سرکوب و تعقیب مخالفین در فضای گروهها و سازمانهای سیاسی! ( قسمت هشتم )

اسماعیل مولودی

تاریخ و سابقه سرکوب مخالفین سیاسی در حزب کمونیست کارگری ایران!

حزب سیاسی یا تیم موافق من ؟

یک مقایسه تاریخی

اول دوست دارم یک مقایسه کوچک تاریخی را نشان دهم زیرا بی مناسبت نیست برای بار چندم آنرا یادآوری کنم (اما اینبار از زاویه ای دیگر) چگونه افکار عقب افتاده و غیر کونستی در یک حزب میتواند فاجعه بار شود.
حزب کمونیست کارگری در یک موقعیت جدی و سیاسی در اوضاع سیاسی ایران و خاورمیانه بوجود آمد. منصور حکمت با درایت و هوشیاری سیاسی حزب کمونیست کارگری در دل وقایع سیاسی جدی آنزمان برد. موضع گیری در مورد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ که سند رسوایی بورژوازی آمریکا و سردمداران اسلام سیاسی در جامعه بشری است ، چهره کریه اسلام سیاسی برای جهانیان بر ملا کرد.اینکار در اوضاع سیاسی جهان نقش جدی و اساسی داشت. اصلا ترم و کلمه اسلام سیاسی از کلماتی است که منصور حکمت بر سر زبانهایش انداخت و به فرهنگ سیاسی اضافه کرد. منصور حکمت فرق جدی بین یک مسلمان عادی که بعنوان انسان حق دارد هر مذهبی را داشته باشد و ایده اسلام سیاسی (که بانی تروریسم اسلامی در خاورمیانه و بقیه دنیا است) بروشنی نشان داد. آزادی عقیده و مرام امری عادی انسانهاست، اما اسلام سیاسی سند بربریت است و  بشریت مدرن باید به آن نه میگوید. منصور حکمت مسئله آزادی بیقید و شرط سیاسی را در چپ ایرن مد کرد. تا قبل از منصورحکمت همه برای آزاد بیان اما و اگر قائل میشدند. اعدام و مسئله سقط جنین و دهها ترم انسانی دیگر را دوباره در جنبش کمونیستی زنده کرد. در اوضاع سیاسی ایران بشدت فعال و جدی بود. با راه انداختن نیروی چپ و مبارزعلیه کنفرانس برلین در سال ۱۹۹۹ ،به چپ ایران را حرمتی سیاسی جدی در وضعیت سیاسی ایران بخشید. در ابتدای تشکیل حزب در حرمت دادن به کادرهای حزب رسم کرد که هر کس با اسم خود و عکس خود اطلاعیه بنویسد و خودرا معرفی کندتا جامعه بداند چه کسی چه میگوید. در زمینه سیاست داخلی حزب امر بر برائت انسانها بود حتی در بدترین حالت. این سنتهایی بود که منصور حکمت تلاش کرد آنرا پلاتفرم حزب کند. اما بعد از سالها و بدلیل نبود یک چارچوب و استخوان بندی سیاسی قوی در تشکیلات متاسفانه بارها نا امیدانه میگفت؛ بجای رهبری مبارزات کارگران و مردم آزاده، تشکیلات و مسئولین بالایش خودرا به لامپ عوض کردن کریدورهای تشکیلات مشغول کرده اند. اسناد پلنوم چهارده گویای این واقعیت است. از نظر من منصور حکمت به اندازه لنین در ایندوره برای مارکسیسم ا رزش و جایگاه داشت. همچنانکه لنین و تشکیلات بلشویکها بعد از مرگ لنین آماج حمله قلدرهای درون حزب قرار گرفتند. گرگی مثل استالین اکثر کادرهای فعال و کمونیست را به جوخه اعدام سپرد. رهبران فاسد حزب کمونیست کارگری ایران امروز همان بلا را دارند سر حزب میآورند که استالین سر بلشویکها آورد. این یک مقاسه تاریخی است که متاسفانه در هر دوره تاریخی از جنبش طبقه کاگر اتفاق افتاده و میافتد تا زمانی که افکار غیر کارگری خود را بر جنبش کارگری تحمیل میکند. این بدان معناست که هنوز جنبش کارگری دارای قدرت سیاسی و دانش مارکسیستی نشده. هر چند جرقه هایی این ور و آور دیده میشود.

تیم من
 حزب سیاسی که منصور حکمت درست کرد و قرار بود ظرف تجمع کمونیستها باشد.به حزب تیم رهبر تبدیل شد. سند زنده این ادعا، اسناد موجود تشکیلات است که کمیته مرکزی امروز حزب جرئت برملا کردن آنرا ندارند. کودتای پلنوم ۲۶ در اکتبر ۲۰۰۶ اوج وقاحت سیاسی دست اندر کاران این ماجرا است (اما برای ثبوت وصحت و سقم این ادعا ها به گذشته بر میگردم و جایگاه هر کدام از افراد این تیم فاسد که امروز در حزب کمونیست کارگری رهبر هستند نشان خواهم داد)  در این رابطه احتیاج به اسم افراد ندارم. چون مشکل من افراد بی بضاعتی که با توطئه خودرا به مسند مینشانند نیست. بلکه تلاش میکنم روند توطئه و سرکوب مخالفین چگونه میگذشت و میگذرد را نشان دهم. مسله من افشای یک خط استالینستی است که متاسفانه در تشکیلاتهای مختلف اتفاق میافتد و تا کنون بارها اتفاق افتاده است.
 کنگره سوم حزب کمونیست کارگری در سال ۲۰۰۰ پلاتفرم سیاسی خودا رائه داد. در نتیجه  تلاشهای سیاسی جدی منصور حکمت بود که حزب توانست آنرا به پلاتفرم خود تبدیل کند. همین مصوبات کنگره وقتی دست تشکیلات افتاد به چیز دیگری تبدیل شد. مسئله این است که ترکیب سیاسی رهبری حزب ضعیف و درک از آنچه که تصویب شده بود متفاوت بود. همین مسئله ایجاب میکرد که افراد برای ماندن خود نه به مبارزه سیاسی بلکه بیشتر به دنباله روی و بله بگویی تبدیل شوند. این هم یک روزه اتفاق نیافتاد. منصور حکمت هر وقت به نقد مسائل میپرداخت اولین مسئله که برایش مطرح بود چگونگی درک از یک بحث سیاسی و چکونگی اجرای آن بود. بهمین خاطر وقتی هم تشکیلات به معضلی بر میخورد تنها کسی که بهش مراجعه میشد خود منصور حکمت بود و راهنماییهایش. در تمام مسائل تشکیلاتی مجبور بود دخالت کند. این نتیجه همان بیسوادی سیاسی کمونیستی بود که تشکیلات را آزار میداد. در این فضا دسته بندی و باج دادن و ناوچه درست کردن خیلی مد شد. مثلا در یکی از پلنوم ها بحث شد؛ که دونفر از رفقای زن در آلمان با هم همکاری نمیکنند و در همه مسائل مشکل بوجود میآورند؛ در همان پلنوم یکی از آنهارا مسئول جلسه پلنوم کردند و دیگری را منشی پلنوم. همین باعث شد دونفر برای کمیته مرکزی انتخاب شدند و قضیه دعوای آلمان بین دونفر هم پایان یافت. این نمونه گویای فضای غیر سیاسی و غیر کمونیستی میدهد که سنت تشکیلات شده بود و متاسفانه منصور حکمت هم در مقابلش فلج شده بود. چون منصور حکمت مقرراتی در روی کاغذ