مرحله جدید حمله به فعالین کارگری ( برخورد به مقالات آقایان امیر پیام ، ایرج فرزاد و…)

در مرحله جدید حمله به سندیکای شرکت واحد و هیئت مدیره اش، مخالفین اطلاعیه به این امر واقف شده اند که با مخالفت و حمله مستقیم به سندیکا نمی توانند کاری را بپیش ببرند و در امر عقب نشاندن سندیکا و “تصحیح تصمیم گیری هیئت مدیره” شکست خورده اند. اکنون دست به حمله به متحدان، دوستان و فعالین کارگری زده اند که حامیان تشکل های کارگری از جمله سندیکای شرکت واحد، کمیته هماهنگی وسایر تشکل های کارگری هستند. آنها تصمیم دارند با ایزوله کردن و حذف این فعالین کارگری، سندیکای شرکت واحد را تضعیف کرده و از این طریق برای پیش بردن خواستهای فرصت طلبانه خود راه را باز بنمایند. این در واقع ضد کارگران که خود را نماینده جنبش کارگری می نامند با استفاده از ابزارهایی که با گرایش فکری و خواست هایشان مطابقت دارد، یعنی فحاشی، تحریف، دروغ و ریا سعی دارند با حمله به فعالین کارگری خود را به جنبش کارگری قالب کنند.

برای روشن شدن این موضوع اول به مقاله آقای امیر پیام با عنوان “مجادله ای از دو قطب ارتجاعی ( در حاشیه تحولات سندیکای کارگران شرکت واحد)”۱ و در ادامه به سری یادداشت های آقای ایرج فرزاد می پردازم.

آقای امیر پیام در اول مقاله با دست و دلبازی تمام به درگیری های آشتی ناپذیر آقای قراگزلو و مهدی کوهستانی و مسئله مورد درگیریشان یعنی جنبش کارگری می پردازد. ایشان سعی می کنند خیلی از بالا و با پز روشنفکری به قضیه برخورد کنند. آقای امیر پیام با زرنگی خود را وسط دعوا انداخته شروع به کوبیدن هر دو طرف کرده اند، از آنجا که این بحث دو قطبی است، آن کس که خود را وسط این دعوا انداخته و برای خودش این وسط نرخ تعیین می کند، بقول پدرم بقال سرکوچه است که می خواهد با زرنگی جنس های بنجل خود را آب کند. ایشان در شروع مجادله به آقای مهدی کوهستانی می پردازند و بجای افشاگری، معلوم نیست چرا این مهره معلوم الحال سوخته را تجزیه تحلیل و نقد تئوریک می نمایند. در عوض اینکه مشخصا از ماموریتی که آقای مهدی کوهستانی در جنبش کارگری داشت بگویند، سعی می کند خیلی تئوریک وارد قضیه شود، در صورتی که خطر اصلی این مهره سوخته درجایگاه تحلیلی طبقاتی ایشان نیست، بلکه در ماموریتی که از طرف اربابانش در جنبش کارگری داشته و اقدامات و ارتباطات ایشان است، واگرنه همگی با افکار و وابستگی های آقای مهدی کوهستانی و جایگاه طبقاتی ایشان آشنا هستند. آقای پیام به جای پرداختن مشخص به اینکه چطور و از چه راه هایی مهدی کوهستانی برای جنبش کارگری زیان آور بوده، خیلی شیک به تحلیل طبقاتی ایشان پرداخته و از این طریق حیله گرانه قصد اثبات خود را دارند! و در واقع با خودداری از حمله واقعی خواسته اند راه های عملی آقای مهدی کوهستانی را (برای خود و یا کسانی دیگر) از زیر ضرب پیشروان کارگری خارج کنند. خدا را چه دیدید شاید روزی در جایگاه آقای کوهستانی یک جایی هم برای ایشان خالی باشد، بخاطر همین هم نمی بایست به راهکردهای عملی آقای کوهستانی حمله ای بشود.

در ادامه آقای امیر پیام می خواهند با نقد سیاست ضد امپریالیستی آقای قراگوزلو تمام فحش هایی که به ایشان داده اند و تحریف های خود را توجیه تئوریک کرده و خود را محق جلوه بدهند، این گونه برخورد ها را می توان همه چیز نامید الا نقد علمی و پرولتری!

آقای امیر پیام سرمایه داری ایران را “سرمایه داری اسلامی و ملی ایرانی” می دانند و هر کسی را هم که اعتقادی به سرمایه داری ملی اسلامی ایرانی نداشته باشد و سرمایه داری ایران را جزئی از سرمایه جهانی بداند، اتوماتیک وابسته به رژیم می داند. ایشان با آسمان ریسمان به هم بافتن می خواهند ادعای خود را ثابت کنند که “هر کس اعتقادی به سرمایه داری ملی تافته جدا بافته شده از سرمایه داری جهانی ندارد، دیگر نمی تواند برای مطالبات آنی و فوری کارگری مبارزه کرده و خانه کارگری می شود و آخر عاقبتش هم همراهی با جمهوری اسلامیست و جنبش کارگری را به انحلال و اضمحلال می کشد.” آقای امیر پیام با همه درایت شان از اینکه دو تا حزب الهی پشمالو در خیابان ها پرچم امریکا را به آتش می کشند و شعار مرگ بر آمریکا سر می دهند، باورشان شده است که جمهوری اسلامی واقعا ضد امپریالیست است. ایشان خیلی کاریکاتوری، جهانی شدن سرمایه را و امپریالیست را مساوی با آمریکا قمداد می کنند ودیگر اینکه در دنیایی که حتی قبایل امازون از دسترس سرمایه جهانی در امان نمانده اند و سرمایه جهانی به جنگل های دور افتاده هم نفوذ کرده است، ایشان لابد سرمایه داری ملی ایرانی اسلامی را در روی کره ماه فرض کرده اند، می بخشید فراموش کردم که حتی ماه هم از دسترسی سرمایه داری جهانی در امان نمانده است. آقای امیر پیام یا نسبت به سرمایه داری ایران متوهم هستند یا اینکه بصرفشان است تا واقعیات را از نظر دور داشته و آن را طوری دیگر جلوه بدهند. ایشان اینکه رژیم ایران با تمام توان در رقابت های منطقه ای و جهانی خواهان سهم اساسی است و خواهان این است که در این شرایط بحران جهانی سرمایه از طرف سرمایه داران بزرگتر زیر گرفته نشود را با ضد امپریالیست بودن عوضی گرفته اند. آیا از اینکه رژیم ایران برای کسب جایگاه و نقشی محوری در این نظام جهانی دست و پا می زند می تواند این نتیجه را گرفت که ایران ضد این نظام جهانی یعنی ضد امپریالیست است!؟ آقای امیر پیام در نتیجه این شیوه نگرش طبقه کارگر ایران و جهان را در مبارزاتشان بر علیه سرمایه داری خلع سلاح می کند. از طرف دیگر ایشان صف متحد طبقه کارگر جهانی را هم زیر سوال برده اند و بر این نظر هستند که هر کس ضد امپریالیست شد پس می بایست جمهوری اسلامی را مراعات کند، از طرف دیگر تمام اتحادیه های راست و زردی که بر این باورند “بخاطر مبارزه با آمریکا نمی بایست با رژیم جمهوری اسلامی مقابله کرد!” را با این برخورد شان توجیه تئوریک کرده اند.

دیگر اینکه آقای امیر پیام “سیاست تشنج زدایی” از سیاست خارجی ایران را به باد انتقاد گرفته اند. ایشان از اینکه کسی مخالف جنگ و حمله اسرائیل یا امریکا به ایران باشد شاکی هستند!؟ از ایشان باید پرسید چه مشکلی دارید با اینکه برای تغییر وضعیت در جامعه، به جای خواست دخالتگری امریکا و سازمان هایش در ایران و یا تحریکهای جنگ طلبانه، خواهان رشد جنبش کارگری و تشکل یابی کارگری بود تا هر تغییر و تحولی از پایین صورت بگیرد. مشکل ایشان با تشنج زدایی درسیاست خارجی ایران چیست؟ بنابر انتقاد ایشان از “خواست سیاست تشنج زدایی از سیاست خارجی ایران” اینکه دائما رژیم ایران کشورهای منطقه را تحریک به جنگ افروزی می کند از نظرشان سیاست درست و قابل حمایتی به حساب می اید! ایشان از طبقه کارگر و توده های ناراضی و تشکل های توده ای دست شسته و برای تغییر رژیم دست به دامن تشنج و حمله نظامی می شوند، به همین دلیل تشنج زدایی در سیاست خارجی را به نفع رژیم سرمایه جمهوری اسلامی قلمداد می کنند و برای پنهان کردن نظر واقعی خود می گویند ” طبیعتا اولین شرط چنین تلاشی (تشنج زدایی) پذیرش جمهوری اسلامی به عنوان حاکمیت مشروع در ایران و تلاش برای حفظ و تحکیم و تقویت آن است. ” یعنی هر چه امکان تشنج و جنگ موجود باشد، به نفع آقای امیر پیام  است.  اما در شرایط تشنج و جنگ این تنها طبقه سرمایه دار است که سود خواهد برد، شما که ادعا یتان سر به فلک می رسد این را بهتر از هر کس می دانید و آگاهانه پشت موضع کنونی خود ایستاده اید؟! واگر نه خواست تشنج زدایی در سیاست خارجی ایران چه ربطی به پذیرش جمهوری اسلامی دارد! جمهوری اسلامی خود سردسته تحریک به جنگ افروزی و تشنج در منطقه است. به هر حال شما می بایست با این سیاست تشنج طلبی تان تصمیم خود را بگیرید که آیا موافق با سیاست جنگ طلبانه جمهوری اسلامی هستید یا با سیاست حمله نظامی امریکا و… به ایران موافقت دارید. فعالین کارگری مخالف تشنج و موافق پیشروی جنبش کارگری هستند. ایشان در آخر مقاله با طرح شعارهایی که تنها برای پنهان کردن خواست اصلی شان است، تلویحا به آگاهانه بودن این موضع خود اذعان داشته اند.                      در قسمت دوم مقاله از درد و ناراحتی خود که چرا آقای قراگوزلو و آقای رضا شهابی ملاقات داشته اند سخن می گوید که بیشتر حالت هذیان گویی دارد. بعد هم چند سطری را به این اختصاص می دهند که ثابت بکنند جمهوری اسلامی چیزی جز گسترش و تعمیق و تداوم فقر و بی حقوقی برای طبقه به ارمغان نمی آورد. از کرامات شیخ ما چه عجب پنجه را باز کرد و گفت یک وجب، این را که اکنون آقای امیر پیام در چندین سطر توضیح می دهند، بابا بزرگ بی سوادم هم از همان شروع شکست انقلاب فهمیده بود که می گفت جیب ملاها تا پایین ابایشان گود است و سوراخ هم ندارد، اینها تا مردم را خانه خراب نکنند و به روز سیاه ننشانند، دست بردار نیستند.

 آقای امیر پیام در مقابل سوال ” میان امپریالیسم و دولت های استبدادی و ارتجاعی کدام را انتخاب می کنید” در تله افتاده و برافروخته می شوند، دلیلش تنها می تواند موضعی باشد که نمی خواهند شفاف بازگویش بکنند وگرنه یک فعال کارگری که خود را جزئی از جنبش کارگری می داند، در دام اینگونه تله ها نمی افتد و برایش پاسخ به این سوال خیلی روشن و بی دغدغه است: پیش بسوی ایجاد تشکل های کارگری برای تغییرات کلان سیاسی و اقتصادی.  تنها کسانی مانند آقای امیر پیام هستند که در مقابل این سوال برافروخته می شوند، چرا که ایشان سرمایه داری ایران را مستقل و ملی می دانند.

در جایی دیگر به پیوست همین حملات آقای ایرج فرزاد چهار یاداشت روزانه خود را به چاپ رسانده اند از قرار ” در نکوهش توجیه” کارگری” ترور شخصیت” در تاریخ ۲۹ ژانویه، ” پیرامون برخی احکام نامربوط در مورد برکناری اسالو” در تاریخ چهارم فوریه، ” بازگشت به خویش آقای مقدم و خیل متفرق کارگرپناهان” هشتم فوریه، “باز هم در باره برکناری اسالو” یازدهم فوریه۲. بقول معروف آفتابه لگن دوازده دست ، از شام و نهار اما خبری نیست. ایشان هم مثل خیلی از هوچی گران و دروغ گویان فکر می کنند که با شلوغ کردن و … چند تا چند تا نوشته پشت سر هم دادن و پر کردن سایت های اینترنتی می توانند حقانیتی برای خود بخرند. اگر آقای فرزاد همه این نوشته ها را روی هم می گذاشتند، دریغ ازیک مقالهٌ چند خطی که “قابل خواندن” بود. بیشتر حرفهایی که دیگران بر علیه سندیکای شرکت واحد و هیئت مدیره و اطلاعیه نوشته اند، ایشان جویده و قورت داده و دوباره بالا آورده اند و همان سیر مداوم تکرار شده، همچنین اتهامات کثیف، دروغ و چندش آوری که به فعالین کارگری نسبت می دهند در این یاداشتها دوباره آمده است. تنها باید توجه داشت که املاح بالا آورده شده بخاطر اینکه دیگر آنقدر با اسید قاطی شده است، براثر تکرار مکرر از بوی تعفن خاصی برخوردار است که باعث حالت تهوع خواننده می شود. کسی نیست به ایشان بگوید که آخر مگر مجبور هستید حرفهای مکرر دیگران را دوباره و دوباره تکرار بکنید؟ فقط ایشان طبق مهارت ی که براثر سالیان سال تمرین کسب کرده اند، نوآوری هایی هم نموده اند که در این مقاله سعی می شود فقط به آنها اشاره بشود.

اما مقاله اول ایشان فقط و فقط هتک حرمت به فعالین کارگری است و واقعا ارزش بررسی را ندارد. در مقاله بعدی از برجستگی هنرایشان که بقیه نتوانسته بودند آنرا به خوبی ارائه بدهند، هنر زیر ضرب بردن فعالین کارگری داخل است. ایشان نوشته اند “یک اقدام معنی دار کارگر زندانی دیگری، رضا شهابی در ایام مرخصی از زندان، جلسه پالتاکی فراخوان میدهد و در میان فعالین سندیکایی و کارگری شبه ایجاد می کند که به احتمال آلوده بودن اسالو در ارتباط با سولیدریتی سنتر فکر کنند” این نقطه تحول ایشان است که بقیه هنوز در این وادی پای نگذاشته اند. از خواننده می خواهم خود را برای یک لحظه بجای آقای رضا شهابی بگذارد، ایشان در موقعیتی است که بطور موقتی از زندان آزاد شده، سوال این است که آیا آقای رضا شهابی قادر به پاسخ دادن به این نوشته ایشان است؟ آیا حرف های ایشان بوی اقدامات پلیسی بر علیه آقای رضا شهابی نمی دهد؟ مثل اینکه ایشان  از همکاری های اطلاعاتی بدشان نمی اید واز این طریق می خواهند به هر قیمتی خواست های شخصی و فرصت طلبانه خود را بپیش ببرند.

آقای ایرج فرزاد در جایی دیگربه بررسی شرایط شکست انقلاب ۵۷ می پردازند ” جنبش کارگری ایران در جریان رویدادهای دوران بحران انقلابی سال ۵۷ نقش تعیین کننده ای در ساقط کردن رژیم سلطنت داشت (توضیح از خودم: یعنی طبقه کارگر دخالتگری سیاسی کرده و اینجا سندیکالیست نبوده) اما این رهبران تشکل های کارگران صنعتی و کارگران نفت نبودند که اعلام کردند: ما دولت تشکیل می دهیم. عدم ظهور رهبران اعتصابات عظیم کارگری در دوران انقلابی ۵۷ به عنوان سیاستمدار و رهبر سیاسی، با وجود همه انحرافات سندیکالیستی آنها ...” یا ” اگر طبقه کارگر ایران تا آن حد تسلط باورهای ناسیونالیسم چپ نبود چند نفر از رهبران مورد اعتماد خود را به عنوان سیاستمدار و رهبر سیاسی انقلاب برای دخالت در سرنوشت سیاسی جامعه جلو مردم می گذاشت،…” یا اینکه ” حکم منع و نهی دخالت رهبری و فعال کارگری در صحنه سیاست در واقع ادامه همان نگرش به طبقه به عنوان عمله و ناظر خاموش رویدادهای سیاسی..” آخر کسی نیست که به ایشان بگوید چطور ممکن است کارگرانی که شاه و تخت سلطنتش را به زیر کشیدند وسندیکالیست نبودند، یکدفعه درست موقع انتخاب رهبر خود سندیکالیست شده  و نخواستند دخالتگری سیاسی بکنند!؟ آیا کسی تا به حال تحلیل سیاسی به این شفافی را توی هیچ عطاریی پیدا کرده است! باید بگویم منظور ایشان از این همه صغری کبری چیدن ها این است که “کارگران و تشکل های کارگری همه عمله و بنا هستند، نیاز به شخصیتی دارن که به عنوان رهبر قبولش داشته باشند ( حالا به هر قیمتی، مهم نیست!). یک فرد که در روند زندگی خود کسب قدرت کرده و شخصیتی شده است  می تواند در سرنوشت سیاسی جامعه نقشی تعیین کننده داشته باشد. تشکل های کارگری از این کار ناتوان هستند و این همین شخصیت ها هستند که توانا بوده و می بایست همه جا جلو بیفتند.” آقای فرزاد سرکوب طبقه کارگر بعد ازسرنگونی سلطنت را ناشی از این می دانند که طبقه کارگر کسی را به عنوان مهره و شخصیت جلو نینداخت، و تشکل های کارگری هم کسی را نداشتند تا مثل سربازان حرف شنو و برده وار پشت این شخصیت صف بکشند، واگر نه به نظر ایشان اگر طبقه کارگر شخصیت و مهره ای برای جلو انداختن می داشت،  اکنون تاریخ ۳۰ و چند ساله ایران طوری دیگر نوشته شده بود. از نظر ایشان نقش شخصیت در تحولات جنبش کارگری و مبارزاتشان سرنوشت ساز است، بخاطر همین به هیئت مدیره حق برکناری دبیر خود را نمی دهند. این هم تحلیل “علمی و مارکسیستی” آقای ایرج فرزاد از دلایل شکست انقلاب ۵۷ !

ایشان در یادداشت خود ” باز هم در باره برکناری اسانلو ” پشتک و وارو زده و دو موضع درست و غلط را با هم قاطی کرده و به مغلطهٌ موضوع پرداخته تا نتیجه دلبخواه خود را بگیرند، می گویند” تصمیم سیاسی با پشت بند جنبه حقوقی و اداری رای است.” منظورشان را بیشتر توضیح میدهند ” رونالدو و شاملو و پرویز قلیچخانی و… را نمی توان با رای گیری برکنار کرد.” نمی دانم این اشتباه ایشان از روی کند ذهنی است یا از روی اضطراب. توضیح اینکه اگریک تیم فوتبال بشیوه شورایی آقای پرویز قلیچخانی را به عنوان کاپیتان تیم خود انتخاب بکند، هر آن توان برکناری ایشان را دارد، اما آقای قلیچخانی همچنان فوتبالیست می مانند، فوتبالیست بودن ایشان را با رای نمی توان از ایشان سلب کرد. مگر اینکه آقای قلیچخانی دیگر نخواهد فوتبال بازی کند، در آن صورت هر چه ما حلوا حلوا بکنیم و آقای قلیچخوانی را فوتبالیست دو آتشه بدانیم واقعیت این است که ایشان دیگر فوتبالیست سابق هستند، هر چه هم که سابقا محشر بازی می کرده اند، حالا که دل به بازی نمی دهند و حوصله بازی هم ندارند با تلاش های پیگیرانه شما و ما نخواهیم توانست او را در تیم فوتبال نگه شان داریم. نمی دانم چرا فهم این مسئله ساده انقدر برای آقای فرزاد دشوار است. اینکه آقای اسانلو نمی تواند دبیر هیئت مدیره باشد نه به نظر من، نه به نظر شما مربوط است بلکه تنها به رای و حقوق شورایی هیئت مدیره مربوط می شود. اما آقای اسانلو خود می توانستند موقعیت خود را در درون جنبش کارگری حفظ بکنند. درست است که با رای نمی توان هیچ موقعیتی را در جنبش کارگری کسب یا سلب کرد. همانطور که فعال کارگری زندانی آقای شاهرخ زمانی در نامه شان از زندان خواهان بودند،  چنانچه آقای اسانلو به مسائل سندیکا و جنبش کارگری مسئولانه برخورد می کردند، در اینصورت ایشان می توانستند موقعیت خود را در درون جنبش کارگری حفظ بکنند، اینکه آقای اسانلو نخواستند در کنار یا جلوی صف جنبش کارگری بمانند، نه شما و نه ما بلکه هیچ کس دیگری هم نمی توانست با زور تغییر بدهد. همانطور که وقتی ایشان خود را فعال حقوق بشری معرفی می کنند، شما با هزار قسم و آیه نمی توانید آقای آسانلو را به زور در صف جنبش کارگری نگه دارید. اما بدرست گفته شده: هر برداشت و تصمیمی سیاسی است و این ناشی از سیاست بورژوایی شما ست که رهبری فردی و شخصیت بودن را مانند مدال بر سینه، ابدی می انگارید، این همان سیاستی است که یک فرد را با توجیه زرنگی و توانایی فردیش محق به دارا و صاحب سرمایه بودن و بقیه کارگران که تولید کننده اصلی سرمایه هستند را بی لیاقت می داند. انگار آقای اسانلو بتنهایی و با تکیه بر شخصیت خود سندیکا را راه انداخته و بقیه هم نقش خادمان بیفکر و سربازان ایشان را داشته اند، مانند سرمایه داران که می خواهند سرمایه شان را ابدی و سرمایه دار بودنشان را ازلی بدارند، ایشان هم تصمیم دارند از آقای اسانلو شخصیت ازلی ساخته و ابدیش بکنند. از نظر آقای فرزاد و امثال ایشان که دارای تفکرات سرمایه داری هستند، کارگران و تشکل های کارگری از آنجا که بی عرضه هستند، میبایست از این شخصیتها بطور ابدی آویزان بمانند و خدا را شکر کرده که چنین کسانی در جامعه وجود دارند تا در موقع ضروری در صحنه سیاست نقش بازی بکنند. باید گفت که ایشان با این منطق همچون اقای اسانلو جنبش کارگری را ترک کرده و مقالات ایشان در خدمت سنگ اندازی در مقابل جنبش کارگری و تشکل هایشان و در خدمت سرمایه داری قرار دارد.

در خاتمه در رابطه با مقالهٌ دوستان آقایان کوروش بخشنده، فواد فتحی و یدالله صمدی تحت عنوان” نکاتی چند پیرامون بیانیه شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه”۳ یک نکته را اشاره می کنم. ایشان در مقاله به بندی در اساسنامه اشاره می کنند که در آنجا آمده است “صلاحیت اخراج اعضای هیئت مدیره را تنها مجمع عمومی دارا می باشد.” دوستان احتمالا یا غلط به عرض شما رسانده اند و یا اینکه شما متوجه نیستید. برکناری از ریاست هیئت مدیره معنیش مساوی با برکناری از هیئت مدیره نیست. رئیس را خود هیئت مدیره انتخاب میکند و خودش هم می تواند برکنار بکند. دوستان قبل از اینکه مقاله تان را در رابطه با اطلاعیه شرکت واحد برای درج می فرستادید، بهتر بود خودتان قبلا به اطلاعیه، مقالات و اساسنامه مراجعه می کرده و دوباره نوشته خود را کنترل می کردید.

پیش به سوی تشکل های مستقل کارگری

    ۱http://www.ofros.com/maghale/payam_mojadele.pdf

    ۲http://www.azadi-b.com/arshiw/?cat=194

   ۳http://www.khamahangy.com/index.php?option=com_content&view=article&id=1283:-l———-r——&catid=11:1389-12-23-23-55-51&Itemid=30