تاریخ مبارزات ضد امپریالیستی میهنمان مملو از تجارب و سنتهای انقلابیست. تجارب و سننی که ماحصل جانفشانیهای کارگران و زحمتکشان بههمراه فرزندان دلیرشان در مقابل رژیمهای سراپا مسلح و هار میباشد. به گمانی نمیتوان جنبش ایران را بدرستی باز شناخت بدون اینکه، فراز و نشیبهای آنرا مورد نقد و بررسی قرار داد. پیروزیها، دستآوردها و همچنین پس کشیدنها و شکستها، بنوبهی خود این واقعیات را در مقابل هر عنصر مدعی تغییر جامعهی سرمایهداری قرار میدهد که چگونه میتوان انقلابی را بههمراه تودههای محروم و ستمدیده سازمان داد که تضمین کنندهی جامعهای آزاد و فارغ از استثمار و اجحاف سرمایهداران باشد.
پر واضح استکه تفاوت بسیاز زیادیست مابین حرکت سازمانیافته و مثبت، با تحرکات غیر سازمانیافته و منفی. همچنین تفاوت است مابین اعتراضات کارگری – تودهای با مبارزات سازمانیافتهی نیروها و جریانات کمونیستی. وظایف گونهگونه نوشته شده است و سازمان و حزب مرتبط با جنبشهای اعتراضی، سازمان و حزب عمل است و نیرو و عنصر کمونیست بیعمل، نیرو و عنصر نامثمر به حساب آمده و بدرد تحرک بخشیدن اعتراضات کارگری – تودهای نمیخُورد. به باوری، مبانی و فعالیت کمونیستی در خدمت به تغییر است و طبعاً انقلاب ایران هم بدون حمل چنین نگاهی، و بدون باورهای عملی و حضور و ارتباط با جنبشهای اعتراضی، در دستاندازهای سرمایه گیر خواهد کرد. در حقیقت انقلاب، متد و راهِ صحیح خود را میطلبد و با گفتمان و با بیوظیفهگیهای عملی بیگانه است. امری که متأسفانه بر جنبش کمونیستی ایران چنگ انداخته است و قصد رخت بر بستن ندارد. فاکتورها و همچنین تجارب منفی و نشیبهای کمونیستی فراواناند. شکست و عقبنشینی نیروهای کمونیستی بهمراتب و بهمراتب، گستردهتر و وسیعتر از پیروزیها و پیشرویهاست. تجارب منفی سوار بر تجارب مثبتاند و باورهای واهی و غیر عملی همچنان دارد، بر باورهای عملی و حقیقی سنگینی میکند. مضافاً اینکه اغراق و غلو سازمانی – حزبی، همچون سیاستی کهنه، بر فضای جنبش کمونیستی سیطره انداخته است و دارد رمق نیمه جان کمونیستها را میگیرد. امّا منحیثالمجموع و علیرغم همهی ناامیدیها، و همهی بیوظیفهگیهای عملی نیروهای موجود درونِ چپ، میتوان دورهای را یافت که کمونیزم توانسته است در قالب سازمانی رزمنده و آنهم در دوران خفقاق و تسلیمطلبی مدعیان دروغین منافعی طبقهی کارگر، عرض اندام نماید و ورقی تازه بر جنبش کمونیستی ایران بگشاید؛ توانسته است فضای جامعه را برای جانیان بشریت تلخ نماید و جزیرۀ ثبات و آرامش امپریالیستها را در هم ریزد.
آری، دورهای از جنبش کمونیستی ایران در چنین میدان امیدبخشی پای گذاشته است و بیتردید بخشی از تاریخ جنبش مبارزاتی جامعهیمان با واقعهی سیاهکل گره خُورده است؛ سیاهکلی که در دورهای کوتاه، تمامی معادلات سیاسی حاکمان زورگو و وابسته به امپریالیستها را زیر و رو نمود، و آنچنان فضای سازنده و بالندهای را در درون جامعه حاکم ساخت که بعد از گذشت چهار دهه از عمر آن، میتوان از آن به نیکی یاد کرد و اعلام نمود که انقلاب ایران، به پیگیری چنین عناصر و سازمانهای رزمنده و تحولگرایی نیازمند است.
در حقیقت سیاهکل تجلی وظایف عملی کمونیستها بود؛ تجلی وفاداری به آرمان کارگران و زحمتکشان بود. رزمندگان سیاهکل با درسآموزی از گذشته و با رد تجارب منفی و کار بست روش مبارزاتی تازه، ارگانهای مسلح و بقای نظامهای امپریالیستی را مورد خطاب قرار دادند؛ بپاخاستند و فارغ از تمامی کمبودهای مبارزاتی، سد عظیم دشمن را در هم شکستند و جانی تازه بر کالبد نحیف جنبشهای اعتراضی دمیدند. در وصف سیاهکل شعرها، سروده شد؛ داستانها، برشته تحریر در آمد؛ شعرها و داستانهایی که حکایت از پیروزیها، شادیها، کسب انرژی و گشودن میدانی تازه بهمنظور پیشرفت جنبشهای انقلابی بود. سیاهکل بخشی و یادگاری از سرمایهی انقلاب است و قابل انکار نیست و میتوان همچنان، بدان اتکاء نمود و تکرار چندین بارهی آن، نه تنها کسل کننده نیست بلکه انرژیزاست. به عبارتی صحیحتر نادیدهگیری چنین واقعهی تاریخیای از جانب هر عنصر و یا هر سازمان کمونیستی مدعی تغییر جامعه، مأیوس کننده است. مگر به غیر از این استکه بازدهی و غنی بودن هر جنبش روشنفکری – کمونیستی را میتوان با دستآوردهای آن شناخت؟ مگر به غیر از این استکه رشد و پیشرفت هر انقلابی را میبایست با تحرکات سنجیدهی کمونیستها سنجید؟ مگر سیاهکل حامل چنین ثمربخشی بر روی جنبشهای روشنفکری – مردمی نبوده است و دشمنان طبقاتی کارگران و زحمتکشان را، مات و مبهوت ننمود؟
براستی که سیاهکل را میتوان از آندست تحرکاتی به حساب آورد که به سهم و بنوبهی خود، توانست الهامبخش مبارزات جوانان و تودههای ستمدیده، علیهی حاکمان و زورگویان باشد. متأسفانه دیر زمان و چند دههایست که دامنهی کمکاریها و به تبعی آنها فقدان حضور نیروهای کمونیستی مدعی کسب قدرت سیاسی، بسیار گسترده و طولانی شده است. تعابیر و تفاسیر از انجام عملی وظایف کمونیستی هم دارد، گونهگونه تعریف میگردد. بهکارگیری تجارب و سنتهای مثبت به کنار گذاشته شده است و از یکطرف نیروهای موجود درون جنبش چپ، بدنبال “نوآوری” و “برونرفت” از وضعیت فعلیاند و از طرفدیگر سیاستها، تاکتیکها و رفتارهایشان در خدمت به حل معضلات عدیدهی جنبش نیست.
به بیانی نمیتوان ادعای برون رفت از وضعیت فعلی را داشت و کمترین تحرک عملیای از خود نشان نداد؛ نمیتوان ادعای کسب قدرت سیاسی را داشت و با قدرت دولتی مستقیماً نجنگید؛ نمیتوان مدعی برقراری جامعهای بهتر بود و در درون حضور نداشت؛ نمیتوان ادعای هدایت مبارزات کارگری – تودهای را داشت و در پیشاپیش اعتراضات و مبارزات آنان نبود. شکی در آن نیست که تداوم چنین سیاستهایی، امر انقلاب را به تأخیر خواهد انداخت و متأسفانه نیروهای چپ ایران، خود را در چنین دُور تسلسل و بی سر انجامی قرار دادهاند و دلیل اصلیاش، در بیحضوریست و معین استکه علیرغم تقلاءها و دست و پا زدنها، قادر به تغییر مسیر تدافعی و بیثمر نخواهند بود.
بنابر این و در چهلودومین سالگرد سیاهکل بیمناسبت نیست تا این سئوال را در مقابلمان قرار دهیم که آیا مجازیم از تجارب مثبت سود جوئیم و همچنین آن سنتی را پاس داریم که گرهگُشا بوده و توانسته است، موقعیت و جسارت کمونیستی را در عرصههای متفاوت بهنمایش بهگذارد؟ آیا صحیح و بجاست، تا از نتایج و کارکرد مثبت و ثمربخش، چشمپوشی نمائیم و بر روند و نتایج منفی پای فشاریم؟
در یک کلام تجربه و سنت سیاهکل، دارد خلاف آنچه را که ما امروزه شاهد آنیم، نشان میدهد. رد سیاستها و تاکتیکهای نافرجام و کار بست تجربهی مثبت و روشهای مبارزاتی انقلابات رهائیبخش، و مهمتر از همهی اینها مبارزهی عملی با انحرافات و تفکرات بغایت اپورتونیستی، شکستن جو اختناق و خفقاق، رو در رویی مستقیم با ارگانهای سرکوبگر نظام و خلاصه پایداری عمیق به نقشآفرینی کمونیستی، حکایت از آن دارد که انجام وظایف سازمانی، با حضور و با عمل انقلابی گره خُورده است.
میدانیم که عمر سیاهکل بسیار کوتاه بود؛ میدانیم که دشمن با تمام وجود به جنگ حماسهسازان سیاهکل برخاست؛ میدانیم که دشمن علیرغم وسعت بخشیدن به اختناق و تبلیغات کرکنندهاش نتوانسته است مانعی درج اخبار مبارزاتی رزمندگان سیاهکل در سطح جامعه گردد؛ میدانیم که نگاه مردم نسبت به کمونیزم و همچنین قدر قدرتی رژیم شاهنشاهی تغییر یافته است و جامعه منبعد دستخوش جوششهای اعتراضی کارگران و تودههای محروم علیهی نظام سراپا مسلح شاهنشاهی بوده است؛ میدانیم که چشم و گوش مردم به گفتهها و تحرکات دلیرترین فرزندان خود، دوخته و تیز شده بود. مگر مشاهده و بروز چنین عکسالعملهایی بیانگر تأثیرگذاری سیاهکل در آن دوره از تاریخ مبارزات ضد امپریالیستی – کمونیستی جامعهیمان نمیباشد؟ مگر بیهوده بوده استکه جنبشهای عمومی و آنهم در مدت زمانی کوتاه، به هواداری و حمایت از بهترین فرزندان خلق برخاستند و فریاد بر آوردند “فدائی، فدائی، تو افتخار مایی”؟ براستی مگر چنین شعاری از دل و از اعماق انقلاب ایران بیرون نیآمده بود؟
پاسخ جنبشهای اعتراضی در دههی پنجاه از یکسو و روی آوری دهها جوان، حول دستهها و گروههای متفاوت و همچنین کار بست روشهای تعرضی و مقابلهای در برابر ارگانهای سرکوبگر نظام شاهنشاهی از سویدیگر، نمایانگر این واقعیات است که جامعهی ایران تشنهی چنین تحرک، و راه و روشی – بوده و – میباشد. در اثر تعرض رزمندگان سیاهکل بود که جنبش تودهای جان دوبارهای گرفت و به یک دهه، نه کشید که دشمنان کارگران و زحمتکشان را مجبور ساخت تا در برابر اعتراضات تودهای سالهای ۵۶ و ۵۷، سیاست عقب را انتخاب نمایند و عناصر وابسته و تازهای را، بهمنظور کنترل و به انحراف کشاندن مبارزات تودهای بر مسند قدرت گمارند.
اگر چه سرمایهداران بینالمللی توانستند با نیرنگ و ریا، مبارزات تودهای را حول سیاستهای انحرافیشان به کجراه به کشانند و روند انقلاب را متوقف سازند؛ اگر چه قیام ۵۶ و ۵۷ علیرغم دستآوردهای فراوان نتوانسته است به خواستههای پایهای خود دست یابد؛ امّا این واقعیات را در مقابل نیروی بالنده و نیروی مدافعی محرومان قرار داده است که تا زمانی، سازمان انقلابی، برای انجام انقلاب آماده نباشد؛ تا زمانیکه نیروی کمونیستی با حرکتی سازمانیافته و آگاهانه، دشمنان طبقاتی کارگران و زحمتکشان را مورد خطاب قرار ندهد؛ تا زمانیکه با افکار عقبمانده و اپورتونیستی درون جنبش کمونیستی برخورد فعال و دائم ننماید، جنبش کمونیستی ایران در پیشبرد امر مبارزاتی خود با مشکلات جدی روبرو خواهد گردید.
موضوعات و موارد اساسی که نه تنها از دیدهی حماسهسازان سیاهکل پنهان نماند، بلکه همهی آنها را بهعنوان سیاست روزمره و پایهای خود انتخاب نمودند و بی دلیل هم نیستند که بهعنوان تجارب و سنتهای انقلابی بیادگار ماندهاند؛ تجارب و سنتهایی که بهکارگیری و پیگیری آن علیرغم تغییر و تحولات درون جامعه، قابل استناد، و قابل استفاده میباشند. به این دلیل که نظام امپریالیستی دست نخورده باقی مانده است؛ به این دلیل که حافظ بقای سلطهی امپریالیستی، ارگانهای سرکوباند؛ به این دلیل که رژیمهایی همچون رژیم وابستهی جمهوری اسلامی با سرکوب بیوقفه مردم زندهاند و به یُمن سلاح دارند آنانرا قتل عام میکنند تا جامعه را به سکون وادارند؛ به این دلیل که تشخیص مدافعین تودههای محروم و ستمدیده با حرافان و تسلیمطلبان، با عمل کمونیستی گره خُورده است. و ….
بنابر این و بر مبنای چنین همسانیهاییست که میتوان تاکید ورزید که سنت سیاهکل جادوانه و زنده است. همچنین و به عبارتی واقعی و دیگر میتوان بر این ایدهی ظفرنمون تاکید ورزید که تنها با قهر انقلابی و سازمانیافتهی تودهایست که میتوان در مقابل قهر ضد انقلابی ایستاد و سرمایهداران جانی و وابسته را، از اریکهی قدرت بزیر کشید و پرچم کارگران و زحمتکشان را در سرتاسر جامعه برافراشت؛ پرچمی که سخنگوی جامعهی بدور از اجحاف و سرکوب میباشد.
۶ فوریه ۲۰۱۳
۱۷ بهمن ۱۳۹۱