حقایقی برای ثبت در تاریخ

حقایقی برای ثبت در تاریخ

چند ملاحظه درمورد اطلاعیه ” تا کی به حقیقت پشت می کنید” حزب حکمتییست جناح هیئت دائم!

ریبوار احمد

در این اطلاعیه سه بار به شیوه ای غیر مستقیم به من اشاره شده است٬ در این نوشته ، به این موارد پاسخ خواهم داد و همچنین در باره چند مسئله دیگر مندرج در اطلاعیه اظهار نظر خواهم کرد.

نکته اول در مورد پیوستن حزب اتحاد در سال ٢٠٠٧، آنجایی که گفته شده٬ “شخصیتهای اصلی از رهبری هر دو حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان به سیاست انقباضی ما نقد جدی داشتند و بارها در مناسبتهای مختلف اعلام کردند که میبایست رهبری حزب حکمتیست با درایت سیاسی این پیوستن را تسهیل و ممکن میکرد”٬ اشاره به من است. این من بودم که انتقاد داشتم و نمیدانم چه شخص دیگری همان موضع من را داشت.

در مورد تماس با کومه له نیز دو بار به من اشاره شده است، در جایی که میگوید:”سال ۱۹۹۹ رحمان حسین زاده عضو دفتر سیاسی و دبیر وقت کمیته کردستان حزب کمونیست کارگری ایران که در کردستان عراق در ماموریت بود، با پیشنهاد مستقیم منصور حکمت طی نامه ای به دبیر اول کومه له، خواستار دیدار ما با رهبری کومه له مستقر در زرگویز شد. این دیدار آنزمان  صورت نگرفت اما مسئله این است همانوقت تلاش برای برقراری رابطه سیاسی با حزب کمونیست ایران و کومه له  از نظر رهبری در حزب ما کاملا عادی بوده است. این مسئله را رهبری وقت حزب کمونیست کارگری عراق و مشخصاً دبیر کمیته مرکزی وقت آن حزب در جریان بود.” در آن زمان من دبیر کمیته مرکزی بودم و از این مسئله اطلاع داشتم٬ اینجا تلاش میکنم با امانت داری حقیقت را بازگو کنم.

همچنین در آنجا که گفته شده است: با تشکیل حزب حکمتیست و از سال ٢٠٠۵ چند مورد تلاش برای همکاری و هماهنگی در موارد مشخص با کومه له و حزب کمونیست ایران توسط رهبری وقت حزب حکمتیست پیگیری شده است. رهبری وقت حزب کمونیست کارگری عراق بعضاً خود درگیر و در همه موارد بالا مطلع بوده است. سئوال اینست  چرا آنوقت این “مکث و ملاحظات” را نداشت. این نسبیت سیاسی و زیگزاگ سیاسی را چگونه توضیح میدهند؟” بله در این باره هم من اطلاع داشتم و تا اندازه ای درگیر بودم. شاید در همه مسائل ریز و درشت دخالت نداشتم، اما درست است اطلاع داشتم و این را هم با امانتداری بازگو میکنم و روشن خواهم کرد که هیچ “نسبیت سیاسی و زیگزاگ زدنی” از جانب من وجود ندارد و هیچ نیازی هم به توجیه چیزی ندارم .

این اطلاعیه و این همه توپ و تشر بر عیله دو حزب چرا ؟!

در مورد این اطلاعیه هر چند اگر نخواهم به تمامی مسائلی که در لابه لای آن تنیده اند بپردازم، اما نمیتوانم حداقل در مورد چند مسئله بنیادی سکوت کنم . قبل از هرچیز این را بگویم که جای تأسف عمیق است که این اتهام به دو حزب زده شده است که گویا حمله به حزب حکمتیست را مدتی است آغاز کرده اند و حال این حمله را به عرصه دیگری برده اند!! در حقیقت هیچ حمله ای از جانب دو حزب وجود نداشته و ندارد ، و اگر حمله ای وجود داشته، از جانب شما بوده است و از زمانی شروع شد که این دو حزب در تلاش برای ممانعت از دو شقه شدن حزب حکمتیست بودند. چیزی که امروز در اطلاعیه دو حزب آمده است ، نه حمله و یورش بلکه بحثی سیاسی و متین و صمیمانه درمورد مسائلی سیاسی و مشخص است. برخورد و عکس العمل شما چیزی نیست جز اینکه به سنت حکمت پشت کنیم و در مورد مباحثاتی که نسبت به سیاست همدیگر داریم، سکوت پیشه کنیم٬ در غیر اینصورت حمله قلمداد می شود. اگر اینچنین است باید گفت، در زمان تأسیس حزب کمونیست کارگری عراق چند بار منصور حکمت و رهبران حزب کمونیسم کارگری ایران در انجمن مارکس و نشریات علنی آن حزب، حزب عراق را مورد “حمله” قرار دادند؟! ملاحظه و انتقاد سیاسی چرا باید حمله و یورش قلمداد شود؟!

از حزب کمونیست کارگری مهم به محفل بی تاثیر و راست رو و دنباله رو رهبر معنوی!

اما حقیقت تلخ، آن ادبیات و واژه های زشت و آن همه توپ و تشر نابجایی است که در این اطلاعیه بار دو حزب گردیده است. تا جایی که دو حزب و ارگان رهبری آنها  را زیر سوال برده و شاید درست تر این است که بگوییم انکار شده اند. حزب به محفل و فرقه  و از ارگان دفتر سیاسی هم بعنوان بخشی از رهبری حزب نام برده شده است. اینها به چه معنی است؟ این تقسیمات  در رهبری را از کجا آورده اید؟ منظور و هدف تان چیست؟! چرا این دو حزب که تا دیروز از نظر شما حزب بودند، دفتر سیاسی شان، ارگان رسمی و نماینده تمام حزب و رهبری بودند، احزاب کمونیستی – کارگری بودند، خیلی مهم بودند و شما خواهان آن بودید که هم پیمان شما شوند و سه طرفه میتوانستید افق کمونیسم را در تمام منطقه روشن نمایید و ….. ، اکنون در یک شبانه روز به محفل تبدیل شدند و ارگانهای قانونی و انتخابی آنها تبدیل به بخشی از رهبری گردیدند، این احزاب از کمونیست به راست رو و دنبالچه رهبر معنوی تبدیل شدند؟! این احزاب نه تنها اهمیت و نقش منطقه ای خود را از دست داده اند، بلکه فارغ از نقش محلی هم گردیدند.

کمی چشمانتان را باز کنید و ببینید کدام یک از این احکام٬ بقول خودتان٬ ” فرقه ای و وارونه” هستند؟! این حکم شما در مورد راست روی این دو حزب را بدلیل انتشار آن اطلاعیه و حکم حمید تقوایی در سال ٢٠٠۴ بدلیل اطلاعیه ای در پشتیبانی از جناح حکمتیست، را در کنار هم قرار دهید و خودتان قاضی باشید و قضاوت کنید. این است محک قضاوت شما که اگر٬ در دل اختلافات دوجناح حزب حکمتیست٬ از شما پشتیبانی کنند٬ حزب کمونیست کارگری مهم و صاحب نقش منطقه ای و محلی هستند٬ و اگر از شما پشتیبانی نکنند و بگویند هر دو جناح برای از هم پاشاندن و تکه تکه کردن حزبی عظیم که ثمره رنج و فداکاری صفی از کمونیستها بود، مقصر هستند، دیگر این دو حزب و رهبری آنها تبدیل به محفل و فرقه راست رو و دنبالچه رهبر معنوی می شوند. حقیقتا به خودتان اجازه میدهید که به ما بگویید ” ناشیانه “؟! این همه آن خبرگی است که شما از خود نشان داده اید؟! آیا حداقل برای هر فعال این جنبش این سوأل نیست که این چه چرخشی است که شما در همان اطلاعیه ای که دوحزب عراق را راست رو قلمداد کرده اید، کومه له ناسیونال – چپ را به عنوان چپ اسم برده اید؟! به اطلاعیه توجه کنید که میگوید: “اگر کسی به دنبال منفعت کارگر و مردم آن جامعه باشد، همکاری دو نیروی چپ مطرح درجامعه حول این موارد چه ایرادی دارد؟” از چه زمانی این در بینش “حزب حکمتیست” جا پیدا کرده است که در یک اطلاعیه دو حزب عراق و کردستان راست رو و کومه له چپ قلمداد شود؟؟؟؟؟؟؟!

اما مسئله فاجعه بار این اطلاعیه، این است که به دو مسئله علیه دو حزب دست برده است که از روزی که کمونیسم کارگری در عراق سربلند کرده است، دشمنان کمونیسم علیه کمونیسم کارگری٬ آنها را تکرار کرده اند. تأسف این است که کمونیستهایی که خود دهها بار جواب این پروپاگاند را داده اند، اکنون خود دست به این انبان برده اند. این دو مسئله هم اینها هستند:

مسئله اول: تا به حال به دهها شیوه و بیان متفاوت، و شاید هم بیشتر، به ما گفته شده است که “اینها جمعی  آلت دست و دنباله رو شخصی مشکوک هستند که رهبر معنوی آنان است”٬ و منظور آنها منصور حکمت بود. دوم: دهها بار و شاید هم بیشتر به ما گفته شده است که “اینها نیرو نیستند و هیچ نقشی ندارند ” …. این گفته ها  را جلال طالبانی زمان خود به شوراها می گفت. پس از آن در زمان آکسیون اتحادیه بیکاران در تاریخ ١٩ جون ١٩٩٣ ، طالبانی علیه حزب و اتحادیه بیکاران این حرفها را زد، بعد از یورش ١۴ جولای ٢٠٠٠ یکبار دیگر طالبانی در جلسه ای با روشنفکران سلیمانیه در قلاچوالان دوباره این گفته ها را برعلیه حزب تکرار کرد. افراد زیادی از دشمنان کمونیسم همین ادعاها را تکرار کرده اند. ‌ به عنوان نمونه ای دیگر میتوان به سخنان عمر ایلخانی زاده مراجعه کرد که علیه منصور حکمت گفته است: “منظورتان کدام کمونیستهاست؟(!!) طبعا منظور شما “حزب کمونیست کارگرى عراق” است. … متاسفانه این حزب به آلتى در دست شما تبدیل شده و گذشته از اینکه آنها حضور جدى اى در منطقه ندارند، اساسا موجودیت مستقلى جدا از حزب شما نمیتوانند داشته باشند، تا حدى که کمیته مرکزى ایشان را نیز کادرهاى شما اداره میکنند.”

اجازه بدهید منصفانه سخنان ایلخانی زاده و طالبانی را در کنار گفته های مندرج در اطلاعیه رفقای ٢۵ ساله مان قرار دهیم و مقایسه کنیم که آنها هم دو حزب و رهبری آنها را محفلی مینامند که دنبال جناح دیگر حزب حکمتیست و “رهبر معنوی” افتاده اند. طالبانی گفت: “اینها نه حزب هستند و نه کمونیست اند، نه عراقی هستند، بلکه جمعی هستند که بدنبال رهبر معنوی اشان افتاده اند که شخصی مشکوک ایرانی است٬” و ایلخانیزاده هم با ادبیاتی دیگر همین را تکرار کرده است. حال شما هم ما را محفل و فرقه راست رو و دنباله رو حزبی دیگر و رهبر معنوی اسم برده اید. اینها را مقایسه کنید و قضاوت کنید که کجا ایستاده اید. خود شما چند بار جواب اینها را داده اید و گفته اید که حزب عراق آلت دست کسی نیست و حزبی  سیاسی و کمونیستی است ؟! اما مسئله چیست و چه احتیاجی دارید که به این “گنجینه” دست برده اید ؟! متوجه نیستید که گریبان خودتان را میگیرید و تیر به پای خود میزنید‌؟!

باید چه اسمی بر این گذاشت که یک بار به اشتباهی پی برد و از آن اظهار پشیمانی و عذر خواهی کرد٬ اما در شرایط و موقعیتی دیگر به شیوه ای بدتر٬ آشکارتر و تندتر دوباره همان اشتباه را تکرار کرد؟! اجازه دهید منظورم را برای خواننده روشن کنم. چند سال پیش یک بار دیگر٬ در چهارچوب بحثی درمورد ارتباط حزب حکمتیست و اتحادیه میهنی٬ با این توپ و تشرها علیه حزب عراق روبرو شده ام٬ که گویا حزب عراق نیرویی نیست و نقش آنچنانی در جامعه ندارد. آنزمان گفتم و الان نیز تکرار میکنم ، که این بیانات نقد سیاسی از کم و کاستیهای جدی احزابمان در عراق نیست. اگر هدف نقد سیاسی باشد، که قبلا هم چندین نمونه وجود داشته است و همیشه از آن استقبال شده است٬ لازم نیست این نقد در دل بحث در مورد ارتباط با کومه له و یا اتحادیه میهنی و برای هموار کردن راه این ارتباطات ابراز شود. برای انتقاد سیاسی جدی از احزاب عراق هم فرصت و تریبون و هم چهارچوب مناسب فراوان است و دست کسی هم بسته نشده است. اما زمانی که بحث “احزاب عراق و کردستان نیرویی نیستند” در دل بحث ارتباط با کومه له بیان شد، دیگر معنایی کاملا متمایز پیدا میکند. دیگر از انتقاد عبور کرده و تبدیل میشود به پروپاگاند برای جاده صاف کردن درخدمت این ارتباط. دفعه پیش و چند سال قبل، رفقا خود به یاد دارند، در جلسه رسمی دفتر سیاسی حزب حکمتیست این بحث طرح شد که بدون رضایت حزب عراق و اطمینان از اینکه آنها هیچ مانع و ملاحظه ای ندارند، حزب حکمتیست نباید با اتحادیه میهنی ارتباط برقرار کند. و اینکه حزب حکمتیست اجازه ندارد از بالای سر کمونیستهای عراق و بدون آگاهی و رضایت حزب عراق با احزابی ارتباط برقرار کند که اعضای آنها را کشته و با آنها درگیر هستند. در رابطه با این بحث، حرفی در این باره زده شد مبنی براینکه کجا حزب در کردستان نقش و جایگاهی دارد و چرا ما باید کار خود را مشروط به نظر آنها کنیم؟ در جلسه من نوبت گرفتم و جواب این حرفها را دادم. گفتم: “اگر نقدی به حزب عراق دارید٬ دستوری باز کنید و با کمال میل در این مورد صحبت کنیم و به هر میزان که مایل هستید نقد سیاسی کنید. اما جای بسی تأسف است که امروز و بر متن ارتباط با اتحادیه میهنی و تسهیل این ارتباط ، چنین اظهاراتی در مورد حزب عراق را میکنید. یکی از بهانه های اتحادیه میهنی در ضربه بزرگی که در ۱۴ جوالی ۲۰۰۰ به حزب عراق زد این بود که نیروهای شما بر دوش این حزب راهی مریوان و سنندج شد. اکنون به جای اینکه شانه های خود را تکیه گاه عروج حزب عراق کنید٬ بر علیه آن پروپاگاند میکنید وبا هدف هموار کردن راه برای رابطه با اتحادیه میهنی موقعیت این حزب را انکار میکنید؟!” اشاره کردم که  حزب عراق همان وزنی را دارد که در زمان انشعاب ٢٠٠۴ و حمایت اش از حزب حکمتیست داشت، که از نظر شما خیلی عظیم بود. همانطور گفتم دوباره جای تأسف است که در این جلسه من بعنوان دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری عراق، باید این حرفها را بزنم نه رهبران حزب حکمتیست! در همان جلسه و قبل از اینکه بیشتر به بحث ادامه دهم، دستها به علامت تسلیم بلند شدند، همگی اظهارات من را تأیید کردند، چند بار از من عذر خواهی شد، صراحتاً اعتراف شده که اشتباه کرده اند و آن اظهارات در مورد حزب عراق شرم آور توصیف شد. به همین دلایل در جلسه تصمیم گرفته شد که این حرفهای ناپسند را از نوار پاک میکنند و در آرشیو هم اثری از آن باقی نمیگذارند. سرانجام جلسه یکپارچه تآکید کرد که حزب حکمتیست اجازه ندارد بدون آگاهی و رضایت حزب عراق یک قدم برای ارتباط با اتحادیه میهنی بردارد. اما اکنون دوباره همان سخنان و اینبار در اطلاعیه ای علنی بعنوان نظر رسمی حزب بر متن جدل بر سر رابطه با کومه له تکرار می شود. اینجا فقط میتوانم بگویم که بسیار متأسفم! اما اگر اکنون بگویم این دیگر آن حزبی نیست که در آن جلسه برای آن اظهارات از من عذر خواهی کرد، راست روی و انکارحقیقت کرده ام ؟!

از چه زمانی حساب خود را جدا کرده اید ؟!

در این زمینه لازم است در باره نکته ای دیگر بحث کنم. این رفقا از چه زمانی حساب خود را از مشکلات و موانع جدی احزب عراق جدا کرده اند؟ آیا در خوب و بد این ٢٢ سال و تا قبل از انشقاق حزب حکمتیست و گسست ارتباط ما، خود را شریک می شمارید یا نه؟ اگر خود را شریک میدانید دیگر چگونه در مسئله ای که خود شما مانند حزب و افراد در آن شریک بوده اید، نقش داور و سرزنش گر برای خود قائلید؟! نکند شما فقط در خوبی های آن شریک هستید؟ اگر چنین باشد شریک خوبی هستید! اما مسئولیت اینکه در طول ٢٣ سال گذشته نتوانستیم کمونیسم را در عراق و کردستان به نیرو تبدیل کنیم به عهده ما، پس وضع کمونیسم در ایران به پای چه کسی نوشته می شود؟ این به پای چه کسی نوشته میشود که کمونیسم نه قبل از ٢٣ سال پیش از این ، بلکه تا ١٢ سال پیش وقتی منصور حکمت آن را جا گذاشت، نیرو و حزبی بزرگ و عظیم و آماده داشت، الان هم آنچیزی است که خودتان می بینید. میتوان گفت این هم به پای ما است، چون خوب “میانجی گری جنگها و درگیریهای بین شما را نکرده ایم” ؟! جایز نبود به خود اجازه میدادید که در نقش سرزنش کننده ما ظاهر شوید.

از چه زمانی شما به این حکم در باره نقش احزاب عراق و کردستان رسیده اید ؟ یکی از ایرادهای شما از بحث “تحزب کمونیستی طبقه کارگر” کورش مدرسی این بود که علاوه بر حزب حکمتیست گفته است٬ حزب عراق هم هیچ نقشی در جنبش کارگری ندارد. این حکم را ناروا میدانستید و نارضایتی شدید خود را علیه آن اعلام کردید و میگفتید نباید پذیرفته شود. در شرایطی که کورش این حرفها را در چهار چوب یک بحث نظری در مورد تحزب کمونیستی طبقه کارگر زده است و شما بر متن بحث رابطه با کومه له و اتحاد عمل!! در این مدت چه دگرگونی ای در جهت و جایگاه حزب های عراق روی داده است که شما هم به درستی نظرات کورش رسیدید٬ که خود علیه آن بودید؟! تنها اتفاقی که در این فاصله روی داده است جنبش ١٧ فوریه ٢٠١١، که بر اساس گفته های قبلی خودتان موقعیت حزب را قویتر کرده است نه ضعیف تر. انصافا حق دارید به احکام و معیارهای ما بگویید ” فرقه ای و وارونه “؟!

در مورد پیوستن حزب اتحاد

پیشاپیش و برای اینکه بر اصل اختلاف سیاسی گردو خاک پاشیده نشود٬ من به جای اتحادتان٬ ملحق شدن حزب اتحاد را جایگزین میکنم. امیدوارم مورد قبول باشد. اما جدل بر سر این نیست و بگذارید خواننده هم سردرگم نشود. صحیح است که من در موقع خود در سال ٢٠٠٧ از تصمیم حزب حکمتیست و رد کردن تقاضای پیوستن حزب اتحاد انتقاد داشتم. من اعتقاد داشتم که حزب حکمتیست میبایست راهی رادیکال و سربلند در پیش روی حزب اتحاد بگذارد و آن کار را ممکن کند. گفتم این سند مهمی است برای محکوم کردن جدایی ٢٠٠۴ و قبول و تائید نقد رفتارها و تفکراتی که باعث آن جدایی گردیدند. چون رهبران حزب اتحاد نقش اصلی و تعیین کننده ای را در به انشعاب کشاندن حزب، بحث یک بنی کردن حزب کمونیست کارگری ایران و ترغیب کادرها و اعضای حزب عراق برای از هم پاشاندن حزب شان، بازی کردند. به همین دلیل اینکه جایی باز کنیم که خود این رفقا به این حقیقت اعتراف کنند، امروز ارزش سیاسی زیادی دارد. این هم درس مهمی برای کمونیسم کارگری و هم برای خود آن رفقا، اگر خودشان بخواهند، است و فرصت مهمی است که از آن گرداب خلاص شوند. ضمناً برای آگاهی خواننده در پلنومی که این تصمیم گرفته شده من حضور نداشتم و در عراق بودم. اما اطلاعیه از من میپرسد “در چه پروسه ای ریل فکری شان را عوض کرده اند”؟ این را بگویم که من هنوز بر نظر قبلی خودم هستم و بعد از گذشت شش سال ملاحظات من مانند اختلافات طبقاتی و اجتماعی این رفقا و حزب اتحاد با گذشت زمان تبخیر نشده است.

اما از همان زاویه دید و نگرش قبلی من دو فاکتور تفاوت جدی در مسئله پیوستن حزب اتحاد در سال ٢٠٠٧ با طرح آن در سال ٢٠١٢ ایجاد میکنند. اولین فاکتور برخوردی است که حزب اتحاد در مقابل تصمیم سال ٢٠٠٧ حزب حکمتیست داشت. آنها به زبان خود شهادت دادند که آنچیزی که در مدح خط سیاسی و نقش اجتماعی حزب حکمتیست گفته بودند، نمایشی بیش نبود. در این باره من کاملا با نظر حسین مرادبیگی (حمه سور) توافق دارم که همان وقت مسئله را به خوبی روشن کرده و نوشت: “رهبری “حزب اتحاد کمونیسم کارگری” به جای جواب سیاسی روشن به این توضیحات ما، جواب ما را که ظاهرا قبلا بر آن آگاه بودند، “برافراشتن دیوارهای سکتاریستی و فرقه گرایانه در تحزب کمونیستی نامید”. در حالیکه می توانستند بگویند با نظرات ما موافق نیستند،  یا توضیحات ما را در این مورد قابل قبول نمیدانند، یا نظر ما را در این مورد که “حزب اتحاد کمونیسم کارگری” و حزب حکمتیست از دو سنت متفات هستند قبول ندارند. یا میگفتند علیرغم نزدیکی ای که به ما پیدا کرده اند با این توضیحات ترجیح میدهند که فعلا از پیوستن به حزب حکمتیست خودداری کنند و بهتر است هر کس دنبال کار خودش برود. من همانوقت گفتم اگر رهبری “حزب اتحاد کمونیسم کارگری” حتی از زاویه منافع سیاسی خود خطاب به ما میگفت، رفقای حزب حکمتیست ما با نظرات شما در مورد خودمان مخالفیم با وجود این به شما می پیوندیم و حرفهایمان را همانجا با هم خواهیم زد، سمپاتی زیادی را در  پیوستن خود به حزب حکمتیست در میان اعضاء و کادرهای حزب حکمتیست ایجاد میکردند. به جای این اما در عرض یک شبانه روز به سرعت برگشتند روی آن نظراتی که هنگام انشعاب و بعد از آن در مورد ما داشتند. همانطور که پیشتر گفتم شروع کردند به حمله علیه حزب حکمتیست در هر شماره نشریه “یک دنیای بهتر” خود و هنوز هم آن را بی و یا با مناسبت ادامه میدهند. حتی جایی که راجع به جمهوری اسلامی می نویسند نیشی هم به حزب حکمتیست میزنند! رهبری “حزب اتحاد کمونیسم کارگری” این تناقض را چگونه لااقل برای اعضاء این حزب توضیح میدهد؟ اگر ارزیابی اش از حزب حکمتیست که در یک شبانه روز معلوم شد همان بود که هنگام انشعاب و اوایل تشکیل “حزب اتحاد کمونیسم کارگری داشت،  در این صورت چگونه رهبری این حزب در مورد پیوستن حزب خود به حزب حکمتیست قرار صادر کرد؟ اگر پیوستن این حزب به حزب حکمتیست از سر مصلحت سیاسی روز رهبری این حزب نبود بلکه از سر احساس هم خطی با حزب حکمتیست بود چگونه در عرض یک شبانه روز به همان نظراتی برگشتند که هنگام انشعاب و اوایل ایجاد “حزب اتحاد کمونیسم کارگری” در مورد ما داشتند؟  بالاخره یک جای این کار خراب بود. نمیشود یک شبه از صادر کردن قرار در مورد پیوستن به حزب حکمتیست و تعریف از حزب حکمتیست به همان نظرات قبلی دوره انشعاب در مورد حزب حکمتیست برگشت!”

به عقیده من بعد از این برخورد، اگر بار اول هر سختگیری مفرطی در برابر اینها صورت گرفته باشد، اینبار بر اساس اصول و پرنسیبهای سیاسی٬ هیچ زمینه ای برای بحث در باره پیوستن آنها باقی نمانده است.

فاکتور دوم: علیرغم انتقاد من٬ یا بهتر است بگویم٬ اساس انتقاد من از تصمیم حزب حکمتیست در سال ٢٠٠٧این بود که روی آوری حزب اتحاد، باید تبدیل به یک اعتراف صریح به آن خطایی گردد که آنها در سال ٢٠٠۴ مرتکب شدند و آن رفتار و نظرات از جانب صاحبانش بصورتی نقد شود که در این جنبش جایی برای آن رفتار و نظرات باقی نماند.

اما به جای انتقاد صریح و کمونیستی و تمرکز بر درسهای انشقاق ٢٠٠۴ و رفتارهای رهبران حزب اتحاد و تلاشهای مخرب آنها علیه حزب عراق، آنچیزی که اینبار دیدیم برپا کردن مراسمی بود از کف زدن و تاج گل پاداش و افتخار دادن به سردمداران به انشقاق کشیدن حزب کمونیست کارگری ایران. سوال این است این چه درسی را برای کمونیسم تثبیت میکند و چه سنتی را باد می زند؟! بر این اساس آنهایی که در جستجوی قهرمانی هستند، بهتر این است بروند و تلاش خود را برای از هم پاشیدن حزبی عظیم بکنند و بعدا با برگرداندن و متحد کردن بخش کوچکی از آن نیرو، تاج گل قهرمانی را نصیب خود کنند !! این راه آسانتری برای قهرمان شدن است!!

در مورد رابطه گرفتن با کومه له

پیشاپیش من هم همان نظرات دو حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان را در این باره تکرار میکنم که نه ارتباط با کومه له و نه اتحاد عمل از نظر من تابو نیست و آن را رد نمیکنم و اگر بر مبنایی اصولی و درست باشد از آن هم دفاع می کنم. حتی در کردستان عراق هم برای من بسیار مثبت است که کومه له با هر اختلافی که با احزاب کمونیست عراق دارد، از میان ناسیونالیستهای حاکم کرد و کمونیستها، دوستی با کمونیستها را انتخاب کند. اما بدون شک این به معنی چک سفید دادن به هر نوع رابطه و هر نوع اتحاد عملی نیست. این مسئله ای بود که هشت ماه پیش در کنگره حزب کردستان از ما سوال شد و جواب دادیم.

اجازه بدهید به آن مسائلی برگردیم که در آن به شخص من به عنوان شاهد اشاره شده است٬ و من هم با امانتداری در مورد آنها بحث می کنم.

اول در مورد: “سال ١٩٩٩ رحمان حسین زاده عضو دفتر سیاسی و دبیر وقت کمیته کردستان حزب کمونیست کارگری ایران ، که در یک مأموریت حزبی در کردستان عراق بود ، به پیشنهاد مستقیم منصور حکمت در نامه ای برای دبیر اول کومه له، خواهان دیدار ما با رهبری کومه له در زرگویز شد. این دیدار در آنموقع انجام نشد ، اما مسئله این است که آنزمان هم تلاش برای ارتباط سیاسی با حزب کمونیست ایران و کومه له ، از دید حزب ما کاملا عادی بود. رهبری آنزمان حزب کمونیست کارگری عراق و مخصوصاً دبیرکمیته مرکزی آن وقت حزب از این مسئله اطلاع داشته است”.

تا جایی که من اطلاع داشتم و در گیراین مسئله بودم٬ چنین نبود که رفیق رحمان بعنوان دبیر کمیته کردستان به رهبری کومه له نامه بفرستد٬ بلکه تاکید بر این بود که این رابطه نه بعنوان دیدار سیاسی و سازمانی و در چهارچوب ارتباط دو جریان، بلکه رفیق رحمان و رفیقی دیگر در یک دیدار دوستانه و شخصی ابراهیم علیزاده را ملاقات کنند. در آن موقع میان جناح مهتدی و رهبری کومه له اختلاف و جدالی در جریان بود. جناح مهتدی با حمایت اتحادیه میهنی به کومه له فشار میآورد تا سیاستهای خود را به کومه له تحمیل کند. در آن زمان بدلیل نبودن رابطه رسمی با کومه له، هدف این بود که رفیق رحمان شخصی و دوستانه ابراهیم علیزاده را ملاقات کند و به طریقی پیام ما را برساند و آنها را برای ایستادن در برابر فشار جناح مهتدی تشویق کند. ضمناً این هم حقیقت نیست که گفته شده است: “آنزمان تلاش برای ارتباط سیاسی با حزب کمونیست ایران از دید رهبری ما کاملاً عادی بود”. در این باره من نامه ای از منصور حکمت را اساس قرار میدهم که مستقیما به این مسئله ربط دارد و نشان میدهد آن ارتباط ، نه فقط اینکه گفته شده است “از دید رهبری حزب م کاملاا عادی بود“٬ حقیقت ندارد، بلکه این ارتباط اصلاً در دستور کار هم نبود. مسئله این بود که بعد از ترور رفقا شاهپور و قابیل، حزب کمونیست کارگری عراق هیئتی چند نفره با هدف دیدار از همه آن جریاناتی که با ما اعلام همدردی کرده، تسلیت گفتند و این جنایت را محکوم کردند٬ تشکیل داد. کومه له هم یکی از این جریانات بود و این ملاقات هم  تنها با هدف قدردانی از موضع این جریانات بود و نه هیچ مسئله ای دیگر. البته در اینجا یادآوری کنم که روابط میان کومه له و حزب کمونیست کارگری عراق به علت انتشار بحثهای بحران خلیج قطع نشد. این قطع ارتباط تنها با حزب کمونیست کارگری ایران بود. بدون شک ارتباط مابین کومه له و حزب عراق خیلی سرد گردید اما تماماً و رسما قطع نشد. چند سال بعد به علت انتشار مطلبی در نشریه “بۆپێشه‌وه‌”(به پیش) که اشاره ای هم به کومه له کرده بود، اختلاف میان حزب عراق و کومه‌له هم به جایی رسید که اطلاعیه علیه هم صادر گردید. اما کومه له هیچوقت به آن صورتی که رابطه خود را با حزب کمونیست کارگری ایران به شیوه ای رسمی و ناپسند قطع کرد، با حزب ککع قطع نکرد. البته بعد از آن کشمکش و تا زمان ملاقات هیئت حزب در ارتباط با ترور رفقا شاهپور و قابیل٬ ارتباط عملا قطع شده بود. در آن زمان هیچ دیدار و ملاقات دیگری حداقل به ذهن من نمیآید و فکر نمیکنم روی داده باشد. و به نظر من چیز که در این اطلاعیه آمده و میگوید: “در همان دهه نود و بعد از انتشار کتاب بحران خلیج و جدلهای پیرامون آن کتاب، در چند مورد مشخص، هیئت رهبری حزب کمونیست کارگری عراق و سازمان کردستان آن حزب در “زرگویز” با رهبری کومه له ملاقات کرده اند”٬ علاوه بر آنچه بازگو کردم، هر چیز دیگر منظور باشد، واقعی نیست.

اجازه بدهید در اینجا به دو بخش از نامه منصور حکمت که در مورد ارتباط با کومه له و در جواب به نامه ای از من به او، نوشته شده است رجوع کنیم. بعد از اینکه هیئت حزب از ملاقات با کومه له در مقر زرگویز برگشت، رفقا گفتند که از صحبتهای ابراهیم علیزاده این را استنباط کرده اند که مایل است ارتباط را از سر گیریم. من در مورد این موضع نظر منصور حکمت را پرسیدم و او اینگونه جواب داد:

ریبوار عزیز با گرمترین سلامها و با آرزوی موفقیت برای همه شما رفقا. نامه ات درمورد ارتباط با کومه له را دریافت کردم. تا جایی که به بعد حقوقی مسئله مربوط است، این ما نبودیم که ارتباط خود را با آن سازمان قطع کردیم. آنها برای اعتراض به چاپ کتاب بحران خلیج ارتباط رسمی خود را قطع کردند و منطقا اگر قرار است ارتباطی در دستور باشد این آنها هستند که باید پیشقدم شوند…”

ضمناً در جواب روشن و مستقیم به این اطلاعیه که میگوید: “آنزمان هم تلاش برای ارتباط سیاسی با حزب کمونیست ایران و کومه له از دید رهبری حزب ما کاملاً عادی بوده است.” منصور حکمت در بخش نهایی نامه مانند نتیجه گیری نوشته است: “اما به نظر من برقراری ارتباط و نزدیکی سازمانی با آنها، بدون بروز نشانه های سیاسی بودن و فاصله گرفتن کومه له از جناح فالانژ، نمیتواند اکنون در برنامه عمل ما قرار گیرد”. (تاریخ نامه ١١ ژوئیه ١٩٩٨ است)

پس روشن است که در آن موقع این ارتباط نه تنها عادی نبود، بلکه در دستور کار حزب هم نمیتوانست قرار داشته باشد. اگر هم قرار میبود ارتباطی برقرار شود میبایست کومه له پیشقدم گردد و علاوه بر این چنین ارتباطی مشروط به سیاسی شدن کومه له و فاصله گرفتن از جناح فالانژ بود. این پرنسیپهای منصورحکمت و این شیوه ارتباط فعلی که در میان شما و کومه له درست شده است را با هم مقایسه کنید و ببنید چقدر به هم شبیه هستند؟ قضاوت را هم به خواننده میسپارم.

در مورد تلاشهایی که از جانب حزب حکمتیست برای ارتباط و همکاری با کومه له صورت گرفته و گفته شده که من هم در جریان آن بوده ام، درست است من هم از این مسائل با خبر بوده ام٬ و حقیقت به این صورت است که بازگو میکنم. البته همانطور که رفقای عزیز سالهای مبارزه ام با طنز و توپ تشر به من میگویند٬ اگر”حافظه ام ضعیف نشد باشد”! یک بار با کومه له تماس گرفته شد و تلاش گردید تا بیانیه ای مشترک در مورد اوضاع سیاسی با امضای دوطرف آماده گردد و تلاش شود جریانات دیگری هم آن را امضا کنند، اما سرانجام کومه له راضی نشد. یک مورد هم حزب حکمتیست از اعتصاب عمومی ای که کومه له فراخوان داده بود٬ یک جانبه٬ حمایت کرد. یکبار دیگر حزب حکمتیست تلاش کرد مشترکا با کومه له فراخوان اعتصاب عمومی در کردستان داده شود. چه کسی با اتحاد عمل اینگونه روشن و موردی و مشخص مخالفت کرده است؟! چه کسی با تماس گرفتن مخالفتی نشان داده است؟ پیش از هر چیز باید این روشن باشد که تمایز زیادی هست میان ارتباط موردی و حتی دیدار موردی در رابطه با مسئله ای مشخص، با مهیا کردن ارتباط سیاسی و سازمانی میان دو جریان. سوال این است که آیا امضا کردن بیانیه ای سیاسی و مشخص در مورد یک اوضاع معیین، یا فراخوان برای اعتصاب عمومی مشخص و مقطعی، با “اتحاد عمل” دراز مدت برای مثال جهت٬ “مبارزه بی امان برعلیه جمهوری اسلامی وتلاش برای قدرمتمند کردن شیوه سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی با همراهی کارگران و مردم زحمتکش و آزادیخواه ایران“٬ که خود استراتژیی است که میتواند میدانهای گوناگون سیاسی، نظامی، سازمانی و توده‌ای و غیره را دربربگیرد، هم ردیف است؟ طبق خط لنین و حکمت قرار بود کمونیسم در این مبارزه با صف و پرچم مستقل خود ظاهر شود و این مبارزه را رهبری کند. این چهار نکته ای که شما بر آن توافق کرده اید، بنیاد سیاسی جبهه ای است با متد مائو تسه تونگ، نه اتحاد عمل موردی بر اساس متد منصور حکمت.

 شما بحث سناریوی سیاه را مانند سندی برای این مسئله به پیش کشیده اید. اما بحث سناریوی سیاه خلاف نظر شما را اثبات میکند ، حتی اگر اتحاد عمل هم باشد. توجه کنید که منصور حکمت در بحث سناریوی سیاه و سفید ، نه اتحاد عمل بلکه مسئله ای دیگر را پیش روی سایر نیروهای اپوزیسیون قرار میدهد: “تا آنجا که به سایر نیروهاى اپوزیسیون برمیگردد بنظر من میشود و باید کارى کرد که بخش هرچه وسیعترى از این جریانات اولا علنا وجود این مخاطره را به رسمیت بشناسند و ثانیا رسما به حداقلى از اصول سیاسى و عملى در راستاى اجتناب از سناریوى سیاه و یا ختم آن متعهد شوند”. در مورد اتحاد عمل هم به روشنی حرف میزند و میگوید: “آیا تعهد به چنین اصول مشترکى به معناى اتحاد عمل یا ائتلاف یا جبهه اى از جریانات مختلف خواهد بود؟ خیر. اتحاد عمل البته موضوعى است که مورد به مورد باید بررسى بشود و غیر ممکن نیست که جریاناتى که فاصله سیاسى زیادى هم با هم دارند بر سر موضوعات مشخص بخواهند کار مشترکى بکنند. اما جبهه و ائتلاف براى ما در چهارچوب سیاسى امروز اصلا موضوعیت ندارد. اتفاقا شرایط امروز و انتخابهاى سیاسى مهمى که جلوى مردم قرار میگیرد ایجاب میکند که اختلاف فاحشى که میان افقهاى سیاسى و اجتماعى نیروهاى مختلف وجود دارد برجسته و تاکید بشود. این به اوضاع سیاسى در ایران شفافیت میدهد و از اشاعه توهم جلوگیرى میکند. بهرحال بحث تعهد به اصول مشترک براى اجتناب از سناریوى سیاه ربطى به ائتلاف و جبهه ندارد. این حتى حاکى از توافق دو جانبه و یا چند جانبه میان تعهد کنندگان و یا امضاء کنندگان چنین بیانیه اى نیست. همانطور که متعهد شدن جریانات مختلف در سطح جهان به بیانیه حقوق بشر نشان ائتلاف و یا حتى تماس آنها با هم نیست. نیروهاى مختلف اپوزیسیون ایران هم میتوانند به بیانیه اى متعهد شوند که حاکى از رابطه قائم بذات هر یک از آنها با اصول مندرج در آن است. این بیانیه مشترک هیچ دو نیرویى نیست، و اصولا میتواند اسم مستقلى داشته باشد و براى مثال با شهرى که در آن صادر میشود شناخته شود، مثل بیانیه پاریس، بیانیه لندن، یا هرچه. مهم اینست که در آن وقوف نیروهاى اپوزیسیون به امکان یک سناریوى سیاه در ایران در جریان سرنگونى رژیم اسلامى نشان داده شود و اصولى که براى اجتناب از آن لازم میدانند تاکید شود. این یک گام مهم براى منزوى کردن و به حاشیه راندن عناصر یک سناریوى سیاه در تحولات بعدى ایران است”. پس مسئله روشن است و قرار نبود در رابطه با پلاتفرم برای جلوگیری از سناریوی سیاه، اتحاد عمل یا ائتلاف و یا جبهه ای درست شود. بلکه قرار این بود که جریانات مختلف جهت اعلام پایبندی به اصولی سیاسی و عملی برای ممانعت از سناریوی سیاه٬ فرخوان داده شوند. همچنین: “اتحاد عمل البته موضوعی است که باید مورد به مورد بررسی شود و غیر ممکن نیست”. این همان جهتی است که اطلاعیه دو حزب عراق بر آن تاکید کرده و گفته است که اگر نیازی به اتحاد عمل بود، باید بر اساس یک پایه سیاسی مورد به مورد بررسی شود و نه توافق در مورد مسئله ای همه جانبه که چندین عرصه را میپوشاند. تاکید همیشگی منصور حکمت در این زمینه بر صف مستقل کمونیستی و کارگری بوده‌است.

مسئله منشور هم به همین صورت است. در سند منشور هیچ اشاره ای به اتحاد عمل و حتی هیچ سیاست و عمل مشترکی نشده است، بلکه ١٩ خواسته و اصول برای سرنگونی جمهوری اسلامی اعلام شده است و همه‌ مردم و جریانات سیاسی فراخوان داده شده اند که از این خواسته ها و اصول پشتیبانی کنند. این کار همچنانکه منصور حکمت در بالا به آن اشاره کرده است، نه ارتباط و اتحاد عمل و نه جبهه درست کردن٬ بلکه حتی احتمالا نیازی به دیدار حزب حکمتیست با جریانات دیگر هم نداشته باشد. در ضمن میتوانست در جای خود و بر سر مسئله ای معیین و مشخص با جریانی دیگر هم اتحاد عمل میکرد. خوب آنگونه که شما میگویید، اگر هر طرفی از ١٩ خواسته و اصول منشور پشتیبانی کرد، معنی اش این میشد که طرف به زیر پرچم ما می آید، آن زمان میبایست به گرمی به آن خوش آمد میگفتیم. اما این چگونه میتواند دلیل و سندی جهت پشتیبانی از پرچم و صف مبارزه مشترکی باشد که شما با کومه له درست کرده اید؟!

در خاتمه

تا اینجا و در مورد جدل سیاسی من هیچ ایرادی در این نمیبینم که به شیوه ای سیاسی٬ صریح و متمدنانه پیش برود. و اینهم اصولی نیست که دو حزب عراق بدلیل جدل سیاسی علنی با شما نصیحت شده و مقصر قلمداد شوند. جدل با شما یکی از اولویتهای دو حزب نیست، اما جلب توجه رفقایی که سالهاست در سنگر کمونیسم کارگری با هم ایستاده ایم، به اشتباه بودن راهی که در آن پاگذاشته اند، همیشه مسئولیتی سیاسی و انکارناپذیر بردوش همه ما بوده است. فراموش کردن این مسئولیت خطاست. منصور حکمت برای انجام این مسئولیت نسبت به حزب عراق و انتقاد صریح سیاسی از کم و کاستی های آن، هیچوقت منتظر این نشد که در اولویت است یا نه.

اما به خود اجازه میدهم که صریحا از شما به عنوان رفقای عزیز ٢۵ ساله ام خواهش کنم، در این میدان مرزهای جدل سیاسی صریح و متمدنانه را نشکنید. میدان به برخورد زشت و ناپسند ندهید، توپ و تشر و تهمت به رفقای چندین ساله تان نزنید، و راه اینگونه برخوردها را مسدود کنید. رفقای عزیز! دوستانه می گویم که اطلاعیه شما در این زمینه زشت و ناپسند بود. توپ و تشر زدن و حرف زشت پرت کردن هنری لازم ندارد، امروز که دیگر در سایه رشد تکنولوژی به قلم و کاغذ و دست نویس هم نیازی ندارد. اما هنر در فاصله گرفتن از این رفتارها است و انسانهای بزرگ کسانی هستند که قادرند از این نوع رفتارها دوری کنند. هرکسی بخواهد شخصیت رفیق چندین سال مبارزه مشترک خود را بشکند که سالها به او افتخار کرده است، اول شخصیت خود را شکسته است. در هر سه حزب صفی طولانی از کمونیستها و اشخاص سرشناس سازمان یافته اند که صاحب تاریخی از مبارزه کمونیستی اند، علاوه بر هر اختلافی بگذارید اجازه ندهیم فضایی درست شود که حرف ناپخته به این مبارزین کمونیست زده شود. ما اگر همپیمان هم نباشیم و اختلاف سیاسی زیادی هم با هم داشته باشیم، باز هم به احترام تاریخ مبارزه مشترکمان و بخاطر هر نقاط مشترکی که با هم داریم٬ میتوانیم دوست باشیم و باید به یکدیگر احترام بگذاریم. کمی دندان روی جگر بگذارید و قلبتان بزرگ باشد. بدون تردید شما با اطلاعیه خود ضربه بزرگی به این دوستی زده اید . توقف کنید و در کار خود مروری دوباره کنید.

سرانجام من قادر نیستم باور کنم، که حقیقتاً شما فکر میکنید رهبری دو حزب جسارت این را ندارند که صریح موضع خود را اعلام کند. چون میدانید و تجربه نشان داده است و خود شهادت داده اید که آنقدر جسارت در این دو حزب وجود دارد که جسورانه بر روی نظر خود بایستند. ما همان کسانی هستیم که صریحاً در انشعاب ٢٠٠۴ از جناح حکمتیست پشتیبانی کردیم و محکم روی حرف خود تا انتها ایستادیم . نظر و تحلیل ما در باره هر دو جناح حزب حکمتیست همان است که در اطلاعیه بعد از پلنوم هر دوحزب صریحاً اعلام شده است .

٨ فوریه ٢٠١٣