در باره تحولات اخیر مصر / گفتگوی نشریه انترناسیونال با محسن ابراهیمی

در باره تحولات اخیر مصر

گفتگوی نشریه انترناسیونال با محسن ابراهیمی

انترناسیونال: در هفته گذشته دور جدیدی در تحولات سیاسی مصر آغاز شده و اعتراضات مردم بر علیه حکومت مرسی اوج تازه ای پیدا کرده است. روز یکشنبه گذشته محمد مرسی در سه شهر وضعیت فوق العاده و حکومت نظامی اعلام کرد. چه نیروهای سیاسی در تحولات اخیر مصر دخیل هستند و در آنجا چه می گذرد؟

محسن ابراهیمی: ۲۵ ژانویه دومین سالگرد آغاز انقلاب مصر بود. سالگرد هر انقلابی برای همه نیروهای سیاسی یک معنا و یک مفهوم ندارد. در همه نیروهای اجتماعی یک احساس بر نمی انگیزد. و طبعا همه این نیروها را به وظایف یکسانی سوق نمیدهد.

در یک سطح عمومی، دو نیروی متضاد و متقابل خود را آماده کردند به استقبال دومین سالگرد بروند. از یکطرف، طبقه حاکم کنونی مصر که اساسا ائتلافی از  اخوان المسلمین و بقایای هیئت حاکمه دوران مبارک است و در نقطه مقابل توده های میلیونی که انقلاب کرده اند. دزدان انقلاب از یکطرف و انقلابیون از طرف دیگر.

همه آن نیروهایی که باور دارند انقلابشان توسط ائتلافی از شیادان سیاسی کهنه کار بالا کشیده شده است خود را برای ادامه انقلاب آماده میکردند و همه آن نیروهایی که خطر بازگشت انقلاب به خیابان نگرانشان کرده بود خود را برای مقابله با آن آماده میکردند. و به این ترتیب بود که مرسی شرمگینانه از مردم خواست دومین سالگرد را با “جشن صلح آمیز” برگزار کنند! راه بیافتند و به فقرا احسان بدهند! اما توده های طبقه کارگر و جوانانی که اتفاقا علیه اصل و ریشه فقر انقلاب کرده بودند، به ریش این درخواست خندیدند. همان پرچمها و شعارها و خواسته های مقطع انقلابشان را برداشتند و به خیابانها باز گشتند تا انقلاب ناتمامشان را ادامه دهند.

خواست پایه ای انقلاب مصر”آزادی، عدالت اجتماعی، حرمت انسانی” است. نیروهای اصلیش توده های طبقه کارگر، دختران و پسران جوانی هستند که همه آمال و آرزوها و تصوراتشان برای یک زندگی انسانی له شده است. در ژانویه سال ۲۰۱۱، این نیروها با آن خواست بنیادی یکی از شورانگیزترین مبارزات سیاسی دو قرن اخیر را به نمایش گذاشتند اما در مقابل چه چیزی تحویل گرفتند؟ ارتجاع سابق باضافه ارتجاع اسلامی اخوان المسلین. جمعه گذشته همین نیروها دقیقا با همان خواست اصلیشان مجددا به میدان تحریر آمدند. به خیابانهای اسکندریه، پورت سعید، اسماعیلیه، سوئز و المحله بازگشتند. باز گشتند تا انقلابشان را از دست دزدان انقلاب نجات دهند. این اتفاق همچون کابوسی طبقه حاکم مصر و دولت ضدانقلابیش را وحشت زده کرد.

هیئت حاکمه مصر در مقابل این جسارت ادامه انقلاب، فورا به همان ابزاری متوسل شد که در آغاز انقلاب بکار برده بود: نیروهای سرکوب. همانهایی که حمله شترسواران به میدان تحریر را سازمان داده بودند این بار توسط مرسی و اخوان المسلمین – که ابلهانه میخواهد به نام انقلاب و دولت انقلاب ظاهر شود – حمله به ادامه انقلاب را سازمان دادند. پاسخ خیابان به این گستاخی آنچنان قدرتمند بود که دولت وحشت زده مرسی فورا به قوانین دوره مبارک متوسل شد: اعلام حالت اضطراری و حتی اعلام حکومت نظامی. طنز اوضاع این است که در حالیکه نماینده سابق نظم حاکم خود در شرم الشیخ زندانی است، کسی که به نام انقلاب بر صندلیش تکیه کرده است با قوانین او به سراغ ادامه انقلاب رفت. چیزی که تا همین حالا از مردم انقلابی تلفات جانی زیادی گرفته است و به حکومت تلفات سیاسی سنگینی تحمیل کرده است. قاهره و شهرهای بزرگ کارگری مصر به صحنه جدالی خونین میان انقلاب و ضد انقلاب تبدیل شده اند.

آنچه در لحظه حاضر در مصر میگذرد صاف و ساده ادامه جدال انقلاب و ضد انقلاب است به این دلیل روشن که انقلاب مصر به فرجام نهاییش نرسیده است. نه ضد انقلاب توانسته است انقلاب را به طور کامل شکست دهد و شرایط آرام و امن و خفقانی برای چپاول طبقه کارگر و بی حرمتی به میلیونها توده مردم را مجددا برقرار کند و نه انقلاب توانسته است به طور کامل پیروز شود و سرنوشت جامعه را بدست بگیرد و بساط دهه های متمادی فقر و بی حرمتی و تحقیر و بی حقوقی را به طور کامل برچیند. به این دلیل ساده که آن توده های میلیونی که علیه حکومت مبارک و برای تحقق حرمت انسانیشان بپا خاسته بودند حاضر نیستند همان بساط را این بار در هیئت اخوان المسلمین و مرسی و بقایای نظام سابق تحمل کنند.

انقلاب مصر اگر چه پیروز نشده است، اگر چه دزدیده شده است اما شکست هم نخورده است. انقلابی که نتوانسته اند به شکست کاملش بکشانند میخواهد و باید برای پیروزی کاملش قدم بردارد.

انترناسیونال: محاکمه دستگیر شدگان در یک مسابقه فوتبال در سال گذشته و صدور احکام اعدام برای تعدادی از آنها یک از موجبات اعتراضات اخیر عنوان شده است. آیا براستی رقابت دو تیم ورزشی و هواداران تا این حد در اوضاع سیاسی مصر تاثیر گذار بوده است؟

محسن ابراهیمی:  هم خود اتفاق خونین سال گذشته در استادیوم پورت سعید و  هم اعلام حکم اعدام ۲۱ نفر از متهمین آن حادثه از تلویزیون سراسری درست در لحظه اوج تقابل مردم و دولت در دومین سالگرد انقلاب، از یکطرف نشان داد که ظرفیت واقعی توطئه گری و جنایتکاری  طبقات حاکم برای حفظ نظامشان حد و مرزی نمیشناسد و از طرف مقابل نشان داد که  آگاهی  و عزم توده هایی که انقلاب کرده اند چقدر بالاست.

فوتبال در مصر، همان نقشی را بازی میکند که در تمام جوامع طبقاتی مخصوصا جوامع فقر زده. جوانان فقر زده، بیکار، مستاصل، بی آینده و به این معنی خالی شده از هر گونه هویت اثباتی، تمام این خلاء را با  تعلق به تیم فوتبالشان پر میکنند. برای نظم حاکمی که هر لحظه ممکن است مورد تعرض و عصیان نسل پرشور جوان قرار گیرد چه چیزی بهتر از غرق کردن این نسل در یک هویت ورزشی غیر سیاسی بی خطر؟ از نقطه نظر طبقات حاکم، برای نسل جوان عظیم و پرانرژی و پرشور مصر که نه کار دارند، نه پول دارند، نه امید دارند، نه آینده دارند و هر لحظه ممکن است منفجر شوند چه چیزی بهتر از احساس همبستگی و غرور و هم هویتی با تیم مورد علاقه شان و احساس رقابت و دشمنی با هواداران تیم رقیب؟ مثل همه جوامع مشابه، هیئت حاکمه مصر سالها کار کرده است تا انرژی نسل جوان مصر را در احساسات “ناسیونالیسم فوتبال” غرق کند و تباه کند. اگر کسی میخواهد از نقش سیاسی این واقعیت در خدمت نظم حاکم در دوره مبارک تصویر بگیرد باید به یکسال پیش از انقلاب مصر رجوع کند که چگونه نسل جوان را مثلا در رقابت دو تیم الجزایر و مصر برای راه یافتن به جام جهانی برای دوره طولانی در احساسات و هیجانات ملی فوتبال مشغول کردند.

پدیده جوانان “اولترا” در قاهره محصول این دوره مهندسی سیاسی جوانان بود. جوانانی که تماما و شدیدا با تیم مورد علاقه شان تداعی میشدند و احساس هویت میکردند. جوانانی که تمام شور و انرژی و احساسشان در تقابل با تیم رقیب هرز میرفت. و چه کسی تصور میکرد که همین جوانان “اولترا” یک دفعه سر از میدان تحریر در بیاورند و با اعمال جسورانه شان در مقابل توحش امنیتی ها نقش مهمی در انقلاب مصر بازی کنند. فقط یک مورد از نقش این جوانان مقابله شجاعانه با  تهاجم شترسواران مبارک بود.

یکسال پیش، در استادیوم پورت سعید در جریان رقابت تیم المصری پورت سعید با تیم الاهلی قاهره (تیم مورد علاقه جوانان اولترا)، پلیس و نیروهای امنیتی از این جوانان شجاع میدان تحریر انتقام گرفتند. در اوج هیجانات برد و باخت استادیوم، نیروهای امنیتی در لباس شخصی کشتار سازمانیافته ای از این جوانان راه انداختند. شواهد ویدیویی نشان میدهند که وقتی این جوانان در استادیوم کشتار میشدند نیروهای انتظامی تا آخر نظاره کردند و همه درهای خروجی را بسته نگه داشتند. اما این توطئه کثیف نگرفت. بیانیه هشیارانه  اولتراهای کلوب الاهلی – همانها که کشتار شده بودند – نشان داد که تیر حکومت به سمت خودش کمانه کرده است. بیانیه در مقابل توطئه دولت  اعلام کرد که “آنها میخواهند ما را به خاطر شرکت در انقلاب تنبیه کنند اما ما جنگ جدیدی در دفاع از انقلاب اعلام میکنیم”.

هفته گذشته، در دومین سالگرد انقلاب، درست در اوج تقابل جوانان با دولت مرسی، نهادهای دولتی مجددا به سراغ آن اتفاق رفتند. به نام اجرای عدالت حکم اعدام ۲۱ نفر را اعلام کردند که ظاهرا همه از طرفداران تیم المصری هستند. روشن است که این یک بازی کثیف سیاسی بود برای اینکه اولا با یاد آوری خاطره خونین حادثه یکسال پیش، طرفداران دو تیم را به جای مقابله با  دولت در مقابل هم قرار دهند! و ثانیا، به نام اعدام متهمین به قتل، طناب دار به مردم معترض نشان دهند. این البته نه تنها نگرفت بلکه خشم و نفرت در میان مردم را شعله ورتر کرد. مردم به همان دادگاهها و زندانهایی که قرار بود وحشت زده شان کند تهاجم کردند و مقرهای پلیس و دفاتر اخوان المسلمین را آتش زدند.  توطئه به ضد خودش تبدیل شد و تهاجم انقلاب به دولت ضدانقلاب را آنچنان وسیع کرد که مجبور به اعلام حکومت نظامی شدند.

یک نویسنده مصری در رابطه با کل این پدیده فوتبال و جوانان اولترا این سئوال را مطرح کرده است که شخص میماند که آیا جوانان در آگاهیشان انقلاب کرده اند یا انقلاب جوانان را آگاه کرده است؟ پاسخ هر چه که باشد، نسل جوان عملا ابزار نظام حاکم برای خنثی کردن سیاسی جوانان را عمیقا خنثی کرده است.

انترناسیونال: حتی محافظه کار ترین احزاب سیاسی مصر در اپوزیسیون پیشنهادات حکومت مرسی برای مذاکرات را رد کرده اند، این امر از چه چیزی ناشی می شود؟ آیا مرسی و اخوان المسلمین می توانند متحدین و همراهانی برای ادامه حکومت در مصر پیدا کنند؟

محسن ابراهیمی: طبقات حاکم معمولا در لحظات بحران حکومتی سعی میکنند پایه های اجتماعی حکومتشان را وسیعتر کنند تا کل نظام را از بحران نجات دهند. از منتقدین درون حکومتی شروع میکنند، وقتی کارساز نشد روی  منتقدین اصلاح طلب بیرون حکومت حساب باز میکنند و روشن است که این دست دراز کردنها برای تقسیم قدرت اساسا برای کوتاه کردن دست مردم از قدرت است. اسم این ترفند شناخته شده “آشتی ملی”، “نجات ملی” و غیره است. اما به محض اینکه دولتی به چنین وضعی بیافتد مردم به حساب قدرت خود میگذارند و پروژه ای که قرار بود بحران را تخفیف دهد، اوضاع را بحرانی تر میکند. الان دولت مرسی در چنین وضعیتی قرار دارد و به سمت اپوزیسیون بی خطر دست دراز کرده است. دستی که اتفاقا با شرط تشکیل “دولت وحدت ملی” توسط همین اپوزیسیون فعلا رد شده است.

البرادعی از طرف جبهه نجات ملی درخواست مذاکره مرسی را رد کرده است. جواب سربالای اینها به درخواست مذاکره اساسا به این دلیل بود که آن پایین مردم در حال نبرد با نیروهای امنیتی همین دولت بودند که تا این لحظه بیش از ۵۰ کشته برجای گذاشته  است. نمیشود با رئیس جمهوری که درحال کشتن مردم است، در کاخی که توسط همان مردم محاصره شده است مذاکره کرد و از لحاظ سیاسی جان سالم بدر برد. کسانی که خود را صالحتر از اخوان المسلین برای پیاده کردن ریاضت اقتصادی میدانند و روی خودشان به عنوان نیروی بعدی پایان دادن به انقلاب حساب میکنند، معلوم است که نمی آیند براحتی وسط یک تنش انقلابی با کسی دست دهند که به عنوان دزد انقلاب مورد تهاجم است. شکی نیست که در شرایط کنونی با اولین عکس دسته جمعی جبهه نجات ملی با دولت ضد انقلاب مرسی، از نظر مردم این جبهه زیر پای خودش را خالی میکند. پس این واکنش قبل از هر چیز یک محاسبه سیاسی معطوف به تحرک جدید انقلاب است. واکنشی که در صورت به خطر افتادن جدیتر نظام ممکن است عوض شود.

با توجه به تحرک کنونی انقلاب، سوال این نیست که آیا مرسی میتواند متحدین تازه پیدا کند. سئوال این است که آیا میتواند متحدین فعلیش را نگه دارد؟

انترناسیونال: آمریکا و متحدین غربی اش – همانها که زمانی مبارک عزیز دردانه شان بود که گویا توانسته بود شرایط را برای چپاول بازار آزاد سرمایه داری در مصر امن نگه دارد –  تا بحال به مرسی روی خوش نشان داده اند و می توان گفت که به همین دلیل ارتش تاکنون از مرسی حمایت کرده است. آیا این شرایط می تواند پایدار باشد؟

محسن ابراهیمی: فیلسوف سیاسی طرفدار پروپاقرص سرمایه داری بازار آزاد، زمانی بحث “پایان تاریخ” را بر سر زبانها انداخت که واقعا یا تصور میکردند جهان و تاریخ و  اقتصاد و سیاست در نظم طبقاتی سرمایه داری بازار آزاد منجمد شده است و یا – این بیشتر به حقیت نزدیک است – خود همین تئوری بخشی از تلاش برای جاودانه کردن سرمایه داری بازار آزاد بود. وقتی آمریکا و متعاقبا اروپا یعنی مراکز قدرتمند اقتصاد بازار آزاد به قعر بحرانهای اقتصادی فرو رفتند؛ وقتی وال استریت با جبنش اشغال وال استریت و متعاقبا مراکز مالی جهان سرمایه داری با جنبشهای مشابه به مصاف کشیده شدند؛ وقتی انقلابات منطقه دیکتاتورها را پایین کشیدند؛ وقتی بویژه انقلاب مصر دیکتاتور شناخته شده ای مثل مبارک را به پایین کشید که بر “با ثبات ترین” کشور منطقه در حوزه کارکرد سرمایه داری بازار آزاد حکم میراند، “پایان تاریخ” در پراتیک سیاسی آنچنان پایان یافت، آنچنان بی اعتبار و بی آبرو شد که دیگر صاحبان و مدافعان پروپاقرصش هم حاضر نبودند حتی در مراسم  تشییع جنازه اش شرکت کنند!

“پایان تاریخ” پوچ از آب درآمد اما اتفاقا تاریخی شروع شد که میخواستند برای همیشه پایان یافته تلقی شود: تاریخ انقلابات. انقلابات علیه  نظمی که به قول خودشان با ثروت سالانه فقط صد مولتی میلیاردرش میتوان فقر در جهان ۷ میلیاردی را محو کرد.

انقلابات آغاز شد و “پایان تاریخ” جایش را این بار به “طرف درست تاریخ” دارد. حالا که معلوم شد تاریخ نه تنها تمام نشده است بلکه محتوای انقلابی به خودش گرفته است، غرب تشخیص داد “طرف درست تاریخ” را پید کند و کنارش قرار گیرد! حمایت غرب از انتقال آرام قدرت از مبارک به ارتش و بعدا ائتلافی از ارتش و اخوان المسلمین نسخه مصری قرار گرفتن در طرف درست تاریخ در متن یک انقلاب بود. از نقطه نظر سران سرمایه داری جهانی، همچنین بورژوازی مصر، طرف درست تاریخ در متن یک شرایط انقلابی، در متن یک بحران حکومتی آن طرفی بود و هست که بتواند بحران انقلابی در یکی از تعیین کننده ترین کشورهای منطقه را با کمترین تلفات سیاسی پایان دهد.

اینکه وضعیت کنونی تا چقدر پایدار است و آمریکا و متحدینش تا کی پشت مرسی خواهند ماند تماما منوط به پاسخ این سئوال است که آیا ارتش و اخوان المسلمین خواهند توانست نقششان به عنوان دولت ضدانقلاب در شرایط بحران انقلابی را موفق پیش ببرند؟ در پاسخ به این سئوال نکات زیر قابل طرح هستند:

۱- دولت مرسی، نماینده آمالها و آرزوها و خواسته های روشن انقلاب مصر نیست. نماینده خواست پایه ای “آزادی، عدالت اجتماعی و کرامت انسانی” نیست. برعکس وظیفه اش بازسازی همان ساختاری است که  آزادی و عدالت و کرامت را از مردم سلب کرده است.  مسئولیت دولت مرسی پایان دادن به انقلاب است. بازگرداندن ثبات و امنیت سیاسی برای تداوم بهره کشی از کارگران است. باز سازی سرمایه داری از بالای سر انقلاب مردم است. انقلابی که با شعار عدالت اجتماعی به میدان آمده است نمیتواند با دولتی بسازد که همین فردای بقدرت رسیدن میخواهد برنامه  صندوق بین المللی و بانک جهانی برای ریاضت اقتصادی را پیاده کند. فقط در یکسال گذشته قریب ۳۴۰۰ اعتراض و اعتصاب کارگری رخ داده است که دو سومش بعد از سرکار آمدن مرسی بوده اند.

۲- ایدئولوژی اسلامی دولت مرسی – هرقدر هم مجبورا رقیقش کرده باشند – خودش یک وزنه سنگین بر دست و پای این دولت است.

میدانیم که انقلاب مصر تحلیلگران و مفسرین غرق در  فضای فکری پست مدرنیستی را که تصور میکردند در خاورمیانه اگر هر چند نفر جمع شوند حتما باید صدای الله اکبر شنیده شود انگشت به دهان کرد. الله اکبر سهل است حتی یک شعار و خواست اسلامی در جنبشی با این غلظت توده ای دیده نشد. دولت مرسی بر متن چنین انقلابی میخواهد قوانین شریعت را به درون قانون اساسی لیز دهد. تا همینجا همین تحرکات ارتجاعی هم تحرک انقلاب مصر را بالا برده است و هم ابعاد مخالفت با این دولت را گسترده تر کرده است. در اعتراضات همین هفته گذشته کم نبود شعارهایی که دولت مرسی را از این سر زیر ضرب میبرد: مردم به شعار “مرسی برو، مرسی برو” اکتفا نکردند. “مرگ بر قائد اعظم” (رهبر معنوی- مذهبی  اخوان المسلمین) هم به شعارهاشان اضافه شد.

میخواهم این نتیجه را بگیرم که از نقطه نظر سرمایه داری جهانی و همچنین طبقه بورژوای مصر، مرسی همانقدر مقبول است که بتواند انقلاب را کنترل کند. دولتی که نقش اصلی اش کنترل انقلاب است، عمر سیاسی اش تماما به این گره خورده است که چقدر از عهده این نقش بر میاید. تحولات یک هفته اخیر نشان میدهد که دولت اخوان المسلین که قرار بود بورژوازی را از دست انقلاب نجات دهد خود به ناجی احتیاج دارد. اگر اخوان المسلمین نتواند ماموریت سیاسیش را پیروزمندانه پیش ببرد بورژوازی جهانی و دولتهایشان و همچنین بورژوازی خود مصر در فکر آلترناتیو دیگری خواهند بود.

انترناسیونال: چه افق ها و چشم انداز هایی برای آینده سیاسی مصر می توان پیش بینی کرد؟

محسن ابراهیمی: روشن است که طبقه حاکم مصر سعی خواهد کرد به نیروهای اپوزیسیون مثل جبهه نجات ملی رجوع کند و مثلا با بساط مذاکره و آشتی ملی اوضاع را ساکت کند و فضای انقلابی را به عقب براند. اما همچنانکه گفتم دولت مرسی از نقطه نظر مشروعیت سیاسی اش در پیش انقلاب آنچنان بی آبرو شده است که هر ائتلاف و آشتی ملی جدید بیش از آنکه دولت مرسی را تقویت کند اپوزیسیون دخیل را پیش مردم بی اعتبار خواهد کرد.

به نظرم سرنوشت انقلاب مصر اساسا منوط به این است که نیروهای اساسی دخیل در انقلاب مصر  تا چه حد بتوانند از درون بحران انقلابی جاری خود را متشکل کنند و بتوانند اوضاع را به نفع پیروزی کامل انقلابشان سمت دهند. این نیروها طبقه کارگرمصر، نسل جوان و زنان هستند. (اگرچه زنان از همان اول یک پای اصلی و مهم بوده اند اما از این به بعد با توجه به حضور اخوان المسلمین در قدرت این نقش به مراتب برجسته  تر و جدی تر خواهد بود.)

هیچ انقلابی بدون یک خواست سراسری نمیتوان شکل بگیرد. یکی از شاخصهای انقلاب مصر این بود که خواسته های سراسری روشن داشت. چه خواسته های سلبی مثل رفتن دیکتاتور و سرنگونی نظام و چه خواسته های ایجابی و اثباتی نظیر “آزادی، عدالت، کرامت انسانی”. انقلاب مصر در این زمینه به آن در جه از خودآگاهی رسیده بود که طبقه حاکم به هر حقه بازی سیاسی دست میزد نمیتوانست متوهمش کند. وقتی دیکتاتور رفت فورا رفتن دیکتاتوری به شعار مردم تبدیل شد. وقتی طنطاوی رفت سقوط کل شورای عالی نظامی خواست مردم شد. و زمانیکه با یک انتخابات سرهم بندی شده و عجولانه مرسی را به قدرت رساندند در فاصله کوتاهی به عنوان دزد انقلاب به هدف تعرض انقلاب تبدیل شد.

اما علیرغم این خواسته های سراسری و علیرغم سازمانیابی شبکه ای گسترده، این انقلاب رهبری سراسری نداشت و هنوز هم ندارد. این مهمترین ضعف و مهمترین مانع در مسیر پیشروی به سمت پیروزی نهایی است. منظورم از رهبری سراسری صرفا تاکید بر سراسری بودن رهبری نیست. خمینی را هم در انقلاب ایران توانستند به رهبر سراسری تبدیل کنند اما رهبر ضد انقلاب بود که به انقلاب انداختند. منظورم رهبری سراسری انقلابی است. حزب سراسری انقلابی با شخصیتها و سخنگویانش است. حزبی که بتواند نیروهای عظیم انقلاب را در هیئت یک آلترناتیو سیاسی با شخصیتها و چهره ها و سخنگویانش به جامعه معرفی کند. حزبی که به کمکش طبقه کارگر و نیروهای انقلابی در قامت یک قدرت سیاسی ظاهر شوند.

روشن است که به یمن انقلاب شرایط برای شکل گیری این چنین رهبری بمراتب آماده تر است.

اولا، دو سال فضای انقلابی به اندازه بیست سال آرام توده های وسیع مردم را آگاه کرده و افکار و آمال و تصوراتشان از زندگی را زیر رو رو کرده است.

ثانیا، علیرغم ادامه سرکوب توسط نیروهای امنیتی، خفقان دوره مبارک در هم شسکته است و امکان متشکل شدن قابل مقایسه با دوران سابق نیست. فقط در ۲ سال گذشته بیش از هزاراتحادیه و تشکل کارگری مستقل از دولت و نهادهای دولتی شکل گرفته اند. اتحادیه هایی که فقط در سال گذشته قریب ۳۵۰۰ اعتصاب و اعتراض سازمان داده اند. قشرهای مختلف مردم خود را در اشکال متنوع سازمان  داده اند.

و بالاخره اینکه، فضای اعتراضی در مقابل نظم حاکم جهان بالاست و عملا همبستگی در قبال مردمی که در مصر علیه همین نظام انقلاب کرده اند وسیع است. در چنین دوره ای آنهم در شرایطی که به یمن قدرت رسانه های اجتماعی انقلابها پیش چشم مردم جهان رخ میدهد، به گوشه راندن و در هم کوبیدن انقلابها در خلوت خود به آسانی ممکن نیست. انقلاب مصر یک دنیا انسان شریف پشت سر خود دارد. *


۳۱ ژانویه ۲۰۱۳ ٬ ۱۲ بهمن ۱۳۹۱

منتشر شده در نشریه انترناسیونال ۴۹۰