پیامد اخراج اسانلو برای جنبش کارگری

اندی: این زیبایی ِ موسیقیه. اونا نمی تونن این رو از تو بگیرن. تا حالا نشده همچین حسی در مورد موسیقی داشته باشی؟

رد: وقتی جوون بودم یه کمی ساز دهنی می زدم. هر چند دیگه علاقه خاصی بهش ندارم. توی اینجا (زندان) خیلی معنی نمیده.

اندی: اینجا اتفاقا جاییه که بیشترین معنی رو میده! تو بهش نیاز داری، برای همین فراموشش نمیکنی.

رد: چی رو فراموش نمیکنم؟

اندی: اینکه جاهایی توی این دنیا هست که از سنگ ساخته نشده. که یه چیزی توی درون وجود داره که اونها نمی تونن بهش برسن، نمی تونن بهش دست بزنن و اون فقط مال توست.

رد: در مورد چی صحبت می کنی؟

اندی: امید!

(رهائی از زندان شاشنک)

مقدمه

روز دوم بهمن ١٣٩١، هیأت مدیره سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در اطلاعیه ای خطاب به فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل (ITF) اعلام کرد: “سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه اعلام می دارد؛ منصور اسالو را به علت انجام تخلفات متعدد و عدم پایبندی به تعهدات خود و نادیده گرفتن هشدارها و اعتراضات درونی سندیکا، از ریاست هیئت مدیره برکنار کرده و از این تاریخ هیچگونه سمت و مسئولیتی در این سندیکا ندارد و از آن نهاد کارگری خواستار قطع همه ارتباطات، همکاری ها و حمایتها از نامبرده می باشد.” این اطلاعیه و ادبیات آن تعجب همگان را بدنبال داشته و واکنش بسیاری را باعث گردیده است. این نامه و فضایی که بدنبال آن درست شده است تنها یکی از اتفاقات نامیمونی است که ما در عرض این مدت یکی دو ماه گذشته در میان بعضی از فعالین جنبش کارگری و همچنین افراد دیگری که درباره مسائل جنبش کارگری اظهارنظر می کنند، شاهد بوده ایم. دود این فضای ناسالم مستقیما به چشم کل فعالین جنبش کارگری می رود و به تبع آن دامن کل کارگران را می گیرد و مبارزه آنها را فرسنگها به عقب می راند. کل این فضا ربطی به مبارزه کارگران و منافع آنی و آتی آنها ندارد. اتفاقا اگر ربطی داشته باشد، تضعیف جنبش کارگری در مقابله با حملات متعدد جمهوری اسلامی به سفره خالی و وضعیت کار و معیشتی کارگران است. کارگران و جنبش کارگری با “اصلاح قانون کار”، با حملات متعدد از هر طرفی از جانب جمهوری اسلامی و تعیین حداقل دستمزد باز هم بسیار زیاد زیر خط فقر روبرو هستند. همه این مسائل دخالت ما را می طلبد؛ اما تمرکزمان جای دیگری است!

من در این نوشته به آنچه که مخالفین و موافقین اطلاعیه مزبور تا بحال نوشته و گفته اند، کاری ندارم. من هم مثل بسیاری از کسانی که اظهارنظر کرده اند، نکاتی دارم که فکر می کنم ـ حالا که بقول انگلیسی (Elephant in the room) فیلی که در اتاق است و نمی شود به آن بی اعتنا بود ـ باید به این موضوع پرداخت.

اخراج اسانلو جنبش کارگری را تضعیف می کند

آنچه که واضح است، این است که با انتشار بیرونی این اطلاعیه، موقعیت سندیکای واحد در میان اعضاء آن، در بین کل کارگران و جنبش کارگری و جامعه ایران تضعیف شده است. سندیکای واحد یکی از مهمترین نهادهای دستآورد جنبش اعتراضی و اعتراض کارگران در طول حیات جمهوری اسلامی است. در نتیجه انتشار اطلاعیه مزبور کل جنبش کارگری را نیز در یک موقعیت ضعیف تری قرار می دهد. سندیکای کارگران شرکت واحد که در قلب جنبش کارگری ایران که تازه دارد نضج می گیرد، قرار دارد، با صدور این اطلاعیه درخت نو نهال این جنیش را دچار طوفان نمود. منصور اسانلو و محمود صالحی و بهنام ابراهیم زاده و شاهرخ زمانی و رضا شهابی و دیگرانی که در این مدت بعنوان نماد جنبش کارگری در بین کارگران و در سطح بین المللی شناخته شده اند، مستقل از سیاستهایشان، سخنگوی کارگران ایران در مقابل جمهوری اسلامی و سرکوب جنبش کارگری هستند. بی توجهی و سهل انگاری در برخورد به چنین شخصیتهایی عملا آب به آسیاب رژیم می ریزد. جنبش کارگری ایران که گفتم تازه دارد نضج می گیرد و روی پای خودش می ایستد، مثل جنبش کارگری استخوان خرد کرده کشورهای اروپایی نیست که هزار چهره و شخصیت شناخته شده داشته باشد و با افتادن منصور اسانلو مانندی و آن هم توسط خودمان!؟ روز بعد خودش را براحتی ترمیم کند! با افتادن اسانلو و یا محمود صالحی، باید فعلا کار کند که اعتماد توده های کارگران را جلب کند. کار می برد که دوباره شخصیتهایی مثل رضا شهابی و بهنام ابراهیم زاده و پروین محمدی را در سطح جهانی به جنبش کارگری دیگر کشورها بشناساند. برای کسی که “محکوم می کند” و یا “کف می زند” و فکر می کند دارد یار می گیرد، تضعیف و یا تقویت جنبش کارگری بطور علی العموم آخرین چیزی است که برایش اهمیت دارد.

سندیکای واحد دستآورد جنبش کارگری است

واضح است که “سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه” نهادی مثل “اتحادیه خیاطان” و یا “اتحادیه کامیون‌داران” و “اتحادیه نخود فروشان” نیست. سندیکای واحد حاصل یک مبارزه متحدانه هزاران تن از کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و حمایت و پشتیبانی و کمک رسانی مستقیم میلیونها نفر دیگر، چه در تهران و چه در خارج از تهران و خارج از ایران است. فعالین اولیه ـ این دوره سندیکای واحد ـ قصد داشتند سندیکای واحدی را که در سال ١٣۴٧ مثل بسیاری از سندیکاهای دیگر دوره شاه با طرح و برنامه اسلاف حزب رستاخیز پا گرفت، احیا کنند. بقول دو نفر از اعضای آن که اخیرا مطلبی در مورد این سندیکا نوشته اند، “هدف آن دستیابی به حقوق کارکنان شرکت واحد مطابق با قانون کار و روابط آن بود. … کسب حقوق در چارچوب قوانین موجود و با نگاه سه جانبه گرایی: دولت ـ کارفرما و کارگران بود.” اما جمهوری اسلامی که همه چیز را در این کشور “خودی” و “غیرخودی” کرده است، واضح است که یک نهاد “غیرخودی” را، با هر درجه که بخواهد در چهارچوب قوانین خودش هم رفتار کند، تحمل نمی کند. در این مرحله است که مبارزه کارگران شدت می گیرد و گرایشی که دنبال سه جانبه گرائی است می خواهد چراغ‌های اتوبوس‌ها را به نشانه اعتراض روشن کند و گرایش دیگر به کارگران اتکا دارد و اعتصاب را جلو می کشد. گرایش روشن کردن چراغ‌ها حاشیه ای می شود و سندیکای جدیدی، متفاوت از آنچه که در سال ١٣۴٧ تشکیل شده بود، متولد می شود. دهها فعال کارگری از مراکز دیگر کارگری در ایران، هزاران معلم در سر کلاس درس در ایران، هزاران جوان و دانشجو و غیره از این اعتراض کارگران و سندیکای آنها حمایت کرده و اعتراضات مخلتفی به شیوه های متعددی سازمان دادند. هزاران فعال سیاسی در خارج ایران و فعال جنبش کارگری و اتحادیه های کارگری بین المللی، جلوی سفارتخانه های رژیم و در پر رفت و آمدترین نقاط مختلف کشورهای خارجی در سرما و گرما تجمع کرده و به اذیت و آزار فعالین کارگری و اعضای سندیکای واحد اعتراض کردند. این اعتراضات افرادی از جنبش کارگری ایران و از جمله منصور اسانلو، رضا شهابی و ابراهیم مددی از آن سندیکا را به شخصیتهای مهم عرصه سیاست ایران تبدیل کرد.

هیچکس اما اعتنائی نمی کند که چه کسی رئیس و یا نایب رئیس اتحادیه کامیون‌داران است و طی چه پروسه ای ایشان انتخاب و یا عزل می گردند! دعوا بر سر قیمت پارچه که حتما اتحادیه خیاطان هم درگیر آن است، کسی را بجز اعضای همان اتحادیه به خود مشغول نمی کند! رژیم شاه می آید و می رود؛ جمهوری اسلامی همه تشکل‌های کارگری را می زند و رهبران و فعالین آنها را از دم تیغ می گذراند، اما اتحادیه کفاشان و نخود فروشان و امثالهم همچنان پابرجایند و خم به ابرو هم نمی آورند. چرا که مثل ملک شخصی یک عده بخصوصی است و نه امور روزمره اش و نه بود و نبودش در بیرون از آن عده، تأثیری روی زندگی سیاسی کس دیگری می گذارد. وقتی که می گوئیم سندیکای واحد دستآورد جنبش کارگری و جنبش اعتراضی کارگری است، این جنبه است که مورد نظر است.

خرد جمعی سندیکا!

ظاهرا هیأت مدیره سندیکای واحد تصمیم گرفته است که اسانلو را اخراج کند و اطلاعیه مزبور را نیز به همین مناسبت صادر کرده است. اکثر نوشته هایی که در مخالفت و یا موافقت این اطلاعیه سندیکا نوشته شده است، به “تصمیم و خرد جمعی سندیکا” اشاره و به آن به اشکال مختلفی “احترام” گذاشته اند. من اما به این “تصمیم و خرد جمعی” احترامی نمی گذارم! من اعتراض حقوقی به کار هیأت مدیره سندیکای واحد ندارم. در چهارچوب حقوقی، این حقش است که با انتخاباتی درونی و بدور از چشم اعضای خود و در یک جلسه چند ساعته و غیره، چنین تصمیمی بگیرد. توده کارگران و رانندگان شرکت واحد اما از هیأت مدیره نمی پذیرد که به دلیل شرایط خفقان و عدم وجود شرایط برای فراخوان مجمع عمومی، بر علیه یکی از شناخته شده ترین فعال جنبش کارگری و مهمترین شخصیت سندیکای مزبور اطلاعیه صادر کند که این هیأت مدیره “منصور اسانلو را به علت انجام تخلفات متعدد و عدم پایبندی به تعهدات خود و نادیده گرفتن هشدارها و اعتراضات درونی سندیکا، از ریاست هیئت مدیره برکنار کرده است”! این یعنی تخریب سندیکای واحد! این یعنی تخریب خانه خود این هیأت مدیره! این یعنی دو شقه کردن جنبش کارگری! این یعنی افتادن به دام جمهوری اسلامی؛ چرا که جمهوری اسلامی تمام تلاشش در تمام طول حیات این سندیکا این بوده که با دستگیری و شکنجه و اذیت و آزار، و محرومیت از دوا و درمان منصور اسانلو، رضا شهابی و ابراهیم مددی و با اخراج و سر دواندن دیگر اعضای فعال سندیکا، آن را در هم بشکند و به تبع آن جنبش کارگری را، تا جائی که برایش امکانپذیر است، به عقب براند! حتی از شکنجه دختر بچه ۵ ـ ۶ ساله یعقوب سلیمی، یکی از فعالین آن سندیکا هم دریغ نکرد!

من به این دلیل هم به این “خرد و تصمیم جمعی” احترام نمی گذارم چرا که منصور اسانلوئی را که در انظار و اذهان عمومی یکی از رهبران جنبش کارگری است، و باز تأکید میکنم مستقل از سیاستهای دیروز و امروز و فردایش، بدون ارائه هیچگونه سند و مدرکی خاطی و خودسر معرفی کردن، به جنبش کارگری ضربه می زند! کم نیستند تصمیماتی که بر مبنای خرد جمعی گرفته شده و جامعه و جهان را گامها عقب رانده و به قهقرا برده است. رأی آری به جمهوری اسلامی در ١٢ فروردین ۵٨ و روی کار آوردن هیتلر و اخوان المسلمین در مصر فقط دو ـ سه نمونه از دهها نوع چنین تصمیماتی هستند. خرد و تصمیم جمعی ای که اشتباه می کند یک فاکت است، اما برایش احترامی قائل نیستم! چرا که زیر پای خود همین گیرندگان این نوع تصمیمات را هم خالی می کند.

خراب کردن رهبران کارگری

اطلاعیه سندیکا منصور اسانلو را به “انجام تخلفات متعدد و عدم پایبندی به تعهدات خود و نادیده گرفتن هشدارها و اعتراضات درونی سندیکا”، آن هم بدون ارائه کوچکترین سند و مدرکی و حتی بدون بیان اینکه این تخلفات و غیره چه هستند، متهم کرده است! هیچ انسانی مقدس و ذاتا مصون از خطا کردن نیست. اما تا زمانی که اعضای سندیکای واحد، جنبش کارگری و جامعه از “تخلفات و عدم پایبندی به تعهداد” منصور اسانلو باخبر نشده و رأی ای در محکومیت او بخاطر آن شواهد صادر نکرده است، هرگونه صادر کردن احکامی مثل احکام بالا، فقط و فقط بعنوان خراب کردن چهره یک فعال سرشناس جنبش کارگری قلمداد خواهد شد و بعنوان واقعه ای که جمهوری اسلامی از آن بعنوان زدن جنبش کارگری استفاده خواهد کرد، یاد خواهد شد! این اطلاعیه موازین ابتدایی و پرنسیپهای شناخته شده جنبش کارگری در سطح جهان را زیر پا گذاشته است. سندیکای شرکت واحد و اعضای هیأت مدیره و فعالین آن، از عزیزترین و شریف ترین انسانهای عرصه سیاست ایران در چند سال گذشته بوده و همچنان باقی مانده اند. همین عزیزترین و شریف ترین انسانها، باید جلوی اجحافات و صدور چنین احکامی بر علیه اشخاصی که تخلفاتشان در هیچ دادگاه صالحه ای تأیید نشده، بایستند. باید خیلی محتاط بود. نباید راه خراب کردن فعالین کارگری و فعالین اجتماعی و حتی اشخاص عادی آن جامعه، توسط یکی از مهمترین نهادهای جنبش کارگری در ایران هموار شود!

اما حتی اگر خطا و تخلفی از منصور اسانلو سر زده باشد، راه برخورد با آن و بخصوص در شرایط حساس سیاسی کنونی و موقعیت جنبش کارگری، آنی نیست که هیأت مدیره سندیکای واحد برگزیده است. اگر منصور اسانلو گرایشی را تبلیغ کرده و عملا به پیش می برد که خلاف گرایش اکثریت اعضای هیأت مدیره است، هیأت مدیره می توانست او را در یک پروسه رأی گیری، همچنانکه او را در یک چنین پروسه ای انتخاب کردند، عزل بکند. اگر منصور اسانلو سیاستی را پیش می برد که می شود نقد کرد، باید همین کار را می کرد. باید به یک شیوه سالم و اصولی سیاستی که باعث تضعیف جنبش اعتراضی کارگران میشود را نقد کرد و آن هم نه افشاگری؛ بلکه نقد کرد و راه نشان داد و چه بسا بشود فرد دارای آن گرایش را قانع کرد که به اشتباه خود پی ببرد. و یا اینکه طرفداران گرایش وی به مخرب بودن این گرایش پی ببرند.

نکته دیگر اینکه جمهوری اسلامی در طول عمرش هزاران فعال و رهبر کارگری را دستگیر و زندانی کرد، شکنجه و اعدام کرد و بسیاری را مرعوب کرده و به سکوت واداشت. مگر جنبش کارگری ایران چند نفر مثل منصور اسانلو، رضا شهابی، بهنام ابراهیم زاده، علی نجاتی، محمود صالحی، شاهرخ زمانی، شیث امانی و رسول بداغی دارد که بعنوان نمادهای مقاومت جنبش کارگری در زندان‌ها شناخته شده اند!؟ صندلی را از زیر پای آنها کشیدن و یا بقول معروف، زیر پایشان را خالی کردن، در عمل به رژیم و جریانات راست فرصت میدهد که میداندار شوند و فرصت را برای حمله به کل جنبش کارگری و در مورد اسانلو، به خود سندیکا عنیمت بشمرند.

نمی دانم با چند نفر از ٨ نفر ذکر شده در پاراگراف بالا در چه مواردی همرأی و همنظر خواهم بود، اما می دانم که حتی اگر تماما هم با همدیگر همنظر باشیم، روزی امکان مخالفت بر سر مسائلی با هر کدام پیدا خواهم کرد. منتها راه حل اختلافات و بخصوص با کسانی که می توانند بعنوان رهبران جنبش کارگری، این جنبش را خطاب قرار دهند، خراب کردن شخصیت آنها نیست! راه حل بحث و نقد نظرات و راه حلهایی است که کسی می تواند خود را با آن مخالف ببیند. راه مبارزه با گرایشات دیگر در درون جنبش کارگری تخریب شخصیتهایشان نیست. از گفتن این نکته سیر نمی شوم!

در پایان

سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه در یک تندپیچ قرار دارد. آنچه که در اطلاعیه مزبور آمده است، حرف دل کارگران ایران و از جمله اعضای آن سندیکا نیست. واضح است که آن اطلاعیه و شیوه و سبک نوشتاری آن جنبش کارگری و خود سندیکای مزبور را در موقعیتی به مراتب ضعیف تر قرار خواهد داد. جمهوری اسلامی هم اکنون شروع به بهره برداری کثیف اسلامی از این موقعیت کرده است. سندیکای واحد و مشخصا هیأت مدیره آن می تواند کاری بکند که جلوی این وضعیت را بگیرد.

٢ فوریه ٢٠١٣