بیاد رفقای گردان شوان

این شعر را در اولین سال یاد رفقای گردان شوان در خفقان و سانسور جمهوری اسلامی سرودم بنام (آبنوس حرکتی بود) کە در ماهنامە ( ادبستان ) منتشر گردید . 

آبنوس حرکتی بود
بر جنگل خستە شب
درخت آبنوس عاشق
در دمادم
گهوارە وار دستهای تیغەایی
” اوجی را ”
بر جنگل خستە ، تلنگر زد
و داستانی نە چندان کوتاە آغاز کرد .
***
ناگهان
تپەهای مشرف بە روز را
خطی ز مردان ، اتو کشیدە ، در فرم پیچیدە ، آهنگ نمود
کە در زیر نور مە
انعکاس ، رزم آلاتشان را
بە وضوحی نە چندان آشکار میتوان دید .
***
من برآمادگی آماسیدەای را
در چشمهایت احساس میکنم در دیدن نگاهم
بە تفسیر آن کە شب را رهرو بودەاید .
واز آن دیار کە
تملک عشق را نتوان بر تپەهای سبز جنگل رە گرفت
با ، دشنەها ، نیزەها
و
اقاقیان ، حلقە در حلقە
آغوش گشودن ” اوج آبنوس را ”
و
جنگل ، عشق را تنگ بفشرد .
***
کنون
بر تن خستە جنگل شب
سواری چابک و روشن می تازد .

ابراهیم حیدری . استکهلم . ١۴ / ٣ / ٢٠١٣