من سندیکالیست نیستم، اما…

در رابطه با اطلاعیه هیات مدیره سندیکای شرکت واحد، مبنی بر برکناری منصور اسالو و فراخوان طرد او و عدم حمایت از جانب اتحادیه های کارگری در سطح جهانی، عکس العملهای گوناگون و متفاوتی انجام شده است. از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی تا اعضا و دوستداران سندیکای شرکت واحد  در داخل و خارج کشور و کسانی که از دور دستی بر آتش دارند.

بالاخره امروز یا فردا آب از آسیابها میافتد. اما سرنوشت سندیکای شرکت واحد کماکان مهمترین  مشغله و مساله رهبران و فعالین کارگری  سندیکا خواهد ماند. بویژه دشمنان طبقه کارگر کمین کرده اند تا از این فضا علیه  رهبران و فعالین کارگری و برای سرکوب مبارزات کارگران استفاده کنند. سخنگویان وزارت اطلاعات باز فرصت یافته اند تا به  موجودیت سندیکا تعرض کنند و از قانون و غیرقانونی و ممنوعیت حرف می زنند!

آنچه مسلم است رویداد اخیر در سندیکای شرکت واحد،  نشان از مشکل و سنتی دارد که در این سالها سندیکا با آن دست بگریبان بوده و امروز در اطلاعیه هیات مدیره بصورت دملی چرکین سر بر آورده است. برسمیت شناختن این گامی درجهت پیدا کردن راه حل آن است.

برخلاف تصورکسانی، اطلاعیه یک اشتباه صرف از جانب هیات مدیره نیست، که چرا با این لحن با یکی از رهبران سرسخت سندیکا حرف می زند و یا چرا از اتحادیه ها خواسته که از اسالو حمایت نکنند. اگر مساله به همین جا ختم میشد، کار آسانی بود.  هیات مدیره یا آن را اصلاح می گرد، یا پس می گرفت و یا نه بالاخره فراموش میشد و کاریش نمیشد کرد. این مشکل اساسی این  اتفاق نیست

برای اینکه بتوانیم بدرستی و در فضایی سالم، منافع و مصالح کارگران شرکت واحد و سندیکا را بکرسی بنشانیم، بدوا باید با ستنهای ضد کارگری حول و حوش این اتفاق (برکناری اسالو) تسویه حساب جدی بکنیم.

یک تسویه حساب جدی و بیرحمانه، به حاشیه راندن و مذموم دانستن تلاشها و برداشتهای اخلاقی و عقبمانده است که هدفش لوث کردن روابط و مناسبات و سیاستهای کارگران در درون سندیکا  است. باید دست رد بر سینه هر گونه مردسالاری و ضدیت با برابری زن و مرد زد. این سنتی مذهبی است که صاحب دارد و امروز  از زبان وزارت اطلاعات بیان می شود. مبارزه با نگاه مردانه به زن و ناباوری به برابری زن و مرد، در درون طبقه کارگر هم چیزی نیست که یک شبه برطرف شود. اما فاصله گرفتن از این نگاه مذهبی و  رسما و علنا مذموم  و مردود اعلام کردن آن، حداقل کاری است که کارگران شرکت واحد و  بطریق اولی رهبران و فعالین سندیکا و هیات مدیره آن میتوانند انجام دهند.

تسویه حساب کارگری دیگر با گرایش فرصت طلبانه ای است که میخواهد مساله بحران سندیکالیسم این دوره و بطور مشخص سندیکای شرکت واحد را با تفاسیر و توجیه کردن عوامفریبانه ی اطلاعیه هیات مدیره سندیکا، ماستمالی کند. دیگران را از وارد شدن به حریم هیات مدیره سرزنش کند و خود را دلسوزتر و از همه بدتر  وکیل “حقوقی” اطلاعیه و هیات مدیره سندیکا قالب کند.  نماینده این فرصت طلبی آقای محمد قراگوزلو و همفکرانش است. ایشان اطلاعیه را “مهم” اما “مبهم”  و دارای دو عبارت استفهامی و “غیرمتعارف” می داند و آن را یک “جهت گیری جدید سیاسی” و علیه “اتوریته های فردی و لیدر بازی و رهبر سازی  در تشکل های کارگری”  معرفی می کند. نهایتا قراگوزلو اعلام می کند که این اتفاق، یک گام به پیش است. چرا که به ریاست مادام العمر و مدعی رییس جمهوری اسالو ی تکرو که با همکارانش بدرفتاری کرده، خاتمه می دهد.

این ادعای ریاکارانه، نه در جهت مصلحت و منفعت سندیکای شرکت واحد، بلکه دوستی خاله خرسه با سندیکا و فعالینش است.  در قاموس این آقا، رهبر و فعال کارگری چون اسالو جایی ندارد. با این متد و روش، کارگران و یا همکاران در یک نهاد  کارگری می توانند هر وقت خواستند رفیقشان را با دو عبارت “مبهم” و  “استفهامی” و “غیر متعارف” بیرون کنند، گذشته اش را خط بکشند و شخصیتش را بشکنند! قراگوزلو بعلاوه و به این بهانه عقده هایش را می گشاید و موضع ضد کمونیستی اش را هم چاشنی  نصایح و توجیهات عوامفریبانه تفسیر اطلاعیه کرده و یه این ترتیب “حرکت رو به پیش” آن را تکمیل می کند!

با این مقدمه، برای اینکه به اصل مساله و در جهت مصلحت و منفعت طبقه کارگر وبویژه کارگران متشکل در سندیکای شرکت واحد بپردازیم بدوا باید بپذیریم که تحولات اخیر درون سندیکا  را نه عقبماندگی اخلاقی و مردسالارانه  توضیح می دهد و نه  پیروزی و یک گام به پیش است.

انتظار می رود این اتفاق سبب شود که رهبران و فعالین سندیکای شرکت واحد واز جمله هیات مدیره  به یک بررسی و جمعبندی  جدی از فعالیت سندیکایی  ایندوره بپردازند. و همه از جمله خود اسالو در این کار شریک شوند و احساس مسوولیت کنند. صلاحیتدارترین صاحبنظران در مورد سندیکای شرکت واحد خود فعالین آن هستند.

از نظر من بحران کنونی درسندیکای شرکت واحد ریشه در سنت سندیکالیسم دارد. نه از تخلفات این و آن، که ممکن است تخلفی هم بوده باشد و نه از بداخلاقی و تکروی کسی. میگویم سنت سندیکالیسم نه سندیکا سازی وسقفی روی سر کارگران آنهم در ایران تحت حاکمیت استبداد و سرکوب بورژوایی.

سنت سندیکالیسم به من آموخته است که اگر در کشور محل زندگیم، یک فعال کارگری بیاید و بگوید میخواهم در رشته کاری و صنف خودم سندیکا بسازم،  به او خواهم گفت، اگر از من می پذیربد خواهشا این کار را نکن. راه امتحان شده را دوباره امتحان نکن. سندیکاهای دورو برت و تجارب تا کنونی شان را نگاه کن. ببین اتحادیه های کارگری حتی قدرتمند با یک میلیون وبیشتر یا کم تر عضو، چگونه ابزار بخشی از بورژوازی برای تعیین کرسی های پارلمانشان شده اند. ببین با وجود این همه قدرت حتی حزبی که این اتحادیه ها به آن وصل اند وقتی به قدرت می رسند باز برای پس انداز دولت و کم کردن هزینه سرمایه داران به کارگران مراجعه می کنند. بیمه های اجتماعی را می زنند و از کارگران  میخواهند کمریندها را سفت کنند و مزد کم بگیرند و کم بخورند تا سرمایه سود بیشتری ببرد و سرمایه ها به کشورهایی که کارگر ارزان تر دارند نروند. در بحران اقتصادی اخیر سرمایه داری دراروپا وامریکا بودند بخشهایی از کارگران که به توصیه سندیکایشان یک ماه بدون مزد کار کردند تا کارخانه سر پا بماند و سود آور شود!

اما اگر همین رفیق من برود سندیکابش را بسازد، مخالفت نخواهم کرد هیچ، اگر بتوانم عضو سندیکا می شوم. عضو سندیکا می شوم تا بگویم، دوستان، مجامع عمومی را هم امتحان کنید، شاید بهتر باشد…!

اگر کارگران هنوز هم به سندیکاها چسپیده اند،  چون آلترناتیو دیگری مثل شوراهای کارگری، مجامع عمومی و تحزب کمونیستی طبقه کارگر را پیش روی .نمی بینند و  به قدرت جمعی برخاسته از مجامع عمومی کارگری،  باور کامل  ندارند.

سنت سندیکالیسم سنتی جاافتاده در جنببش کارگری جهان است با موانع و محدودیتهایی که کم نیستند. این سنت جاافتاده با وجود همه محدودیتهایش هنوز در کشورهای غیراروپایی و تحت سلطه استبداد مطلوبیت دارد و  کارگران در ایران هم جنبش سندیکاسازی راه میاندازند. و در این راه تاوانهای سنگین هم داده و می دهند. از جمله همین سندیکای شرکت واحد یا هفت تپه و غیره. و همه ما از ان استقبال می کنیم و ان را سقفی برای کارگران می دانیم که بتوانند بکمک آن از معیشتشان در مقابل سرمایه داران و دولت دفاع کنند.

اما چه چیزی می تواند سندیکا را در شرایط ایران با یک رژیم استبدادی  سرپا نگه دارد؟ تجارب تا کنونی خود کارگران شرکت واحد و هفت تپه از  اوایل کار تاکنون،  می گویند: اتکا به قدرت جمعی کارگران.

جز این در شرایط استبدادی ایران نه سندیکایی تشکیل میشد و نه اعتصاب و مبارزه ای انجام میگردید. درگزارشهای خود سندیکای شرکت واحد نمونه های مبارزات جمعی کارگران سندیکا که دستاورد داشته و پیروز شده اند کم نیست.

بنا بر این، قدرت جمعی کارگران، تصمیم گیری جمعی، انتخاب هیات مدیره و ایستادن پشت آن، هم ضامن حفظ سندیکا و هم پیروزیهایی برای کارگران را در بر داشته  و خواهد داشت.

در همین رابطه، سوالات متعددی روی میز فعالین کارگری در سندیکای شرکت واحد قرار گرفته است . از جمله، آیا سوخت و ساز و مناسبات و روش کار در سندیکا تا کنون مناسب و کارساز بوده است؟ رابطه رهبری سندیکا با کادرها واعضای اتحادیه در چه سطحی بوده و هست؟ اتکا به قدرت جمعی کارگران، گزارش به  کارگران، تصمیم گیری جمعی، انتخابات در سندیکا، تجدید انتخاب و سیستم عزل ونصب وغیره چگونه بوده و آیا روش های تا کنونی جواب داده اند؟ منظورم داشتن اساسنامه و آیین نامه خوب نیست که حتما داشته باشی خوب است. منظور رابطه فکری، سیاسی و عملی و سوخت وساز عملی درون سندیکا که سازمانده و مجری اش فعالین و رهبران کارگران که  بخشی از ان  هیات مدیره است می باشد.

مثالی میزنم. در اطلاعیه هیات مدیره و بعنوان دلیل برکناری اسالو گفته شده که ایشان تخلفاتی کرده اند، به هشدارها توجه نکرده اند و… یا همکارانی در سندیکا از تک روی و برخورد ازبالا و… او حرف می زنند..

سوال این است که این تخلفات، این تکروی و این برخوردها از کی شروع و انجام شده است؟  در این سالها چند بار کارگران در مقابل خواست برکناری اسالو قرار گرفتند؟ چه شد با یک سفر او برای نجات جانش که دیگر تحمل شکنجه و زندان ندارد، اسالو مظهر تکروی و رییس مادام العمر شد که باید تکفیر و طرد شود و  آن را پیروزی  و “یک گام به پیش” جنبش کارگری قلمداد کرد!

اطلاعیه برکناری اسالو  نشان از بحران سندیکا نه الزاما در رابطه با استبداد دولتی که حتما این هم هست، اما اساسا از کارکرد رهبری سندیکا دارد. از فاصله رهبری با بدنه خبر می دهد. و گرنه اگر این سوخت وساز وجود داشت، شکایت هیات مدیره از اسالو، هر وقت مطرح می شد، ممکن بود از رهبری عزل بشود، بدون اینکه خدشه ای به شخصیت و حرمت و مبارزاتش وارد گردد. اگر رابطه رهبری و بدنه بهر شکل ممکن چفت وبست لازم را داشت، میشد اسالو را قبل از اینکه از کشور خارج شود بازخواست کرد.

میفهمم برکناری یا حتی بازخواست رهبر درجه اول یک سازمان کارگری در شرایط اختناق و درحالیکه نصف بیشتر عمرش را در زندان می گذراند، کار آسانی نیست و بار دارد و گاه مصلحت جنبش و کارگر اجازه نمی دهد امروز این کار را کرد اما فردا و پس فردا چه؟ بنا بر این میخواهم بگویم که مشکل سندیکای شرکت واحد تک روی یا تخلفات رییس سندیکا نمی تواند باشد تا برکناری اش پیروزی برای کارگران قلمداد گردد.

مشکل سندیکا مشکل قدیمی وهمیشگی سنت سندیکالیسم است. بوروکراسی، فاصله رهبری از بدنه… سنت سندیکالیسم است، بدون اتکا به بدنه وبدون اتکا به قدرت جمعی کارگران، رهبری سندیکا به اندازه جثه خودش که همان هیات مدیره است به جدال با بورژوازی ودولت می رود و در نتیجه با باید سازش و سکوت کند و انتظار بکشد و یا یک تنه بار زندان و شکنجه و اخراج را بدوش بکشد…

بنا بر این چه سازش و چه فدارکاری قهرمانانه فردی،  دوروی سکه عدم اتکا رهبری به بدنه و عدم اتکا به قدرت جمعی کارگران است. منظور این نیست که اگر این رابطه تنگاتنگ و همیشگی تامین بشود، کارگران همیشه تعرض می کنند. نه. گاهی پیش می اید که لازم است عقب نشینی کند تا دوباره برخیزد…

ما بارها گفتیم که اگر سندیکا به مجامع عمومی کارگران متکی نباشد، به بوروکراتیسم، سازش و یا تنها ماندن رهبران سندیکایی در مقابل ضربات دشمن می انجامد.

بنا بر این سوال را خود رهبران و فعالین سندیکای شرکت واحد می توانند جواب بدهند که رابطه رهبری با بدنه ی چند هزار نفره کارگران عضو سندیکا چگونه بوده و هست؟ یا این سوال که اگر هیات مدیره در زمان مناسب “تخلفات” اسالو را حتی اگر جلسه یا اجتماع کارگران ممکن نبود، طی نامه ای حتی درونی، یا علنی به اطلاع کارگران می رساند، چه اتفاقی می افتاد؟

آیا اساسنامه وآیین نامه سندیکا به هیات مدیره حق داده است که رییس سندیکا را که منتخب کارگران است، برکنار کند؟ اگر نه چکار میبایست کرد؟ اگر اسالو در زمان مناسب در مقابل سوال این تخلفات قرار می گرفت و او مجبور بود جواب بدهد و در صورت بزرگ بودن “تخلفات” ایا خود او از ریاست سندیکا و عضویت هیات مدیره استعفا نمی کرد؟ ایا اگر اسالو از ایران خارج نمی شد هیات مدیره همین رفتار را با او می کرد؟ ایا هیات مدیره درجواب شاکیان مردسالار حاضر می شد در زندگی خصوصی رفقایش دخالت کند؟ یا آن را جرم می دانست. آیا اگر کسانی برابری زن و مرد را در سندیکا زیر پا میگذاشتند و هیات مدیره در مقابلشان می ایستاد و از سلامت و انسانیت و برابری دفاع می کرد، چه اتفاقی می افتاد؟

همه اینها باضافه سوالات متعدد دیگر که مدام پیش می آید، از جمله اعتصاب شکنی،  همکاری احتمالی کس یا کسانی در سندیکا علیه رفقای خود، دلسردی از سندیکا در پایین، ناامیدی بدلیل سرکوب و فقر و تنگدستی و صدها سوال دیگر…، جواب بموقع می خواهند.

جواب بموقع به این مسایل و سوالات، همان سوخت وسازی است که اگر نباشد و اگر بین رهبری وبدنه فاصله بیفتد، سندیکا از پایین دجار ناامیدی و فعالیتش دچار بن بست و رکود می شود.

اگر رهبری سندیکا با بدنه چفت باشد حتی اگر در شرایط تشدید خفقان،  شیوه وروش  کنونی کار عمل نمی کند، بدنبال راه و شیوه های دیگر می رود. اگر این رابطه چفت باشد، رهبران زیادی در میان کارگران بالا می آیند و جلو می افتند و رابطه هیات مدیره و اعضا را برقرار نگه می دارند. کجا هستند آن ده ها نفر کادرها و فعالین سندیکا ؟ یا همین دو سه نفر از جمله اسالو و مددی و شهابی و حیات غیبی … اند که باید سالی ۱۱ ماه را در زندان سپری کنند!

یا گفته می شود چرا اسالو از ایران خارج شد؟ نمیشد انجا بماند و باز هم سر سندیکا و مبارزاتش پافشاری کند؟ بگذریم که این “از کیسه خلیفه بخشیدن است”، اما  فرار رهبران کارگری در شرایط خفقان جزیی از نجات رهبران کارگران است. اگر اسالو دیگر تحمل جسمی و روحی زندان و شکنجه را ندارد و میخواهد راه دیگری برای مبارزه پیدا کند، چرا کار بدی است و چرا به نفع جنبش کارگری نیست؟ وجود اسالو درخارج کشور و با جلب حمایت طبقه کارگر اروپایی، وزنه سنگینی در مقابل جمهوری اسلامی حتی در دفاع از از تشکل و سندیکا و حقوق کارگران شرکت واحد است. چیزی که هیات مدیره سندیکا با اطلاعیه اش کارگران را از این نقطه قوت محروم کرده است.

همه میدانند که رهبران جنبش سبز خیلیها به خارج فرار کردند و تبلیغات و فشار سنگینی برای دفاع از جنبش بورژوایی شان سازمان داده اند. چرا این کار برای رهبران کارگری ممنوع یا مذموم است؟

اگر هیات مدیره برای لحظاتی از فضای اطلاعیه اش فاصله بگیرد و در شرایطی که  دسترسی به جمع چند هزار نفره کارگران شرکت واحد بفوریت عملی نیست آیا  به این مساله جدی فکر می کند که بهترین سخنگو و نماینده سندیکای شرکت واحد میتوانست اسالو باشد! بشرطی که خودش بخواهد و علیرغم هر گرایش سیاسی ای، به منافع و سرنوشت سندیکا پایبند باشد!

خلاصه کنم. سندیکای شرکت واحد را باید حفظ کرد. فاصله رهبری و بدنه اش را باید پر کرد. شیوه های زیادی برای سازماندهی این رابطه  وجود دارد. در مقابل گرایشات عقبمانده و مردسالار در میان اعضای سندیکای باید ایستاد و اجازه میدان داری نداد. این گرایشی فاسد کننده است. مجامع عمومی کارگران را با هر تعداد ممکن کارگران زنده کرد. رهبران جدید به جلو صحنه بیایند و مقدرات سندیکا را دست بگیرند. اگر قرار است  هیات مدیره مادام العمر باشد، هیات مدیره را با این رهبران مدام جایگزین کرد، بدون اینکه حرمت و شخصیت کسی زیر سوال برود.

اگر به من نوعی  فعال کارگری شرکت واحد مسوولیت ارتباط با ولو ۱۰ کارگر عضو سندیکا بدهند و در کارم موفق باشم کار عظیمی نیست؟! اگر من نوعی را مامور قانع کردن تعداد بیشتری از کارگران و رانندگان برای پیوستن به سندیکا بکنند، کار عظیمی است. گیریم تا دیروز عضو هیات مدیره بوده باشم. آیا این کار کم تر از نشستن در هیات مدیره است؟

 از اینجور کارها و سازماندهی ها و سرحال نگه داشتن سندیکا فراوان است.

 

من سندیکالیست نیستم. اما برکناری اسالوی سندیکالیست را یک گام به پیش و پیروزی کارگران نمیدانم.  در شرایط کنونی اختناق و استبداد بورژوازی ایران اگر سندیکا برای ایستادن درمقابل کارفرما و دولت، سقفی بر سر کارگران باشد،  برای همه ما دلخوشی و دلگرمی خوبی است و هر موفقیت سندیکا موفقیت کل طبقه ما است. بنا بر این باید مثل مردمک چشم از سندیکا و رهبران و فعالینش حفاظت کرد.  شرط  این کار اولا تسویه حساب با گرایشاتی است که در بالا گفتیم و همچنین پاسخ به سوالات زیادی است که من فقط به تعدادی از ان نوک زدم و تعدادی را سعی کردم جواب بدهم.

مظفر محمدی

۱۴ بهمن ۹۱(۲ فوریه۲۰۱۳)