نامه سرگشاده به سازمان ملل متحد (حقوق بشر)

نامه سرگشاده به سازمان ملل متحد (حقوق بشر)

بیش از ۷ سال است که اعمال جنایتکارانه ای بصورت آزارهای روانی بطور مستمر از طرف پلیس و

صهیونیست ها برضد من صورت میگیرد. از آنجا که مطابق موازین بین المللی نمیتوانم علیه آنان شکایت نمایم، این نامه ی سرگشاده را خطاب بشما مینویسم تا از اعمال جنایتکارانه ی آنان نسبت به من آگاه شوید و نیز با گذر از اندیشه و ایده شخصی خویش، در مورد آندسته که خود را بصورت نامشروع و فریبکارانه در جنبش چپ اجتماعی می انگارند ولی در واقعیت امر با آنان همکاری میکنند، قلم خواهم زد. آزارهای روانی و یا شکنجه سفید، حرفه ی کثیفی است که آنان بطور روزمره انجام میدهند و آنقدر حیوانند که حتا از پناهنده ای چون من دریغ نمیکنند. چرا؟ برای اینکه فرانسه کشوری است مافیایی (نگاه کنید به لو موند ۱۲ و ۱۴ ژانویه ۲۰۱۲) و رشوه خوار ( نگاه کنید به لوموند ۲۴ اکتبر ۲۰۱۲ و مجله اکسپرس شماره ۳۲۱۳) با جامعه ای خشن و با سیستمی پلیسی. تقلب حتا در بعضی دستگاه سیاسی آنان موجود است و تازه در این راه در سال ۲۰۰۹ به جمهوری ارتجاعی اسلامی اعتراض میکردند که در انتخابات ریاست جمهوری تقلب کرده اند، ولی خود نیز در انتخابات دبیر کل حزب “او ام پ” ـ حزبی که تا ماه مه ۲۰۱۲ قدرت را در فرانسه در اختیار داشت ـ  در بسیاری از شهرها و حوزه های انتخاباتی تقلب میکنند (لیبراسیون ۲۵ نوامبر ۲۰۱۲). اینها ماهیت امروزی جامعه ای است بنام فرانسه (دورویی و فریبکاری). آنها در سابق چندین بار قصد داشتند با ایجاد تصادف ـ زمانیکه از موتور استفاده میکردم ـ، حذف فیزیکی ام را موجب شوند که در نامه ی سرگشاده به دادستانی پاریس در تاریخ ۵ سپتامبر ۲۰۱۱ نوشته ام و شما آنرا دریافت میدارید. البته آقای دادستان هیچ توجه ای به نامه ها ندارد و قانون خودشان را رعایت نمیکند. این جنایتکاران بیش از ۷ سال است که مرا در آزار روانی قرار داده اند و آزادی های فردی و اجتماعی را از من سلب نموده اند و در این راه صهیونیست ها (نئوفاشیسم) همراه با پلیس فاشیست فرانسه همه جا به تعقیب ام میپردازند(گشتاپو) و از طرف دیگر از توده های عام مردمی و حتا لومپن ها بمثابه ی ابزاری در خدمت اهداف کثیف غیر انسانی خود سود میجویند و این عمل جنایتکارانه را به امواج مردمی گسترش میدهند یعنی آنرا کاملا عمومیت بخشیده اند و بر این مبنا اهداف معینی را دنبال میکنند: ۱ـ دستان کثیف خود را از جنایتی که مرتکب میشوند، مخفی دارند. ۲ـ  مرا بعنوان انسانی غیرعادی و پارانویاک در انظار مردم عامی معرفی نمایند. ۳ـ اگر عمل و یا تصادفی را علیه من سازماندهی دهند، در نزد افکار عمومی غیر مترقبه نباشد و عادی تجلی یابد. ۴ ـ بالاخره با سیاست دروغ و اکاذیب شخصیت و شرافتم را خدشه دار سازند تا اینگونه بطور خزنده در برابر حضور و فعالیت های من سدی ایجاد شود  از این نظر است که جهت تحقیر و آزارهای روانی در منطقه ای که کار  میکنم (کیوسک روزنامه فروشی) و در محلی که سکونت دارم از ابزار مردم عامی استفاده مینمایند. صهیونیست ها نیز از کمونیته ی خویش علیه من بهره میجویند. خشونت گران؛ بیگناهان را در خدمت اهداف خویش قرار میدهند و در این راه پلیس و صهیونیسم با شرکت خویش که سازمانده اصلی این جنایت اند، متحدا از ابزار مردم عامی برای تحقیر و آزارهای حیوانی علیه من برنامه ریزی میکنند. زندگی روزمره ام اینگونه سپری میشود و مرا که کارگری در کیوسک روزنامه فروشی هستم، پی در پی از دیدگاه روانی آزار میدهند و این سناریوی قرون وسطایی در کشوری صورت میگیرد که نام آن فرانسه است.

قبل از وارد شدن به فرانسه، پناهنده سیاسی در سازمان ملل بودم  و بمدت ۲ سال نیز بعنوان

 نماینده ی همه ی پناهندگان ایرانی در سازمان ملل ایتالیا انتخاب شدم و در چارچوب کمک و یاری رساندن به پناهندگان ایرانی با دفتر شما همکاری نزدیکی داشتم. سپس در سال ۱۹۸۸ به فرانسه آمدم و با اخذ پناهندگی ساکن این کشور شدم. نویسنده و فعال سیاسی کمونیست میباشم. در فرانسه از دسامبر ۲۰۰۵ بدلیل انتشار مقاله ای (به فارسی) مورد آزار جنایتکارانه قرار گرفته ام و ۲ مرتبه برای دادستانی پاریس در این مورد مشخص نامه فرستاده ام. اولی در تاریخ ۱۲ مارس ۲۰۰۷ و دومی در تاریخ ۵ سپتامبر ۲۰۱۱٫ ولی متاسفانه آقای دادستان هیچ اقدامی صورت نمیدهند و بعبارتی دیگر موافق آزارهای روانی اند، زیرا پس از نامه ی اول، آزارهای روانی شدت بیشتری مییابد (خود آقای دادستان درون سیستم خویش توطئه انجام میداده است. مراجعه شود به لوموند ۱۲ و ۱۴ ژانویه ۲۰۱۲).

باید اضافه نمایم که بندرت بعضی مواقع به عمل جنایتکارانه آنها واکنش نشان میدهم و برخورد و پاسخ خود را مشروع و برسمیت میشناسم تا ثابت نمایم حیوان نیستم و در حقیقت اعمال سازماندهندگان حیوانی است. به این دلیل دیگر برای این کشور ارزشی قائل نیستم و حتی از زمانی که ملیت گرفته ام هیچگاه در انتخابات شرکت نکرده ام و به ریاست جمهوری و پارلمان رای نداده ام. برای کسی که ۴۰ سال از عمر خود را وقف مبارزه نموده و پناهندگی پیشه کرده، شکنجه سفید در کشوری با سیستم نئولیبرالیسم جزو اعمال جنایتکارانه ایست که در مسیر فعالیت های سیاسی آشکار میشود و در نتیجه خطرات را باید پذیرفت. ولی صهیونیست ها و نیز پلیس فرانسه برای آنکه اعمال جنایتکارانه خود را مشروعیت بخشند و در ضمن سدی در رابطه با فعالیت های من ایجاد نمایند در درون بعضی از عناصر ایرانی اپورتونیست نفوذ کرده اند و در این راه مسئولین حزب “کمونیست” فرانسه (ازطریق لابی های ایرانی و صهیونیست ها) در همکاری با آنها، بصورت همه جانبه آزارهای روانی را سازماندهی میکنند که دلایل و شواهد آن موجود است. مجبورم به شما اعلام نمایم که حزب یاد شده هیچ ارتباطی با کمونیسم ندارد بلکه این اسم را بصورت نامشروع غصب نموده است. آنها اپورتونیست و رویزیونیست میباشند و بنام منافع طبقه کارگر، همواره با دشمنان کارگران سازش مینمایند و دقیقن بدین علت است که در نهایت با صهیونیست ها و سیستم سرمایه داری همکاری میکنند و در تداوم آن از نظر سیاسی خائن به جنبش کارگری میباشند. آنها حتا روابط تنگاتنگی با نیروهای ارتجاعی ایرانی دارند. از آنجا که صهیونیست ها و پلیس فرانسه میدانند که یکی از فعالین رادیکال چپ میباشم، از حزب کمونیست فرانسه (کمونیست در گفتار و اپورتونیسم در کردار) برای یک هدف مشخص بهره می گیرند تا فعالیت و ارتباطم را با نیروهای سیاسی ـ انقلابی فرانسه سد نمایند.

از آنجا که جامعه فرانسه مافیایی و رشوه خوار است، در گذشته بعد از سالها کارگری اخراج میشوم و بدون اینکه حق کارگری پرداخت شود، در یک دادگاه مافیایی در غیاب من، به پرداخت جریمه ای سنگین محکوم میگردم (بدون اینکه به اصطلاح خودشان، کوچکترین خطایی انجام داده باشم). سالهاست که فرانسه با عملی ساختن تحریم اقتصادی، فشارهای مالی سنگینی را به مردم به ویژه طبقه کارگر ایران وارد می سازد و این یکی از دلایل اساسی فقر جامعه است. در واقع مردم ایران در فشاری مضاعف قرار دارند. از یکطرف بوسیله حاکمیت توتالیتر ایران و از طرف دیگر با تحریم اقتصادی بعضی از کشورهای خارجی از جمله فرانسه رنج میبرند و این همه جنایتی علیه مردم ایران محسوب میگردد (تروریسم اقتصادی). اگر شما اختلافی با حاکمیت سیاسی ایران دارید، مطابق با چه موازینی فشار عظیم و طاقت فرسایی را به مردم به ویژه طبقه کارگر ایران وارد میسازید؟ این نیز جنایتی علیه بشریت بشمار می رود.

نتیجه ی همه ی آنچه را که در فوق به نگارش آورده ام، فرانسه کنونی دارای هیچ ارزشی نیست، بنابراین ملیت خود را از طریق ارگانیسم شما پس میدهم و اگر امکان داشته باشد، بار دیگر از شما تقاضای پناهندگی سیاسی مینمایم. در غیر این صورت با سپردن ملیت، کارت پناهندگی سابق را مطالبه میکنم. خشونت گران؛ کلاش و توطئه گر، دروغگو و جنایتکارند و تمام دلایل در ارتباط با جنایتی که همراه شرکایشان مرتکب میشوند، موجود است.

بیش از هفت سال است که زیر شدیدترین فشار شکنجه های سفید و خشونت قرار دارم. بیش از هفت سال است که با اعمال راسیستی و اگزنوفوبی ضد انسانی روبرو هستم. بیش از هفت سال است که علیه یک نویسنده و فعال سیاسی، توطئه میکنند. در نتیجه عمیقن به وضعیت قرون وسطایی و ضد انسانی معترضم و برای دفاع از حیثیت و شرافت سیاسی خویش، ملیت فرانسوی را پس میدهم و بعنوان یک کمونیست، شهروند جهانی محسوب میشوم.

با احترامات

نامه سرگشاده فوق به نهادهای زیر ارسال میگردد:

۱ـ دادستانی پاریس.  ۲ـ پارلمان اروپا (بروکسل).  ۳ـ سازمان جهانی کار (آی ال او).  ۴ـ لوموند.  ۵ـ لا کروآ.  ۶ـ لیبراسیون.  ۷ـ لو فیگارو.  ۸ـ اومانیته.  ۹ـ لو پاریزین.  ۱۰ـ لو پوآن.  ۱۱ـ سندیکای کارگری ث ژ ت.  ۱۲ـ سندیکای س اف د ت.  ۱۳ـ سندیکای سولیدر سود.  ۱۴ـ اونسا.

احمد بخردطبع

پاریس     ۱۸ فوریه ۲۰۱۳

bekhradtab@hotmail.com

 

Lettre ouverte au Nation Unies (Droits de L’homme)

A propos de la torture blanche je suis la victime depuis plus de 7 ans

Plus de 7 ans je subis des actes criminels en forme de harcèlement moral  (la torture blanche) de la part de police Français et les sionistes. selon les normes international ne se plaignent pas contre eux, mais je vous écris cette lettre ouverte pour qui vous prenez conscience de leurs actes criminels et aussi un rapport brève sur mes idées concernant les collaborateurs qui se considèrent abusivement la gauche social. ils font des sales boulots comme les animaux sauvages contre un réfugié comme moi régulièrement tous les jours. parce – que la France c’est un pays mafieux (voir le monde 12 et 14 janvier 2012) et corrompu (voir le monde 24 octobre 2012 et l’express N. 3213) et violent, avec le système sociale policier et un certain niveau politiquement frauduleuse. par exemple pour la campagne de secrétaire général de l’UMP en novembre 2012 (voir la libération 25 novembre 2012), dans plusieurs circonscriptions en différent villes ils avaient des fraudes. mais en 2009 ils ont vivement protesté pour la fraude de la campagne présidentiel Iranien, mais eux aussi font le meme chose! c’est ça malheureusement la nature de la société actuelle (hypocrisie).

Ils ont essayé à plusieurs reprises dans le passé de m’éliminer physiquement par accident quand je conduisais motocyclette (terrorisme), qui j’ai écrit au procureur de la république de paris en 5 septembre 2011 qui vous la trouverez ci-joint dont j’ai expliqué le motif essentiel de harcèlement moral depuis décembre 2005. mais Mr. procureur de paris n’a pas aucune attention sur mes lettres et ne suit pas ses propres règles. est plus de 7 ans qui ils font harcèlement moral et complètement je suis privé de liberté individuelle et social. dans ce sens les sionistes (néo fascistes) et police français me suivent par tout (La Gestapo) et d’autre part ils ont généralisé ces crimes et en effet ils utilisent tout le monde  meme les délinquants contre moi dans la quartier de travail et aussi quartier d’habitation, parce-que ils ont plusieurs buts et objectives différent. 1- pour masquer les crimes qui sont commis et qui veulent se dissocier de celui-ci 2- ils me présentent comme une personne paranoiaque devant population générale. 3- dans ces cas la, s’ ils organisent par exemple un accident contre moi, opinion publique ne peut pas etre surpris car je suis considérer comme une personne anormal. 4- finalement avec cette barbarie le but essentiel est de détruire à tout prix avec les mensonges et la manipulation, mon honneur et en conséquence d’etre exclu de ma présence à tout activité politique!  c’est pour ça qui il est conçu pour harcèlement moral et d’humiliations contre moi ils utilisent presque tout le monde sur le lieu de mon travail (kiosque à journaux) et aussi dans le quartier où j’habite.

Les sionistes pour appliquer les crimes de harcèlement moral (la torture blanche) et les menaces  ils mobilisent leur communauté juif contre moi, cette-à-dire les agresseurs néo fascistes utilisent des innocents. En tous cas la police et les sionistes ils ont créé une entreprise criminel et avec l’aide active d’un partie politique et mobilisation massive des populations des quartiers du travail et d’habitation et… ensemble ils pratiquent la torture blanche (harcèlement moral) et d’humiliation et moi je suis victime d’un complot criminel. c’est un scénario médiéval qui s’appliquent dans un pays qui s’appel la France!

Avant d’entrer en France, j’ai été réfugie politique au Nations Uni avec numéro 10/R 44655 et aussi pendant deux ans j’ai été choisi délégué général des tous les réfugies Iraniens al ONU en Italie et en collaboration avec votre bureau, j’aidais aux réfugies concernant des traductions des dossiers et j’ai été intermédiaire entre les réfugies Iraniens et le bureau de Nations Uni et puis en 1988 je suis entrer en France et j’ai obtenu la statut de réfugie. je suis écrivain et  activiste communiste. en France depuis décembre 2005 après avoir publié un article (en persan), je suis sous attaque de la torture blanche ou l’harcèlement moral. j’ai écris 2 fois la lettre pour monsieur procureur de la république de Paris. première le 12 mars 2007 et deuxième 5 septembre 2011 et malheureusement je pense qui Mr. Procureur est favorable à la torture blanche car il n’a rien fait; parce-que après mars 2007 les actions de la torture blanche plus en plus sont été s’intensifié (il y a un motive essentiel; voir le monde 12 et 14 janvier 2012). dans la dernière lettre j’ai expliqué ma situation  concernant de la torture blanche qui vous trouverez ci – joint.

Je dois souligner qui rarement je réponds à la barbarie et les outrages et je les reconnais. parce-que je veux montrer qui je ne suis pas un animal ou un esclave par contre c’est eux qui sont barbares et sauvages qui font harcèlement moral. sont ensemble pour cet motive, la France n’a plus aucune valeur et depuis qui j’ai obtenu la nationalité Française, je n’ai jamais voté, ni au présidentielle ni législative. pour une personne comme moi qui a 40 ans d’activité politique et pour ce motive est réfugie, la torture blanche est un acte criminel dans une société capitaliste néo libéral, ça fait partie de ma carrière politique et dans ces chemins il faut assumer les dangers. mais les sionistes et la police française pour assurer leurs actes criminels, ils ont pénétré dans certain milieu des Iraniens opportunistes pour bloquer mes activité politique. ainsi la direction de partie “communiste”, en collaboration avec les sionistes et la police, organisent massivement harcèlement moral (la torture blanche), je les preuves. je suis obligé de vous expliquer que cette partie n’est pas communiste, par contre abusivement ils ont confisqué le nom du communisme. ils sont opportunistes et révisionnistes et au nom des intérets  de classe ouvriers, ils sont toujours en compromis avec les  ennemi des ouvriers. c’est pour cet motive que ils sont en collaboration avec les sionistes et autant avec le système capitalisme et en conséquence politiquement sont traitre au mouvement ouvrier, ainsi ils ont relation étroite avec les forces politiques réactionnaires Iraniens. en plus les sionistes et la police ils savent qui je suis une activiste de gauche radical, ils utilisent ce partie communiste (communiste en parole et opportuniste en pratique) pour une objectif claire: bloquer mes activité politique concernant avec les forces politiques révolutionnaires Français.

comme que la France c’est un pays mafieux et corrompu, en passé après des années du travaille j’ai été licencié, il n’a pas payé les indemnité et par contre dans un tribunal mafieux et en absence de moi, il m’a condamné d’une amande très lourde!! (sans avoir d’aucune faute). en ce qui me concerne, je suis un écrivain et activiste politique de gauche radical qui je défends la classe ouvrier. la France c’est un pays qui depuis des années, il a mis sous forte pression économique ensemble la population, en particulier des ouvriers Iraniens (la sanction économique) et c’est une cause essentielle de la pauvreté de pays. en effet la population Iranienne sont en double pression; d’un part du régime totalitaire d,Iran et d’autre part de une sanction économique de certain pays étranger y compris la France qui en tous cas ça aussi c’est un crime contre la population iranienne (terrorisme économique). si vous avez divergent avec le pouvoir Iranien, pour quel motive vous faites énorme pression sur la population et en particulier sur la classe ouvrier Iranien? ça c’est un crime contre l’humanité.

Pour tout ce que j’ai décrit ci-dessus la France actuelle n’a aucun valeur et donc je veux rendre ma nationalité à travers de votre organisme comme un témoin et si c’est possible pour un autre fois je vous demande asile politique; si non ici en France ils m’redent la carte réfugie Iranien. les agresseurs sont manipulateurs, menteurs, criminels et j’ai tous les preuves concernant de leurs complots en complicité avec leurs collaborateurs.

Plus de 7 ans je suis sous la pression énorme de harcèlement moral (la torture blanche) avec la violence permanant. plus de 7 ans je suis sous la pression raciste et la xénophobie et je suis humilié. plus de 7 ans ils font complot contre un écrivain et activiste politique. je m’oppose fermement à cette situation médiéval et inhumain et donc pour ma dignité ainsi mon honneur politique, je rends ma nationalité Française, car comme un communiste je suis un citoyen du monde.

Très cordialement.

Les organisations qui recevront mon courrier, seront les suivants:

۱- Le monsieur procureur de la République de paris.  ۲- Parlement Européen (Bruxelles).  ۳- International Labour Organization (ILO).   ۴- Le Monde.  ۵- La Croix.  ۶- Libération.  ۷- Le Figaro.                    ۸- L’humanité.  ۹- Le Parisien.  ۱۰- Le Point.  ۱۱- Syndicat Cgt.             ۱۲- Cfdt.  ۱۳-Union Syndicale Solidaires. 14- Unsa.

Bekhrad-tab  Ahmad   Paris  Le 18 / 02 / 2013

bekhradtab@hotmail.com        bekhrad-tab (Kiosque à journaux)

                                                       ۵۷-۶۱ Rue de passy  ۷۵۰۱۶ paris

                      Lettre ouverte au Procureur de la République de paris

A propos de la torture blanche

 Je suis la victime depuis près de 6 ans

Monsieur le Procureur de la République,

Suite à une première lettre du 12 mars 2007,  vous expliquant l’objet de ma doléance, je me permets de vous informer que  malheureusement  malgré l’entretient que j’ai eu à cette époque avec la commissariat  du 16e arrondissement de Paris, non seulement rien n’a été changé mais je constate, par la suite,  qu’il y a aussi une pression supplémentaire,  en ce qui concerne l’emprise perverse et les cas d’harcèlement moral  à visage découvert qui m’a choisi pour  cible depuis près de 6 ans déjà. Depuis ma liberté est devenue de plus en plus restreinte, et je vis sous une pression psychique intense.

Comme je vous ai déjà présenter brièvement sur les détails des faits, et du fait que ce genre de torture blanche se fait suivant les méthodes courantes dans ce domaine , c’est-à-dire qu’elle est, avant tout, à visage découvert afin qu’on ne puisse pas identifier son auteur principal. Cependant, suivant l’actualité néo-fasciste depuis les pays de l’Europe du nord jusqu’à sa concertation avec  une partie concernée  du monde politique et social en Europe, et avec une certaine degré de tolérance pour la xénophobie, on pourrait donc deviner que cette  machination infernale serait-elle l’œuvre de l’une des filières existantes en France  des néo-fascistes d’inspiration sioniste qui se caractérise en premier lieu  par  la purification  ethnique.

Qu’est-ce que j’ai fait pour mériter un tel traitement de leur part ? J’ai toujours travaillé durement pour gagner mon pain, et je tiens un kiosque à journaux, comme on dit, je suis un ouvrier de la presse.

En réalité harcèlement moral dont je suis la victime, à une autre manière a commencé déjà en septembre 2000, à cette époque j’ai été licencié après 8 ans de travail, et au tribunal non seulement je ne bénéficie d’aucune indemnisation mais je suis injustement condamné à payer une amende lourde pour ma faible économie,  suivant une autre machination relevant probablement des failles de la justice en France, dont je n’avais aucune prise. Par conséquent, en plus de l’harcèlement morale, la violence silencieuse  au quotidien, je devais également subir une violence économique (Je conserve toutes mes documentations relatives à ce dernier jugement). Et c’est ainsi que je me vois privé de mes droits élémentaires en tant qu’être humain.

Ici, je tiens à distinguer quelques caractéristiques des faits réels, l’harcèlement se fait à ma rencontre sous deux aspects conjoints : ۱) L’Harcèlement et la menace permanente. 2) Des provocations, l’outrage et le mépris.

۱)                         L’harcèlement et la menace permanente

En ce qui concerne de l’harcèlement et la menace permanente, je tiens à signaler au niveau de la systématisation des actes criminels et barbares en série , et du fait qu’on me poursuit partout où je vais.

Cette ombre macabre qui preuve des caractéristiques sauvages, qui tente le plus souvent de m’écraser psychiquement, comme j’ai déjà expliqué, a déjà essayé de me déstabiliser lors j’étais en motocyclette et afin de produire un accident (terrorisme). Mais, heureusement j’ai toujours eu la chance de me sauver. Ainsi, je me sens comme une personne vivant dans un milieu dépourvu de toute sécurité et de liberté individuelle.

J’étais même obligé d’abandonner ma motocyclette, car je risquais de perdre mon équilibre en conduisant,  justement à cause de ce genre de poursuite et des pièges qu’on me tenait sur ma chemin,  surtout  en temps de pluie, comme on dit  la pluie est l’ennemie des usagers de la route, mais j’avais de surcroit un autre ennemi qui m’attendait souvent avec sa voiture , pour démarrer aussitôt  que je m’approchais de l’endroit où elle était en arrêt. Ce simple fait, c’est-à-dire le passage d’une motocyclette et la sortie d’une voiture qui démarre causant  probablement la chute du conducteur de deux roues avec sa motocyclette, avec les conséquences variées et imprévues – cependant connues – pourrait être interprété comme un hasard, une simple coïncidence, mais à partir du moment où on constate que  la coïncidence supposée  se répète régulièrement au même endroit, dans ce cas-ci on pourrait s’en douter au niveau de l’authenticité du hasard.

۲)        Des provocations, l’outrage et le mépris.

La torture blanche exploite des techniques particulières pour mener sa mission qui consiste à déployer son emprise perverse afin d’achever sa cible sans laisser aucune trace.

La torture blanche exploite beaucoup les mots et les gestes et le tout avec trop de délicatesse et surtout dans le respect total de la loi.  Mais, on sait déjà que le respect de la loi dans ce domaine là, n’est qu’une feinte pour la détourner à des fins perverses.

Je suis constamment confronté à des situations incongrues souvent identiques conformément au genre cité : sur le lieu de mon travail, c’est-à-dire quand je suis dans mon kiosque à journaux et aussi dans le quartier où j’y habite.

Ce sont des individus, des inconnus… je pourrais parler de l’effet des actes qui me prennent pour cible, sans en avoir l’aire : On me provoque afin de me mettre en état de stresse et énervement. Comme on fait dans certain pays dictatorial, à l’encontre des opposants pour les faire passer aux yeux du public, par la suite, en tant qu’individus paranoïaques ou insensés.

Le point de vue sociologique, il est bien évident que l’origine de ces actes barbares se trouve dans le racisme, totalitarisme et néo fascisme, et la cible favorite de ces tendances, ce sont en premier les partisans de la gauche et surtout les gauchistes radicales.

Mais en ce qui me concerne, la question est de savoir, pourquoi moi ? Ainsi, je me permets de m’expliquer : Je suis un activiste politique, et à une certaine époque j’étais obligé de fuir mon pays d’origine, afin de trouver un refuge dans un autre pays. C’est ainsi que je me suis réfugié en France. Je luttais tour à tour contre deux régimes dictatures en Iran, c’est-à-dire contre le régime monarchiste et ensuite, contre le régime islamique.  Depuis 37 ans, je mène une lutte politique contre des états barbares. J’ai fait des études à l’université et j’ai obtenu une maîtrise en sociologie. Je suis écrivain et j’ai déjà écrit des livres et des articles.

En 1988, j’ai obtenu la statut de réfugié politique en France. En novembre 2005, j’ai écrit article sous titre « L’épée de bois de Monsieur Ahmadi-Nejad et paradoxe politique d’Israël » et c’est dans ce texte que j’ai critiqué sévèrement le regard vide de tout humanisme vis à vis d’Israël chez Ahmadi-Nejad, tout en condamnant la politique colonialiste d’Israël …Vers la fin de ce texte, j’ai également mentionné le soutient particulier qu’apporte le  maire du 16e arrondissement aux royalistes iraniens qui se sont en partie réfugié en France. De toute façon il ne faut pas oublier que les royalistes actuels, ce sont des tortionnaires d’antan en Iran.

Après la publication du texte cité, c’est quasiment à partir du 15 décembre 2005, je commence à rencontrer «des choses» dans ma vie quotidienne qui me semblaient assez étranges.  Dans un premier temps, je n’y faisais pas attention, et je continuais à vivre et à travailler comme d’habitude. Mais un beau jour, j’ai pris conscience qu’il ne s’agit pas d’un complot bien organisé qui vise à me détruire par des moyens que j’ai pu le nommer, par la suite : La torture blanche ou l’harcèlement moral. Mais la question était toujours là, pourquoi moi, et qu’est-ce qu’on veut de moi ?

Il me semble que j’ai fait une faute inconcevable que je ne peux pas encore savoir quoi et que je devrais rende compte de mes actes de cette façon si pénible et moyenâgeuse !

ا

Ceux qui menaient ce jeu infernal contre moi, ne m’étaient pas tellement inconnus, parce certains d’entre eux travaillent (…) dans le même quartier où j’ai mon kiosque à journaux, et je connaissais aussi leur appartenance confessionnelle. C’est pourquoi, j’ai conclus qu’il s’agissait fort probablement d’un complot planifié par une certaine tendance sioniste. Mais, comment se fait-il qu’ils étaient au courant de la publication de mon texte et le contenu de ma critique vis-à-vis d’état d’Israël.

Comme je savais déjà que les royalistes iraniens sont en connivence avec les sionistes, il ne me restait aucun ombre de doute, que ce sont eux qui ont fait la commission, parce que mon texte était en persan.

Monsieur le Procureur de la République, je ne suis pas antisémite et je respecte que les juifs aussi puissent constituer un état et un pays, mais je crois aussi aux droits du peuple palestinien, et que l’Etat d’Israël devrait retourner aux frontières de l’année 1967. Bien évidemment les sionistes accusent quiconque d’antisémite à partir du moment où on désigne l’Etat d’Israël comme un pays colonisateur.

L’agression physique

Monsieur le Procureur de la République de Paris, j’ai l’impression qu’il y a là une injustice, et en tout cas, et il me semble que la loi ne fonctionne plus.

Dans l’après midi du 25 avril 2008, le jour où j’avais trois réunions pour la préparation du premier mai au niveau de la délégation des organisations iraniennes, en sortant de chez moi, je suis agressé physiquement par un inconnu.

J’habite au premier étage, et ma fenêtre donne immédiatement sur la porte de sortie. Avant de sortir, j’ai regardé par la fenêtre et j’ai vu un motard avec sa motocyclette en arrêt juste devant la porte. Comme j’étais averti déjà depuis longtemps, je devinais que dès je que je franchirais la porte, il démarrerait, et c’est ce qui s’est passé exactement. Mais je suis retourné chez moi, et j’ai attendu pendant 20 minutes, pour m’assurer qu’il attendait. J’avais bien deviné, pour la deuxième fois  je sorts et il commence à démarrer sa motocyclette, mais je l’arrête, pour lui poser des questions…qui est-il et qu’est-ce qu’il veut de moi ? Le motard en question portait une casquette et il était asse fort. C’est ainsi qu’il m’attaque et s’enfuit de suite. J’étais bien blessé et je suis allé au commissariat de police…mais jusqu’à présent, je n’ai pas eu de nouvelle du résultat de ma plainte.

Suite au courrier que je vous ai envoyé le 12 mars 2007, j’ai eu une convocation au commissariat de police le 29 janvier 2009. Cette convocation était plutôt formelle et sans aucun résultat.

Il reste pourtant une question à savoir, si ce plan macabre ne serait pas le résultat d’une certaine alliance entre le sionisme et une partie de la police où se maniganceraient, de façon subreptice, ce genre de « Torture blanche » et des actes xénophobes et racistes à ma rencontre, dans ce cas, et si mon hypothèse est vraie, je dois dire qu’entre ces gens là et les gens du system dictature de la République Islamique en Iran il n’y a aucune différence.

Et j’ai bien une raison particulière d’avancer cette hypothèse, car pendant les années 2007 et 2008, lors de la publication de mes textes critiques (en langue persane) où je défendais le plus souvent la cause de la laïcité Française tout en mettant en cause la politique de Monsieur Sarkozy,…,  je constatais simultanément, tout juste après la parution de l’article dans les sites d’internet qui publiaient d’habitude mes textes, une augmentation considérable de la pression dudit « torture blanche », et des artifices macabres qu’on déployait pour me harceler, tout comme à l’image d’une vase communicante. C’est ainsi que je devenais la cible des attaques de plus en plus nombreuse. A partir de cette articulation entre la parution des articles et la quantité de l’harcèlement, ce à quoi j’avais le droit quotidiennement, me conduit-il à formuler une autre hypothèse qui accuserait un certain milieu iranien à Paris en tant qu’observateur – collaborateur-informateur de cet enfer organisé contre ma personne. Face à ce genre d’agissement de mes tortionnaires, et pour parer aux attaques subtiles, quelquefois je tentais de riposter par certains gestes, tout en leur faisant comprendre que je les ai à l’œil et que j’ai bien compris ce qu’ils faisaient.

A partir du commencent de ces actes criminels, j’ai eu beaucoup de difficulté partout, pour mon changement d’adresse, et au niveau des affaires administratives concernant ma banque. Qui sont-ils ?

Après 37 ans d’activité politique, c’est en tant que réfugié politique que je vivais en France (à noter que depuis 2006 j’ai obtenu la nationalité Française), et je continue toujours à militer pour la justice.

Je tiens à noter également que cette lettre sera ouverte, et que les responsables d’autres organisations aussi puissent lire cette partie de ma biographie qui semblerait bien étonnante aux yeux de certains.

Monsieur le Procureur de la République française de Paris, dans ce courrier je m’adresse à vous afin que la justice soit faite, je reste à votre disposition pour tout autres renseignements supplémentaires.

Je vous prie, Monsieur le Procureur de la République de Paris, d’agréer l’expression de mes salutations distingueés.

Les organisations qui recevront mon courrier, seront les suivants:

۱- Parlement Européen (Bruxelles).  ۲- Nation Unies (Droits de L’homme).

۳- International Labour Organization (ILO).  ۴- Le Monde.  ۵- Le Figaro. 6- Le Point.

۷- Marianne. 8- La Croix. 9- Le Parisien. 10- Syndicat Cgt 11- Union Syndicale Solidaires.

۱۲- Fédération Syndicale Unitaire (FSU). 

          Bekhrad- tab  Ahmad          Paris  Le  ۰۵ / ۰۹ / ۲۰۱۱

   bekhradtab@hotmail.com                                 bekhrad-tab (Kiosque à Journaux)

                                                                                              ۵۷-۶۱ Rue de Passy  ۷۵۰۱۶  Paris