زندانهای شاه و زندانهای جمهوری اسلامی

من زندانی سیاسی زمان شاه بوده ام. سه بار در دوره دانشجویی زندانی شدم و آخرین بار به ١۵ سال زندان محکوم گردیدم. کمتر از ۴ سال آنرا کشیده بودم که انقلاب ۵٧ صورت گرفت و به همراه بقیه زندانیان سیاسی آزاد شدم. امروز خبر زخمی شدن و زمین گیر شدن خالد حردانی یکی از زندانیان سیاسی شناخته شده جمهوری اسلامی را در اطلاعیه کمیته علیه اعدام خواندم که بعد از زدن و بیهوش کردن و به زور به دادگاه بردنش، در بازگشت به زندان رجایی شهر، یک سگ هار را به جان او انداخته اند تا او را تا حد مرگ زخمی کند.دیروز گزارشی از زندان مخوف تر کهریزک را خواندم که براستی داشتم بالا می آوردم. در آن گزارش از جمله میخواندی که پورامینی یکی از زندانیان سیاسی را در حالی که زیر شکنجه کورش کرده بودند هنوز به شکنجه اش ادامه میدادند و یا در حالی که برخی زندانیان زیر شکنجه لت و پار و زخمی شده بودند آنها را زنده در گونی های سفید مخصوص اجساد میگذاشتند و روانه کامیون اجساد و سردخانه میکردند. و رامین پوراندرجانی پزشک جوانی که این صحنه ها و رفتار وحشیانه مرتضوی و رادان و بقیه درنده خویان اسلامی را به چشم دیده بود و گوشه هایی را به یک کمیسیون خود رژیم شهادت داده بود، قبل از ادامه شهادت دومش، او را سربه نیست کردند و حتی جسدش را هم تحویل خانواده اش ندادند تا نحوه کشته شدنش مخفی بماند.
این صحنه های تکان دهنده و غیرقابل توصیف که تنها گوشه کوچکی از جنایات جمهوری اسلامی است را وقتی با زندانهای رژیم شاه مقایسه میکنیم روشن است تفاوتهای قابل توجهی وجود دارد. و این موضوع تبلیغات زیادی در این جامعه است. این فرصتی است که مختصری به این تفاوتها و بحثهای حول و حوش دو رژیم شاه و جمهوری اسلامی بپردازم.
شخصا ندیدم که در زندانهای حکومت پهلوی صحنه هایی شبیه این موارد که اشاره کردم اتفاق افتاده باشد یا شنیده باشم چنین رفتاری با زندانیان کرده باشند. البته ما زندانیان موارد زیادی کشتن زیر شکنجه توسط ساواک را با اسم و مشخصات قربانیان خبر داشتیم. اما تا آنجا که یادم می آید اغلب زندانیانی بودند که عضو سازمانهای چریکی بوده اند و ساواک میخواست با شکنجه از آنها اعتراف بگیرد تا سرنخی برای دست یابی به بقیه سازمانشان پیدا کند. کشتار و به گلوله بستن زندانیانی نظیر بیژن جزنی و ٩ تن از همرزمانش نیز برای همه شناخته شده است. شکشستن انگشتان و کشیدن ناخن و امثال اینها توسط ساواک هم البته رو شده بود. نمونه های بسیار بیشتری از اعدام و قتل مخالفین و تبعید ومحرومیتهای اجتماعی مخالفین و اینها البته جریان داشت و شاهدان و اسناد آن وجود دارد که اینجا فرصت پرداختن به آنها نیست. کل حکومت شاه یک دیکتاتوری مخوف بود که با همین سرکوبها جامعه را به یک گورستان آریامهری تبدیل کرده بود. صدای مخالف شنیده نمیشد. سالها قبل از آن مواردی از شکنجه های وحشیانه بویژه در زندانهای رضا شاه که شبیه همین کهریزک بود را نیزگزارشها منعکس کرده اند. خود من با اینکه دانشجوی جوانی بودم و عضو هیچ سازمانی نبودم چندین بار زیر شکنجه تا حد بیهوشی رفتم و پاهایم زیر شلاق تکه پاره شده بود و همه ناخنهایم سیاه شد و افتاد. بعد هم به خاطر فعالیتهای اساسا دانشجویی به ١۵ سال زندان محکوم شدم. خیلی از هم بندانم از این بسیار بیشتر شکنجه شده بودند. اما هرچه بود زندانهای رژیم پهلوی دوم از زندانهای جمهوری اسلامی فکر میکنم قابل تحمل تر بود. در سطح جامعه گفته میشد که در زندانهای شاه ١٠٠ هزار زندانی سیاسی نگه داشته میشوند. اما بطور واقعی این تا حد زیادی اغراق آمیز به نظر میرسید. این اواخر یعنی اوایل دهه ۵٠ گفته میشد که حدود ٧ تا ٨ هزار زندانی سیاسی در زندانهای ایران بودند.
بد و بدتر
طی این سی و چند سال که حکومت اسلامی سرکار بوده است، بارها از طیفهای مختلف طرفدار سلطنت شنیده ایم که رژیم شاه از رژیم اسلامی بهتر بود. انقلاب ۵٧ اشتباه بود و شاه نمیبایست سرنگون میشد. الان هم بجای این حکومت باید حکومت سلطنتی (مثلا نوع مشروطه اش) سرکار بیاید. ظاهرا از خیلی جنبه ها این ارزیابی واقعی بنظر میرسد. در زمان شاه بهرحال زندانهای سیاسی از حکومت اسلامی بهتر بود، سنگسار و قصاص و قوانین اسلامی در سطح جامعه پیاده نمیشد، حجاب اجباری نبود، رقص و شادی جرم نبود، و فقر و گرانی هم به این درجه وحشتناک نبود.
فکر میکنم همه مردم ایران قبول میکنند که اوضاع امروز ایران از جنبه های زیادی بدتر از زمان شاه است.
اما..
اما فکر میکنم استدلالاتی از این نوع که به این دلایل باید از حکومت سلطنتی دفاع کرد حقیقتا توهین به شعور و فهم انسان است. تلاش برای سوء استفاده از موقعیت جهنمی ای است که مردم در آن اسیر شده اند. کسی که با این استدلال که زندانهای شاه از زندانهای جمهوری اسلامی بهتر بود و امثال اینها میخواهد مردم را قانع کند که به سلطنت سمپاتی پیدا کنند به همان اندازه گزارش شکنجه های کهریزک حال انسان را بهم میزند. شخصا از این استدلال احساس تهوع و نفرت میکنم. چون بسادگی با این مقایسه ها در همه جا میشود از این یا آن نوع ارتجاع و عقب ماندگی و دیکتاتوری و سرکوب با پناه گرفتن در سایه یک ارتجاع بدتر دفاع کرد. با این استدلال میشود مثلا در افغانستان یک حزب طرفدار جمهوری اسلامی و خمینی و خامنه ای درست کرد و گفت حکومت اسلامی از حکومت طالبان بهتر است و بنابرین مردم بیائید با هم یک حکومت اسلامی نوع خمینی برپا کنیم. میشود از حکومت فاشیسم نوع فرانکوبا پناه گرفتن در سایه نازیسم هیتلری در آلمان دفاع کرد. چرا راه دور برویم؟ میشود از خاتمی و احمدی نژاد و رفسنجانی و دارودسته های حکومتی مشابه به بهانه جنایات خامنه ای و وابستگانش دفاع کرد. همان کاری که اصلاح طلبان حکومتی میکنند. حتی میشود از همین زندانبانان رجایی شهر که سگ هار به جان زندانیان سیاسی می اندازند در سایه جنایات وحشیانه تر کهریزک دفاع کرد. خلاصه میشود از هر جک وجانور و جنایت کاری به بهانه یکی که بدتر بنظر میرسد با یک پز حق بجانب دفاع نمود. مثل اینست که دو قاتل جلوی یک قربانی ایستاده باشند و یکی شان بگوید من راحت تر جانت را میگیرم و بنابر این از من حمایت کن!! میدانم که این نوع استدلال خیلی مسخره به نظر میرسد اما باور کنید دفاع از سلطنت و مشروطه سلطنتی و حکومتهای خودکامه ای نظیر اینها در سایه جنایتهای جمهوری اسلامی، واقعا به همین اندازه مسخره و پوچ و نفرت انگیز است. اینکه کسی به مردم بگوید حکومت را سرنگون کنید و یک حکومت سلطنتی سرکار بیاورید براستی دارد شعور و درک و حرمت مردم را صفر فرض میکند. ممکن است بخشی از مردمی که زیر چنگالهای کثیف جمهوری اسلامی مچاله شده اند و از جنایات پهلوی ها و آن دیکتاتوری مخوف و سرکوبگر که هر صدای مخالفی را بیرحمانه سرکوب میکرد هم چندان خبر نداشته باشند یا آنها را فراموش کرده باشند، امروز بگویند رژیم شاه از حکومت اسلامی بهتر بود و ای کاش انقلاب نمیکردیم، اما این یک ذره به معنای طرفداری از سلطنت نیست. بلکه عکس العملی از سر استیصال است. اما مردم ایران عموما و اکثرا مردمی مستاصل نیستند. سی سال است زن و مرد و پیرو جوان با این حکومت جنگیده اند و تسلیم نشده اند. همین زندانیان سیاسی به این حکومت هار حتی مرخصی دوران زندان را تحمیل کرده اند که زمان شاه کسی خوابش را هم نمیدید. یک نمونه اش صفر قهرمانی بود که به دلیل یک مبارزه ای در سنین نوجوانی ٣٠ سال در زندان بود و یک ساعت هم امکان نفس کشیدن در بیرون زندان را پیدا نکرد. بقیه هم همینطور. جامعه ایران یک جامعه پرالتهاب و جوشان است. سال ٨٨ مردم جمهوری اسلامی را تا آستانه سرنگونی بردند. زندانیان از درون همین زندانهای مخوف علیه کل نظام اسلامی و سران و کارگزارانش با نام و نشان کیفرخواست صادر میکنند. در برابر آخوندها و دسته های عزاداریش جوانان “حسین پارتی” برگزار میکنند. دختران بارها حجابهایشان را دور انداختند و در برابر چشم جانیان عقب مانده اسلامی به رقص و پایکوبی پرداختند و هزار نمونه دیگر. این جامعه مستاصل نیست که بشود آنرا با این مقایسه ها به سیستم شاهان عهد برده داری برگشت داد. این جامعه با برگزاری اول مه ها، هشت مارسها، روز کودک و دفاع از حقوق زنان و غیره و با کیفرخواستهای بسیار مدرن و پیشرو علیه حکومت دارد راه خودرا به سوی یک دنیای آزاد و برابر و مدرن باز میکند که در آن از زندان و شکنجه و سرکوب و ساواک و قوانین اسلامی خبری نباشد.
واقعا سوال من از طرفداران سلطنت اینست که اگر مردم قرار است در مورد سرنوشتشان تصمیم بگیرند چرا باید ساواک و شاه بالای سرخود قرار دهند که مثلا کمتر از جمهوری اسلامی آنها را سرکوب کند؟ چرا نباید خودشان مستقیما کنترل و اداره جامعه را بدست بگیرند و کلا به سرکوب و زندان های سیاسی و اعدام و شکنجه و چپاولگری برای همیشه پایان دهند؟ تازه میشود بسادگی نشان داد که حکومت سلطنتی هم اگر با جوشش و انقلاب و مبارزه هرروزه مردم مواجه شود کمتر از جمهوری اسلامی جنایت نخواهد کرد. بارها حکومت پهلوی این را نشان داده است که آخرینش میدان ژاله تهران بود که تانکها را به جان مردم انداخت و صدها نفر را قتل عام کرد.
حتما پاسخ سلطنت طلبان این است که مردم انتخاب بهتری ندارند. هر رژیمی سرکار بیاورند بالاخره بدرجه ای سرکوب میکند بدرجه ای زندانی و اعدام میکند. بدرجه ای دزدی و چپاول میکند. بنابر این عاقلانه ترین کار اینست که آن یکی که امتحانش را پس داده و بدرجه کمتری از جمهوری اسلامی جنایت کرده را انتخاب کرد. راستش اگر صادقانه و صمیمانه همین را هم میگفتند انسان کمی برایشان احترام قائل بود. یعنی اگر میگفتند هر حکومتی سرکار بیاید سرکوبگر است و حکومتی که ما میگوئیم کمتر آزادی ها را سرکوب میکند. هرحکومتی سرکار بیاید چپاولگر است و اگر ما بیائیم کمتر دزدی و چپاول میکنیم. هر کس سر کار بیاید جنایت کار است و ما اگر بیاییم کمتر جنایت میکنیم، کمتر زندانی سیاسی خواهیم داشت و … . انسان میگفت حداقل اینها صادقانه دارند دیکتاتوری خودشان را با دیکتاتوری اسلامی مقایسه میکنند و حمایت میطلبند. اما برعکس اینها خیلی طلبکارانه باد به غبغب می اندازند که سلطنت مدرن است و محق است و انسانی است و پیشرو است و امثال اینها. و مردمی که علیه سلطنت و شاه و ساواک انقلاب کردند اشتباه کردند و نمی فهمیدند و مستحق هرگونه توهینی هستند. رضا پهلوی که سعی میکند خیلی خودرا نرم و منعطف نشان دهد اخیرا در یک مصاحبه گفته بود “خیلی از انقلابیون سابق میگویند ای کاش پدر شما ما را اعدام کرده بود” (نقل به معنی) یعنی این جناب دارد در روز روشن از اعدامهای حکومت پدرش دفاع میکند و ظاهرا خیلی مدرن و انسان دوست و مردمی هم هست. فرح پهلوی که سعی میکرد خود را خارج از سیاست تعریف کند اخیرا در یک مصاحبه جامعه زمان شاه را یک جامعه بسیار آزاد و مدرن و مرفه توصیف کرده است که مردم اشتباها علیه اش انقلاب کردند. انگار نه انگار که ساواکی وجود داشت، خفقانی وجود داشت، جنایتهای عظیمی علیه مردم صورت گرفته بود و میلونها بیکار در آن جامعه وجود داشتند. انقلاب از حاشیه نشینهای فقیر تهران شروع شد و یک خانواده هزار فامیل داشتند میدزدیدند و کوچکترین صدای مخالف را بیرحمانه سرکوب میکردند.
بهرحال طرفداران سلطنت و ساواک میتوانند فکر کنند که هرحکومتی سرکار بیاید گویا مثل خود آنها و جمهوری اسلامی سرکوبگر و دزد و چپاولگر است. اما مردم ایران زن و مرد و پیرو جوان در همین دوره سیاه کنونی با دفاع تا پای جانشان از آزادی بیان و برابری زن و مرد و حقوق کودکان و رفاه و برابری برای همه و امثال اینها دارند پایه های جامعه ای را میریزند که تمام طرفداران نظام های سرکوبگر را انگشت بدهان کند. جامعه ای که در آن دیگر آزادی بیان، آزادی انتقاد از همه مقامات و رفاه برای همه فرض و قانون اصلی و اساسی است. و داستان زندانهای سیاسی نوع پهلوی و نوع جمهوری اسلامی و ساواک و سگهای هار و این ونوع وحشی گریها بعنوان نمونه های توحش و عقب ماندگی دوره های سیاه تاریخ به اسناد کهن خواهد پیوست. ٧ مارس ٢٠١٣*