سم زن ستیزی در جنبش کارگری ,در دفاع از حرمت مریم ضیا

برکناری منصور اسانلو از ریاست هیئت مدیره شرکت واحد یک واکنش قاطع به سیاستی بود که میخواهد کارگران را کت بسته به مسلخ ارتجاع سرمایه ببرد. این اقدام مستقل از بهانه ها و نقدهای دمکراتیک این و آن یک تصمیم سیاسی درست در جهت دفاع از اهداف پایه ای یک تشکل مستقل کارگری بود. تبعات و پیامدهای این اقدام هنوز خود را تماما نشان نداده اند و با روشن تر شدن ابعاد مسئله و پیوستن علنی منصور اسانلو به نیروهای ارتجاعی و ضد کارگری بحث برسر آن تازه آغاز شده است. بحث این یادداشت کوتاه اما رویدادهای شرکت واحد و مباحث پیرامون آن نیست. بحث برسر یک وجه دیگر از این رویدادها و به نظر من به همین اندازه مهم است. برکناری منصور اسانلو و مباحث حول آن با کمپینی ضد زن و ضد حرمت شخصی افراد عجین شد و مشخصا حرمت خانم مریم ضیا مورد تهاجم اسلامی – مردسالارانه قرار گرفت. نفس این موضوع کل اعتبار و تلاشهای یک تشکل کارگری را زیر ضرب قرار داده و به ایجاد فضای بشدت مسموم و عقب مانده ای دامن زد. مسئله مهمی که در این مباحث بجز استثناهائی مجموعا با بی توجهی و یا سکوت برگزار شد.  

یک رکن اساسی دفاع از منافع کارگری تقابل با عقب ماندگی اخلاقی و تسلیم نشدن به روحیات فرقه ای و اسلامی و مردانه است. واضح است که سیاست و عملکرد هر فردی، چه مرد چه زن، قابل نقد و بحث است. اما آنجا که نقد سیاسی به ترور شخصیت و دست بردن در انبان ارتجاع تاریخ ارتقا پیدا میکند، دیگر خود آن نقد را هم نباید جدی گرفت و یا توسط هیچ آزادیخواهی جدی گرفته نمیشود. همه دیدیم که همراه با سو استفاده رژیم اسلامی و تبلیغات شنیع شخصی علیه منصور اسانلو و مریم ضیا، که هدف اساسی اش ضربه زدن به سندیکا و بی اعتبار کردن رهبران کارگری بود و هست، عده ای با این فرهنگ منحط بدرجات مختلف همصدا شدند. تهاجم عقب مانده به خانم مریم ضیا بعنوان یک زن در چهارچوب مناقشات سندیکا مسئله ای جدی و بسیار مهم است که ابدا نمیتوان از کنار آن گذشت. این تهاجم اسلامی و شرقی توسط افراد یک تشکل کارگری و حتی مدافعین و مخالفین اطلاعیه هیئت مدیره سندیکا، به اندازه همان سیاستهای دست راستی به سندیکا و اعتبار آن ضربه زد.

در بیشتر بحثها روش برخورد یک تشکل کارگری به مسئله زن و اینجا بطور مشخص زنی که کم یا زیاد با تلاشهای سندیکا درگیر بوده است، در سطح روش برخورد و رفتار اسلامیون و جریانات عقب مانده درون حکومتی بود. اخبار و شایعات و اظهار نظراتی پیرامون زندگی خصوصی افراد در سایتهای اینترنتی منتشر شد که پرنسیپ ها و ارزشهای کارگری سهل است حتی کمترین موازین و چهارچوبهای رایج در کشورهای سرمایه داری را زیر پا گذاشت. این اظهارات شبیه احکام بیدادگاههای اسلامی بود که در پس هر واقعه سند “فساد اخلاقی” برای مخالفین را حاضر و آماده در جیب دارد و رو میکند. جای تاسف است که در میان بیشتر اظهار نظرات از حرمت زندگی خصوصی افراد دفاع نشد. جای تاسف است که سرک کشیدن به زندگی خصوصی این و آن و قاطی کردنش با سیاست و نقد و رفتار اجتماعی هنوز جان سخت است. جای تاسف است که با وجود حاکمیتی ضد زن در ایران مشخصا از حرمت خانم مریم ضیا دفاع نشد. این بی توجهی به حریم زندگی خصوصی افراد و بویژه بیتوجهی به جایگاه زن در مباحث کارگری در این واقعه اتفاقی نبود. این نمایش رسوبات ارتجاع در مملکتی است که برای آزادی له له میزند. انگار از حاکم و محکوم همه متفق القول بودند که بیحرمتی و توهین به زنان و تبلیغات اسلامی – شرقی علیه زنان “ایرادی” ندارد! مریم ضیا در میان این مباحث گم شد! انگار اصلا وجود نداشت و مهم نبود! میشد مریم ضیا را مثل منصور اسانلو سیاسی نقد کرد، اما کسی حتی یک کلمه در مورد سیاستها و عملکرد سیاسی مریم ضیا نشنید. بحث برسر منصور اسانلو بود و مریم ضیا شد ضمیمه ای حاشیه ای و برگی جهت اثبات “فساد اخلاقی” و “خیانت و نامردی” منصور اسانلو! تصویری که در پس این واقعه بویژه در باره برخورد فعالین کارگری به مسئله زن میان جامعه رفت تصویری بشدت عقب مانده و مردسالار و ملهم از فرهنگ منحط اسلامی بود. بویژه در جامعه ای که یک سوال اساسی آن مسئله زن است، این رفتار از جانب عضو هیئت مدیره سندیکا و سکوت هیئت مدیره و به اصطلاح فعالین کارگری و چپ ضربه ای به هویت آزادیخواهانه و برابری طلبانه جنبش کارگری و اینجا یک تشکل کارگری مشخص یعنی سندیکای واحد است.

واقعیت اینست که جنبش کارگری و کارگر بطور کلی با هیچ دیوار چینی از جامعه جدا نشده است. گرایشات اجتماعی، سنتهای فکری و سیاسی اعم از پیشرو و انقلابی تا عتیق و ارتجاعی روی کارگران هم تاثیر میگذارند. همانطور که منصور اسانلو میتواند بعنوان یک رهبر کارگری و یک سندیکالیست سرباز یک سرمایه دار ضد کارگر شود، اسلام هم میتواند در خانواده کارگری بلای جان زنان و کودکان کارگران شود. ناسیونالیسم و وطن پرستی هم میتواند از کارگران سرباز گیری کند. مردسالاری و اخلاقیات عقب مانده و ضد زن هم میتواند میان رهبران کارگری جا باز کند و شما مثلا در ظاهر و فرهنگ و اخلاقیات، کسی را که ادعای رهبری کارگران را دارد از فلان بچه حاجی عضو شورای اسلامی و حزب اللهی خانه کارگری نتوانید تفکیک کنید. کارگران مستقل از گرایشات سیاسی شان میتوانند و باید منفعت طبقاتی واحدی را دنبال کنند. این امری است که رهبران جدی و کمونیست طبقه دنبال میکنند. اما همین رهبران یک لحظه فراموش نمیکنند که ظرفیت و پتانسیل پذیرش عقاید ارتجاعی در میان کارگران خود سکوئی است برای جذب نیرو و سرباز گیری توسط گرایشات ضد کارگری و به این اعتبار ضربه زدن به اتحاد طبقاتی کارگران و جا باز کردن انحطاط فکری و فرهنگی در میان توده های طبقه کارگر.

شاید باید این مسئله بدیهی را تکرار کرد که نه طبقه کارگر طبقه ای مردانه است، نه جنبش کارگری پدیده ای مردانه است، و نه افق آزادیخواهی کارگری افقی مردانه است. سنت سیاسی و گرایشی، حال چه آگاهانه و چه خودبخودی و متاثر از چهارچوبهای مسلط فرهنگی و اخلاقی حاکم چنین فکر میکند، یعنی نیمی از پیکره طبقه خود و چه بسا بیشتر را بیرون میگذارد و یا جایگاه واقعی آن را برسمیت نمی شناسد و سیاستی برای بسیج آن ندارد، تا ابد طوق بردگی سرمایه را روی دوش خود خواهد کشید. کارگران قرار نبود علمدار فرهنگ ضد زن اسلامی در درون طبقه شان شوند، زنان را با عینک آخوندها ببینند، حتی قرار نبود مبارزه شان صرفا خودشان را آزاد کند، قرار بود مبارزه کارگری کل جامعه را آزاد کند و به این اعتبار هر کسی هر دردی دارد آزادی خود را در گرو بمیدان آمدن کارگران بداند. صحنه هائی که این دوره در شرکت واحد آمد و رفت و هنوز جان سخت است، به این تصویر آزادیخواهانه بشدت لطمه زده است.

نگهداشتن لنگر آزادیخواهی و فرهنگ پیشرو کارگری در میان جنبش طبقه کارگر امر تعطیل ناپذیر گرایش و سنت سوسیالیستی و کمونیستی درون طبقه است. جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر تاریخا مدافع برابری زن و مرد بوده است. این جنبش کلارا زتکین ها و هزاران سر پرشور سرخ را از خود بیرون داده که عملکردشان بعنوان نقاط روشن تاریخ به افتخار بشریت آزادیخواه تبدیل شده است. این جنبش فرهنگ و نگرش جامعه را تغییر داده است. در فرهنگ مسلط و تلقی خود بخودی جامعه وقتی از کارگر و اعتراض کارگری سخن بمیان می آید، اتومات تلاش برای آزادی و رفاه و حرمت تداعی میشود.

حال عده ای، چه بعنوان عضو هیئت مدیره و یا فعال کارگری و غیره به سخنگوی منحط ترین ادبیات مردانه- اسلامی ضد زن بدل شده اند. سندیکای واحد اگر تکلیف خود را با این رژه زن ستیزی و فرهنگ کلاه مخملی و عقب مانده روشن نکند، نه فقط راسا بعنوان یک تشکل تاوان آن را میدهد بلکه جنبش کارگری را هم به عقب میبرد. در این میان اپوزیسیون بورژوائی و ضد زن ایران و مشخصا جمهوری اسلامی میوه این سیاستهای ارتجاعی را خواهد چید. *

۱۵ مارس ۲۰۱۳