تشکل های توده ای و تحزب کمونیستی دو عامل تعین کننده در سرنوشت کارگران(١)

 متن پیاده شده سخنرانی سلام زیجی در سمینار “شورای دفاع از جنبش کارگری در ایران ـ گوتنبرگ” – ژانویه ٢٠١٣

 

با سلام و خسته نباشید! با تشکر از شما و رفقای شورای دفاع از کارگران ایران که این موقعیت را فراهم کردند که در خصوص جنبش ما، جنبش طبقه کارگر تبادل نظر کنیم و بحثی را پیش ببریم.در مورد دستوراتی که مربوط به این سمینار هست ، ارزیابی از جنبش، تشکل، کار قانونی، تحزب و…من با خود این رفقا در میان گذاشتم  که همه بندهایی که گذاشته اند بحث های مهمی هستند منتهی واقعیت این است در یک سمینار یا این وقت محدود نمی توان به طور جامع و همه جانبه به کل آن پنج شش دستور پرداخت و به  نتیجه  رساند. با این وجود  تا  جایی که به بحث های من مربوط می شود خطوط کلی موضع خودمان و دیدگاه شخصی خودم را  بر اساس همین دستورها  ارائه خواهم داد و با شما در میان می گذارم.

ارزیابی از جنبش کارگری

 در اولین عکس العمل، تا جایی که به طبقه کارگر ایران مربوط است، خیلی روشن هست ما در مقابل آن تصویر تحقیر آمیز وغالبی هستیم که بورژوازی و سرمایه داران، احزاب و دولت آنها از طبقه کارگر به دست می دهند، گویا ما با یک طبقه فقیر که مستحق این است که لقمه نانی بهش داده شود تا زنده بماند روبرو هستیم. تصویر ما این نیست. بر عکس است.بحث ما در مورد طبقه ای است که هستی جامعه را تشکیل می دهد. بحث در مورد کارگرانی است که اکثریت عظیم جمعیت ایران را تشکیل می دهد.بحث در مورد طبقه کارگری است که سه دهه تمام ، اگر به دوران قبل از سلطنت برنگردیم، با خون خود وبا درد و رنج خودش  جامعه را ساخته است. با زندگی بردگی و تحقیر و سرکوب مدوام دست و پنجه نرم کرده و علیه استثمار و سرکوب  مبارزه می کند. در مورد طبقه کارگری صحبت می کنیم که حتی نه فقط هزینه و زندگی وهستی جامعه را،بلکه حقوق و زندگی سرکوبگران خودش را هم تامین می کند. از دولت گرفته تا دستگاه عریض و طویل که در ایران همه در موردش شاهد هستیم. در نتیجه در این سطح ما باید موضوع رانگاه کنیم. طبقه ای که برای سرنوشت جامعه تعین تکلیف می کند و باید بکند .

اما سوال اول و محوری این است که آیا ما می توانیم سی سال دیگر به همین بحث ها ادامه دهیم و در مورد وضعیت طبقه کارگر،بیکاری اش،بی مزدی اش، سرکوبش و زندانی بودن فعالین کارگری ادامه دهیم یا اینکه نه! بالاخره کمونیست هایی، رهبرانی و احزابی پیدا می شوند یک بار تصمیم می گیرند و تلاش می کنند که به این وضعیت خاتمه دهند و ورق را برگردانند. مثلاً تا کی شریف ترین و زحمتکش ترین قشر جامعه فقط بنشیند واز درد و رنج خودش بگوید؟ آیا روزی نباید برسد که این طبقه سرنوشت خودش را با کسب قدرت و با سرنگونی یک طبقه استثمارگر ووحشی و ضد کارگری تعیین تکلیف کند؟  تا جایی که به ما مربوط می شود، هدفی که ما تعقیب می کنیم این است که سرانجام جنبش ما،,طبقه ما، سوسیالیسم وکمونیسم ما باید برود و سرنوشت کل جامعه را دگرگون کند و این تلاشی است که داریم می کنیم. شکست می خوریم یا پیروز می شویم،همه اینهاموضوعاتی است سر راه ما. اما قطب نمای ما این است که دارم عرض می کنم.

من سعی می کنم بر مبنای همان سر تیترهایی که رفقا مطرح کرده اند بحثم را ادامه دهم.ولی قبل از این نکاتی در مورد یک ارزیابی مشخص تر در مورد وضعیت طبقه کارگر امروز ایران بگوییم لازم است که گذشته آن طبقه را تیتر وار نگاه کنیم. وقتی می توانیم ارزیابی درستی از وضعیت امروز،سال ۹۱ از کارگران، جنبش کارگری و مبارزات آنها بدست آوریم که بدانیم سه دهه گذشته چه شد؟ یک تاریخ پر فراز و نشیب؛ یک عمری که نسلی در این فاصله زندگی شان گرفته شد و مردند. امروز آمارها طبق منابع خود جمهوری اسلامی می گوید هر روز پنج کارگر فقط در محل  کارش کشته می شود و این را حداقل در عرض سی سال حساب کنید! هر روز پنج کارگر در محیط کارش می میرد و خانواده اش و تمام زندگی اش فلج می شود و خیلی آمارهای دیگه که در موردش صحبت می کنیم: پنج میلیون بیکار، ، چهار میلیون معتاد، زندگی  کردن زیر خط فقر بیش از شصت درصد  مردم و …. همه اینها مربوط به کارگرانی است که ما در موردش صحبت می کنیم. سرنوشت طبقه بورژوا،آقازادگان وسیستم عریض و طویل آخوندی،کارخانه داران ایران چنین نیست. همه این آمارها  و این بدبختی ها  و تحمیل این قهقرا مربوط به یک طبقه وبه یک قشرخاص است.این سرنوشت زن کارگر، مرد و جوان کارگر،دانشجویان و دانش آموزانی است که بعد از پایان تحصیلات شان و بعد از همه بدبختی ها دوباره برمی گردند سر کارگاه ها و کارخانه ها و کوره پز خانه ها. تازه اگر شانس داشته باشند کار گیر بیارند و حداقل زندگی بخور و نمیر داشته باشند. طبق محاسبات کارگر ایرانی امروز، کارگر شاغل “خوش شانس” کمتر از ده دلار پول می گیرد که زندگی اش را پیش ببرد. این سر نوشت دها میلیون کارگری است که  روزی در یک انقلاب نقش بالا و محوری ایفا کرد! چرا به اینجا ختم شده است؟ گذشته چه شد؟ ما انقلابی کردیم و  طبقه کارگر ایران محور و در رأس آن انقلاب بود. هیچ کسی نمی تواند، حتی دست اندر کاران بورژوازی، این تاریخ مستند را انکار کند. کارگران نفت کمر رژیم پهلوی را شکستند. خاطرات فعالین کارگری آن دوران همه این حقیقت ها را می گوید و بخشی از ما هم که سن مان  قد می دهد، این واقعیت را دیدیم. چرا آن انقلاب که چپ بود؛که کارگر در راسش بود؛که کارگر کمر رژیم قبلی را شکست،چرا به نابودی کشیده شد؟چرا جمهوری اسلامی این پدیده به تمام معنا ضد کارگر،مرتجع و ضد بشریت آمد و سوارانقلاب شد؟ می دانم که هر کدام از این بحث ها،موضوعات مستقلی اند، اما می خواهم نتیجه بگیرم  اگر ما از این تاریخ،از این گذشته تجربه درستی نگیریم واگر ارزیابی درستی نداشته باشیم در برروی همان پاشنه خواهد چرخید.

ما به سهم خود تجربه گرفتیم از این مساله. به همین دلیل هم پایه دیدگاههای ما، شیوه برخورد ما به مبارزات کارگری؛ راه حلی که نشان می دهیم؛تشکل هایی که پیشنهاد می کنیم با خیلی ها فرق دارد.  ما  تشکل توده ای کارگران و تحزب کمونیستی و ایجاد صف روشن و متحد کارگری را و بر افراشتن پرچم سوسیالیسم و مارکس را بر اساس تجربه آنزمان و همچنین بنا به ماهیت و ضرورت مبارزه خود آگاه طبقاتی طبقه کارگر مبنا و چراغ راه مبارزه برای پیروزی جنبشمان میدانیم. ما به جنبش های دیگر متوهم و خوشبین نیستم!علیه تشکلهای ارتجاعی و تا مغز استخوان ضد کارگری که امروز به اسم طبقه کارگر در ایران دست بالا را دارد، صحبت می کنیم و می گوییم کارگران این تشکل شما نیست! ببینید: همان طور که گفتم سال  ۵٧ با هلی کوپتر و سر نیزه کارگران نفت را سرکوب کردند. برای یک دوره جمهوری اسلامی شد دولت مستضعفین برای بخشی از چپ جامعه ایران . همه به یاد داریم تاریخ حزب توده وتاریخ سازمان اکثریت را. من وارد جزئیات آن نمی شوم، اینها نه فقط کمر طبقه کارگر را در زندانها شکستند، پایه ایجاد شورای اسلامی را چپ های مرتجع امثال حزب توده و اکثریت در کارخانه ها زدند.اینها شدند تئوریسین و ایدئولوگهای جمهوری اسلامی برای آلترناتیو سازی در مقابل تشکل های پایه ای  و توده ای-کارگری.همه می دانیم که کارگران در مراکز نفت  شوراهای کارگری قدرتمند داشتند . توده ای ـ اکثریتی ها آمدند و شوراهای کارگری را زدند؛تشکل های توده ای طبقه کارگر را زدند و بر بستر این یورش به همراه خط امامی ها آمدند تشکل های دولتی و ارتجاعی را از درون طبقه کارگر ایجاد کردند که ازدرون طبقه کارگر را با کله به زمین بزنند و این کار را کردند.

 بحث در مورد طبقه کارگر صرفا بحث کارگر تو کارخانه نیست،” من کار می کنم کارفرما بهم مزد می دهد”! بحث مبارزه طبقاتی  به سیاست  هم مربوط می شود . بورژواها این تصویر را از من و تو کارگر می دهند که گویا زندگی من کارگر این است که فقط می روم سر کار، یک مزدی می گیرم، و آنهم آنها سقفش را تعین میکنند،  و بر می گردم خانه! وقتی  من به عنوان کارگر در مورد سیاست صحبت می کنم، در مورد دولت صحبت می کنم؛ در مورد تحولات و جنبش های سیاسی صحبت می کنم  انگار من حق ندارم وارد این مرز شوم. در حالی که دقیقاً همین سیاست ها در بخشی از جامعه ایران و در دهه های گذشته سرنوشت طبقه کارگر را رقم زد. این میدان عین مبارزه طبقاتی و  میدان تقابل جنبش های متخاصم است. جنگ ایران و عراق را نگاه کنید یک صف طولانی ازکسانیکه می گفتند “ما چپ هستیم” رفتند به اصطلاح از میهن شان  دفاع کنند و بخشی از طبقه کارگر را فریب دادند که از میهن مان داریم دفاع می کنیم. اینها تاریخ واقعی آن جامعه است. در آن دوران بخشی از ” چپ” تلاش کردند که بگویند خمینی طرفدار مستضعف است یا اینکه صنعت ملی را باید درست کنند. به من چه صنعت ایران رشد می کند، ملی است یا نه! مگر چیزی به جیب من رسیده. حالا می توانیم به آن جریانات، به آن جنبش ها بگویم شما که برای پیشرفت صنعت ملی کشورتان تلاش کردید بعد از سی سال  چی به امثال  رضا شهابی رسید؟اینها را باید بدانیم. این تاریخ را کسی نمی تواند زیر فرش بگذارد و ادعای دیگری داشته باشد. باید به تاریخ سرنوشت مبارزه طبقه کارگر و موقعیتی که امروز در موردش صحبت میکنیم جوابگو شد. متاسفانه موقعیت نامطلوبی به طبقه ما و جنبش ما تحمیل شده است.

 به هر حال گفتم به همه موارد نمی توان پرداخت. سه دهه گذشته،سه دهه ای پراز سرکوب برای  طبقه ما وبرای پس زدن دستاوردهای انقلاب ۵۷ که آن دستاوردها و آن انقلاب بر شانه های طبقه کارگرایران و جنبش چپ عروج کرد و آمد جلو. سرکوب اش کردند و سرکوب شد و از درون به اسم کارگر زیر پای طبقه کارگر و تشکل های کارگری را زدند، رفتند به دامن بورژوازی و تشکل های دولتی را به اسم تشکل کارگری به کارگر قالب کردند.

موقعیت کنونی جنبش ما

 الان می رسیم به موقعیت کنونی ما . موقعیت کنونی ما هم دارد به همان شکل ادامه پیدا می کند . ببینید، یک بخش اش که من الان اشاره می کنم،آخرین آمارها و آخرین اعتراضات: اعتصاب کارگران لوله صفا در رابطه با دستمزد،بازنشستگان، کارگران نساجی مازندران، کارگران پیرانشهر،اعتصاب کارخانه های پروفیل ساوه،  اعتراض کارکنان در تخت سلیمان، بیکارسازیهای وسیع در استان البرز،اعتراضات کارگری در سنندج،اخراج یک میلیون کارگر قراردادی، اعتصاب کارگران کشتارگاه پاوه، تجمع کارگران شهرداری قائم شهر، تجمع بازنشستگان در مقابل مجلس، فشار وقیحانه ای  که به کسی مثل رضا شهابی آورده شده و زندان و اعتصاب و موقعیتی که ما می دانیم. اینها فقط نمونه های اخیر ازیک مبارزه بسیار وسیع و گسترده است که به گستره ایران در جریان است.اما این مبارزه به شدت نابرابراست. بورژوازی طبقه کارگر رابه فقیرترین و ضعیف ترین موقعیت خودش از نظر اقتصادی سوق داده و این اعتراضات نشان دهنده عکس العملی است به این زندگی. این اعتراضات دامنه وسیعی  پیدا کرده و هم زمان با این یورش وسیعی علیه طبقه کارگر سازمان داده شده  است. جمهوری اسلامی طرح استاد و شاگرد را سازمان داده. این طرح ضدکارگری ترین طرح موجود در سه دهه گذشته است. یک بردگی مطلق . دو و نیم میلیون کارگر بدون مزد، بدون تامین امنیت اجتماعی تحویل کارگاه و کارفرما داده شده که  بروید کار کنید تا سه سال. اگر درفاصله این سه سال از آزمایش  بیرون آمدید، شاید به اصطلاح  یک مدرکی  بدهند و آدم حساب ات کنند که یک جایی استخدام شوی! مگر غیر از برده داری اسم دیگری می توان روی این گذاشت؟ تعرضی دیگر در رابطه با “اصلاحیه قانون کار”!  که  تمام قانون کار جمهوری اسلامی  طبقه کارگر درآن سه دهه ای که بدان اشاره کردم اساساً مبارزه علیه قانون کار ضد کارگری جمهوری اسلامی بوده که همه اصلاح طلبان، همه رفورمیست ها، همه تشکل ها و نهاد هایی که گفتم طبقه کارگر را از سال ۵۷ به اینسو با کله به زمین زدند، همه طرفدار قانون کار جمهوری اسلامی بودند و هنوز هم هستند. علاوه بر مبارزه سه دهه علیه قانون کار مبارزه علیه اصلاحیه جدید که دقیقاً ناشی از سیاست ریاضت کشی بخشی از  حاکمیت جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران است گسترش پیدا کرده است. سیاستی که احمدی نژاد نمایندگی می کند و بسیار راست تر حتی از پروژه های قبلی جمهوری اسلامی و سیستم سرمایه داری در ایران بوده ودارد طبقه کارگر را طبق قانون  دست بسته تر تحویل سرمایه دار می دهد و دست کار فرما را در اخراج و سرکوب کارگران بازتر می کند . البته همه می دانیم که خوشبختانه نسبت به این مساله اعتراض شکل گرفته است. ازاقدام خوب و مثبت جمع آوری سی هزار امضا که اتحادیه آزاد کارگران علیه وضع موجود برای دستمزد ها گرفته تا دو هزار امضایی که سندیکای واحد در مقابل این وضعیت جمع کرده و دارند اعتراض می کنند . من می خواستم این تصویر را بدهم که ارزیابی کل موقعیت امروز طبقه ما با توجه به  این روند تاریخی  و دوره اخیر تعرضهای دولت و سرمایه داران که تداوم دارد متأسفانه ارزیابی مثبتی نیست. در عین حال همانطور که گفتم باید تاکید کرد و باید دید وسیعاً علیه دولت، علیه کارفرما،علیه قوانین اش اعتراض وجود دارد،اما با این وجود هنوز به شدت تناسب قوایی بسیار نابرابر بر طبقه ما حاکم است. اگر قبول داشته باشیم از موضع کارگری که می خواهد از این وضعیت خلاصی پیدا کند، ونه از موضع یک دوخردادی، از موضع یک رفرمیست که گویا کارگری که شش سال، ده سال، بیست سال تلاش می کند تا مزدش به فرض از دویست هزار تومان به دویست و پنجاه هزار تومان در ماه  برسد، آن طرف راضی هست به این “مبارزه” و این را پیروزی می داند.  در حالی که برای من و تو کمونیست، برای یک جنبش سوسیالیستی پیشرو طبقه کارگر مطلقاً نه تنها پیشروی نیست، پسروی و پذیرفتن قوانین بازی بورژوازی است برای طبقه ای که می خواهد از وضعیت موجود خلاصی پیدا کند. حتی  سطح  مزدی که وجود دارد، وقتی طبق اعتراف خود سران جمهوری اسلامی و از جمله محسن رضایی خط فقر و حداقل دستمزد یک میلیون و نیم تومان  محاسبه میشود، ما از فلان تشکل کارگری به اسم انجمن صنفی ،  شورای اسلامی و خیلی های دیگر می شنویم که راضی است سیصدو چند هزار تومان پول که سال گذشته به کارگر می دادند!. این حتی کفاف زندگی  روزمره بچه یک خانواده کارگر را نمی دهد. تحمیل این موقعیت، برنامه آگاهانه جمهوری اسلامی و بورژوازی در ایران است. کارگری که گرسنه باشد،کارگری که خانواده اش مجبوربه تن فروشی باشد، کارگری که  کلیه هایش را می فروشد تا زندگی ا ش راتامین کند،چنین موقعیتی این امکان را برای بورژوازی و تشکل های  ظاهراً کارگری فراهم می کند  که هر تحقیر و هر سطح از توقع  مورد نظر خود را به کارگر تحمیل کند و کارگران را مجبور میکنند تا از ترس گرسنگی و به خاطر حفظ موجودیت بچه و خانواده اش  هر خفتی را قبول کند.

 اما خوشبختانه در درون  جنبش طبقه کارگر علیرغم تمام پیچ و خم هایی که وجود دارد،یک جنبش بشاش و روشن و متضاد با همه واقعیات موجود از سال ۵۷ تا امروز توانسته است طبقه کارگر را در یک سطح رادیکالتری نمایندگی کند و با وضع موجود مقابله نماید.  این جنبش را ما جنبش سوسیالیستی می نامیم.این کمونیسم درون طبقه کارگر است. همانی که در نفت به جمهوری اسلامی گفت نه؛ همانی که در سنندج اول ماه مه ها رو به پیش برد؛ همانکه امروز هم نمی خواهد هیچ بخشی از جریانات و شاخه های جمهوری اسلامی  از دوم خرداد تا سبزش را قبول کند. جنبشی که به عنوان رهبران پیشرو طبقه کارگر سینه چاک کردند و سینه جلو زدند و به خاطر طبقه کارگر زندانی می شوند و فعالیت هایشان را به پیش می برند. اگر از من می پرسید، مهم نیست به خودش چه می گوید. این بخش پیشرو درون طبقه کارگر ایران است و اینها جزو فرماندهان و رهبران این جنبش اند و اجازه نمی دهند  و قبول ندارند موقعیتی که امروزبر طبقه کارگر تحمیل شده است. وقتی که کل این روند و موقعیت کنونی را بررسی میکنیم ، اولین  و مهمترین ضعفی که  با خود همواره حمل کرده ایم ودر درون طبقه کارگرو جنبش ما وجود دارد به نظر ما موقعیت تشکل یابی اش است. چیزی که این وضعیت را به طبقه کارگر تحمیل کرده است، دقیقاً فقدان تشکل طبقه کارگر  و کمتر متحزب شدن کارگران هست.

ادامه دارد

( این سخنرانی از طرف  رفیق افسانه زیجی پیاده شده و توسط رفیق سیف خدایاری  ادیت شده است)

Home Page