زور و سرکوبِ عریان جزء ذاتی نظام جمهوری اسلامی!

سردمداران رژیم جمهوری اسلامی به یُمن زور و سرکوبِ عریان، هزینه‏های بس بی‏شماری را بر دوش جنبش‏های انقلابی میهن‏مان بر جای گذاشته‏اند و هیچ دوره‏ای از حیاتِ ۳۰ ساله‏ی رژیم جمهوری اسلامی را سراغ نداریم که در آن سران حکومت از سیاست مسالمت‏جویانه و منطقی‏ای پیروی نمایند. دستگیری‏ها، شکنجه‏ی مخالفین، مبارزین و کمونیست‏ها و اعدام‏ها در ایران روزانه است و به‏جرأت می‏توان گفت که اکثریت آحاد جامعه، طعم سیاست‏های زورگویانه‏ی رژیم جمهوری اسلامی را به انحای گوناگون چشیده‏اند. مخالفین و معترضین را دستگیر می‏نمایند و به زندان‏های مخوف روانه‏ی‏شان می‏سازنند، وثیقه‏های کلان میلیونی برای آزادی آنان تعیین می‏نمایند تا جامعه را به مسیر دل‏خواه‏ی خود که همانا بردگی و بندگی‏ست، سوق دهند.

حقیقتاً که کمتر کسی‏ست این‏روزها دلائل پایداری رژیم را در سرکوب و تعرض مسلحانه به اعتراضات کارگری، توده‏ای، دانشجوئی، زنان و غیره نبیند؛ کمتر کسی‏ست که این‏روزها بر این باور می‏باشد که رژیم جمهوری اسلامی قادر خواهد بود، با اتخاذ سیاست‏های مسالمت‏جویانه و ملایم، بر حاکمیت‏اش تداوم بخشد؛ دیده‏اند که این رژیم از همان آغاز با منطق و زبان سلاح به‏میدان آمده است و هم‏چنان بدان وفادار می‏باشد؛ در عمل مشاهده نموده‏اند که سردمداران رژیم در سرتاسر ایران در برابر اعتراضات کارگری – توده‏ای و خلق‏ها ایستاده‏اند تا حاکمیت سرمایه، پا بر جا به‏ماند؛ می‏بینند که ارگان‏های رنگارنگِ سرکوب رژیم به‏عنوان حافظان سلطه‏ی نظام امپریالیستی در خیابان‏ها ولواند و به بهانه‏های واهی به شکار دختران، زنان، قربانیان نظام و مخالفین مشغول‏اند؛ می‏بینند که چگونه رژیم در میادین آموزشی لنگر انداخته است و بر هر تحرک آتی – اعتراضی دانشجویان آگاهی داشته و به دستگیری سازمان‏دهندگان آن‏ها می‏پردازد. به‏واقع نیازی یه مراجعه‏ی سیاست‏های دهه‏ی ۶۰ رژیم نیست تا به عمق کنترل سران حکومت در درون جامعه و در میادین آموزشی پی بُرد. مراجعه و استناد به مبارزات علنی اخیر دانشجویان به‏مناسبت ۱۶ آذر امسال، کارگران و دیگر توده‏های ستم‏دیده می‏تواند تا حدودی هر ذهن تحول‏گرا را به این سمت فرمان دهد که چگونه این رژیم با هر گونه اعتراض و مخالفتی سر جنگ دارد و با تمام قوا به قلع و قمع آن‏ها می‏پردازد.

واقعیات، پراتیک و تنش‏های روزانه در درون جامعه‏ی‏مان نشان داده است‏که ضربان قلب سران حکومت با سرکوب خشونت‏بار اعتراضات کارگران، توده‏ها، دانشجویان و زنان می‏زند و طبیعتاً پایداری و تداوم‏بخشی مبارزات حق‏طلبانه در زیر حاکمیت دیکتاتوری خشن و عریان، منوط به اتخاذ سیاست‏ها و شیوه‏های موثر و ثمربخش می‏باشد؛ سیاست‏ها و راه‏های تعرضی و تأثیرگذاری که متضمن چشم‏اندازهای روشنِ مبارزاتی آنان خواهد گردید.

 

بی‏گمان بر هر عقل سلیمی مسجل می‏باشد که هر انقلابی مستلزم هزینه‏پردازی‏ست؛ هر انقلابی نیازمند آن می‏باشد تا نیروی جوانِ عمل‏گرا و روشن‏فکر آن، پا به پیش به‏گذارد، تا خلق‏شان را آزاد و سر افراز نمایند. این‏ها از زمره بدیهیاتی‏ست که انقلاب ایران بدان نیازمند می‏باشد؛ انقلابی که ظلم و مناسبات استثمارگرایانه را زیر و رو و جامعه‏ی انسانی و عدالت‏خواه را جای‏گزین آن نماید. امّا بدون کمترین شک و شبهه‏ای، انجام چنین وظایف خطیر و اساسی‏ای در گرو اتخاذ آن سیاست‏ها و تاکتیک‏هایی‏ست که دامنه‏ی ضربه‏پذیری جنبش‏های انقلابی را کاهش دهد و به‏دنباله‏ی آن بر میزان ضربه‏پذیری رژیم بی‏افزاید. متأسفانه باید اذعان نمود که مدت‏هاست جنبش‏های اعتراضی و به‏ویژه "جنبش دانشجوئی" و روشن‏فکری، مسیر و روشِ یک‏طرفه‏ای را در مقابل خود قرار داده‏اند که چیزی جز، انبان شدن هر چه بیش‏تر صدمات بر پیکره‏ی جنبش‏های انقلابی نیست. نیاز به ارائه‏ی سند به‏منظور اثبات قضیه‏ی فوق نیست. ده‏ها مورد را در این زمینه می‏توان شاهد گرفت تا حکم فوق را به اثبات رساند.

به‏کار "ثبت"شده‏ی جنبش‏های اعتراضی و در مقابل به‏کار ۳۰ ساله‏ی رژیم جمهوری اسلامی تبدیل گشته است. مزدوران رژیم جمهوری اسلامی سازمان‏یافته به‏درون جنبش‏های اعتراضی رسوخ می‏نمایند و بر زمان و مکان آن واقف می‏گردنند؛ سازمان‏دهندگان آنانرا شناسائی و قبل از انجام هر حرکتی دستگیر و به زیر تازیانه می‏برند تا مانع‏ی حرکت اعتراضی‏شان گردنند. یک مورد و دو مورد نیست. به‏راستی که به سیاستِ قاعده‏ای مخالفان تبدیل گشته است و این دور تسلسل، تکراری، ضربه‏پذیر و یک‏جانبه را می‏توان در هر دهه‏ای نشان داد. ۳۰ سال است‏که چنین مسیر و روندی، حاکمیت دارد و ۳۰ سال است‏که جمهوری اسلامی به صفوف معترضین و مخالفین یورش می‏برد، دستگیر و اعدام می‏کند و در عوض ما شاهد هیچ‏گونه عکس‏العمل‏ها به‏جا که متضمن تداوم کاری و ضربه‏پذیری بر نهادها و ارگان‏های سرکوب‏گر نظام گردد را، نمی‏باشیم.

 

جمهوری اسلامی دارد علناً می‏زند و رسماً اعلام می‏نماید که منطق‏اش زور و سرکوب می‏باشد. کارنامه‏ی سران حکومت مملو از خشونت و خون‏ریزی‏ست. قدرت دارد و به‏پاس دستگاه‏های عریض‏الطویل امنیتی‏اش دارد به شکار انقلابیون و کمونیست‏ها می‏پردازد. مزدوران و جیره‏خواران‏اش را به صنوف متفاوت روانه می‏سازد تا به شناسائی مخالفان به‏پردازد. تا کنون هزاران نفر را در این و آن محیط، در این و آن دانشگاه، در این و آن کارخانه دستگیر نموده است. دیده‏اند که تمرکز بخشیدن کامل بر روش‏های آشکار سیاسی و غیر سازمان‏یافته، بر میزان خسران‏ها افزوده است؛ دیده‏اند که از خود هزینه‏های گران‏بها بر جای گذاشته‏اند و در مقابل از رژیم جمهوری اسلامی، هزینه‏ای نه‏گرفته‏اند. علی‏رغم چنین واقعیات تلخ و غیر سودمندی، هم‏چنان اصرار بر تداوم روش‏های غیر زور سازمان‏یافته و کار مبارزاتی علنی مطلق می‏باشند.

 

دشمنان طبقاتی کارگران و زحمت‏کشان از همان آغاز سلاح‏های تیز شده را به‏دست سران رژیم جمهوری اسلامی داده‏اند تا جنبش‏های اعتراضی – انقلابی را به‏خاک و خون کشان
ند. با زور به میدان آمده‏اند و با زور قادر به حکومت‏داری‏اند. این نیروی معترض و تحول‏گرا نیست که مدافع‏ی کار بست زور و خشونت عریان می‏باشد بلکه این نظام‏های طبقاتی و استثمارگراند که اتخاذ چنین سیاست‏ها و تاکتیک‏هایی را در برابر نیروهای کمونیستی و انقلابی قرار می‏دهند. باید تا کنون مسجل شده باشد که در جوامع‏ای هم‏چون جامعه‏ی ایران، به‏کارگیری سیاست‏های ملایم و مسالمت‏آمیر در مقابلِ سیاست‏ها و تاکتیک‏های خشن حاکمان ثمره‏ای نه‏خواهد داشت و چیزی جز تلنبار نمودن هر چه بیش‏تر ضربات به جنبش‏های انقلابی نیست.

به اثبات رسیده است‏که رژیم‏هایی به‏مانند رژیم جمهوری اسلامی دُور تمامی میدان‏های علنی و مسالمت‏جویانه‏ی مبارزه را بسته‏اند. سران حکومت در سر هر چهار راه و میادین عمومی قداره‏بندان خود را به صف نموده‏اند تا هر حرکت مخالفان را شناسائی و سرکوب نمایند. سردمداران رژیم جمهوری اسلامی اگر چه از نظر نیرو و پایگاه اجتماعی محدودی برخورداراند؛ امّا در عوض به اندازه‏ی کافی مسلح‏اند و به‏پاس همین سلاح‏هاست که دارند زندگی کارگران و زحمت‏کشان را، روز به روز سیاه‏تر می‏نمایند.

این‏ها از اصول پیش و پا افتاده‏ی هر جنگ و نبردِ طبقاتی‏ست و تا مادامی‏که نیروی جوان و روشن‏فکر جامعه بر چگونگی پایداری نظام‏ها و تاکتیک‏های آن اشراف نه‏داشته باشد و تا مادامی‏که بر نقاط ضعف و قوت دشمن واقف نه‏گردد، قادر به پس زدن رژیم در عرصه‏های گوناگون و پاسخ‏گوی جنگ تحمیلی‏اش نه‏خواهد بود. وقتِ، دقت و اشراف بیش از این از کارکردها و ابزارهای پایداری رژیم است. وقتِ، پاسخ عملی و متقابل به جنایت‏کاران رژیم است. وقتِ، محدود ساختن هزینه‏هاست؛ هزینه‏هایی که می‏تواند متضمن بالندگی و رشدیابی اعتراضات کارگری – توده‏ای گردد و چشم‏اندازهای روشن‏تری را در مقابل همه‏ی محرومان قرار دهد.

 

به‏واقع تصورات بر آن نبود که رژیم جمهوری اسلامی قادر خواهد بود سه دهه، بر مسند قدرت تکیه زند. از حافظه‏ و ذهن کارگران، زحمت‏کشان و همه‏ی مدعیان راه رهائی و آزادی خارج نه‏گشته است که چگونه اپوزیسیون آن‏زمان هر یک بر "بحرانی" بودن، "ناپایداری" و "غیر تثبیت" بودن رژیم جمهوری اسلامی اصرار داشتند و بر این باور بودند که رژیم "رفتنی"ست. درست ۳۰ است‏که از آن‏زمان می‏گذرد و نه تنها پایه‏های حکومتی در هم نه‏ریخت بلکه گام به‏گام پایه‏های نیروهای انقلابی و کمونیستی را در هم ریخت و باقی‏مانده‏ی آنانرا به عقبِ بی انتها واداشت.

بر خلاف مشاطه‏گران بورژوازی و "نادانان" خلق، جمهوری اسلامی را آورده‏اند برای سرکوب بی‏وقفه‏ی انقلاب و تا کنون شاهد بوده‏ایم که چگونه به بهترین وجه ممکنه، به‏وظایف ضد انقلابی‏اش عمل نموده است و تا زمانی‏که بر روی صندلی قدرت لم داده است، همین سیاست را چهار نعل در پیش خواهد گرفت. چاره‏ای به‏غیر از این ندارد و نیروهای مدافع‏ی جنبش‏های اعتراضی چاره و راهی به‏غیر از اتخاذِ سیاست و تاکتیک‏های مقابله‏ای و تعرضی به ارگان‏های سرکوب‏گر نظام را ندارند. باید آگاه بود که شروع و عملی نمودن چنین سیاستی از جانب نیروهای راستین انقلاب، مرگ رژیم را به‏جلو خواهد انداخت.

 

جمهوری اسلامی با چماق زور و سرکوبِ عریان به‏میدان آمده است و بنابراین تنها پاسخ‏اش زور مسلحانه‏ی توده‏ای‏ست. اگر چه با اتخاذ سیاست‏های نا کارآمد و غیر مفید می‏توان این روند و مسیر را به تأخیر انداخت؛ امّا باید دانست که نمی‏توان تا ابد مانع‏ی آن گردید. این از زمره درس‏های گران‏بهای مبارزه در کشورهای تحت سلطه‏ای هم‏چون ایران می‏باشد. این زبان و منطق را به جنبش‏های انقلابی تحمیل نموده‏اند و جامعه‏ی مدافع‏ی انسانیت و بشریت راه دیگری در پیش ندارد. این کمونیست‏های راستین نیستند که مدافع‏ی خون و خون‏ریزی‏اند بلکه این سرمایه‏داران‏اند که با کُشت و کُشتار توده‏های ستم‏دیده و جوانان، به حاکمیت‏شان رسمیت و قانونیت بخشیدند!!

 

در یک کلام کمونیست‏ها حامی بی چون و چرای صلح و آرامش ابدی برای همه‏ی انسان‏های محروم‏اند. می‏جنگند تا جنگ ناعادلانه را نابود سازنند و پرچم و آرمان کارگران و زحمت‏کشان را در سرتاسر جامعه بر افرازند. نظام‏های طبقاتی و سرمایه‏داران به‏غیر از این راهی را در مقابل نیروهای انقلابی و جنبش‏های اعتراضی باقی نه‏گذاشته‏اند. سردمداران رژیم جمهوری اسلامی هم به‏عنوان مدافعینِ پر و پا قرص سرمایه‏های جهانی، در این چارچوبه در پیش‏اند و دارند لحظه به لحظه بر هزینه‏های خیزش‏های کارگری – توده‏ای می‏افزایند. خون و خون‏ریزی، جنایت و قربانی نمودن میلیون‏ها انسان به وظیفه‏ی روزمره‏ی آنان تبدیل گشته است؛ به‏خوبی می‏دانند که به‏هر اندازه مرتکب ظلم و جنایت ‏گردنند، نمی‏توانند مسیر پیش‏رونده‏ی تاریخ را از حرکت باز دارند و تا ابد به سرکوب و خشونت‏شان تداوم بخشند؛ کاملاً واقف‏اند که روزی میدان‏های تیر و قپان عدالت به سراغ‏شان خواهد رفت و آنانرا به سزای اعمال کثیف‏شان خواهد رساند. این، آن عاقبت و سرنوشتِ محتومی‏ست که روزی دامان همه‏ی جانیان بشریت را خواهد گرفت و این، آن نتیجه‏ی قضاوت عادلانه‏ی تاریخی‏ست که در پایان کارنامه‏ی سران حکومت نوشته خواه