زن شدم / م.شکیب

“ما زن زاده نمی شویم، بلکه زن می شویم.” …………..سیمون دوبوار
انسان،
زمانی که متولد می شود،
هیچ است.
هنوز،
موجودی است از طبیعت،
که آلوده ی فرهنگ متعفن نظامهای حاکم نشده…..
فرهنگی که با نظمِ غیر انسانی خود،
انسان را آن می کند که همان نظم برای اش تعریف کرده است ……………..
……………………………………………………….
زن شدم! ……………………..
در تاریکی یک روز
یک روز نحس
از بون مادری برون آمدم
که خود به جبر داده های محیطش
و مصلحت زندگیش
پذیرای من گردید……………………
در یک روز سرد
که حتی خود خدا
به زیر کرسی گرم جنتش
کپیده بود
در حرارتی پاینده و
مطبوع
منشعب ز دوزخ شیطان
پا به روشنایی نمودم
به گوش نحیف من
و با نفسی آلوده به میکروب
زتلخی خنده مادر و نگاه نگران پدر
یکی نعره زنان
اذان را زگوش دل
به ذهنم فرو کوبیدن!!
چرک و قی آن را سالها نگه داشتم
و
اینگونه بود که نامم به زمره زنان به ثبت رسید!
اینگونه بود که در حوض خانه آبکشی میشد
هر آنچه بر تن من زیبا می نمود ممنوعه شد
که حتی نگاه ناگزیرم
به هر جسمی
کراهت داشت
چرا که مقدسات وخدایشان
هردم
بی ترحمی حتی چند
لگد کوب سم نا آگاهی و خرافات بود!
پس بی سبب نبود
که منِ را ضعیفه خطاب کردند!
اما نیاز من
نه ریزه خواری محبت و نان
بل انبارش جانم و حرمت انسانیم بود
از هر آنچه زندگیش خوانند
من نیز
تنها به عشق مادرم
تنها به عشق آن نگاه التماس آلودش
نگاه همیشه مضطرب!
که رو به کعبه ایمانش می گذاشت
مکعبی که منطق خون و
شمشیر همیشه برهنه را
به سرزمین میلیونها انسان
حقنه کرده بودند!
زان روز دریافتم
بی آنکه تمامی باور و نیازم را برآورده سازم
تا بی نهایت
باید برده جنسیت باشم………..
اما یک سئوال برایم انگیزه شد؟
که
میتوان مستقیمِ مَعابد و قاداتِ هر آنچه دین و قانون و سنت خوانند
خدا و بارگاه و قوانینش را
به لجن کشید و مبارزه کرد
میتوان پیام آوران مزدورش را نیز
با تمامی انصار
به قعر لجنزار تاریخ سپرد
و نظم آزادگی و شادی را بر افروخت
آری
بی شک می توان چنین شود!
م شکیب
مارس ۲۰۱۳