نظر شما درباره ویرانی کشور

سازمان گالوپ دست به نظرسنجی تازه ای زده است و می گوید ایرانیان بیشتر آمریکا و متحدانش را در بحران و ویرانی اقتصاد کشور مقصر می دانند، نه حاکمیت جمهوری اسلامی را. بر اساس این نظر سنجی تنها ده درسد مردم ایران حکومت جمهوری اسلامی را مسئول تحریم ها، و بیشتر آمریکا و اسرائیل را مسئول تحریم ها و پیامدهای آنها می دانند. 
در این پیوند برخی از تحلیلگران جانب نتیجه گیریهای گالوپ را گرفته اند، و برخی دیگر اینگونه نظرسنجی ها و بویژه این نظرسنجی را مخدوش ارزیابی نموده اند. دو طرف حتی یکدیگر را به «خیانت» و «نوکری» این یا آن جبهه (امپریالیسم و حاکمیت جمهوری اسلامی) متهم می کنند-اگر بتوانیم چنین جبهه گیری یی را مفروض بداریم. شواهد بسیاری در دست هستند، که حاکمیت جمهوری اسلامی طبق برنامه و بگونه ای سیستماتیک در حال ویرانسازی همۀ زیرساختهای اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی کشورمان می باشد و حتی در فاسد کردن مردم در روند لمپنیزاسیون، و نیز، با واردات انبوه فراورده های آلوده و دستکاری ژنتیک شدۀ برای دمپینگ آگاهانه و بیمار نمودن مردم کشور مصرانه به خیانت خود ادامه می دهد.
متاسفانه یکجانبه نگری در تحلیلهای بیشماری راه دارد. برخی ها از ترس افتادن به دام امپریالیسم و برخی دیگر از ترس متهم شدن به طرفداری از حاکمیت جمهوری اسلامی، چشم خود را بر واقعیات موجود می بندند، غافل از اینکه مردم و کشور ما در میان دو لبۀ برندۀ قیچی قرار دارند و بایست بگوییم: سگ زرد برادر شغال است.
اگر بخواهیم ببینیم کدامیک از طرفین (آمریکا و متحدانش، و یا جمهوری اسلامی) در وضعیت موجود مقصر و یا بیشتر مقصر می باشد، کافی است به انبوهی از گزارشها در پیوند با مسائل اقتصادی نگاهی بیاندازیم. نمی توان تاثیر ویرانگر تحریمها را نادیده گرفت، نمی توان تلاش امپریالیسم را برای نابودی همۀ زیرساختهای اقتصادی-اجتماعی کشورمان نادیده گرفت. این قلم چندین بار به سابقۀ تاریخی برنامۀ «یک میلیارد زرین» اشاره کرده و برنامۀ آنرا معرفی نموده ام، و از گزارش دنیس میدو در همکاری با کلوپ روم سنیور په چه ئی، و مسیو ژاک آتالی که پنج سال پیش از انقلاب ۲۲ بهمن فعالیتهای ویرانگرانۀ خود را آغاز کرده بودند، سخن رانده ام. در همین راستا به مسالۀ «بذرهای خودکشی» نیز اشاره کرده و برنامۀ دخالت ژنتیک در بذرهای گندم، جو و … را، که هم اکنون در کشورهایی مانند پاکستان، هندوستان و …. دارند اجرا می کنند و همین برنجها و گندمها را به بازارهایی همچون ایران سرازیر کرده اند، پرده برداشته ام. آدم آگاه و باوجدان نمی تواند چشمانش را بر چنین واقعیاتی ببندد. نگارنده بارها این موضوع را گوشزد کرده ام، گرچه اپوزیسیون خودش را به نشنیدن زده است. شاید برای اینکه نخواسته است پروندۀ تازه ای برای جنایات امپریالیسم باز شود؟! در واقع نیز، اگر این فرض را بپذیریم، که آمریکا خواهان سرنگونی و یا دست کم، خواهان دگرگونی و به زانو درآوردن رژیم جمهوری اسلامی می باشد و بطور جدی در این راه گام برمی دارد (چه موافق، و چه مخالف این فرضیه و یا نظریه باشیم، تنها فرض کنیم، که چنین است. نگارنده طرفدار این فرضیه است، اما آمریکا نمی خواهد با یک ضربه کار را تمام کند، بلکه تا جایی، که امکان دارد، کشور ما را می دوشد و آنگاه ضربۀ نهایی را هنگامی وارد می آورد، که خطر روی کار آمدن حکومتی دمکراتیک و مردمی را احساس کند)، در چنین صورتی، آمریکا با همۀ تلاشهای خود، برخلاف میل خودش، برخلاف برنامه ای، که واقعا در نظر دارد، همۀ راههایی را، که رژیم جمهوری اسلامی برای استقلال واقعی و سازندگی خودش می تواند به کار ببرد، در اختیارش گذارده است. اما جمهوری اسلامی چه کرده است؟ به جای آنکه خندقهای دور دژ خود را ژرفتر نموده، برج و باروی خود را تقویت نموده، انبار خوراک و نوشاک درون دژ را پر نماید، همۀ اقدامات تدافعی را برای رفتن در لاک دفاعی و گذراندن دوران محاصره انجام دهد، به جای همۀ این کارها، درهای دژ را شبانه روز باز گذارده، برج و باروی شهر را ویران نموده، انبار غله و خوراک را آتش زده، شهر را به غله و گوشت و همه چیز خارج از شهر و از حوزۀ نفوذ دشمن وابسته کرده است، و تنها کاری، که می کند، همانا رجز خواندن و دمیدن در شیپور جنگ می باشد.
اینگونه سیاستهای ویرانگرانه و بسیار آگاهانه در خیانت را از سوی جمهوری اسلامی نمی توان نادیده گرفت. محمود احمدی نژاد دقیقا بخاطر به اجرا درآوردن چنین سیاستهایی است، که از سوی محافل مشکوک بین المللی به دریافت هدایای گرانبهایی همچون سرویسهای آنچنانی جواهرات، ساعتهای بسیار نفیس مردانه و زنانه، دکمه سردستها و …. نائل می گردد، و گرنه، باید دلیل دیگری برای دریافت اینگونه هدایا وجود داشته باشد.
از دیدگاه اقتصاد سیاسی، بویژه برای کشور پهناور و ثروتمندی همچون ایران، با داشتن گوناگون ترین منابع طبیعی، آب و هوای مناسب، موقعیت جغرافیایی یگانه در جهان، که هیچ کشور دیگری چنین موقعیتی را دارا نمی باشد، با داشتن زمینه های صنعتی و … نیز با داشتن جمعیتی بالنسبه باسواد و دانشگاهی، شرایط محاصرۀ اقتصادی را می توان یکی از نادرترین فرصتهای تاریخی کشورمان به شمار آورد، که شاید هرگز دیگر چنین فرصتی نصیب کشورمان نشود. لازم به یادآوری است، که اتحاد شوروی و چین دو نمونۀ موفق در گذراندن دوران محاصرۀ اقتصادی و پایه ریزی صنعت و نیرومندتر شدن را به نمایش گذاردند-هرچند در بقیۀ موارد چنین پروسه ای بحثهای بسیاری می توان داشت، هرچند اینگونه فرو رفتن در لاک دفاعی به قیمت پایمال کردن دمکراسی درونی این کشورها تمام شده بود و … از این دو تجربه می توانیم درسهای بسیاری بگیریم. در برابر این دو کشور، تجربۀ ویتنام، کرۀ شمالی و کوبا با شکست بیشتری در برابرمان هست، زیرا این کشورها بسیار کوچکتر و فقیرتر از آنی هستند، که بتوانند دژ مستحکم و خودکفایی در برابر محاصرۀ دشمن به شمار آیند. اما ایران براحتی می تواند در لاک دفاعی فرو رفته و به تحکیم بازار داخلی خودش پرداخته، دست کم در زمینه های کشاورزی، دامداری، مرغداری، شیلات و بسیاری از صنایع سبک و بومی به خودکفایی برسد. در ضمن، نفت و گاز فراوان ایران می تواند برای خودکفایی در زمینۀ انرژی و همچنین سلاحی برای مقابله با تحریم آمریکا به کار رود-تحریم را با تحریم نفت و گاز پاسخ دهد. همچنین، موقعیت جغرافیایی ایران، گذرگاه بازرگانی و شاهرگ اقتصادی بین اروپا و آسیا می تواند باشد، تنها اگر چند جادۀ ترانزیتی از شمال به جنوب، و از شرق به غرب کشیده شوند. آنگاه هم اقتصاد به تکاپو خواهد افتاد، و هم هیچ کشوری جرات حملۀ نظامی به ایران را نخواهد داشت، زیرا کل اروپا و آسیا با چنین حمله ای مخالفت خواهد نمود. در آنصورت، هم تکنولوژی راه خود را به ایران خواهد گشود، و هم ارزهای معتبر جهان در بانکهای ایران جای خواهند گرفت و … این کارها شدنی هستند، تنها اگر مسئولان دلسوزی بر کشور فرمانروا باشند، نه مشتی دزد و جنایتکار مهر بر پیشانی.
تاریخ اقتصاد سیاسی را که ورق می زنیم، هنگامیکه به دوران «مرکانتلیسم» نگاه می کنیم، بویژه از دوران سر ویلیام پتتی و سیاستهای کمپانی هند شرقی، و مقایسۀ آن با سیاست غارتگرانۀ دیگری، که رقبای مرکانتلیستهای بریتانیا (اسپانیا و پرتقال) پیاده کرده بودند، به سیاستی نظر می افکنیم، که دقیقا همین محاصرۀ اقتصادی کشور خودی و بوسیلۀ نیروهای خودی را در برابرمان به نمایش می گذارد.
سیاست اقتصادی اسپانیا و پرتقال در آن دوران بر پایۀ غارت مستعمرات قرار داشت، که بویژه با سرازیر کردن شمشهای نقره و طلا از قارۀ آمریکا می پنداشتند ثروت را به کشور خود وارد می کنند. اما مرکانتلیسم نشان داد، که ثروت در انبوه طلا و نقره نیست، بلکه در تولید کالاست، که کشور ثروتمند می شود. دست کم پنجاه سال پیش از آدام اسمیت، پوسووشکوف در «کتاب دربارۀ فقر و ثروت کشورها» به این موضوع اشاره کرده بود. هرچند در سیاستهای اقتصادی مرکانتلیسم نیز مانع قانونی برای خروج فلزات گرانبها و پول از کشور وجود داشت و بازرگانان خارجی، که کالای مورد نیاز بریتانیا را به بریتانیا وارد می کردند، مجبور بودند همۀ درامد خود را کالا خریده و از کشور خارج کنند، با این حال، گمرک سختگیرانه برای ورود کالاهای مشابهی، که در خود بریتانیا تولید می شدند، سد بزرگ و سرسختانۀ دیگری بود برای پشتیبانی از صنایع داخلی. در عین حال، کمپانی هند شرقی مستعمراتی همچون هندوستان را جزو قلمرو بریتانیا به شمار آورده و کالاهای آنجا را نیز برای «دمپینگ» بازارهای دیگر (صدور ارزان و فراوان کالاهای مشابه به کشورهای دیگر، به منظور ورشکست کردن کشاورزی و صنایع آن کشورها، و برای سلطۀ کالاهای خود بر بازار آن کشورها) مورد بهره برداری قرار می داد. در عمل به اثبات رسید، که تولید کالا و تسلط بر بازار برتر از سرازیر کردن شمشهای نقره و طلا (تاکتیک اسپانیا و پرتقال) می باشد، زیرا سرانجام، همان نقره ها و طلاهای ظاهرا آسان و رایگان به دست آمده در برابر دریافت کالاهای مورد نیاز، معاوضه شده و راه خزانۀ بریتانیا را در پیش می گرفتند. برخی ها می پندارند اینگونه سیاستها به گذشته و دوران آغازین کاپیتالیسم تعلق دارند، اما هم اکنون نیز همین سیاستها از سوی کشورهای صنعتی جهان دنبال می شوند. برای نمونه، آمریکا و انگلستان گمرک سرسختانه ای بر کالاهای مشابه بسته اند، و در عین حال، بانک تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول، از کشورهای جهان می خواهند درهای خود را بر روی کالاهای دیکته شده از سوی آنها باز بگذارند. برای خودشان، هنوز هم به همان پرنسیپها وفادارند، اما برای کشورهای دیگر جهان، سیاست درهای باز و بازار آزاد را پیشنهاد می کنند.
تن دردادن به چنین سیاستی از سوی جمهوری اسلامی، و همزمان بانگ و فریاد برآوردن، که آی مسلمانان! بیایید و ببینید! ما در محاصرۀ اقتصادی هستیم! و آنگاه دقیقا هنگام برداشت محصولات داخلی، همان محصولات را با کیفیت بسیار پایین تر و آلوده به ارسنیک و سموم گوناگون، با دستکاری ژنتیک در آنها، بسیار ارزانتر وارد می کنند، تا کشاورزی و صنعت کشور خودمان نابود شوند. این تنها ورشکست شدن کشاورز ایرانی نیست، بلکه پیامدهای بیکاری، پیوستن به حاشیه نشینی در شهرها، لمپنیزاسیون، فحشا، اعتیاد، قاچاق، بزهکاری، کلاهبرداری و در یک کلام، فساد ملت را در پی دارد.
و این در حالی است، که جمهوری اسلامی همۀ درامدهای نفتی خودش را به حزب الله، فلسطین، سوریه، افغانستان، ونزوئلا، پاکستان و مسلمانان مجامع قرآن و … می بخشد، برای آنها شبکۀ برق و آب و خانه سازی و شهرسازی و آمبولانس و … هدیه می دهد، در حالی، که مردم کشور خودمان در بدترین شرایط زندگی می کنند. و این باز در حالی است، که برای به اصطلاح مقابله با بالا رفتن قیمت ارزهای خارجی، به ورود طلا می پردازد. نتیجۀ ورود طلا و نقره را در اسپانیا و پرتقال سده های ۱۶ و ۱۷ دیدیم. بخشی از طلاها برای گنبد و بارگاه امامان شیعه به مصرف می رسد، اما بخش دیگرش نه تنها پشتوانه ای پایدار برای تومان نیست، بلکه به تورم نیز یاری می رساند، زیرا این پول طلای مسکوک نیست، که در بازار رواج می یابد، بلکه اسکناس است، که نمایندۀ اسمی طلاست، نه خود طلا. در تاریخ اقتصاد سیاسی به گشایش نخستین بانکها و چاپ اسکناس بی رویه از سوی جان لو نگاه می کنیم، که تورم وحشتناکی را سبب شده بود. زیرا اسکناس نمی تواند بگونه ای بی رویه و بسیار بیشتر از مابه ازای گردش کالاها در کشور جریان یابد. این یکی از اصول ساده و اثبات شدۀ اقتصاد سیاسی و بازار است، که رهبران اقتصاددان جمهوری اسلامی، یا این چیزها را نمی فهمند، و یا آگاهانه دارند خیانت می کنند. چون اصلا، به هیچوجه از کسی، که بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و دارایی، و سازمان برنامه و بودجه، و کمیسیون بودجۀ مجلس و …. را در دست دارد، پذیرفته نیست، که چنین الفبایی را ندانسته باشد و مصدر امور هم بشود.
از سویی دیگر، ایجاد تورم از راه ریختن نقدینگی بسیار در گردش، از راه حذف سوبسیدها و دادن یارانۀ نقدی، به معنای تزریق مصنوعی و نالازم پول به حوزۀ گردش می باشد، که با توجه به رکود اقتصادی و ورشکستگی کشاورزان و تولیدکنندگان داخلی در پی واردات «بی رویه»، مابه ازای کالایی چنین نقدینگی یی در کشور وجود ندارد تا بتواند این حجم از پول را بالانس کند. این یعنی ضربه زدن آگاهانه به ارکان اقتصادی کشور.
ما نباید چشم خود را بر روی فشارهای اقتصادی امپریالیسم ببندیم، اما همزمان، حق نداریم خودمان را گول بزنیم و همۀ تقصیرها را از دوش رهبران نالایق و خیانتکار جمهوری اسلامی برداشته و بر دوش آمریکا بگذاریم.
در این میان، این مردم ما هستند، که می بایست برای رهایی خودشان تلاش کنند و از خریدن کالاهای خارجی، که می توانند از مصرفشان صرف نظر نمایند، خودداری کنند. یعنی تحریم واقعی این رژیم، تحریمی می تواند باشد، که از سوی میلیونها ایرانی و در همۀ عرصه ها انجام شود. نشستن و تماشا کردن اینکه هر سال چند سانتیمتر بیشتر در باتلاق فرو می رویم، به معنای عدم تحریک پذیری و قفل شدن روانی می باشد. مردم را باید با اینگونه مسائل آشنا نمود و آنان را برای همبستگی ملی فراخواند. تحریم مردمی رژیم- یکی از موثرترین راههای سرنگون کردن جمهوری اسلامی می باشد.