مادر در بستر دریا / علی رسولی

“مادر در بستر دریا”

مادر:
نگاه
آفتاب بر فراز امواج
آفتاب بر فراز مقصد
پارو باید زد دخترم
پارو باید زد.

دختر:
راهی ست طولانی
دریا آفتاب را خفه میکند
راهی ست طولانی
مرگ را چه آسانی ست
هزاران آفتاب را کشتند.

مادر:
آفتاب بر فراز امواج
آفتاب بر فراز مقصد
روشنی ست مقصد
آفتاب های کشته آزمون است
پارو باید زد نازکم
پارو باید زد ماهی سیاهم
ریز موج قشنگم.

دختر:
هردم آفتاب می میرید
هر غروب مرگ است
هر غروب خون است
لعنت بر دریای خون
لعنت بر دریای دست بر خنجر.

مادر:
پارو باید زد ریز موج قشنگم
آفتاب نمی میرد
روشنی نمی میرد
آفتاب ها در پیش است
امید ها در پیش است
پارو باید زد نازکم
پارو باید زد ماهی سیاهم
روشنی ست مقصد.

دختر:
ماهی سیاهی غرق در خون
ریز موجی ریگ بر گلو
انسانی در آسانی مرگ
لعنت بر دریای خون
لعنت بر دریای دست بر خنجر.

مادر:
پارو باید زد
سینه ی دریا را باید شکافت
انگشتان باید بر پارو ها خونی شوند
راه باید سرخ گردد
راه خونین به مقصدیست شگفت
به آفتاب باید رسید
پارو باید زد نازکم
پارو باید زد ماهی سیاهم
ریز موج قشنگم.

دختر:
آفتاب ها هست
امید ها هست
راه را باید سرخ کرد
پارو باید زد
لعنت بر دریای خون
لعنت بر دریای دست بر خنجر
ماهی سیاهی خونین
ریز موجی خشمگین
آفتاب ها هست
امید ها هست
به آفتاب باید رسید
ماهی سیاهی خشمگین
ماهی سیاهی خونین
ریز موجی خشمگین
ریز موجی خشمگین.

“علی رسولی”