اتفاقی مستقیما مربوط به طبقه کارگر …”باز هم می آموزیم”

“اسالو به جنبش سبز پیوست”. این خبری بود که این روزها در مدیای چپ و راست بویژه در میان اپوزیسیون برجسته گشته  و با عکس العمل های متفاوت روبرو شده است. هر کس از زاویه دید و یا منافع  جنبش خود سبز شدن اسالو را تعبیر و تفسیر می کند.

اجازه بدهید از زاویه جنبش و منفعت طبقاتی به این پدیده کاملا و مستقیما مربوط به طبقه کارگر نگاه کنیم.

 

اسالو، رهبر عملی کارگران شرک واحد

اسالو، در جنبش کارگری بعنوان یک رهبر و فعال جنبش و سازمانده و آژیتاتور و کسی که در مقابل رژیم ضد کارگری و تا دندان مسلح، ایستاد، مقاومت کرد و زندان رفت و تسلیم نشد…، شناخته شده است. او تا اخرین لحظات حضور در ایران، در هیات مدیره سندیکای شرکت واحد از سندیکا و منافع کارگران عضو سندیکا و از فعالیت سندیکایی و گسترش سندیکاها در ایران دفاع کرد. این فعالیتهای او و همکارانش در هیات مدیره و دیگر اعضای سندیکای شرکت واحد، یک الگوی مثبت و ماندنی در جنبش کارگری ایران است. به این اعتبار اسالو نمونه مثبتی از رهبری جنبش سندیکایی در ایران محسوب می شود و این از افتخارات گذشته این رهبر کارگری است و هر گونه چشم پوشی ویا انکار این موقعیت، نه تنها  منصفانه نیست، بلکه مضر بحال رهبران و فعالین کارگری کنونی و آتی است. اگر اسالو قبل از فرار، توسط رژیم بلایی سرش می امد اکنون قهرمان و جاوادنه بود. خوشبختانه  این اتفاق نیفتاد.

با خروج اسالو از ایران، هیات مدیره ی سندیکای شرکت واحد، حکم اخراج او را صادر کرد. اخراج او تحت تاثیر فشارهای ناسالم پشت این تصمیم و لحن نادرست واحکام دلبخواهی در اطلاعیه ی هیات مدیره، از جانب جریانات و گرایش معین و اشخاصی بدرست مورد انتقاد قرار گرفت. هیات مدیره سندیکای شرکت واحد بدون حتی یک اشاره کوچک به زحمات و تاثیرات و نقش اسالو در سندیکا و در رهبری ان، او را نه اخراج بلکه طرد نمود و حتی خواستار تحریم او از جانب تشکلهای کارگری بین المللی شد!

علاوه برن آن و  آن و از طرف دیگر،  فرصت طلبان چپ ونامربوط به طبقه کارگر از این فرصت برای حمله به اسالو استفاده کرده و عملا عقبماندگی پشت اخراج او را به بهانه  دفاع از “رهبری جمعی” و “دمکراسی” تایید و تقدیس نمودند.

 نمونه اخیر در سندیکای شرکت واحد نشان داد که مردسالاری و ضدیت بازن بجای رفاقت کارگری (زن ومرد)، چه عفونتی است که وقتی سرباز می کند، نمونه ی منصور حیات غیبی از ان بیرون می زند. وبلاگ حیات غیبی خصلت نمای این سنت و فرهنگ و اخلاقیات  پوسیده،  عقبمانده، ضد کارگری و ضد زن است.

این سنت و فرهنگ متاسفانه تا کنون از جانب هیات مدیره سندیکا با سکوت برگزار شده است. کارگران عضو سندیکای شرکت واحد حق دارند به همین دلیل خواهان عزل و طرد این سنت و گرایش از رهبری سندیکا که مایه شرم زنان و مردان کارگر است، شوند.

 هیات مدیره سندیکا چه می گوید؟ آیا شریک این فرهنگ و اخلاقیات عقبمانده شده و صاحب یا صاحبان آن را در صفوف رهبری سندیکا تحمل می کند؟ این سوال جدی، پاسخ هیات مدیره را  همراه با احساس مسوولیت می طلبد. عبور از این دوران در حیات سندیکای شرکت واحد، به صراحت و شفاقیت فکر و سیاست و سنت کارگری در برخورد به اتفاقات درون سندیکا و پاسخ درست به آن نیاز دارد و این  رمز و شرط حفظ و پیشروی سندیکا است. این وظیفه بردوش اعضای پیشرو سندیکا و بویژه اعضای هیات مدیره قرار گرفته است که با هرگونه سنت و گرایش غیر کارگری مرزبندی کرده و صفوف کارگران را تنهاو تنها برای منافع مشترک و طبقاتیشان فشرده و مستحکم کنند.

 

 اسانلو در موقعیت جدید

اسالو درخارج کشور رسما به جنبش سبز پیوست. این اتفاقی بود می توانست نیفتد. اسالو می توانست استقلال کارگری اش را حفظ کند. می توانست سخنگوی تمایلات و آرزوها و خواستهای ولو رفاهی کارگران ایران و بخصوص سندیکای شرکت واحد باشد…

اما این انتخاب اسالو قابل پیش بینی بود. ما زمانی که اسالو در ایران بود و بعنوان یک رهبر کارگری فعالیت می کرد، با گرایش سیاسی و فکری اش آشنا بودیم. ما گرایش سندیکالیستی او را مانند گرایشات گوناگون دیگر درون جنبش کارگری از دوم خرداد و سبز تا پوپولیسم و کمونیسم بورژوایی و ملی و تا کمونیسم کارگران می شناختیم.

آشکار بود که رهبری سندیکای شرکت واحد در دوران دوم خرداد و جنبش سبز با این جنبش سیاسی بورژوایی مرزبندی جدی و قاطعی نداشت و استقلال سیاسی – طبقاتی کارگران را نمایندگی نکرد. این زمانی بود که هم اسالو و هم دیگر همکارانش در رهبری سندیکا قرار داشتند. ما از مباحث و یا مخالفت و موافقتهای درون هیات مدیره در این باره با خبر نیستیم. اما مخالفت جدی علنی ای با جنبش اصلاحات از اول تا آخر شنیده نشد.

اما پیوستن رسمی وعملی اسانلو به جنبش سبز اتفاق مهم و خارق العاده ای در جنبش کارگری نیست. این اولین بار نیست و آخرین بار هم نخواهد بود که رهبران کارگری منافع مستقل و واقعی طبقه خود را گم کرده و این منافع را در درون جناح هایی از بورژوازی جستجو می کنند. سیاست بورژوایی در درون طبقه کارگر به قدمت جنبش اجتماعی طبقه و به قدمت کمونیسم درون طبقه کا رگر است. بویژه در سده اخیر گرایش بورژوایی درون طبقه کارگر بین المللی دست بالا را داشته است. سندیکالیسم در جنبش کارگری جهانی این نقش را در درون طبقه کارگر بازی کرده است. سندیکالیسم درایران استثنا نیست.

اسالو به اعتراف خودش و به  اعتبار انتخاب اخیرش، یک سندیکالیست است. او تا زمانی که دستش به طبقه خودش بند بود و احساس قدرت می کرد، ازمنافع کارگران ولو منافع کوتاه مدت و محدود رفرمیستی دفاع می کرد. تلاش برای تامین رفرم و بهبودی در شرایط کار و زندگی کارگران امر دایمی فعالین و رهبران کارگران است. بورژوازی در مقاطعی مثل امروز دوره جنبش سبز چنین وانمود می کند که خواهان این بهبود است. اما درحقیقت، بورژوازی با وعده رفرم واصلاحات، طبقه کارگر را سیاهی لشکر خود می خواهد. رای کارگران را برای کسب کرسی های پارلمان و دولت می خواهد. و این را تجربه یکصد سال اخیر سوسیال دمکراسی و دمکراسی بورژوایی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری نشان داده است. درایران هم همینطور است. نه تنها جنبش سبز رای کارگران را می خواهد، جناح احمدی نژاد هم که دولت را اکنون در اختیار دارد، برای دور بعدی کسب قدرت جناحی اش روی طبقه کارگر و مردم زحمتکش سرمایه گذاری کرده و می کند. او هم وعده رفاه و یارانه نقدی و غیره می دهد…

اسالو رهبر کارگری ای که زمانی می گفت، ما انقلاب کردیم که خوشبخت زندگی کنیم، اکنون خوشبختی طبقه کارگر را در کنار و توسط جنبش بورژوایی سبز جستجو می کند. و  این نه از تصمیم اسالو به خیانت به طبقه اش در آمده و نه کافر و مرتد شده است. اسانلو مانند خیل وسیعی از رهبران جنبش سندیکالیستی در جهان و از جمله در ایران، منافع طبقه کارگر را در کنار بخشی از بورژوازی تامین شده می پندارد.

آیا اسالو می تواند بخشی از کارگران را زیر پرچم جنبش سبزبکشاند؟ تجارب تا کنونی نشان داده است که طبقه کارگر و بویژه فعالین کارگری توجه و علاقه ای به جنبش اصلاحات نشان نداده اند. سیاست و رویکرد این جنبش بورژوایی هم که اساسا جایی برای کارگران در آن وجود ندارد، به این مساله کمک کرده است. رهبری جنبش سبز بعنوان بخشی و جناحی از خود جمهوری اسلامی در همه این سالها و در حاکمیت آن، برای طبقه کارگر معرفه است. بنا بر این تصور اینکه اسالو یا هر فعال و رهبر کارگری تا به امروز،  بتواند کارگران را به زیر پرچم این بخش بورژوازی ایران بکشاند، بسیار بعید و دشوار است. این  توهمی است که اسالو را از پایگاه طبقاتی اش به درون خانواده بورژوازی پرتاب کرده است.

جنبش سبز جنبشی سوخته و به حاشیه سیاست در ایران افتاده است. اسالو هم در نتیجه اقدام اخیرش خودرا از متن جنبش کارگران به حاشیه انداخته است. او در راس ستاد کارگری جنبش سبز، نه می تواند به خود کمک کند و نه به نجات جنازه نیمه جان جنبش سبز. دیگر دیر شده است.

 و راه دیگر جلوگیری از کشانده شدن کارگران به زیر پرچم بورژوازی وجناح هایش،  این است که فعالین و رهبران عملی و محلی طبقه و بویژه کارگران سوسیالیست و کمونیست هر گونه تمهیدات بورژوازی در این جهت را خنثی کنند. این کار مددی ها در هیات مدیره سندیکای شرکت واحد، رضا رخشان ها و دیگر فعالین کارگری و رهبران تشکلهای موجود است. با شیطان سازی از اسالو که گویا یک تنه طبقه کارگر را به عقبگرد می کشاند، نمیتوان طبقه را از مضرات گرایشات غیرکارگری مصون نگه داشت. اسالو به عنصر سوخته ای تبدیل شده و از این بابت به ضرر جنبش کارگران است.

 اما جنبش طبقه کارگر هیچگاه درمقابل گرایشات غیرکارگری واکسینه نیست. یک قرن است طبقه کارگر با انواع گرایشات بورژوایی از جمله سندیکالیسم در درون خود دست به گریبان است. تا زمانی که دست این گرایشات فکری و سیاسی و عملی از یقه طبقه کارگر کنده و کوتاه نشود،  پیشروی و پیروزی محسوس جنبش کارگری و مبارزه طبقاتی کارگران علیه بورژوازی ( با همه جناح هایش و همه نهادهای فکری و سیاسی و نظامی اش) امکان پذیر نیست.

 

نقد کارگری؟!

نقد رضا رخشان از انتخابی که اسالو کرده است، خصلت نما است. اینگونه نقدها، راه را برای منتقدین و مخالفین تا کنونی اسالو و به اصطلاح طرفداران “رهبری جمعی” و “دمکراسی” در میان چپ نامربوط به طبقه کارگر، باز کرده و کارگران را از یک نقد کارگری و آموختن از یک تجربه دیگر، محروم خواهد کرد.  رضا رخشان علیرغم هر درجه پایبندی به استقلال طبقه کارگر، اما نقدی اخلاقی و سطحی از موقعیت اسالو به مثابه یکی از رهبران جنبش سندیکایی در ایران  کرده است.

از نظر او، “سبز” شدن  اسالو یعنی، خیانت کرده، یعنی خودش را فروخته،  کارگر را فروخته، کافر و مرتد شده و الی آخر…

اما درواقع  اسالو نه خود را فروخته و نه کافر و مرتد شده است. اسالو دنبال متحدین گرایش خود در میان بخشی از بورژوازی رفته است. تا شاید از این راه خیری به کارگران برساند. تا شاید از این راه سندیکای مورد علاقه اش را که بخاطرش کتک خورده و زندان رفته و شکنجه شده است، حفظ کند…

افق و آرمان اسالوی سندیکالیست دورتر و وسیع تر از سندیکالیست های اروپایی نیست. سندیکالیست اروپایی هم خائن و ضد کارگر نیست. وقتی در قدرت است هم کارگر را احتمالا سرکوب نمی کند، اما طبقه کارگر را مادام العمر در چهارچوب نظام سرمایه داری و کار و بردگی مزدی و مبارزه فرسایشی و دایمی برای دستمزدی بیشتر و نانی اضافه تر در سفره خانواده کارگران …، نگه می دارد. و این دوستی خاله خرسه نسبت به طبقه کارگر است.

نقد رضا رخشان برای طبقه کارگر آموزنده نیست. نقدی جنبشی و پایه ای نیست. کارگران از این نقد می آموزند که : اسالو آمال و آروزهای طبقه را مفت فروخته است. او خود را فروخته است. اخلاق و شرافت کارگری اش را باخته است. پادو امیر حسین جهانشاهی شده است. شاخه کارگری یک جنبش ضدکارگری شده است و  به دیار کعبه آمالش در غرب پیوسته و خوش می گذراند…

من از رضا رخشان دوستانه می پرسم، کلاهش را قاضی کند که، این نقد به کارگران ایران چه می آموزد؟ ابراز تنفر و عصبانیت و یا تحقیر کسی که تاچند هفته پیش، همرزم سابقت بوده، چه نتیجه ای بدست می دهد؟  شخصیت شکنی، تحقیر و اهانت و شخصی کردن مسایل مهم جنبشی و سیاست و گرایشات گوناگون، در سنت کارگری نیست. رضا رخشان بعنوان یکی از رهبران و فعالین کارگری که وظیفه خود را باز نگه داشتن چشم و گوش کارگران به تحولات و کار آگاهگرانه، می داند، باید جنبش های گوناگون اجتماعی را برسمیت شناخته، جایگاه واقعی شان را تعریف و منافع جنبش طبقاتی کارگران را از این زاویه نمایندگی کند. ترور شخصیت مخالفین سیاسی،  سنت چپ غیرکارگری است که در این کار استاد است. ازجمله، کسی که در مقابل رضا رخشان از اسالو دفاع می کند، ایشان هم با دست بردن در انبان همان سنت، اول باید رضا رخشان را احمدی نژادی بنامد تا تفاوت ناگفته جنبش سبز با پوپولیسم احمدی نژاد را به نفع جنبش سبز فیصله دهد. گویا رفتن پشت جنبش سبز، کارگری است و پوپولیست نامیدن احمدی نژاد، ضد کارگری!. یا اگر بگویی بخشی از کارگران و زحمتکشان فقیر و تنگدست به احمدی نژاد رای دادند به قبای جنبش سبز بر می خورد و از شما آمار می خواهند.  چرا که ایشان معتقدند همه رای ها مال سبزها بوده و احمدی نژادی ها آن را دزدیده اند. معلوم نیست خودشان این آمار را از کجا در آورده اند.

جریانی که به خودش حق می دهد به جناحی از بورژوازی در مقابل جناح دیگر به صرف اپوزیسیون بودن، بپیوندد، نمی تواند به خود اجازه دهد فعالین و رهبران کارگران را به احمدی نژادی بودن متهم کند.  رهبران کارگری که سیاستهای احمدی نژاد را بورژوایی و او را نماینده و مدافع منافع  طبقات دارا و سرمایه داران در ایران  می دانند.

رهبران جنبش سبز و طبقه متوسط و شکم سیر، که در قاموس شان کارگرعددی بحساب نمی آمد، بناگاه متوجه شده اند که بازی را به طرف باخته و ایشان با سیاستهای پوپولیستی شان گرسنگان و پابرهنه را با خود برده است. در نتیجه اکنون جناح کارگری و تبلیغات کارگری سازمان می دهد. رقابت جناح سبز و جناح احمدی نژاد برای گرفتن رای کارگران و مردم زحمتکش از این زاویه است. کسانی که جنبش سبز را تقدیس کردند،  “احمدی نژاد بد است” شعارشان بود. در نتیجه اگر بگویید احمدی نژاد با سیاست یارانه نقدی رای گرسنگان جامعه را که بخشی از کارگران و خانواده هایشان را در بر می گیرد، با خود برده است، کفر است. از نظر این ها ایرادی نیست اگر کارگران پشت موسوی می رفتند یا بروند. چرا که اگر موسوی سر کار می آمد، برای  افق چپ حاشیه ای گشایشی بود!

خلاصه کنم. اگر قرار است از تجربه اسالو و دیگر سندیکالیستهای یکصد سال اخیر درس گرفت این است که، اسالو همچون همه سندیکالیستهای جهان، رفرمیست و سندیکالیست بوده است. او هیچوقت خود را سوسیالیست و حتی چپ معرفی نکرد. او به کسی دروغ نگفته و به کسی هم خیانت نکرده است. بحث بر سر افراد و نیات خیر یا شرشان نیست. بحث بر سرجنبشهای اجتماعی و سیاسی و فکری است. جنبش سندیکالیستی جنبشی برای رفرم است. در نتیجه تمام افق و آرمانش رفرم و بهبودی در سطح معیشت است. تا زمانی که جنبش سوسیالیستی، رهبری این رفرم را برعهده نگرفته است، این جنبش همچنان به راه خود ادامه می دهد و از هر سیاست و تاکتیکی از جمله دنباله روی از جناحی از بورژوازی و یا پیوستن به احزاب بورژوایی که از کارگر اسم می برند، ابایی ندارد.

با وجود این و تا زمانی که جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر پا به میدان نگذاشته است، ساختن یک سندیکا و تشکل صنفی کارگری، بخصوص در شرایط ایران و تحمیل ان به رژیم خود یک دستاورد است. سرنوشت بعدی این نوع تشکل ها را جنبشها و گرایشهای درون طبقه تعیین می کنند. آنها است تعیین می کنند که سندیکاها و تشکلهای صنفی را به کدام سو می برند. سندیکا ساختن در ایران می تواند پروژه کارگران سوسیالیست باشد و به سنت سندیکالیستی در نغلطد. این کاری شدنی است. سندیکا با سندیکالیسم الزاما یکی نیست. نهایتا جنبش سوسیالیستی طبقه است که کارگران را به مرکز و منشا قدرتشان در مراکز صنعتی و محلهای کار و زندگی متکی می کند، به مجامع عمومی،  هیاتهای نمایندگی منتخب مجامع عمومی کارگری ونهایتا شوراهای کارگری متکی می کند.

در غیاب جنبش طبقاتی و سوسیالیستی کارگران، تسلیم طبقبه کارگر و تبدیل کردنش به نیروی ذخیره و دنباله رو و سیاهی لشکر این و آن جناح و جنبش بورژوایی مانند سبز و سیاه و غیره، همواره ممکن و قابل انتظار است.

طبقه کارگر بدون جنبش سوسیالیستی و کمونیستی درون خودش، نمی تواند در مقابل جنبش ها و گرایشات بورژوایی که در درون طبقه کارگر نفوذ کرده و وجود دارند و راه حل خود را به طبقه کارگر تحمیل می کنند، استقلال طبقاتی اش را تامین و حفظ کند. با شعار زنده باد استقلال، طبقه کارگر مستقل نمی شود. مگر این که  کارگران سوسیالیست و کمونیست بدوا صفوف خود را متحد کنند، کمیته های کمونیستی کارگران صرفنظر از این و آن گرایش معین و صرفا حول منافع مستقل طبقه کارگر ایجاد شوند، اتحاد وتشکل کارگران را در دستور کار خود بگذارند و نطفه های تحزب کمونیستی طبقه کارگر را ایجاد کنند.

مظفر محمدی

۱۶ اسفند ۹۱(۶ مارس ۲۰۱۳)