علی باشد انقلاب کشتی است که باید تک تک ما در ان کار کنیم. پارو بزنیم. سوخت بریزیم نقشه ببینم تا به جلو برویم
این بحث زنده باد منصور حکمت باید بدل به پراتیک کمونیستی بشود وگرنه منصور حکمت عکس البوم خاطرات میشود. وقتی نمانده بقول منصور حکمت اگر کمونیسم را بزنند سی سال دیگر باید خانه نشین بشیم دوباره به خون میکشن کمونیسمو! منصور حکمت را خط قرمز نکنید!جرات کنید و تن به اب بزنید! این گوی و این میدان!
زنده باد پراتیک کمونیستی
رضا ایرانی