سرکوب و تعقیب مخالفین در فضای گروهها و سازمانهای سیاسی! ( قسمت هفتم )

اسماعیل مولودی 

تاریخ و سابقه سرکوب مخالفین سیاسی در حزب کمونیست کارگری ایران!

حزب سیاسی یا تیم موافق من ؟

الف؛ در دنیای مترقی و آزادیخواه حزب سیاسی یعنی ابزار و تشکل جمع همفکران سیاسی که داری یک خط مشترک برای  رسیدن به هدفی مشترک اند با پلاتفرمی مشترک. در این حزب همه تلاش برای ایجاد و متحد کردن نظرات و نیروی آدمها برای رسیدن به هدف مشترک شان. آدمها امکان دارد خصوصیات مختلفی داشته باشند. شیوه زندگی خاص خود داشته باشند. شغلهای متفاوتی داشته باشند. اما در پیشبرد یک امر با هم موافق هستند. در نتیجه حزب سیاسی بخشی از زندگی روزمره آدمها است. یعنی کسانی که در یک حزب هستند امکان دارد جز برای کار مشترک حزبی شاید روزانه احتیاجی به ملاقات همدیگر هم نداشته باشند. بنابراین حزب جمع همفکران برای امر مشخصی است و بس که تحت یک برنامه معین و روابطی تنظیم شده باید پیش برود. در نتیجه زندگی خصوصی آدمها و روابط خصوصی بین آنها امر دیگری است. در حزب مترقی و جدی سیاسی آدمها اختلاف نظر پیدا خواهند کرد و در مقابل نظرات همدیگر ابراز نظر میکنند. پلاتفرمها مختلف به رای گذاشته میشود. آنکه بیشترین رای رااز آن نظر خود میکند به پلاتفرم عمومی تبدیل میشود. حتی کسانی که پلاتفرم دیگری دارند میتوانند طبق ضوابطی برای پیشبرد نظر خود فعالیت کنند. بعد از پایان بحث زندگی روزانه جریان مییابد. اسناد حزبی مکتوب و بایگانی شده که هر عضوی میتواند بدان دسترسی داشته باشد.  انسانها میدانند که سیاست بخشی از زندگی روزانه است اما همه زندگیشان نیست. روابط بعدی خود را بر مبنای زندگی شخصی شان تنظیم میکنند. روابط اجتماعی و دوستی هایشان را تعیین میکنند. در نتیجه وقتی به اختلاف نظر میرسند قبول دارند در این بخش باهم موافق نیستند. دیگر پدر کشته همدیگر نمیشوند و یک شبه همه جاسوس و قاتل همدیگر نخواهند شد. در جوامع مترقی آدمها راحت حزب خودرا عوض میکنند و کسی هم اتهام جاسوس بودن نمیخورد. خانواده و روابط شخصی شان تحت تاثیر قرار نخواهد گرفت. دوستی هایشان قطع نمیشوند و دوستی های شخصی پا برجاخواهند ماند (اگر از قبل وجود داشته باشد). در جامعه مترقی سوئد حتی وجود دارد که زن و شوهری که با هم زیر یک سقف زندگی میکنند هر کدام از نظر سیاسی به حزب های مختلفی تعلق داشته باشند. یعنی در این جامعه زندگی شخصی آدمها مملو است از مسائل مختلف که یک بخشش سیاست میباشد. در حزب سیاسی و مترقی حرمت شخصی و نظرات سیاسی آدمها لگدمال نمیگردد. جا برای اینکه آدمها نظرات خودرا علیه حزب بیان کنند هست. حتی یک عضو بالای حزب میتواند حزبش را مورد نقد جدی در جامعه قرار دهد. اینها یعنی شعور بالای سیاسی و در از موقعیت و شخصیت آدمها. این دستاورد یک فضای باز سیاسی که آدمها درش پرورش یافته اند.

ب؛ در جهان سوم دقیقا مسئله چیز دیگری است. اولا بعلت دیکتاتوریت هیچکس نمیتواند آزادانه ابراز نظر کند. نتیجتا اطلاعات در مورد جامعه و سیاست کار عده ای است که بقول عوام کله شان بوی قومه سبزی میدهد. این عده هم بعلت حاکمیت سیاه و اختناق سیاسی، سیاست را یاد نگرفته اند بلکه با احساسات شبه مذهبی برای خود تصوری بچگانه از مبارزه و سیاست را تصویر میکنند و مثل سکت های مذهبی درش غرق میشوند. سیاست بعنوان یک علم و متد جدی بکارگرفته نمیشود بلکه بیشتر بعنوان جمع تارکه دنیا خودرا از مردم دور میگیرند. سبیل استالینی، پیراهن یقه مائویی و  ریش هوشی مینی ویا ریش بزی لنین. یعنی سیاسیون در کشورهای دیکتاتوری جزو بیسواد ترین در رشته خود یعنی سیاست هستند. در زمان شاه اگر شعر "مرا ببوس" را میخواندی حداقل دو بار مورد بازجویی در ساواک قرار میگرفتید. حالا هم در جمهوری آپارتاد جنسی جمهوری اسلامی اگرآیه "قل اعوضو"  بلد نباشی کارت ساخته است. در نتیجه دیکتاتوریت و اختناق سیاسی در یک جامعه اولین قربانیان خودرا از کسانی میگیرد که جرئت میکنند به حاکمیت سیاه معترض باشند. در این فضا احزاب و گروههای سیاسی مثل سکت و جمع حواریون مذهبی زندگی و مناسبات دارند. سنت سیاسی در خاورمیانه بر مبنای ک روابط مذهبی و کدخدا منشی است. عده ای همکلاسی که کار محفلی دانشجویی کرده اند. حزب درست میکنند و تا آخر عمر هم در راسش خواهند ماند. در این محفل انواع و اقسام مقرارت نادرست و از دیدگاه عقب مانده و روستایی بر تشکل حاکم میکنند. هیچ سند و نوشته ای در مورد مقرارت تشکیلاتی و جود ندارد. اگرباشد رونویس یا چرک نویس جریانهای زیر آب رفته قبلی است که در بهترین حالت کمی بنا به وضعیت گروه دستکار ی شده است. من دقیقا یادم است که احاب بورژوایی از ابتدای مسئله کردستان از ما میپرسیدند؛ برنامه حزبتان چیست؟ ما کودکانه جواب میدادادیم ما وابسته نیستیم. درست مثل جواب معروف " شقیقه" . وقتی هم برنامه نوشتیم به اصطلاح از آنها وابسته تر شدیم و بمباران شیمیایی هم شدیم.
بهر رو هدف، رسیدگی تاریخی ماجرا نیست بلکه میخواهم عمق بیسوادی سیاسیون آنوقت را نشان دهم. این تازه انقلابی ترین نیرو در آندوران بود. در این اوضاع انتخاب، در راس ماندن، به انواع و اقسام حیله ها متوسل شدن. نه برای پیشبرد یک سیاست کارگری بلکه برای نگهداشتن فرقه خود و خود در قدرت ماندن. کافی است یکی جرئت به خود بدهد و بگوید فلان رهبر پشت چشمش ابروست. اول طردش میکنند. شایعه برایش درست میکنند. مهر آتش بتال بهش میزنند. درست مثل قبیله که رهبر قبایل اجازه نمیدهند کسی علیه خلیفه قوم حرف بزند. انتقاد بخود آری اما انقاد به رهری یک سیاست حزب هرگز. درست مثل مذهبی ها، انتقاد به خدا هرگز اما وب کردن برای