علی جوادی از هیات دایر پاسخ میدهد

۱- اخیرا سه تن از کادرهای حزب کمونیست کارگری از این حزب استعفا کردند. این رفقا در اطلاعیه استعفای خود بر وجود "مناسبات بوروکراتیک" در حککا دست گذاشته اند. چه ارزیابی ای از این مساله در حککا دارید؟ این استعفاها را چگونه ارزیابی میکنید؟ واقعیتی ساده یا گرایشی مبنتی بر "ریزش سیاسی"؟

علی جوادی: آنچه در حککا میگذرد صرفا یک سوخت و ساز طبیعی در یک حزب سیاسی نیست. مسلما در هر حزبی در هر زمان افرادی به آن می پیوندند و افرادی هم به دلایلی جدا میشوند. عضویت در احزاب سیاسی امری پایان ناپذیر و غیر قابل تغییر نیست. در سنت ما عضویت امری داوطلبانه است. اما استعفاها و جدایی ها در حککا دارای دلایل سیاسی و ویژه ای است. هر چند که این جدایی ها هر کدام به دلایل سیاسی و با پرچمهای متفاوتی صورت میگیرد اما در عین حال نشاندهنده تغییرات معین و بحرانی در صفوف حککا است.
حککا بعد از مرگ منصور حکمت تغییرات ویژه ای کرده است. گسترش نفوذ آراء و سیاستهای چپ رادیکال پوپولیستی و ناسیونالیستی در رهبری و سیاستهای این حزب یک واقعیت انکار ناپذیر است. دوران جدید برای این حزب، دوران دوری عملی و سیاسی هر چه بیشتر رهبری کنونی این حزب از چهارچوبهای سیاسی و پراتیکی کمونیسم منصور حکمت است. دوران رشد و تحکیم سنتهای چپ سنتی و پوپولیستی و فرقه ای در این حزب است. دوران حاشیه ای شدن و بی ربط شدن این حزب به واقعیتهای سخت اجتماعی از یکطرف و از طرف دیگر ادعاهای کاذب بمنظور حفظ موقعیت حزبی و سیاسی خود است. دوران در دست گرفتن پروژه های دست راستی مانند اکس مسلم است. دوران پی بردن به فوائد حمله نظامی آمریکا به جامعه ای ۷۰ میلیونی است.
این واقعیات حککا را در هر دوره ای دستخوش تحولاتی از این جنس میکند. نیروهایی در این حزب به نقد این واقعیت میپردازند. حاضر نمیشوند تسلیم گرایشی شوند که در رهبری این حزب شکل گرفته است. اما این نقدها دارای جایگاه و مکان سیاسی یکسان و واحدی نیستند. از یک زاویه نیستند. الزاما سنت واحدی را هم بیان نمیکنند. آینده یکسانی را هم در مقابل خود قرار نمیدهند.
وجود گرایشات بوروکراتیک در حککا یک واقعیت سیاسی دوران کنونی حیات سیاسی این حزب است. این گرایش کوچکترین ربطی به سنت و تاریخ حزب کمونیسم کارگری در دوران منصور حکمت و مبانی سیاسی اعلام شده آن ندارد. محصول رشد سنت و گرایش دیگری است. این مناسبات "بوروکراتیک" اما بروز تشکیلاتی و سیاسی یک گرایش پوپولیستی و چپ سنتی در این حزب است. نقد آن نیز باید متوجه این مبانی و نقد زمینه های اجتماعی و سیاسی و عملی این گرایش باشد.
ما امیدواریم که جدایی و نقد گرایش حاکم در حککا همراه با تشدید فعالیت کمونیستی و کارگری و متشکل و با پرچم کمونیسم منصور حکمت باشد. این راهی است که ما در مقابل خود گذاشته ایم.

۲- برخی از کادرها و فعالین حزب بر سر مسائل متنوعی با امضای شخصی مطلب مینویسند. گاها لحن و مواضع این مطالب با مواضع و سبک و شیوه نگارش و سنت مبارزه سیاسی حاکم  برحزب در مورد مسائل مختلف منطبق نیست، آیا این مساله تناقضی در کار حزب ایجاد نمیکند؟ آیا این تفاوتها چهره حزب را مخدوش نمیکند؟ آیا هیچ کنترلی روی مضمون این نوشته ها نیست یا نباید باشد؟ آیا حزب نباید در قبال این نوع مطالب و مقالات اعلام موضع کند؟ آیا ناظرین قضاوت متفاوتی از حزب به این اعتبار ارائه نخواهد داد؟

علی جوادی: این مساله جدیدی در جنبش ما نیست. همواره وجود داشته، بعدها هم وجود خواهد داشت. ما صف واحدی هستیم. اما تماما یک شکل و شمایل نیستیم. اعضا و کادرهای حزب انسانهای واقعی با تمام خصوصیات و ویژگیهای فردی و سیاسی خود هستند که در چهارچوب واحدی در کنار هم در حزب فعالیت میکنند. حزب دارای خصوصیات سیاسی و مختصات داده شده و روشنی است. اما تمام افراد و اعضای حزب الزاما به یک شکل این ویژگیها و تاکیدات حزبی را منعکس نمیکنند. حزب اتحاد کمونیسم کارگری در طول حیات خود پرچمدار اصولی ترین و متمدنانه ترین روش برخورد سیاسی و نظری در جنبش کمونیسم کارگری بوده است. این واقعیتی است که دوست و دشمن به آن اذعان دارد.
در ادامه بررسی جوانب مختلف این مساله مایلم به بحث منصور حکمت در این زمینه اشاره کنم:

"ما از سنت تاکنون چپ بی چهره، که انگار اطلاعیه هایشان به قلم خود شخص تاریخ یا کل ماشین سازمانی است و در همان حال رهبرانشان را در انظار عام "ممد" و "آتقی" خطاب میکنند، بشدت فاصله گرفته ایم. کمونیستها، فعالین جنبش کمونیسم کارگری، انسانهای واقعی اند، با قلم و بیان و تشخیص فردی خودشان در قبال مسائل. بگذارید در مقابل خیل وزیر وکیلها و دکتر مهندسها و تیمسارها و آیت الله های طبقه حاکم، مردم طیفی از چهره های ملموس، قابل دسترسی و واقعی از قطب شرافت و انسانیت را در جامعه ببینند و نسبت به تک تک آنها قضاوت و محبت داشته باشند. ما داریم صف خودمان را به جامعه معرفی میکنیم. این روش بسیار ما را قویتر کرده است.
هیچ مرجعی در حزب … اجازه این جسارت را به خود نخواهد داد که اعلامیه فردی رفیقی را کنترل و سانسور کند. این رابطه ای است بین آن فرد و جامعه ای که در آن زندگی میکنند. مقدار زیادی صلاحدید و مشورت و نصیحت طبعا در این میان رد و بدل میشود. این اعلامیه های فردی است. حتی بهترین و کمونیستی ترین آن سند رسمی حزب نیست. در ابتدای کار برخی ناظرین اینها را به پای حزب خواهند نوشت، اما به تدریج جامعه خواهد پذیرفت که حزب … متشکل از طیف وسیعی از انسانهای مستقل و صاحب فکر است که با همه گوناگونی لحن و عواطف بیانشان، به یک جنبش واحد تعلق دارند. فردیت تک تک ما در کنار وحدت سیاسی مان به رسمیت شناخته خواهد شد. کاری که جنبشهای طبقات دیگر کرده اند و ما هنوز از آن عقبیم. تفاوت و بعضا نواقص مضمونی
و لحنی اطلاعیه های فردی فعالین حزب کسی را در رهبری این حزب نگران نمیکند. طبعا همه دوست داریم لحن ها و مضامین مناسب باشند و به لطف اینترنت امکان نظر پرسی از رفقای حزبی قبل از انتشار اطلاعیه های فردی کاملا وجود دارد. اما کلید مساله در تحلیل نهایی تقویت انجسام سیاسی یک جریان است. و بالاخره واضح است که نشریات و ارگانهای حزبی از میان این کوه اطلاعیه ها آنهایی را منعکس خواهند کرد که خود میپسندند."

ما در عین حال که تلاش خواهیم کرد با بالا بردن انسجام سیاسی و تحکیم سنتهای سیاسی حزب، به صف یکپارچه تر و منسجم تری شکل دهیم، در عین حال که از کادرها و اعضای خود انتظار داریم پرچمدار اصولیت و تمدن بالای حزب باشند، در عین حال جایگاه و مکان تلاشهایی را که میکوشند چهره حزب را بخاطر این بروزات مخدوش کنند، میشناسیم. ما این "روش تعمیم" را شیوه ای اصولی در نقد و ارزیابی دیگران و یا خودمان نمیدانیم.

اما مایلم در ادامه به مساله دیگری در صفوف جنبش مان اشاره کنم. در دوران حاضر جنبش کمونیسم کارگری شاهد شکل گیری گرایشات متعدد راست و تقلیل گرایانه و پوپولیستی است. صفوف جنبش کمونیسم کارگری در دوران اخیر دستخوش تغییرات بسیاری شده است. تضعیف شده است. چپ سنتی و پوپولیستی و راست ناسیونالیستی به گرایشات متعددی در جنبش ما شکل داده اند. مبارزه ایدئولوژیک درون جنبشی در چنین شرایطی یک واقعیت اجتناب ناپذیر است. اما شکل و مضمون و سرنوشتی که بعضا مبارزه درون جنبش کمونیسم کارگری بخود گرفته است، عمیقا تاسف آور است، ناشی از وجود و رشد و گسترش یک بیماری شناخته شده قدیمی در جنبش ما است. بیماری سکتاریسم و فرقه گرایی. این گرایش کوچکترین ربطی به سنت و روش کمونیسم منصور حکمت ندارد. جایگزین کردن مبارزه همه جانبه فکری و سیاسی و اجتماعی علیه گرایشات حاکم و جاری در جامعه با گرایشات درون جنبش کمونیسم کارگری یک بروز دیگر تغییراتی است که در جنبش کمونیسم کارگری شاهد آن هستیم. در این راستا مبارزه با معلول جایگزین مبارزه با علت شده است. همان چهارچوبهای سیاسی و فکری و همان مناسبات میان جنبشهای متفاوت اجتماعی جایگزین مناسبات و مبارزه درون جنبشی شده است. گرایشات مدعی درون جنبش ما به جای اینکه به جنگ گرایشات حاکم و جنبشهای اصلی جامعه بروند، بر روی یکدیگر تیغ میکشند. از نقطه نظر ما نقد فرا جنبشی، فرا مکتبی، فرا حزبی، آن روشی است که میتواند منجر به نقد اصولی بروزات چنین گرایشاتی در جنبش کمونیسم کارگری شود. مسلما برای ریشه کن کردن این بیماری باید پایه های مادی و اجتماعی و ضروریات سیاسی آن را شناخت و درک کرد. تلاقی ها و کشمکش های کنونی که شاهد آن هستیم انعکاس فشار و بازتاب تحرک سایر جنبش های اجتماعی در صفوف ما هستند.
یک نمونه کوچک بروز روش برخورد حزب حکمتیست و حککا به یکدیگر است. باور نکردنی است. یکی دیگری را در اردوی رضا پهلوی و ارتجاع ناسیونالیسم پرو غرب قرار میدهد و دیگری آن حزب را در کنار اردوی ارتجاع اسلامی حاکم و احمدی نژاد و خامنه ای و سپاه پاسداران. این بیماری را باید نقد و طرد و حاشیه ای کرد. اما نقد آن از کانال نقد گرایشات اصلی جامعه، از کانال نقد ناسیونالیسم پرو غربی، و جنبش ملی – اسلامی و گرایشات متعدد آن میگذرد.

۳-اخیرا کورش مدرسی از حزب حکمتیست نظراتی در زمینه "متعارف شدن" جمهوری اسلامی مطرح کرده است. این نقطه نظرات به جدالهایی در جنبش ما دامن زده است. نظر حزب در قبال چنین تزهایی چیست؟

علی جوادی: این نقطه نظرات تازه نیستند. هر چند که در شرایط تازه ای مطرح شده اند. در پاسخ در دو سطح باید به مساله اشاره کرد. ۱- نفس ارزیابی از این نقطه نظرات، ۲- استنتاجات ناشی از آنها. حزب حکمتیست در این زمینه نظر واحدی ندارد. نظر رسمی ای هم تاکنون اعلام نکرده اند. در عین حال برخی از رفقای رهبری خود این حزب علنا در نشریات رسمی این حزب نقطه نظرات مخالف خود را در قبال این نظرات مطرح کرده اند. باید دید سرنوشت این تزها در خود حزب حکمتیست به کجا می انجامد. بعلاوه ما تاکنون نتایج و استنتاجات عملی و پراتیکی چنین تزهایی را ندیده ایم. قضاوت عجولانه و غیر منصفانه هم روش ما نیست.
اما تا آنجائیکه به نفس این نقطه نظرات برمیگردد. این نظرات نشان یک گسست و دوری سیاسی از نقطه نظراتی است که مبنای ارزیابی های سیاسی کمونیسم کارگری حکمت در قبال بحران رژیم اسلامی است. این نظرات قبلا به روشنی در سمینار "آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است؟" پاسخ گرفته اند. نیازی به ارزیابی مجدد نیست. منصور حکمت در این زمینه میگوید:

"اولین ریشه بحران جمهورى اسلامى اقتصاد است. مشکل اقتصاد ایران بدسیاستى رفسنجانى یا فلان اقدام و سیاست غلط دولت یا فلان اشتباه در رابطه با صنایع و مدیریت نیست. اقتصاد ایران اقتصاد یک کشور هفتاد میلیونى است که در جهان سرمایه دارى امروز از حوزه عمومى انباشت سرمایه در مقیاس بین المللى بیرون افتاده است. هر کشورى را در این موقعیت قرار دهید از نظر اقتصادى بدبخت میشود. اینطور نیست که گویا کسى سیاست غلطى اتخاذ کرده و اقتصاد ایران خراب شده است. فقر زیاد شده و یا ثروت باید تعدیل شود. سرمایه دارى باید سرمایه دارى باشد و رشد کند تا بتواند حداقل رفاهى که شرط پا برجا بودن آن است را تأمین کند. باید بتواند نیازهاى سرمایه و نیازهاى تکنولوژیک جامعه را رفع کند و بتواند به صاحبان وسائل تولید سودى را
برگرداند و به بخش تولید کننده جامعه نیز معاشى را، تا این سیستم بتواند ادامه پیدا کند. سرمایه دارى ایران و سرمایه دارى هر جا اگر بخواهد اینکار را بکند باید در بازار جهانى کار کند و در مقیاس بینالمللى جاى خود را پیدا کند. بعینه میبینیم که جمهورى اسلامى و اقتصادى که جمهورى اسلامى بالاى سر آن است بیرون از حیطه انباشت جهانى سرمایه قرار گرفته است. نه به این عنوان که انباشت نمیکند و یا حتى رشد نمیکند، رشد جزئى هم میکند، ولى به این عنوان که اینجا جائى نیست که سرمایه بیاید با یک شتاب کافى با توجه به رشد جمعیت، با توجه به توقعات مردم آنجا، با توجه به نیازهاى اقتصادى، سیاسى و فرهنگى جامعه، با یک شتاب کافى نیازهاى جامعه را برآورده کند. چون مقدار سرمایهاى که باید اینجا بریزد و اشتغالى که باید ایجاد کند و تکنولوژىاى که باید براى یک چنین شکوفائى اقتصادى و یا به راه افتادن اقتصاد ایران مصرف شود، به میزانى است که سرمایه دار بومى از طریق اضافه محصولى که بدست میآورد، نمیتواند تأمین کند. ارزش اضافهاى که باید در ایران ریخته شود، باید بخشى از یک تقسیم کار جهانى باشد. "ایران" باید منشاء و جائى براى صدور سرمایه باشد. بتوان در آنجا تولید کرد، کارى که کشورهائى که یک دوره شکوفائى اقتصادى دارند، انجام داده اند. جمهورى اسلامى شانس رشد اقتصادى ندارد. چون یک اقتصاد منزوى سرمایه دارى که با منابع خود تنها مانده باشد، بخصوص در شرایط دنیاى امروز که تکنولوژى خیلى تعیین کننده است، نمیتواند شکوفا شود. تکنولوژى مقدار زیاد پول میخواهد. رشد اقتصادى به جاى پابرجائى در جهان سرمایه دارى معطوف به غرب احتیاج دارد. جمهورى اسلامى جواب مسائل اقتصادى مملکت را نمیدهد. اینکه حالا نفت این هفته بالا رفته یا ده روز بعد پائین آمده یا غیره دردى را دوا نمیکند. حتى اگر نفت را بشکهاى ٣۵ دلار و از حالا تا پنج سال دیگر هم بفروشند، جامعه هفتاد میلیونى را با این درآمد نفت نمیشود اداره کرد. در نتیجه جمهورى اسلامى مشکل دارد. ریشه اصلى مشکلات جمهورى اسلامى این اقتصاد، بحران اقتصادى، و ناتوانى از پاسخگوئى به مسائل اقتصادى است. میشود فرض کرد که اگر اینها اقتصاد شکوفائى داشتند، اگر وضع مالىشان خیلى خوب بود، میتوانستند نیروهاى طرفدارشان را بسیج کنند، از نظر سیاسى مخالفین خود را ساکت کنند، و از نظر فرهنگى یک درجه اختناق فرهنگى را بقا دهند. ولى این اقتصاد به آنها اجازه نمیدهد که اختناق و سرکوب فرهنگى را با سوبسید اقتصادى به جامعه تحمیل کنند. ممکن است عربستان سعودى اینطور دارد طبقه متوسط خود و حتى کارگران مهاجر را راضى نگهمیدارد. و مثلا بگوید که: خوب بالاخره وضع حقوق اینطور است و طب مجانى است، حالا چکار دارى که شیخ اینطورى است؟ چکار دارى که حق رأى ندارى، برو زندگی ات را بکن. ولى ایران با ۶٠ میلیون آدمى که در گرسنگى زندگى میکنند و جامعهاى است که میداند دنیا چطور است، جامعه دربستهاى نیست، با این شرایط نمیتواند به بقاء خودش ادامه دهد.

نکته دوم و منشا دوم بحران، سیاسى است. بنظر من مسأله سیاسى در ایران یک مسأله نسلى است. مسأله سازمانى و فردى نیست. به این معنى نیست که این نارضایتى افرادى از حکومت است. یا بحث حقوق مدنى افراد است یا بحث این است که سازمانهاى اپوزیسیونى هستند که گردن به حکومت نمیگذارند. بحث نسلى است. یک نسل جدید که این چارچوب سیاسى را نمیخواهد. علت اینکه نمیخواهد هیچ دلیل سیاسى ندارد جز اینکه میداند دنیا جور دیگرى است. یک جوان بیست ساله در ایران هیچ دلیلى نمىبیند که بنا به تعریف باید بدبختتر، محرومتر و عقب ماندهتر از کسى باشد که در یونان، ترکیه یا فرانسه یا انگلستان زندگى میکند. این نسل اینترنت است. این نسل قرن ٢١ است. این نسل نمىپذیرد. مسأله این نیست که اکثریت نمىپذیرد، حزب توده نمىپذیرد، کومهله نمىپذیرد، حزب کمونیست کارگرى نمىپذیرد، سلطنت طلبها نمىپذیرند، دمکراسى میخواهند؛ مسأله این است که این نسل نمىپذیرد. بیحقوقى سیاسى را از جمهورى اسلامى نمىپذیرد. این مشکل اینها است.

در این چارچوب است که تاکتیک سازمانهاى سیاسى براى آزادیخواهى معنى و برد وسیع پیدا میکند. به نظر من اگر حکومت مسأله حق رأى و سکولاریسم را تأمین نکند (سکولاریسم سیاسى، یعنى اینکه هر کسى بنا به تعریف بعنوان شهروند حق رأى، آزادى فعالیت سیاسى، آزادى مطبوعات و آزادى بیان داشته باشد)، مردم سرشان را مىبرند. مهم نیست با چه ایدئولوژىاى. این نسل را یا باید شکست بدهند و یا این آنها را شکست میدهد. براى اینکه این نسل را شکست بدهند ابعاد اختناقى که حاکم میکنند باید خیلى وسیع باشد. اینکه: نسل قبلى تان را ما سرکوب کردیم دیدید، جواب نسل جدید نمیشود. میگوید کردى که کردى، من چیزى حس نمیکنم.

اگر شما با ایران سر و کار داشته باشید و نوع تصورى که این نسل جدید از سیاست دارد را تجربه کرده باشید این را مىبینید: میگوید من خانهام این است، آدرسم این است، اسمم این است، کارمند فلان یا رئیس فلان بخش دانشکده هستم، لطفا بگوئید فلان کس از رهبرى حزب کمونیست کارگرى به من زنگ بزنند. یا من میخواهم با ایکس و واى صحبت کنم و پاى تلفن میگوید آقا این چه مملکتى است یا میگوید خامنهاى الدنگ فلان و فلان میکند. این آدم هیچ تصورى از اینکه ٢٠ سال پیش، یا ١٢١٠سال پیش اینها کرور کرور اعدام کردهاند، ندارد. میداند اعدام کرده اند ولى میگوید اینها لابد طى پروسهاى بوده است. چطور ممکن است آدمى ع