اطلاعیه تشکیل “کانون دفاع از کمونیسم”

ایرج فرزاد

۱. کمونیسم در بستر اصلی خود، همواره بخش لایتجزائی از جنبش طبقه کارگر علیه سیستم بردگی مزدی؛ و حزب و تشکل کمونیستی، بخشی از سازمانیابی آن بخش از جنبش کارگری بوده است که خود را کمونیست نامیده است. تقاضا برای "مانیفست کمونیست" با هر صنعتی شدن و کارگری شدن مناطق و شهرها  تناسب و رابطه مستقیمی داشته است. انترناسیونال کمونیستی به تناوب انترناسیونال کارگری هم نامیده می شد.

 کمونیسم علم و دکترین شرایط رهائی طبقه کارگر و جنبش مبارزه ضد سرمایه داری این طبقه است. در عین حال طبقه کارگر نمیتواند خود را رها سازد مگر اینکه همراه با خود تمام جامعه را از کلیه مصائب جامعه طبقاتی و بردگی مزدی آزاد و رها کند. از این نظر فلسفه وجودی جنبش کمونیستی رجوع به انسان و آزادی و رهائی انسان است. مارکسیسم تئوری جنبش کمونیستی و مانیفست کمونیست، تزهای فوئرباخ، کاپیتال و ایدئولوژی آلمانی، یک دنیای بهتر و مبانی سازمانی و تئوریک و جهت گیری تاکتیکهای سیاسی کمونیسم کارگری، اهرم و سلاح این کمونیسم اند.
واگذاری صوری و فرمال و بسیار محدود حق رای و اظهار نظر به بخش قلیلی از شهروندان، و سرمایه گذاریهای کلان و صنعت برنامه ریزی شده برای بی اختیار کردن واقعی و سلب حق آنان برای دخالت در سرنوشت جامعه، و ناسیونالیسم و قومیت پرستی، دو ابزار مهم برای ابقا و تداوم سلطه سرمایه و طبقه بورژوازی است. مبارزه علیه بی اختیار کردن شهروندان و تلاش علیه بسیج مردم با سیاست های مبتی بر هویتهای خرافی و کاذب و وارونه، اجزاء مهم جنبش کمونیستی و مارکسیستی در دوران معاصراند.
۲. انقلاب اکتبر حضور سیاسی این کمونیسم کارگری در صحنه  معادلات سیاسی جهان اوائل قرن بیستم را بشارت داد و هر جنبش عدالت خواهانه و هر مبارزه ای برای رفع ستم و تبعیض و علیه سرکوب و اختناق در سراسر جهان خود را به این قطب سیاسی متصل کرد.
۳. شکست انقلاب اکتبر و سر برآوردن سرمایه داری دولتی به نام این کمونیسم پیروز در اواسط دهه ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰، آغاز جدائی بین کمونیسم و جنبش طبقه کارگر بود. کمونیسم در بستر این شکست به پرچم طبقات دیگر، به پرچم ناسیونالیسم برای استقلال، رشد اقتصادی و به پرچم الیت سیاسی کشورهای مختلف برای تعقیب آرمانهای بورژوازی صنعتی، و به زبان اعتراض بورژوازى و خرده بوررژوازى بومى و سنتی و ضد ارزشهای غربی و تقدیس شرق زدگی و تمکین به "باور تودها" تبدیل گردید.
۴. انقلاب ایران در سال ۵۷ از طرفی طبقه کارگر ایران و کارگران سوسیالیست را به صحنه جدالهای اجتماعی کشاند و از سوی دیگر کمونیسم در جدائی و انقطاع از بستر تاریخی کمونیسم ملی و خرده بورژوائی و مدافعان آرمان بورژوازی صنعتی الیت سیاسی جامعه ایران، بار دیگر به صحنه آمد تا کمونیسم و مارکسیسم انقلابی را به بستر طبقاتی خود پیوند بدهد. سرکوبهای خونین جمهوری اسلامی و شکست انقلاب ۵۷ و به پایان رسیدن دوران بحران انقلابی، حزب کمونیست ایران را که متکی بر مارکسیسم انقلابی شکل گرفته بود، با یک انتخاب سیاسی جدی روبرو ساخت. بر بسترآغاز فروپاشی اردوگاه سرمایه داری دولتی ورویدادهاى جهانى تکان دهنده و از جمله جنگ خلیج در سال ۹۱ و زیر و رو شدن آرایش سیاسى و اجتماعى و اقتصادى بلوک بندیهاى جهانى، انعکاس واقعى تحرکات اجتماعى جنبش هاى مختلف به حزب کمونیست ایران نیز تسرى یافت و درعراق به قدرت رسیدن احزاب ناسیونالیست در کردستان عراق منجر شد. این تغییر و تحولات گرایشات ناسیونالیسم کرد و چپ ۵۷ی را فعال کرد. حزب کمونیست ایران از آن پس دیگر نمیتوانست محمل و چتر ائتلاف ضدپوپولیستی باقی بماند. مارکسیسم انقلابی به عنوان پرچم مبارزه ضد پوپولیستی و متحد کردن حزب ائتلافی مبتنی بر انقلاب ۵۷، میبایست دست اندرکار ساختن حزب واحد طبقاتی خود باشد.
۵. در برابر فروپاشی شوروی و اعلام پایان کمونیسم و دمکراسی خواهی و حقوق بشری طلبی روشنفکران ناراضی و از "سکه افتادن" کمونیسم در میان جنبشهای طبقات دیگر که تا آنوقت خود را به کمونیسم آویزان کرده بودند، منصور حکمت سنگر حزب کمونیست کارگری را بنا کرد و کمونیسم به عنوان یک پرچم برفراشته شد. در شرایط زلزله تکان دهنده فروپاشی اردوگاه شوروی که از جانب دولتهای غربی و کل دستگاه مهندسی و کارخانه ضدکمونیستی بورژوازی بین المللی به نام پایان کمونیسم جار زده شد و مجسمه لنین را پائین کشیدند، منصور حکمت با هر کس که خود را به کمونیسم متعلق میدانست، شمع کمونیسم را فروزان نگاهداشت. او به تلاش بی وقفه اش برای بنا کردن یک حزب سیاسی و مبتنی بر سیاست سازماندهی کمونیستی در میان کارگران ادامه داد. مجموعه این سیستم منسجم که در "برنامه یک دنیای بهتر" و مبانی سازمانی و سیاسی و تئوریک و مستند و مکتوب شده، متجلی است، همواره و در زمان حیات منصور حکمت صرفا یک "دیدگاه" باقی ماند و گرایشات موجود در حزب کمونیست کارگری ضمن اعلام وفاداری صوری و فرمال به این سیستم و دیدگاه، گرایش و تمایلات واقعی خود را اساسا در سکوت و یا رضایت صوری، حفظ و ادامه دادند. کمونیسم اولووسوونیست و مفسر و خادم تاریخ، با عروج "اصلاحات" از درون رژیم اسلامی، رسما جدائی خود را از کمونیسم دخالتگر اعلام کرد. در حزب کمونیست کارگری و پس از تلاش ناکام برای شکل دادن به یک فراکسیون دوخردادی در سطح رهبری و بدنه حککا، از نظر فرمال کمونیسم کارگری دارای هژمونی بود، اما بطور واقعی در آن حزب، سیاستهای کمونیسمهای خرده بورژوائی، گرایشات باقیمانده از چپ و پوپولیسم ۵۷ی تعقیب و پراتیک میشد. تحولات حزب کمونیست کارگری پس از مرگ منصور حکمت و تحرک گرایشات قدیمی تر پوپولیستی و باور به تکامل تدریجی سیر تاریخ، به نحو برجسته ای نشان داد که رگه های گرایش اولووسوونیستی و بقایای چپ ۵۷ی در حزب کمونیست کارگری، تا چه اندازه قوی بودند. 
۶. مرگ منصور حکمت و انشقاقات و انشعابات در حزب کمونیست کارگری، برتری هژمونیک ک