امروز ۱۸ مارس ۲۰۱۳ است. یکصد و چهل و دو سال پیش، یعنی در ١٨ مارس ١٨٧١( ٢٨ اسفند ١٢۴٩ خورشیدی) کمون پاریس متولد شد. در فوریهی ۱۸۷۱ کمیتهی مرکزی گارد ملی تشکیل شد. این کمیته در اعتراض به وضع نابسامان موجود، مردم را به قیام فراخواند. در بامداد ۱۸ مارس ۱۸۷۱ به دستور رییس دولت “آدلف تییر”، سلطنت طلب مرتجع، دستههایی از سربازان دولتی به تپهی مون مارتر شبیخون زدند تا توپهای گارد ملی را بدزدند. این شبیخون با هوشیاری نگهبانان بینتیجه ماند. کارگران و پیشهوران پاریسی در سپیده دم صبح روز ۱۸ مارس قهرمانانه توانستند یورش ارتش بورژوایی را در هم شکنند. مردم با فراخوان گاردملی، از بلندیهای مون مارتر و بل ویل پایین آمدند و به سوی مرکز شهر راه پیمایی کردند. ظهر روز ۱۸ مارس، کمیتهی مرکزی گارد ملی به مردم و اعضای گارد ملی دستور داد مرکز شهر را تسخیر کنند. مردم تا ساعت ۲ بعد از ظهر، ایستگاه راه آهن اورلئان و چند نقطهی مهم دیگر را اشغال کردند. به فاصلهی بسیار کمی، پادگانها و ساختمانهای دولتی نیز به تصرف مردم درآمد. بعد از ۶۴ روز، یعنی در ۲۱ ماه مه ۱۸۷۱ ارتش یک صد وسی هزار نفری فرانسه، از ورسای به سوی پاریس حرکت کرد. این تهاجم در واقع سرآغاز نبردهای شدید “هفتهی خونین ماه مه” بود؛ هفتهی خونینی که کمونارها، قهرمانانه خیابان به خیابان، خانه به خانه و وجب به وجب در برابر ارتش ارتجاعی بورژوازی جنگیدند. پاریس یک هفتهی تمام از خون کارگران و زحمتکشان پاریس سرخ، و از آتش توپها و تفنگها روشن شد. آخرین کمونارها در برابر دیوار گورستان پرلاشز تیرباران شدند.
روز۲۸ ماه مه ۱۸۷۱، کمون پاریس بعد از ۷۲ روز، زیر آتش دشمن آزادی و برابری، سقوط کرد، و پاریس به زیر تیغ شوم ارتجاع افتاد.
مدتی پس از شکست کمون پاریس، مارکس در کتاب “جنگ داخلی در فرانسه” نوشت:
“(کمون) یک شکل سیاسی کاملا” جامع و گسترده بود در حالی که شکلهای پیشین حکومت موکدا” سرکوبکننده بودند. رمز واقعی آن این بود، که اساسا” یک حکومت طبقه کارگر بود، برآیندِ مبارزهی تولیدکننده علیه طبقهی تصاحبکننده، سرانجام شکل سیاسییی کشف شد که در تحت آن رهایی اقتصادی کار را تامین کرد.”
وجوه اصلی این “شکل سیاسی” چه بودند؟ مارکس در همین کتاب ادامه میدهد:
“نخستین فرمان کمون … سرکوبی ارتش ثابت و جایگزینی آن با مردم مسلح بود. کمون از شوراهای شهر با رای اهالی محلاتِ گوناگون شهر، مسئول و برگشتپذیر در مدتهای کوتاه تشکیل شد. اکثریت اعضای آن، به طور طبیعی زحمتکشان بودند یا نمایندگان طبقه کار را پاس میداشتند. کمون قرار بود که یک اندام کارگری نه پارلمانی، قوه مجریه در عین حال قانونگذار باشد. پلیس به جای آن که چونان عامل حکومت مرکزی ادامه کار دهد، بیدرنگ از صفات سیاسی خود خلع شد و به عامل مسئول و در هر زمان بازگشتپذیر کمون تبدیل شد. به همین گونه بودند مقامات در تمامی شاخههای دیگر ادارات. از اعضای کمون به پایین، دستمزد کارمندان خدمات کشوری در سطح مزدهای کارگری بود.”
“ماموران قضایی از استقلال دروغین بیبهره شدند، استقلالی که چیزی جز نقابی بر تملقهای فرومایهشان به حکومتهای پیشین نبود که بارها سوگندهای وفاداری یاد کرده و شکسته بودند.”
“مقرر شد که دادرسان و قضات انتخابی، مسئول و برگشتپذیر باشند.”
اندیشه انقلابی مارکس / آلکس کالینیکوس صص ۲۳۹-۲۴۰ ؛ترجمه پرویز بابایی، چاپ سوم ۱۳۸۹- آزادمهر، قطره
در جوامع امروزی یک بار تصمیم میگیرند که عضوی از طبقه حاکم در چهار یا شش سال نماینده دروغین مردم در پارلمان و یا نخستوزیر و یا رییس جمهوری باشند. انتخاب کنندگان دیگر نظارتی بر آنچه نمایندگانشان پس از انتخاب شدن انجام میدهند ندارند و هنگام تجدید انتخابات معمولا” گزینش میان بد از بدتر است. اما در تحت حاکمیت کمون پاریس، همهی مقامات دولتی، نه فقط انتخابی، بلکه تابع فراخوانی بیدرنگ از سوی انتخابکنندگان آنان بودند تا هر لحظه دست از پا خطا نمایند از مقام خود عزل و پاسخگوی اعمال انجام داده خود باشند. هدف اصلی گزینش عمومی خدمت به مردم است. قدرت برای فراخوانی نمایندگان بیکفایت آشکارا به نحو گستردهای نظارت تودهای بر حکومت را افزایش میدهد. در عین حال، انحلال ارتش ثابت بدین معناست که وسایل اعمال زور در دستهای اهالی خودسازمان یافته چونان یک نیروی مسلح قرار دارد. دولت دیگر واحدی مستقل و برتر از خود ملت نخواهد بود که از آن جز برآمدگی انگل شناختی چیز دیگری صادر نمیشود.
و اما ضعفهای کمون:
یکمین ضعف کمون “خوش خُلقی” آنان، یعنی بیتمایلی آنان به هجوم علیه دشمنان خود در ورسای و عدم اقدام جدی علیه ضد انقلاب کارگری بود.
دومین ضعف کمون کنار گذاشتن زنان در مراحل اجرایی، که به ویژه در پرتو نقش برجستهای که زنان کارگر پاریس در کمون ایفا میکردند.
سومین ضعف کمون نادیده گرفتن رهنمودهای انگلس به دنبال شکست انقلابهای ۱۸۴۸ اروپا بود. انگلس نوشت:
“قیام همچون جنگ یا هر حادثهی دیگری یک فن است و تابع قواعد معینی از پیشرفت که هرگاه از آنها غفلت شود نابودی طرفی را که از آنها غفلت کرده است در پی خواهد داشت.. نخست این که هرگز با قیام بازی نکنید مگر آن که کاملا” آماده باشید که با نتایج بازی خود رو به رو شوید. قیام محاسبهی مقادیر بسیار نامشخص است، که ارزش آن ممکن است هر روز تغییر کند؛ نیروهای مقابل شما از هرگونه مزیتهای تشکیلاتی، انضباط و مرجع دائمی برخوردارند؛ اگر شما در برابر آنها دوام بیشتری نیاورید، شکست خورده و نابود شدهاید. دو دیگر آن که، هنگامی که وارد قیام شدید با قاطعیت تمام عمل کنید و به مهاجم حمله برید. حالت دفاعی مرگ هر قیام مسلحانه است؛ قیام پیش از آنکه خود را با دشمنانش مقایسه و اندازهگیری کند از دست میرود. دشمنانتان را در حالی که نیروهایشان پراکنده میشوند به شگفتی وادارید، آماده پیروزیهای جدید، هر قدر کوچک اما روزانه باشید؛ روحیهی بالایی که نخستین قیام موفقیتآمیز به شما داده است حفظ کنید و بدینگونه عناصر متزلزل اردوی خود را که همواره قویترین انگیزه را دنبال میکنند و همواره طرف امنتر را در نظر دارند گرد آورید؛ دشمنانتان را به عقب نشستن مجبور کنید پیش از آنکه بتوانند قدرتشان را علیه شما جمعآوری کنند؛ به عبارت دانتون- بزرگترین استاد سیاست انقلابی که تاکنون شناخته شده است- دلیر باشید، دلیر باشید، دلیرتر!” همان منبع صص۲۴۲-۲۴۳
م شکیب
مارس ۲۰۱۳