بحرانهای جمهوری اسلامی و فرشته نجات دهنده “انتخابات”

بحرانهای جمهوری اسلامی و فرشته نجات  دهنده “انتخابات”

(عمیقتر شدن بحران  سیاسی و اقتصادی رژیم، راحلها و اپوزسیون راست، چشم انداز ها  و چه  باید کردها)

جمهوری اسلامی امروز، در مقایسه با سه دهه حاکمیتش در ایران، بیش از هر زمانی با عمیقترین بحران اقتصادی و سیاسی و فرهنگی روبرو شده است.  بحران وجناح بندی در درون حاکمیت ازهمان اوائل و از دوران خط امامی ها، که امروز اصلاح طلب و جنبش سبزی شده اند، در راس جمهوری اسلامی وجود داشته است. اما در این دوره این بحران وکشمکش ها در شکل عریانتر، آشکارتر و پایه ای تری در عرصه اقتصادی، روبنای سیاسی و در رابطه با چگونگی برخود با نارضایتی های عمیق  توده ای  و سرکوب طبقه کارگر و جنبش آزادی  چند برابر حادتر از هرزمانی شده و به  یک پدیده مخاطره آمیزتر برای کلیت نظام جمهوری اسلامی تبدیل شده است. رویاروئی آشکار احمدی نژاد با جناح خامنه ای، مجلس، قوه قضایه و سپاه و کشمکش متقابل آنها با جریان احمدی نژاد و عرض اندام مجدد رفسنجانی به عنوان نماینده بخش شکست خورده و از حکومت بیرون رانده شده طیف دوم خرداد و جنبش سبزی ها همه گواه بر تعمیق این بحران در راس حاکمیت است. شناخت درست پایه های این بحران و کشمکش برای جنبش و طبقه ما حیاتی است. محدود دیدن وقایع در حد آنچه در میان این جناحها می گذرد و یا محور تقابلهایشان در آن سطحی که خود بیان میکنند و در چه سطحی است مانع دیدن واقعیت های اصلی پشت صحنه این جدال خواهد شد. جدالی که عمق ریشه آن در شکست پی درپی راه حل های اقتصادی بخشهای مختلف بورژوازی ایران، ناسازگاری روبنای سیاسی و ایدئولوژیکی جمهوری اسلامی با جامعه و تاریخ خونینی است که این رژیم با جامعه و طبقه کارگر ایران دارد.

 کارگر و کمونیست و چپ جامعه و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی چنانچه درمیان این کشمکش ها در انتظار تحولی از نوع دوم خرداد و جنبش سبز دیگری، آنهم به رهبری و زیر پرچم یکی از این جناحها بماند نه تنها خودکشی سیاسی میکند و جامعه را در جهت دنباله روی از جناحهای رژیم و بورژوازی ایران سوق خواهد داد بلکه تماما در دام پروژه های جناحهای بورژوازی ایران خواهد افتاد و این دقیقا هدفی است که جمهوری اسلامی  دنبال میکند. تاریخ هشت ساله دوم خرداد و هشت ساله دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد و جنبش سبز با وجود همه واقعیت های مبتنی براین کشمکش تاریخ عوامفریبی، تاریخ مشروعیت گرفتن برای نظام در قالب “انتخابات”، تاریخ وقت خریدن برای کلیت رژیم اسلامی و تاریخ مغلوب شدن جناحی از حاکمیت در مقابل جناح دیگر، تاریخ بازی دادن مردم، تاریخ کشاندن بخشهای از جامعه و طبقه کارگر و بخش زیادی از نیروهای چپ به زیر پرچم بخشهایی از این جناحها و کشمکش سطوح مختلف صفوف طبقه سرمایه دار ایران بوده است. تاریخی که همواره مانع روشنبینی، خود آگاهی طبقاتی و ایجاد صف محکم و یکپارچه طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهی در تقابل با همه این جناحها و بخشهای دولتی و غیر دولتی حاکمیت و بورژوازی ایران بوده است. ما به این سیکل و بازی باید و میتوان پایان داد. طبقه کارگر و کمونیسم و جنبش ما باید روی پای خود و با پلاتفرم مستقل خود در تقابل با تمام جناحهای بورژوازی و حاکمیت اسلامی و اپوزیسیون مرتجع و راست قد علم کند. بدون چنین صفی هرگز تحولات آتی حتی اگر منجر به فروپاشی و سرنگونی جمهوری اسلامی گردد مطلقا به نفع طبقه کارگر و جنبشی که بیش از سی سال است برای آزادی، برابری و سعادت انسانی به پا شده است  منجر نخواهد شد!

مبنای بحران کشنده ایی که امروز جمهوری اسلامی در باتلاق آن فرو رفته است برمیگردد به انقلاب سال ۵٧ و قدرت گیری این جریان تماما ضد انقلابی و تضاد این پدیده مذهبی و عقبمانده  با سوخت و ساز اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه و مردمی که برای آزادی و برابری و رفاه و خوشبختی علیه استبداد نظام پهلوی قیام کرده بودند،  ولی  با  قهرآمیز ترین و خونین ترین شکل سرکوب گردیدند. اکنون در مقطعی این رژیم وارد عمیقترین بحران حیات خود شده است که از نظر رشد اقتصادی و سود آوری که از گرده طبقه کارگر ایران تامین میشود  بیشتر از کل دوره سی ساله حیات خود “رشد” کرده است. اما از آنجا که اساس بحران سیاسی و روبنائی بوده، رشد اقتصادی و سود اوری آن نه توانسته ثبات پیدا کند و نه تاثیری مثبت بر رابطه حاکمیت با جامعه، بر عکس به آشکارتر شدن  تناقض طبقاتی و ناخوانی رژیم  با جامعه منجر شده است.  به همین دلیل روشن هیچگاه رژیم و ساختار بورژوازی آن نتوانسته است اقتصاد ایران را “متعارف” کند.عمیقتر شدن بحران اقتصادی، سیاسی، فرهنگی  و حکومتی امروز جمهوری اسلامی یک واقعیت انکارناپذیراست. اما بررسی منشا و پایه های اصلی این بحران  از زاویه جنبش های مختلف طبقاتی نه تنها یکسان نبوده و نیست بلکه  پاسخ هر کدام به آن نیز تماما متفاوت و در تقابل با هم است.

نیروهای قومی و راست و اپوزیسیون ملی گرا استراتژی و افق خود را به ادامه جدال جناحهای حکومتی و بورژوازی و یا به دخالت ارتش امریکا و ناتو وصل کرده اند. آنها نگاهشان به این بحرانها و امیدشان به چگونگی بهره گیری از آن  از سر سهم خواهی از نظام و شریک شدن در قدرت و نظام حاکمه است. پاسخ بخش اصلی تر اپوزسیون راست و از حاکمیت بیرون رانده شده بورژوازی ایران از جمله بازماندگان نظام پهلوی، که رضا پهلوی پرچمدارش است و بوی “تغییر نظام” به مشامش رسیده  نیز پاسخ یک بخش از بورژوازی ایران به این تحولات است. ایشان و جنبش شان از نظر فرهنگی و روبنای سیاسی هنوز فرض شان به قبول مو‌قعیت رعیت جامعه در مقابل “شاه و “سلطنت” و “ولیعهد” است. آنها از منجلابی که جمهوری اسلامی به جامعه تحمیل کرده است بهره میگیرند وبر روی فراموشی احتمالی مردمی که سرنگونشان کردند سرمایه گذاری کرده اند و با پول غرب و حمایت میدیای غرب توانسته اند در خودشان تحرکاتی ایجاد کنند. به هدف باز گرداندن اختیار و قدرت و ابهت از دست رفته “فرهنگ و ناسیونالیسم ایرانی” و شوینیسم  و سیستم بورژوازی “مدرن غربی” و متکی به استثمار مدرنتر و با حربه فریبکارانه  مد روز” منشور حقوق بشر” دست به فعالیت گسترده ای زده اند و مشغول دیدار با این و آن مقام دولتی در کشورهای غربی هستند. جناب ولیعهد نقش خمینی دوران قبل از انقلاب را برای خود قائل شده و مانند ایشان با ریاکاری و اعلام به رسمیت شناختن مطالبات مردم، خواب “گوادلوپ” دیگری را دیده اما این بار با لباس “حقوق بشر” و با شعار ایران مال “همه ایرانیان است”. شعار “همه با هم” خمینی را امروز رضا پهلوی بدست گرفته است. ایجاد شورای ملی از مرتجعترین نیروها از جمله بخشی از جنبش سبزیها و آلترنتاتیوسازی در سایه و با همکاری غرب، سناریوی ضد آزادیخواهانه و توخالی این بخش دیگر از بورژوازی برای آینده ایران است.

خامنه ای و احمدی نژاد و رفسنجانی و دیگر شرکا در خود نظام جمهوری اسلامی نیز، همانند تمام  حیات جمهوری اسلامی و جناح بندی های آن  با وجود اختلافات  واقعی شان و با وجود هر جنجالی که راه می اندازند و هر تفاوتی که دارند سر انجام به یک پاسخ و راه حل مشترک منتهی شده و میشوند: حفظ موجودیت جمهوری اسلامی و نظام اقتصادی آن  در هر شکلی و با حراست از قانون اساسی وبا روبنای پررنگتر یا کم رنگتر اسلامی آن است. آنچه اینها را به جان هم انداخته است عدم همخوانی کلیت این سیستم و طرحهای مختلف سیاسی و اقتصادی آن با ساختار و مطالبات و نیازمندیهای واقعی جامعه ایران است.

اما هم جناحهای بورژوازی حاکم در ایران و هم  اپوزیسیون بورژوازی قومی و آریائی با وجود اختلافاتی که در عرصه اقتصاد و سیاست  و اداره جامعه دارند در اساس دارای وجوه مشترک زیادی هستند. ضدیت عریان با حکومت کارگری و سوسیالیسم، ضدیت با هر شکلی از عروج  و عرض اندام طبقه کارگر متشکل و کمونیسم در ایران، وحشت از هر نوع تحولی در ایران علیه جمهوری اسلامی از راه انقلاب توده ای و اجتماعی، حراست و دفاع بی ابهام از ساختار و نظام بورژوازی و سیاست اقتصادی مبتنی بر استثمار وحشیانه طبقه کارگر در ایران و نگاهداشتن ارگانهای سرکوب و ارعاب مانند ارتش و نیروهای انتظامی و امنیتی و مذهب از این دست است. جنبش ما  بدون آگاهی به نقش مخرب و فریبکارانه این بخش اپوزیسیون قومی و ناسیونالیست نه تنها قادر به جدا کردن صف خود نخواهد بود که مبارزه هدفمند و روشن خود را نیز علیه کلیت جمهوری اسلامی مخدوش خواهد کرد.

“انتخابات” و پروسه آن همواره رمز دور زدن بحرانها، تصفیه حسابها با  طبقه کارگر  و مردم،  جدال بر سر سهم بری جناحهای رژیم و به هدف  یکدست کردن بخش اصلی طبقه حاکمه و کسب مشروعیت قلابی از جامعه بوده است. امسال اوج گرفتن کم سابقه جدال جناحهای جمهوری اسلامی گویای ‌قطبی تر شدن این کشمکش و اختلاف این جناحها در پاسخ به کل بحران سیاسی- اقتصادی و فرهنگی رژیم است. گرمتر کردن و زودرس تر کردن جدال  امسال حول “انتخابات” ریاست جمهوری دقیقا نشانه عمیقتر شدن بحران و اختلافات این جناحها بر سر عبور دادن کلیت رژیم از این منجلاب و بحران است.. برسمیت شناختن مضحکه انتخاباتهایی که  برای هیچ حزب و جنبش و کارگر و زن و کمونیست و فعال سیاسی مخالف و مستقل از دایره نظام جمهوری اسلامی هیچگاه جایی نداشته از بیخ و بن غیر قابل قبول است. تحمیل چنین نمایشی به عنوان انتخابات توهین مستقیم به شعور تک تک مردم ایران و نفس انتخابات است. حتی برای بالاترین و فداکارترین بخشهای خود نظام نیز چنین سناریوی “آزاد” نبوده و نخواهد بود. در نتیجه این میدان با وجود همه مخاطراتی که دارد برای جمهوری اسلامی به عنوان یک پروسه هدفمند سیاسی مورد توجه بوده و هست که در آن هر بار برای موجودیت متناقضش با جامعه “مشروعیت” کسب کند. از راه گرم کردن بساط “انتخابات” و به گرو گرفتن زندگی و حقوق مردم، از طریق ایجاد “رقابت” درمیان چند کاندید مرتجع خود، دور کردن اذهان عمومی از اصل معضلات اقتصادی و سیاسی حاکم، هیاهوی “خطر خارجی” راه انداختن، زمینه سازی برای سرکوب گسترده تر و امنیتی تر کردن جامعه و نمایش قدرت نظامی و انواع فریب و تحمیق ولو برای دوره ای خود را از بحران عمیقی که دامنگیرش شده عبور دهد و به عنوان برگ برنده و “پیروزمند” علیه جامعه و در تحولات منطقه ای از آن استفاده کند. آنچه روشن است جمهوری اسلامی از نظر تاکتیکی از قدرت بالائی برای فریب جامعه، همراه کردن بخشهای از اپوزیسیون بورژوایی با خود و عبور دادن خود از بحرانها  برخوردار است و طی این سی سال به کرات از آن موفق بدر آمده است. چنانچه طبقه ما، جنبش ما، و حزب ما توان و آمادگی به شکست کشاندن این حربه را نداشته باشد اینبار نیز رژیم میتواند از این تنگنای جدید خود را عبور دهد.

 شکست پروژه اقتصادی احمدی نژاد اولین مولفه مهم تعمیق تر کردن این بحران در این دوره است. سیاست ریاضت کشی اقتصادی که پرچمش را احمدی نژاد در دست گرفت متکی بود بر بازار آزاد، کوتاه کردن دست دولت و سپاه و روحانیت از سیاست اقتصادی، جناح خامنه ای اوایل شروع این سیاستها با او همراهی نمود. حذف سوبسیدها و خصوصی کردن بخشهای مهمی از اقتصاد و قدرت گیری بازار آزاد اگرچه سود و ثروت کم سابقه ای را نصیب سرمایه داری ایران کرد و بخشهایی از بورژوازی ایرانی در داخل و خارج را جلب سیاستهای اقتصادی خود کرد، اما همزمان اثرات مخرب و ویرانگری را نیز به همراه داشت. طبقه کارگر ایران اولین قربانی آن بوده و هست. ورشکستگی نزدیک به هفتاد درصد از مراکز کوچک کار، گسترش خط فقر به یک میلیون و نیم، نرخ بیکاری نزدیک به ٣٠ درصد، افزایش قیمت مواد خوراکی و مایحتاج اولیه زندگی مردم از ١٠٠ تا ٣٠٠ درصد از جمله عوارض سیاست ریاضت اقتصادی بوده و موج عظیمی را به ارتش بیکاران و گرسنگان جامعه اضافه کرده است. از سوی دیگر بخشی از سرمایه داران “دولتی” مانند سپاه و دیگر بخشهای دستگاه مذهبی و حتی بازاریان نیز موقعیت خود را در خطر دیده و به این سیاست پشت کردند. این سیاست که ادامه سیاست اقتصادی رفسنجانی بود دوباره به گل نشست و شکست خورد. درنتیجه اولین مولفه عمیقتر شدن بحران و کشمکش این دوره حاکمیت شکست این پروژه است که بحران سیاسی و اجتماعی وسیعتری را به دنبال داشته است. گسترش دامنه اعتراضات کارگری، تحمیل گرسنگی  به میلونها خانواده و گسترده تر شدن دامنه نفرت و انزجار از جمهوری اسلامی اولین پیامدهای شکست این پروژه است. طبعا تداوم فشارهای سیاسی و فرهنگی رژیم به جامعه از جمله به زنان و جوانان و دانشگاهیان و همچنین گسترش دامنه سرکوب و اعدامها برای عقب راندن جامعه همه پابه پای عوارض ناشی از ورشکستگی اقتصادی به دامنه تضاد رژیم با جامعه افزوده و به یک کشمکش حاد و بحرانی کم سابقه تبدیل شده است.همچنان که اشاره شد اساس این بحران مربوط به رابطه رژیم با جامعه و ورشکستگی سیاست های اقتصادی و سیاسی آن است.اما  همزمان عوامل خارجی نیز دامنه این بحران را گسترده تر کرده است. از جمله تحریم های اقتصادی اعمال شده از سوی غرب، منزوی تر شدن جمهوری اسلامی به بهانه مسئله هسته ای، کاهش چشمگیر قدرت و نفوذ جمهوری اسلامی در فلسطین و فاصله گرفتن حماس از رژیم، ضعیف تر شدن قدرت منطقه ای در مقابل ترکیه، محدودتر شدن نفوذش در عراق و احتمالا در تحولات آتی در سوریه از جمله عوامل تاثیر گذار بر روند تضیف موقعیت جمهوری اسلامی هستند که، در کنار بهره گیری رژیم از مسئله تحریم اقتصادی، در مجموع در گسترده تر کردن دامنه بحران اقتصادی و سیاسی رژیم و کشمکش امروز جناحهای آن تاثیر گذار بوده است.

سیاست و اقداماتی  که در قبال بحران و کشمکش در جمهوری اسلامی و تحولات  پیشا رو که امروز جمهوری اسلامی در پوشش داستان “انتخابات” دنبال میکند چه میتواند باشد؟ نپذیرفتن چنین نمایشی به اسم انتخابات، عدم شرکت در این بازی مسخره و افشای کل این پدیده به عنوان  توهین به شعور آحاد جامعه و بازی دادن مردم اولین تلاش همگانی است که فعالانه تر از گذشته باید به پیش برد. به ویژه در دوره ای که بحران کل رژیم را در بر گرفته، در دوره ای که اکثریت عظیم جامعه با فقر مطلق دست و پنجه نرم میکند، در دوره ای که حرمت و ارزش و حقوق انسانی بیش از هر زمانی تحت حاکمیت این جانیان پایمال میشود، در مقطعی که فساد و دزدی و چپاول و سودجوئی های کلان سرمایه داران و روسای اسلامی در کنار تحمیل گرسنگی و بیکاری و سرکوب و اعدام  به حد اعلای خود رسیده است نباید اجازه داد سرمایه داران و اسلامیهای حاکم بر کشور، کالای پوچ و بی ارزش “انتخابات” را برای دور زدن واقعیات جامعه و عبور خود از آن بحڕانها و تحمیق جامعه وارد بازار کنند و به آسانی به فروش برسانند.  نباید گذاشت “رقابت”های انتخاباتی و کشمکش های که در بین  سه جناح اصلی، خامنه ای و سپاه و دولت احمدی نژاد و اصلاح طلبان و جنبش سبزیهای حول رفسنجانی و خاتمی که درگیر کسب اعتبار و خرید وقت برای کلیت حکومت هستند بتوانند مردم را فریب دهند و جامعه را وادار به شرکت در این نمایش مضحک نمایند. بعد از تجربه دوره دوم خرداد و احمدی نژاد “پوپولیست” و جنبش سبز ارتجاعی،  به قیمت ١۶ سال تجربه و تلفات انسانی و اجتماعی آن، اگر یکبار دیگر بخشی از جامعه به “بهانه ” مخالفت با یکی از آن جناحها در این نمایش تحقیرآمیز شرکت کند باید بداند در تداوم عمر این رژیم جنایتکار سهیم خواهد شد. احزاب و جریاناتی را که به هر دلیلی از یکی از این جناحها حمایت کنند یا چنین نمایشی را تحت عنوان خواهان “انتخابات آزاد” بودن در شیپور و کرنا کنند باید با تمام قدرت رسوا و به عنوان دشمنان مستقیم جامعه ایران و شرکای سرمایه داران و حکومت اسلامی معرفی  کرد.

از اینرو کل این پروسه اگر برای دشمنان مردم پروسه فریب و نیرنگ و بازسازی و مقدمه چینی عبور دادن پیکره کثیف و بحرانی حاکمیت اسلامی است، برای طبقه کارگر و حزب ما و جنبش زنان و جوانان درست بر عکس پروسه رسوا کردن کلیه نیروهای درگیر در این نمایش، پروسه بالا بردن خود آگاهی طبقاتی، پروسه ایجاد صف مستقل، پروسه تعجیل در ایجاد تشکل های توده ای کارگری، پروسه تحزب کمونیستی طبقه کارگر، پروسه ایجاد واحدهای گسترده گارد آزادی و سر آنجام پروسه آمادگی برای مقابله با هر تحول پیشارو و سد کردن تحرک نیروهای ارتجاعی و افسار زدن کلیت نظام جمهوری اسلامی است. به هر درجه ای جنبش و طبقه ما خود آگاهتر، متشکلتر و متحزبتر گردد به همان درجه امکان تعین تکلیف انقلابی با رژیم، هدایت درست هر نوع تحرک اعتراضی توده ای، هر نوع خیزش احتمالی “شورش گرسنگان” و هر نوع قیام علیه کلیت رژیم را بدست خواهیم آورد و میتوانیم جامعه را با کمترین تلفات در جریان تحولات پیشارو عبور دهیم و مسیر سرنگونی انقلابی و توده ای جمهوری اسلامی را هموارتر کنیم. در غیاب این تلاش و سنگربندی متاسفانه با وجود همه مشکلات از جمله بحران اقتصادی و سیاسی و عمیق  رژیم و با وجود نارضایتی وسیع توده ای از جمهوری اسلامی این رژیم میتواند بار دیگر کمر راست کند و به حیات ننگین خود ادامه دهد. یا اینکه با نقش و دخالت جریانات مرتجع و ضد مردمی نظیر قومپرستان و ناسیونالیسم ایرانی که در سایه حمایت غرب سر گرم سناریوی دیگری در شکل سوریه برای ایران هستند میتوانند با جمهوری اسلامی برای دهها سال جامعه ایران را به تباهی بکشانند. سکوت و”تحریم صرف انتخابات”، توجیه “انتخاب بین بد و بدتر” وارد شدن در دعوای جناحهای حاکمیت و حمایت از یکی از آنها از جمله سیاستها و عملکردهای هستند که به نفع  سناریو و اهداف رژیم عمل خواهند کرد. طبقه کارگرایران، کمونیستها و صف آزادیخواهان لازم است بطور قطع با اگاهی و آمادگی کامل به این پروسه برخورد کنند و اجازه ندهند چنین سناریو و انتخابی را در مقابل جامعه بگذارند. باید در مراکز کار، در شهر و محل زندگی و مدارس، در خارج کشور و در همه جا سیاست بسیار فعالی را در پیش گرفت. تمام اهداف رژیم در پروسه نمایش انتخابات را خنثی و بر سرشان ویران کرد، هر جائی که ممکن شود از جمله در خارج کشور باید از تحمیل صندوقهای “رای گیری”  جلوگیری کرد.

کل جامعه را باید از این اهداف پلید و نمایش مسخره و توهین آمیز به جامعه اگاه ساخت، صف مستقل خود را باید سازمان داد، با صدای بلند و متحدانه از زبان کارگران، زنان، جوانان و آزادیخواهان جامعه در شکل بیانیه های جمعی یا هر ابتکار دیگری  اعلام گردد: نه به “انتخابات”،  نه به “کلیت جمهوری اسلامی”!، نه به “همه جناحهای رژیم!”. نه به “رژیم سرمایه داران، “نه به فقر و گرانی و بیکاری و اعدام و زندان و سرکوب”!. اگر این پروسه چند ماهه پیشارو برای جمهوری اسلامی تدارک و زمینه سازی عبور از بحرانی است که سراپای حاکمیت را فرا گرفته است، وظیفه ما هم با اتکا به مبارزات متحد و توده ای خود عمیقتر کردن شکاف و بحران  در جمهوری اسلامی، به هم زدن تمام  طرحهای رژیم، پوچ اعلام کردن “انتخابات” و اعتراض و اعتصاب سازمان دادن علیه آن است. گسترش مبارزه علیه فقر و سرکوب، مبارزه متحدانه برای آزادی کارگران و فعالین سیاسی در بند و تلاش جدی وگسترده برای ایجاد  تشکل یابی کارگران وصف مستقل کارگری و آزادیخواهی  میتواند مبنا اتحاد و مبارزه توده ای ما در این دوره باشد.  تدارک سازماندهی یک مبارزه متحدانه و خودآگاه کارگری- کمونیستی و آزادیخواهانه برای تسهیل مبارزه مان به منظور سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار جمهوری سوسیالیستی امر مبرم هر نیرو و جنبشی است که خواهان خلاصی از دست جمهوری اسلامی و  رسیدن به جامعه ی آزاد، برابر، مرفه و شایسته انسان میباشد.

۴ بهمن ١٣٩١

٢٣ ژانویه ٢٠١٣

http://hekmatist.org/index.php