“بازگشت به خویش” آقای مقدم و خیل متفرق کارگر پناهان

یادداشت های روزانه، ۵۱- هشتم فوریه ۲۰۱۳

“بازگشت به خویش” آقای مقدم و خیل متفرق کارگر پناهان

رضا مقدم، و تنی چند از هم نظرهای منشعب و متفرق از  طیف ایشان، زیادی و البته زیادی ناشیانه، کارگر نمائی میکنند. برای کسی که دگردیسی آدمها را در مقولات انتزاعی، و در حوزه های ممنوعه، بخصوص اگر “کارگری” و در قرق این نوع “فعال کارگری” هم باشد، خلاصه میکند، این نقاب به چهره زدن میتواند بسیار گمراه کننده باشد. رضا مقدم یک گذشته دارد و یک حال و یک آینده ناپایدار و پر از ایهام و سرگشتگی. گذشته “اول” خود را “عاق” کرد، زمانی که در اوج “کارگر پناهی” چپ خلقی در بطن تحولات سال ۵۷، در یک محفل “صد در صد” خالص”کارگری”، با ایجاد فراکسیون “کمون” به هواداری و دفاع از اتحاد مبارزان کمونیست و مارکسیسم انقلابی روی آورد. این گذشته که سالها و تا مقطع عروج دو خرداد موجب قرب و منزلت و احترام زیاد او در حزب کمونیست ایران، و در حزب کمونیست کارگری تا “آوریل” حماسی سال ۹۹ بود، “وبال گردن” او شد و لازم بود که بدست خود او، آگاهانه به تاریخ سپرده شود و شد. ایستادگی در برابر فشار سوسیالیسم خلقی و کارگر پناهی دروغین گرایش ناسیونالیسم چپ؛ و دفاع از کمونیسم و تحزب کمونیستی، گذشته “ماقبل تاریخ” اوست که گویا باستان شناسان باید آنرا حفاری کنند. اما برای پس زدن فشار آن دوره، بویژه پس از دوران عروج دو خرداد، و انجام کامل تشریفات اسباب کشی و انتقال طبقاتی به منزلگاه دوخردادی، خود را ملزم میدانند که چپ و راست، به حق و ناحق، در بازگشت به دوران تسلط سوسیالیسم خرده بورژوائی و چپ ۵۷ی و “کارگر پناهی” گذشته دورتر، در پس دفاع از هر “الگوی کارگری”، که از جمله در ماجرای “برکناری” اسالو هم خودنمائی کرده است، یک معترضه و یک “اما” و  یک”برخلاف سنت احزاب”، هم تتمه بحث خود کنند. به این ترتیب “خیال” میکنند هیچکس متوجه نمیشود که چگونه رضا “کمون” یک تاریخ چند ساله زندگی واقعی سیاسی خود را در راه آرمانهای جنبش کارگری به نفع یک زندگی غیر انقلابی، یک سست ارادگی  و یک وادادگی خرده بورژواهای مذبذب، با دنده خلاص رد میکند. از این نظر برای پس زدن فشار و سایه سنگین این “گذشته” چاره دیگری جز مرزبندی همیشگی و یک ابراز ندامت کامل سیاسی، البته از سر “مصالح کارگری”!،  با بنیانهای فکری و سیاسی و حزبی آن دوره را  برای او باقی نگذاشته است. به این دلیل است که در رابطه با هر موضوع “کارگری” او از “تکالیف” خود میداند که  حتما با “حزب” و “کار حزبی” و “سنتهای احزاب جاری” و رهبران “ازلی” جنبش کمونیستی که گویا بنا بر قاعده و سنت جاری در میان “فعالان کارگری” در تقابل و نفی  سنن رایج در “تشکل های کارگری” است، مکررا “مرز” خود را ترسیم کند. و این “حال” آقای رضا مقدم و امثال اوست. محتمل است که رضا مقدم از امثال “قراگوزلوها” بپذیرد که او پس از سالها جدل فکری و مکتبی و قلمی در راستای “سرچشمه لایزال قرآن و احادیث” یکباره خواب نما شود و چنین آدمکهائی را در مقام مدرس سوسیالیسم و جنبش کارگری قرار بدهد. این نوع وحی منزل، اما برای کسی که انسان زنده را با مقولات انتزاعی و اختیاری اشتباه نمیگیرد، قابل قبول نیست. رضا مقدم میتواند، “تصمیم” بگیرد که کل زندگی سیاسی اش را به عنوان مجاهد همیشگی خط کارگر پناهی رقم بزند. اما در دنیای واقع، هیچکس را با آنچه خود در باره خود میگوید قضاوت نمیکنند. اینجا دیگر متاسفانه اختیاری نیست و همه انسانها، از جمله رضا مقدم باید حواسشان باشد، که فقط در متن شرایط “داده” تاریخی، که اساسا مستقل از اراده و تصمیم به هر “چرخش” فکری و سیاسی واقعیت عینی دارند، میتوانند “رویکرد” هایشان را طرح کنند. خیر! متاسفانه نمیتوان از بخش مهمی از تاریخ فعالیت سیاسی خود رضا مقدم هم فاکتور گرفت. این “حال” امروزی ایشان، مثل هر پدیده اجتماعی دیگر، یک “گذشته”، یک “حال” و یک پیام و جهت گیری رو به “آینده” دارد. گذشته این جماعت و تاریخ بلوغ کارگر پناهی شان، نه با همساز شدن با عروج و رشد و گسترش جنبش کارگری و شخصیتهای این جنبش در جامعه ایران، و نه در نفس اینکه “من خودم کارگر بوده ام” و یا همواره “فعال کارگری” بوده ام، ریشه ندارد. دوره نفرین کمونیسم و تحزب و “رهبری” کمونیستی، با عروج دوخرداد و بزعم اینها با آغاز پوست اندازی رژیم “اسلام سیاسی”، چه عبارت “غیر طبقاتی ای!، در جهت تبدیل کردن رژیم اسلامی سرمایه به رژیم سرمایه داران در میان این دوایر “شکوفا” شد. هنوز مرکب نوشته های آن دوره که با بانک رسا فریاد برآوردند که همه جنبش های اجتماعی در ایران، شامل جنبش کارگری و “جنبش خلق کرد”، باید دیر یا زود برای پذیرش هژمونی دوخرداد آماده شوند و “زمان چندانی” در این رابطه در اختیار ندارند، خشک نشده است. نمیشود این “تعجیل” برای پریدن به آغوش دوخرداد را به حساب شدت رعشه ناشی از خلسه به کارگر و جنبش کارگری گذاشت. کسی این لودگی سیاسی را از اینها قبول نمیکند. هنوز هم که هنوز است “رساله” اینها در مورد لزوم قرار گرفتن در کنار بانک جهانی و طرحهای آن به عنوان قابله زایش “سرمایه داری مستقل” ایران، به عنوان “مرجع” تئوریک دنیای بازیافته شان ذکر میشود.  این “گذشته” حتی به تعبیر خودشان هنوز حافظه “زنده” و گویای “دیدگاه” جدید اینها در باره جایگاه طبقه کارگر در “متعارف کردن” رژیم اسلامی است، و تاکنون هم هیچکس ناظر یک “انتقاد از خود” حتی مصلحتی و فرمال و آبکی از جانب اینها  برای این نقل مکان طبقاتی نبوده است. در حالی که برعکس همه شاهد بوده اند که علیرغم همه تصریح ها و “دکترین” ها و “تز” های ایدئولوگهایشان، مثل رسم همیشگی خرده بورژوازی در مبارزه سیاسی، این اسباب کشی سیاسی با چراغ خاموش را، به حساب “انترناسیونالیسم”و تعلق خاطر ملکوتی به ذات مقدس هویت صنفی کارگر توضیح داده و توجیه کرده اند. این تقلب آشکار، این رندی سیاسی و این تعویض تابلو  شبانه و مخفی را دیگر نمیتوان به کسی قالب کرد.

این گذشته متاخر تر، اما، در هر تغییر و تحول و حتی در هر “خبر” مربوط به کارگر، به مناسبت و بی مناسبت با تشکلهای کارگری و فعالین “سندیکا و اتحادیه کارگری” همواره در رویدادهای “حال” ضرب میشوند، تا مدام “بازسازی” شود. تا گذشته دورتر، اما واقعی تر و بسیار محترم تر و اتفاقا کارگری تر، از حافظه ها یکباره محو شود. و تا برای “آینده” نتیجه بگیرند که متشکل شدن فعال جنبش کارگری، و بویژه “متحزب” شدن آنها حول یک “حزب” کمونیستی و مارکسیستی، نقطه آغاز فاصله گرفتن از “الگوی کارگری” و سرآغاز “فساد” سیاسی است! اگر اینها در “انتقال طبقاتی” برای میعاد با دوخرداد زندگی را “از سر گرفته اند”، برای آینده نیز  یک رسالت نه چندان جالب را هم برای خود تعریف کرده اند: تنها ضمانت به ثمر رسیدن مبارزه مردم علیه رژیم اسلامی و علیه بنیانهای سرمایه داری، یعنی برخورداری طبقه کارگر و جامعه از یک حزب کمونیستی انقلابی با رهبران مارکسیست را مورد هجوم سراسیمه و همیشگی خود قرار بدهند. بنابراین راز و اسرار این “بازگشت به خویش”، رمز این پافشاری بر خلوص ریاکارانه “کارگری” که در ماجرای برکناری اسالو نیز، در هر سطری و در هر متنی “مرز روشن” و ایضا “کارگری” با سنت “حزبی” و فاصله آشکار با “استالینیسم” و درپس آن یورش به روش و متد انقلابیگری لنینی و تحزب کمونیستی موج میزند، در همین خاستگاه است. اگر نه هر کس تعجب میکند، که اینها وقتی بی محابا و با لحنی آمیخته با تفرعن و تبختر اشرافیت بورژوائی امثال اسالو را به دلیل “سازشکاری” با نهادهای حقوق بشر “امپریالیستی” مورد هجوم قرار میدهند، به جای ارائه آلترناتیو “سالم” به جنبش بین المللی کارگری و به نهادها و اتحادیه های آن، و بجای نشان دادن خود به عنوان فعال “سازش ناپذیر” جنبش کارگری، چرا در همین “خارج کشور” ناقابل، جز در دنیای مجازی و پلتاک به هیچ پراتیک و عمل انقلابی و “کارگری” مشغول نیستند؟ چرا به جای تعهد و عمل به نظر و عقیده خود، که گویا شب هم با رویا و عشق به کارگر سر بر بالین میگذارند، بطور “حرفه ای” و تماما دنبال پروژه های زندگی شخصی اند و فقط در ایام “فراغت” به “هابی” و سرگرمی کارگر کارگری مشغولند؟! این ریاکاریها دیگر زیادی شیادی است. از مرکز جنبش متعارف سازی رژیم اسلامی و مشاورت بانک جهانی به میدان پریده اند و  انتظار و توهم دارند که همه از اینها بپذیرند با سنگر گرفتن در پشت دفاع از تصمیم “جمعی” و “کارگری” هیات مدیره سندیکای واحد، نقش وکیل تسخیری سازماندهندگان اصلی بی حرمتی به اسالو را بازی نمیکنند. به ندامت از فعالیت انقلابی و رهبری کمونیستی رسیده اید، مبارک باشد. همین را بگوئید، فلسفه نبافید، سفسطه نکنید و “تز”هایتان را در سریالهای مطنطن بطور قسطی به بازار مکاره خرده بورژواهای “نا قهرمان” عرضه نکنید و انتقال طبقاتی تان را در زرورق “الگوی” کارگری تهاجم به اسالو، یک بار دیگر رنگ و لعاب نزنید، لطفا. دستکم بخشی از تاریخ زندگی سیاسی خودتان در این وادادگی ها را، “معامله” نکنید. اگر سالها از خودکشی سیاسی تان گذشته است و “قاطعانه” قدم در راه “بی بازگشت” گذاشته اید، اجر جزیل ببینید، اما خواهشا پای کارگر و فعال کارگری و سنت های جنبش کارگری و زندگی سیاسی دیگران را به این عملیات انتحاری نکشانید.

Iraj.farzad@gmail.com