مروری به تاریخچه مبارزات زنان در ایران

فعالیت های اجتماعی – سیاسی زنان ایران برای تحصیل حقوق و آزادیهای بیشتر در هر دور از تاریخ بستگی به شرایط و تحولات وسیعتر سیاسی در آن دوره معین داشته است. هرگاه که فشار حکومت های استبدادی بیشتر میشد، زنان نیز مانند سایر اقشار و گروه های اجتماعی دیگر از آزادیهای اجتماعی محروم میشدند و جنبش زنان با موانع بیشتری بر سر راه پیشروی خود مواجه میشد، و زمانیکه پایه های این حکومت ها سست میشد، زنان نیز به نوبه خود تا حدودی میتوانستند وارد فعالیت های اجتماعی شوند. به این جهت نمیتوان جنبش زنان ایران را جدا از جنبش آزادیخواهانه ی مردم و جنبش کارگری ایران بررسی نمود. تاریخچه نهضت زنان را میتوان به چهار دوره تقسیم کرده و آنرا مورد بحث و بررسی قرار داد.
دوره اول: نهضت زنان قبل از مشروطه تا سال ۱۳۲۰
از اواخر قرن سیزدهم تا اوایل قرن چهاردهم هجری بعلت مداخله سیاستهای استعماری و استقرار حکومت های دیکتاتوری، و در نتیجه اشاعه فرهنگ جهل و خرافات مذهبی، زنان هیچ روزنه ای برای ابراز موجودیت نداشتند. در سال ۱۲۱۴ اولین مدرسه پسرانه و دخترانه ی چهار کلاسه در رضائیه بوسیله چند زن و مرد آمریکایی تاسیس شد، و در سالهای بعد از آن مدارس مشابهی در تهران و تبریز و مشهد و چند شهر دیگر تاسیس گردید. اما مذهبیون که با فراگیری علم مخالف بودند ورود دختران را به مدارس تقبیح کرده و به همین دلیل دختران مسلمان اجازه رفتن به این مدارس را نداشتند. با این حال به کمک عده ایی از زنان و مردان روشنفکر کار نهضت بیداری زنان به جایی رسید که در زمان محمدعلی شاه وقتی مجلس را به دستور وی به توپ بستند، برخی از زنان به طرفداری از مشروطه خواهی در مقابل مجلس نطق میکردند. در سال ۱۲۶۹ زنان فعالانه برعلیه حکومت ناصرالدین شاه و جنبش تنباکو شرکت کرده و شاه را وادار به لغو امتیاز انحصار دخانیات شرکت انگلیسی رژی کردند.
در سالهای ۱۲۸۴ تا ۱۲۹۰ زنان با وجود غلبه دید ارتجاعی مذهبی، فعالانه در مبارزه علیه استبداد و استعمار شرکت کرده و در درگیری بین نیروهای انقلابی ستارخان با رژیم وقت، جسد ۲۰ تن از زنان انقلابی با لباس مبدل در بین کشته شدگان دیده شده بود. در واقع جنبش زنان غیر سیستماتیک و بخشی از قیام ملی گرایی بود و تنها معدودی از زنان روشنفکر این گروه طرفداری آزادی زن بودند که در آن شرایط مورد تایید واقع نمیشد.
بعدها بخصوص در سال ۱۲۸۴ زنان مخفیانه به فعالیت های مستقل تر دست زدند و انجمن ها و گردهمایی های خود را تشکیل دادند. این انجمن ها موجب شدند که زنان متوجه فعالیت های اجتماعی گردند و از کار صرفا خانه داری تا حدودی جدا شوند. فعالیت زنان در شهرهای بزرگ بصورت انتشار نشریات زنانه، تشکیل سازمانهای زaنان و تاسیس مدارس دخترانه وجود داشت.
ایجاد مدارس دخترانه در آن زمان کاری بسیار مترقی بود و مراجع مذهبی همیشه مخالف آن بوده اند. بیشتر زنان این سازمانها زنان طبقه متوسط وآزادیخواه و روشنفکر بودند.
ده سال قبل از روی کار آمدن رضا شاه در سال ۱۲۸۹ اولین نشریه زنان منتشر شد. وی در اوایل حکومتش با سازمانهای زنان مخالفتی نداشت ولی مایل هم نبود که آنان سازمانهای مستقل داشته باشند. بهمین دلیل بیست و یک سال بعد که در اوج قدرت بود احزاب و سازمانهای مستقل زنان را به دلیل همراه نبودن با سیاست های خود غیر قانونی اعلام کرد. در نتیجه سانسور شدید، اختناق و سرکوب برهمه جا حکمفرما شد. اما یکی از مهمترین علل فعالیت های زنان آزادیخواه را میتوان تاثیرات جنبش های بین المللی و تغییرات بعد از جنگ جهانی دانست، که در همان زمان جنبش حق رای زنان در آمریکا و اروپا و نیز مواضع مترقی مارکسیست ها و لنین درمورد زنان، جوامع مختلف در جهان را تحت تاثیر خود قرار داد و ایران نیز از آن مستثنا نبود.
در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۱ رضا شاه اقدام به ایجاد سازمانهای زنان کرد که زیر نظر دولت فعالیت داشتند. این سازمان های مسخ شده عموما خالی از اهداف دمکراتیک و آزادیخواهی زنان بود و سعی می شد این اهداف با خواسته های زنان بورژوا و سرمایه دار آن زمان جایگزین شود، و در این رابطه نیز سازمان زنان و جمعیت زنان دست به انتشار مجلاتی چون زن امروز زدند. چون خواست تحصیل و کشف حجاب از خواسنتهای زنان مترقی بود، رضا شاه در سال ۱۳۱۴ یعنی یکسال بعد از تاسیس دانشگاه مختلط تهران فرمان کشف حجاب اجباری را صادر کرد. این روش دیکتاتورمآبانه و صدور فرمان از بالا، بدون آموزش در زمینه حجاب و اینکه حجاب وسیله ایست برای تحقیر و کنترل زن و کنار گذاشتن وی از عرصه اجتماعی است، مورد قبول زنان مبارز نبود. به همین دلیل به محض اینکه رضا شاه رفت بسرعت چادر بر سر بخشی از زنان برگشت.
دوره دوم: نهضت زنان از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲
جنگ جهانی دوم و تبعید رضا شاه به جزیره موریس و اشغال ایران توسط نیروهای بیگانه و کودتای ۲۸ مرداد و با روی کار آمدن شاه جوان و بی تجربه، یک خلاء سیاسی در ایران بوجود آورد که موجب فعالیت های سیاسی و آزادیخواهانه مجددی شد که باعث شکوفایی فعالیت زنان و دیگر تشکلهای سیاسی- اجتماعی گردید.
شکست زنان در دوران گذشته، آنان را برآن داشت که به سازمانهای سیاسی عمدتا چپ بپیوندند و در نتیجه استقلال سازمانی خود را ازدست داده و اهدافشان اهداف سازمانی شد بدون اینکه سعی درجا انداختن خواست هایشان در درون سازمان داشته باشند. مهمترین سازمانها تشکیلات زنان وابسته به حزب توده، حزب زنان، جمعیت زنان و مجمع انقلاب زنان بود که اینان شرکت فعالانه در مبارزه ملی کردن نفت داشتند. سازمانهای این دوره رادیکالتر از دوره قبل بود. اما در این دور از فعالیت مساله زنان در درجه دوم اهمیت در سازمانهای سیاسی قرار داشت و زنان نیز دنباله رو سیاستهای سازمانی بودند، و اگر چه نتوانستند خواسته های خود را متحقق کنند اما سبب روشن شدن افکار عمومی به مسایل جهانی شد و زنان را تا حد زیادی به حقوق انسانی خودشان آشنا نمود که متاثر از ایده های مارکس و لنین بود.
دوره سوم: نهضت زنان از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷
با کودتای آمریکایی در ایران و برقراری دیکتاتوری، شاه تمام حقوق دمکراتیک را از مردم سلب نمود و کار نیمه تمام پدر را با تعقیب و شکنجه و زندانی کردن زنان و دیگر نیروهای سیاسی به اتمام رساند. رکود فعالیت زنان در این سالها سبب شد که رژیم هر نوع فعالیتی که تحت نظر دولت نبود را غیرقانونی اعلام کند. در چنین شرایطی شاه مجبور شد که برنامه اصلاحی انقلاب سفید را به اجرا در بیاورد. موجی از دهقان فقیر و بیکار به شهرهای بزرگ مهاجرت کردند و طبقه کارگر (اعم از زن ومرد) به لحاظ کمی رشد کرد. مناسبات سرمایه داری، زنان را بعنوان نیروی کار ارزان وارد بازار کار کرد. اشتغال زنان و شرکت در امور اجتماعی، زنان را به لحاظ اقتصادی مستقل تر کرد. و همین امر موجب شروع تازه ای در فعالیت های آنان شد و بسیاری از آنان در سازمانهای چپ بطور مخفی فعال شدند و بسیاری در این راه جان باختند.
در بین سال های ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ که شاه با اعتراضات گسترده مردم در منگنه سیاسی قرار گرفته بود، بناچار ایران را ترک کرد و دور تازه ایی از مبارزات آزادیخواهانه مردم آغاز گردید.
دوره چهارم: نهضت زنان از سال ۱۳۵۷ تا کنون
با سرنگونی رژیم پهلوی، نیروهای سیاسی که هنوز نسبت به ماهیت جمهوری اسلامی توهم داشتند و آنرا ضد امپریالیست میدانستند، هنوز به مبارزات زنان بی اعتنا بوده و مساله زنان برایشان در درجه دوم اهمیت قرار داشت و فعالیت هایشان در برگزاری روز بین المللی زنان خلاصه میشد.
در اولین ۸ مارس روز جهانی زن، زنان سوسیالیست وآزادیخواه با شعار ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم به خیابان آمدند و رژیم هار جمهوری اسلامی توانست زنان را قلع و قمع کند و بسیاری را دستگیر و مورد شکنجه و آزار قرار بدهد. رژیم با تصویب قوانین ارتجاعی سعی در نابود کردن تمامی حقوق دموکراتیک زنان را داشت، اما زنان مبارز ایران از پیگیری برای مطالباتشان دست از مبارزه نکشیدند و همچنان سرسختانه به مبارزه ادامه دادند. یورش به حقوق زنان از همان ابتدا با حجاب اجباری و تصفیه زنان در ادارات آغاز شد و رفته رفته به قانون بربریت قصاص و سنگسار منجرشد و بسیاری از دستاوردهای آنها را از دستشان خارج کرد اما رژیم موفق نشد که صدای آنان را خاموش کند. از میان مهمترین اعتراضات میتوان از اعتراضات پرستاران و معلمان در این دوره نام برد.
در سالهای ریاست جمهوری محمد خاتمی زنان هرچه بیشتر در صحنه مبارزاتی حاضر شدند و در هشت سالی که اصلاح طلبان در قدرت بودند، بسیاری از مردم که انتظار تحولات عمیق در ساختار اجتماعی داشتند از نیروهای اصلاح طلب مایوس و سرخورده شدند و به اعتراضات مسالمت آمیز روی آوردند و زنان در زمینه نابرابری جنسی و تبعیضات موجود در قانون شروع به فعالیت کردند. گرایش لیبرالی زنان (کمپین یک میلیون امضا) از سکولارها تا زنان مذهبی که مطالباتشان از چهار چوب قوانین اسلامی فراتر نمیرفت، با یکدیگر متحد شدند که توانست جمعیتی متجاوز از شش هزار نفر را در مقابل دانشگاه تهران گردهم آورد. اما با دگرگونی شرایط سیاسی در ایران و بالا گرفتن اختلاف بین جناح های حاکمیت موج شدیدی از سرکوبها و دستگیریها آغاز شد. ولی این کمپین همچنان به اصلاحات از بالا دلبسته بود و خواهان حل مسایل محدود زنان از طریق پا در میانی آیت الله ها بودند.
در سال ۱۳۸۸ در دور دوم انتخابات احمد نژاد موج میلیونی مردم به بهانه تقلب در انتخابات به اعتراضات گسترده ای در برخی شهرهای ایران دست زدند که نقش زنان در این دور مبارزات بسیار چشمگیر بود و شجاعانه با نیروهای بسیج و لباس شخصی ها درگیر شدند. اما از آنجایی که نیروی فعال و تعیین کننده ی انقلاب متشکل نبود، این حرکت بطور وحشیانه ای سرکوب شد و رژیم برای ایجاد جو رعب و وحشت میان مردم، به زنان و مردان زندانی تجاوز کرد و بسیاری را به جوخه های اعدام سپرد.

تبعیض میان زن و مرد در جمهوری اسلامی هر روزه چهره کریه خود را به نمایش میگذارد. تحقیر و توهین زنان امری عادی شده و اهمیت نقش آنان روز بروز کمرنگ تر میشود.
در چنین اوضاعی اگر قبول داریم که موقعیت فرودست زنان، ارعاب و سرکوب آنان برای جمهوری اسلامی حافظ سرمایه، عاملی برای تحمیل سیاست های ضد انسانی و فقر و فلاکت به مردم است، اگر قبول داریم که ستم و استثمار نیمی از جامعه جدا از استثمار اکثریت جامعه بویژه طبقه کارگرنیست، پس باید قبول کنیم که رفع ستم بر زن نیز آهنگ رسیدن به جامعه عاری از ظلم و استثمار را تسهل و تسریع میکند. این بدان معنا نیست که ما برای هر یک از حقوق پایمال شده زنان و بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی زنان در چهارچوب همین نظام و در شرایط فعلی مبارزه ی متشکل نکنیم.
ما میدانیم که صحبت از انقلاب بدون آگاه و حمایت کردن از مبارزه نیمی از پیکره بشریت بی معناست و تلاش برای این امر به زنان و مردان مبارز و کمونیست بستگی دارد.