جنب و جوش و هیاهو برای “هیچ”!

در اجتماعات انسانی و گاهی هم رفتار انسانها جنب و جوشهایی مشاهده می شوند که بدنبال هدف خاصی هستند. این اهداف می توانند مثبت ویا منفی باشند. مثبت و یا منفی بودن این اعمال اهدافی هستند که باید به آنها برسند. رسیدن به آنها هم مهم است و در زمان رسیدن هم نتیجه مشخص می شود. نتیجه مثبت و منفی داشتن هم بستگی به فاعل آنها و هم به دیدی که کنندگان یا فاعلان دارند. فاعلان برای خودشان مشخص می کنند که این افعال دارای چه باری هستند. اما بیرون از چهار چوب دید و ایده های فاعلان هم واقعیت مستقلی موجود است که تعیین می کند که آیا این اهداف مثبت و یا منفی هستند. در اینجا معیار شق دوم که واقعیت مستقل است مورد نظر این نوشته است. واقعییت مشخص می کند که اهدافی مثبت و یا منفی و یا خنثی هستند. خنثی در این نوشته را هیچ در نظر می گیریم. هیچ در عرف بمعنای صفر در نظر گرفته می شود. در سیاست و اجتماع حرکاتی هستند که از طرف عده ای صورت می گیرد که فقط برای خود آنها مثمر ثمر می باشند. ثمر این حرکات را هم همان عده فعال می برند.

در نوشته بالا می توان به حرکات متضاد هم اشاره ایی داشت. حرکات متضاد از یک عامل روی می دهد که حرکتی را به هدف سردرگم کردن و یا ناشی از سردرگمی انجام می دهد. سردرگمی همانا در قالب تاکتیک و یا فریب برای حفظ ویا بوجود آوردن امری از طرف سردرگم کننده انجام می گیرد. سردرگم کننده می توانند فاعلانی مجرد یا ترکیبی باشند. فاعلان مجرد می توانند افراد مجزا و فاعلان ترکیبی می توانند گروهی از افراد از حاکمان ویا غیر حاکمان باشند. افراد مجزا در اینجا منظور این بحث نیستند و به آنها پرداخته نمی شود. اگر اشاره ای به آنها شود، می توانند در قسمتی قرار بگیرند که هیاهو برای رسیدن به امری را مهیا می کنند و در این قسمت ابتدا اهمیت را در امر سردرگمی حاکمان دارند. حاکمان معمولا بر اریکهء قدرت نشسته اند. قدرت برای آنها وسیلهء موجودیت می باشد. موجودیت آنها بدون داشتن قدرت لحظه ای هم دوام نمی آورد. دوام این حکومت آنها بستگی به آن دارد که تا حد والایی سلاح یا اهرمهای قدرت را در دست داشته باشند تا رقیبان نتوانند آنها را شکست دهند. شکست دادن آنها در نبردی است که پیدا و پنهان در اطراف دایرهء حکومت آنها در جریان است. این نبرد را همیشه آنها می برند که قدرتشان از قدرت رقیب بیشتر باشد.

حاکمان اگر بر اساس آزادی و رای آزاد مردم آن سرزمین انتخاب شده و امور جامعه را به پیش ببرند، احتیاجی به سردرگم کردن ندارند. سردرگم کردن برای ادامهء حکومتی است که قدرت را درجهت ادامه خود به هرشیوهء ممکن می خواهد. هر شیوهء ممکن هم می تواند زور و یا فریب برای اقناع و مطیع کردن مردم باشند. قانع و مطیع کردن مردم که حکومت این حکومتیان به منافع آنها زیان می رساند تنها از راه زور و فریب می تواند فراهم شود. زور و سرکوب در حکومتهای دیکتاتور و زورگو امری آشکار است و به هیچ وسیله ای پنهان نمی شوند. در کنار زور، فریب هم بکار می رود که در مراحلی کارساز می باشد. کارسازی فریب در آن مراحل می باشد که مردمی که بوسیلهء زور از حق خود محروم شده اند و این محرومیت آنها را به وضعییت ضعیفی رسانده است، به باوری برسانند که واقعییت همان است که حکومت زورگو می گوید. حکومت زورگو برای فریب به وسایلی احتیاج دارد که آنها را بکار می گیرد. بکار گرفتن این وسایل حاکمان دیکتاتور را به هدف خود یعنی فریب دادن و سردرگم کردن مردم می رسانند. رسیدن و یا شکست حاکمان به هدف خود بحثی دیگر است.

همانطور که گفته شد اهداف هر حکومت دیکتاتور حفظ خود است. حفظ خود همان ادامه سیطره و حکومت است. ادامه و سیطرهء حکومت دیکتاتور هم از دو راه فریب و زور میسر می شود. بدون این دو اهرم در جهان حاضر حکومت دیکتاتور نمی تواند به زندگی خود ادامه دهد. ادامهء حکومت با اتکا به خشونت و زور بدون هزینه نیست. هزینه این وسیله در هرزمانی بسیار بوده است که بنا به شرایط زمانی و مکانی تغییر کرده است. در هر شرایطی در برابر زور مقاومتهایی صورت گرفته است که برای حکومتها هزینه های بسیاری هم داشته است. این هزینه ها را حکومت دیکتاتور توانسته است تا حدودی به کمک سلاح فریب برای مدتی حداقل کمترکند.

در طرف مقابل همیشه هستند عده ای که فریب می خورند. فریب خوردن آنها هم دلایل مختلفی دارد که یکی از آنها که اشاره شد، ضعیف شدن آنها در اثر بی حقوقی است که حاکمان بر آنها تحمیل کرده اند. تحمیل بی حقوقی انسانها را از زندگی واقعی دور می کند و به آنها ضربه می زند. ضربه ها هم این مردم را تضعیف می کند. انسانهای ضعیف شده زودتر فریب داده می شوند. فریب خوردن مردم می تواند از راه دیگری هم فراهم شود و آنهم از راه کسانی است در بین حکومت و مردم در دَوران هستند و برای رسیدن به اهداف خود هم از مردم می خورند و هم از حکومت می خواهند استفاده کنند. استفاده اینها از حکومت دیکتاتور خیلی کم و گاها غیر ممکن است، مگر در شرایطی که حکومت از اینها در جهت منافع خود برای زدن رقیب قوی تر استفاده کند. استفاده حکومت از اینها چه خود بدانند و چه آگاه نباشند بیشتر است. بیشترین ضربه را مردم از حکومت و از این در وسط حکومت و مردم ایستادگان می خورند. آنها خود را در میان مردم و حکومت قرار داده اند و هر گاه لازم دیدند رویشان را به سمتی از این دو می کنند و می خواهند رضایت دو طرف را به نفع خود کسب کنند. کسب کردن رضایت هم در خدمت به منافع خودشان است و برای رسیدن به اهدافی که در نظر دارند.

و اما هیا هو برای هیچ را حکومت راه می اندازد و عده ای هم آگاهانه و یا ناآگاهانه به این هیا هو سوخت لازم را می رسانند تا شعله ورتر شود. همانطور که اشاره شدهدف حکومت دیکتاتور ادامه حکومت خود است و هیچگاه در آن حکومت نمی تواند آزادی واقعی برقرار باشد. آزادی واقعی هم مشخص است و آنهم ارادهء آزاد و بدون دخالت مردم در رسیدن به حقوق خود است. حقوق مردم اگر به آنها داده شود، دیگر دیکتاتوری نمی تواند لحظه ای معنای وجودی داشته باشد. معنای وجودی یک حکومت دیکتاتور سد کردن هر گونه آزادی از مردم است. آزادی واقعی مردم با فریب دادن آن مردم بنام آزادی کاملا فرق دارد. فرق اینها در این است که آزادی مردم دیده و احساس می شود و مردم با آن زندگی می کنند و به آنها خدمت می کند ولی در فریب تنها شعارها و اعمال فریبی بنام آزادی وجود دارند. وجود آزادی واقعی در شعارها و اعمال حکومت دیکتاتور نمی تواند اصلا و اساسا واقعییت داشته باشد. زمانی که امری تنها فریب است و وجود ندارد، پس هیاهو هم برای این امر صفر و پوچ و تهی و هیچ است. کسانی هم برای هیچ هیاهو کنند، هیچ نصیبشان می شود. مردم بدنبال حق و آزادی واقعی خود هستند تا بتوانند زندگی کنند. زندگی با هیچ حقوقی، زندگی واقعی نیست و این را دیکتاتورها خوب می دانند. و آنها این بی حقوقی و یا هیچ را بر مردم تحمیل می کنند تا حکومت خود را ادامه دهند و برای همین هم دیکتاتورها هیچ احساسی در برابر مردم و حقوق آنها ندارند و بدون هیج احساسی آنها را سرکوب و فریب می دهند.

۳۱٫۱٫۲۰۱۳
azadal@hotmail.com