ایران برای ایرانی ها! پشت کلمه ایران، ناسیونالیسم فارس نهفته است (قسمت چهارم)

تاکنون از چند زاویه به تناقضات و مضرات ناسیونالیسم بطور کلی و ناسیونالیسم ایرانی بصورت مشخص برای آزادی و سعادت طبقه کارگر و به این اعتبار برای آزادی جامعه، پرداخته ایم. اجازه بدهید در این قسمت، بعد دیگری از آن را بشکافیم. از یک شعار به ظاهر ساده ولی بشدت ارتجاعی این جنبش یعنی “ایران برای ایرانی ها، انگلیس برای انگلیسی ها” بحث را شروع کنیم.  شعار ناسیونالیستی “ایران برای ایرانی …”، تماما از منظر منافع طبقه حاکم به انسان نگاه کردن است. جهت در فقر مطلق نگه داشتن کارگران غیر ماهر و اقشار آسیب پذیر در هر کشوری است. ایران و انگلیس مال کارگر ایرانی و انگلیسی نیستند، ایشان مزدبگیر و مستاجر هستند و نه ملکی و نه ابزار تولیدی در دست دارند.

معانی مقولاتی چون وطن، ملت و مرز برای کارگر درعمل را وقتی سرراست تر و زمینی تر متوجه می شویم که، مثلاً پلیس شهر Dover انگلیس با سگ های مخصوص ردیاب زیر چرخ کامیون های وارد شده از فرانسه را جستجو می کند تا مبادا پناهجویانی علیرغم تمام خطراتی که این گونه مسافرت ها (فرار) در بر دارد، خود را لای چرخ کامیون ها پنهان کرده و بخواهند غیر قانونی وارد کشور شوند!  در حین نظاره این صحنه ها، انسان شرافتمند، هزاران تف و لعنت نثار هر چه مرز، کشور، ملت و وطن است خواهد کرد.  کشور، ملت و وطنی که شان انسان را تا این سطح پائین آورده که حتی ارزش صندوق های میوه و احشام را ندارد. زیرا صندوق های میوه و احشام را با ترس کمتر و حداقل با امنیت بیشتری در داخل کانتنرهای کامیون ها و نه زیر آن بار می زنند. ماموران مرزبانی چنان با حساسیت به صندوق های میوه و احشام غیر قانونی وارد شده از مرز برخورد نمی کنند که با کارگران پناهجو!

مرز، کشور، ملت و وطن برای انسان فاقد مالکیت، تنها طوق و زنجیرهای نیستند که آن را پشت سر گذاشته و از دست آن (اردوگاه کار اجباری) پا به فرار گذاشته است، بلکه در کشور میزبان هم، این پدیده ها زنجیر اسارت، طلسم و طوق آویزان شده به پا و گردن کارگران خارجی هستند.  پس از ترک کشور مبدا و تبعه شدن کشور مقصد، هنوز پدیده های نامبرده، زندگی آینده و سعادت او را با دهها شبکه مرئی و نامرئی از قوانین و واقعیت های جامعه تبعیض آفرین جدید، احاطه می کنند و نمی توان از دست آنها فرار کرد.  از روز اول پروسه پناهندگی و دنبال کار گشتن و درخواست پاسپورت و غیره، این موانع، مانع جدی سازمان دادن زندگی جدید وی هستند. کارگرانی که بهر جهت نمی توانند شرایط “هفت خوان رستم”ی  که برای دریافت اخذ شهروندی تعیین می کنند انجام بدهند، بیش از یک سوم عمر مفیدشان قادر به مسافرت به جای دیگر دنیا نیستند. از زندان “کشور خود”، به زندانی دیگر می افتند. تازه اخذ پاسپورت هنوز پایان موانع تبعیض بین شهروندان نیست و اغلب از رنگین پوستان شنیده و می شنویم که: پاسپورت انگلیسی ما فقط کاغذ است، پاسپورت واقعی ما، رنگ پوستمان می باشد! این مزیت مرز و کشور برای بخشهایی از مردم کارگر و زحمتکش جهان است.

شعار “ایران برای ایرانی ها…” در دوران های بحران اقتصادی نیز، اهرم و ابزار دست سرمایه داران جهت منحرف کردن موج خشم بر حق مردم از بی کاری و گرانی است. بورژوازی بوسیله این اهرم ها، به تفرقه درصفوف طبقه کارگر دامن می زند. یکی از سیاست های فریبنده بورژوازی در این مواقع، عبارت “ایران برای ایرانی ها، انگلیس برای انگلیسی ها…” ، جهت انداختن بار گناه بی کاری و ناهنجاری های جامعه در ایران به گردن مهاجرین افغانی و در انگلیس به گردن مهاجرین ایرانی و… است. ناسیونالیست های هر کشوری، جهت تبرئه نظام فاسد سرمایه داری بعنوان مسبب اصلی بی کاری، گرانی و ناهنجاری های اجتماعی از طرفی؛ و قلمداد کردن منافع خود بنام منافع ملت از طرف دیگر، رقابت را بین کارگران کشور میزبان با پناهندگان راه می اندازند. کاری می کنند که مردم به جای دست بردن به ریشه مسائل و چاره جویی پایه ای و همیشگی بیکاری، گرانی و…، دست به سیاست های کور، تعصب برانگیز برخاسته از خودبیگانگی انسان بزنند و همنوع دوستی انسانی را از ریشه بخشکانند تا موج اعتراض کارگر به سرمایه داری را به سوی خارجی ها منحرف کنند. تا به افق، راه حل و سیاست های اسارت آور بورژوازی تن بدهند!

تناقضات هر شعار ناسیونالیستی اینجاست که نمی توان هیچ کدام آن را تا نهایت بسط داد. این شعار نیز در دوران رونق اقتصادی و صدور سرمایه به بازار “ملت” های دیگر، قابل اجرا نیست. در دوران رونق اقتصادی سرمایه داران و حکومت های آنان، خود را پای بند به عبارت “ایران برای ایرانی ها، انگلیس برای انگلیسی ها” نمی کنند. مثلاً هیچ وقت ادعا ندارند که اسلحه، توپ، تانک و بمب “خودمان را برای خودمان تولید کردیم” و نباید در بازارهای خارجی به فروش برسند. کشتی، هواپیما و ماشین آلات را فقط برای فروش در بازار داخلی “خودمان” تولید کرده و کسی حق صادر کردن آنها به خارج را ندارد. سرمایه دار اغلب کالاها را بمنظور صدور به مرزهای خارج از “خاک ملت” خود تولید می کند.  کالاهای چینی و آمریکایی کشورهای آسیا و اروپائی را اشباع کرده است. در این صورت “ایران برای ایرانی ها و انگلیس برای انگلیسی ها” شامل صدور کالا، مین، اسلحه، بمب و تانک و توپ سرمایه دار انگلیسی، چینی و آمریکایی…نمی شود. اگر مساله صدور سرمایه به بازار کشورهای وارد کننده است، هیچ بحثی از محدودیت “انگلیس برای انگلیسی” ها وجود ندارد. هر چه حجم کالا بیشتر باشد، مراسم تشریفات بستن قرارداد آن بزرگتر و داد و ستد با قرب و احترام بیشتری با مقامات همتای خود صورت می پذیرد. و یکی از شرایط موفقیت تولید سرمایه داری، فراهم کردن بازار بین المللی برای آن است. کشورهای وارد کننده کالا نیز، از وارد کردن کالای مورد نیاز خود، تاجایی که سود به جیب بزند، ابائی ندارند.

 این سختگیری ها (تعیین بازرسی پلیس، اجازه ندهید، محدود کنید و…) برای تجار و صاحب سرمایه و حتی برای متخصصین و تحصیل کردگان به آن شدتی نیست که برای کارگر است.  برای تجار و صاحب سرمایه مرز باز است. این فقط برای یک کالای معین (نیروی کار کارگران و زحمتکشان) است که اگر صاحب سرمایه آن را نخواست، کارگران در هر شرایطی که باشند ورودشان منع می شود. خلاصه، این تنها وقتی بحث “نگذارید، اجازه ندهید، محدود کنید و زیر چرخ کامیون ها را بگردید” ها پیش کشیده می شود که، نیروی کار غیر ماهر کارگران و کمتر تحصیل کردگان محتاج فروش نیروی کار به میان می آید. زبان صاحبان کشور، ملت و وطن برای کارگر شفاف و گویا است: “کارگران بیکار، فقرا و آسیب دیدگان! قربانیان نظام سرمایه داری، ایست!  تا ما نخواستیم لطفاً وارد نشوید! هر شرایط که در کشور “خودتان” دارید و هر جهنمی که هست بدرک! آنجا بسوزید و بسازید”.

ملت پرستان، تصاحب دسترنج “برادران و خواهران ” کارگر هم وطن خود از طریق تولید ارزش اضافه را مشروع و مثل شیر مادر خود حلال می دانند. گرفتن شیره جان کارگر را پیش شرط و سرچشمه نیروی توسعه و شکوفایی کشور می دانند. اختلاف آنان با رقبای خارجی خود، فقط بر سر نحوه و میزان سهم بردن از این ارزش اضافه و دسترنج کارگر مابین طبقه خود است. یعنی اختلافات بر سر میزان سهم و رتبه هر کدام از ثروت جامعه چقدر و کی اول و کی دوم باشد است. اینکه در این مورد خاص، مثلاً ناسیونالیست ایرانی در رقابت با سرمایه دار چینی و انگلیسی، یا ناسیونالیست کرد در رقابت با سرمایه داران ایرانی اعتراض دارند و وکیل مدافع مردم می شوند: “ملت کرد فقیر است، سر زمین اش را اشغال کرده اند، ثروت وسامانش غارت می کنند، زندگی کارگران (در مورد ناسیونالیسم فارس کارگرایرانی) به تباهی کشیده می شود و…” وقتی درست متوجه (ایران برای ایرانی ها، انگلیس برای انگلیسی ها) می شوید، منظورشان از غارت ثروت و سامان ملت، سود خودشان است. و گرنه، تمام سرمایه داران بعنوان یک طبقه، موافق غارت ( البته از راه قانونی) دسترنج طبقه کارگر و مردم زحمتکش هستند. ولی می خواهند بجای بیگانگان، خود ایشان اموال “ملت” و زندگی آنها را در اختیار داشته باشند و مازاد نیروی کار آنان را به جیب بزنند. ناسیونالیست ها اصولا مخالف غارت (استثمار) کارگر هموطن در این کیس فارس یا کرد نیستند، مخالف استثمار آنان توسط بیگانه هستند. از منظر منافع طبقه حاکم به اشغال و غارت اعتراض دارند. اصولا مخالف بهره وری سهم بیشتر از تولید ارزش اضافه کارگرنیستند، مخالف بهره وری آن توسط رقبای غیر ایرانی یا غیر کردی خویش هستند. در آئین آنان (در مورد کرد وظیفه کردستانی، در مورد انگلیس، انگلستانی و…) است که سرزمین… را به مثابه حوزه فعالیت اقتصادی در اختیار داشته باشد و مورد بهره برداری قراردهد. این وظیفه ایرانی (در مورد کرد، کردستانی) است که در وحله اول کارگر ایرانی – کرد را استثمار کند و نه بیگانه. کارگر ایرانی یا انگلیسی برای نامبردگان هم بخشی از این ثروت و سامان ملت است. ایشان موافق به تاراج بردن دسترنج کارگراند، ولی بشرطی که خود آنان و نه دیگری صاحب سرمایه و کارفرما(دزد) باشد.

اما هنگامی که راجع به مساله آزادی، رفاهیات، حق و حقوق مردم بی مسکن، بی زمین و بی کار صحبت به میان میآید، آنان نمی گویند که این وظیفه من وحکومت من است که برای همه مسکن تهیه کند، بیکاران را بیمه بیکاری بدهد، بی زمین را زمین بدهد و آزادی و برابری همه را تامین نماید. در این باب، جامعه تحت سیطره و تابع نیازهای بازار آزاد و بی صاحب است. احزاب ملت پرست در قبال زندگی تمام احاد ملت مسئولیتی ندارند. مرزبانان غیور خود را از حراست و حفاظت ملت فارغ میدانند و مامور و معذور بازار آزاد هستند. علیرغم اینکه “دلشان” با کارگر است، ولی عملاً کاری از دستشان برنمی آید. هر کس خودش مواظف حراست و حفاظت از خویش است. ارتش، دولت و پلیس مسئول حراست و حفاظت از بانک ها و ساک پولداران بورژوا بعهده دارند، تا مبادا توسط گرسنگان “غارت” مصادره شود. و کارگر هم وظیفه حراست و حفاظت  از چکش، کلنگ و ابزار کارش در حلبی آبادها و حصیر آبادها است و بس!

 اگر کسی می خواهد به ریشه پیدایش جرم و جنایت و بازتولید روزمره آن در جهان پی ببرد، سرچشمه آنها درست اینجا است: یعنی فلسفه و اصولی که سرمایه دار را در تمام جوامع سرمایه داری قانوناً مجاز می کند از”برادران و خواهران ” کارگر هموطن خود بهره کشی کند و از محل تصاحب محصول تولیدی که مربوط به کار کسانی دیگر است بهتر زندگی کند، همین “فلسفه و اصول” دست اقشار ضعیف و قربانی شده و بارآمده با این جهانبینی در جامعه را به این روش ها باز می کند. اگر از طریق تملک و تصاحب ابزار تولید قانوناً (از طریق استثمار) دیگران نتوان زندگی بهتری سازمان داد؛ برای سر کردن و زنده ماندن، چه راهی باقی می ماند؟ اعتیاد، جنایت، لمپنیسم و سرقت مستقیم ساک و چمدان و پول کسانی امثال خودش و یا اقشار میانه طبقه کارگر.  بالاخره این هم راهی است! بورژوازی، طریقه اول غارت غیر مستقیم را مدیریت، مهارت و درایت می نامد؛ و دومی را جرم و جنایت ارازل و اوباش! ولی در حقیقت تنها تفاوت در نوع دزدی سرمایه داران با اقدام اقشار لمپن و قربانی شده در جامعه است. سرمایه داران از طریق قانون، پلیس و ارتش و پارلمان و ظاهراً متمدنانه بالعکس اقشار لمپن و قربانی شده کارش را انجام می دهد. این مقایسه تنها مثالی است و گرنه نرخ دزدی، جرم و جنایت اقشار لمپن و قربانی شده نظام سرمایه داری در جهان در مقایسه با حجم ثروت جامعه که توسط اقشار سرمایه دار بزرگ به تاراج برده می شود، البته که چیزی نیست. این اشاره به سبب اصلی نرخ بسیار بالا از جرم و جنایت، آدم ربایی، قاچاق مواد مخدر و غیره در هر جامعه ای است که علیرغم “مبارزه شبانه روزی پلیس” با جنایت (*) آمار جنایت سیر رو به فزونی دارد. چرا؟ به این خاطر تئوری و فلسفه ای که انسان را مجاز می کند از قبل دسترنج کسی دیگر و البته با بدبخت کردن وی خود را خوشبخت کند، خشت اول دیوار کج عمارت نظام سرمایه داری و جنایت عظیم جهانی برای جامعه را چیده است. تفرقه ملی، نژادی و مذهبی و رقابت، محصول عملکرد و سیاست این نوع نگرش و این نظام است.

کشور، مرز و پرچم، اسناد پرداخت دستمزد کم

زمانی که مردم یک کشور بر اثر جنگ، قحطی و قهر طبیعت گرفتار خواهند شد و برای نجات از آن مصیبت ها، مجبور به گریختن از “کشور خود” می شوند، دوست ندارند مرزی، سیم خارداری و پست بازدیدی وجود داشته باشد، تا بتوان به آسانی و بدون خطر دپورت، غرق شدن در دریا، پست کنترل و بازدید، تیراندازی ماموران مرزی، گیرافتادن در دام باند قاچاق و تجاوز جنسی و آلوده شدن با باند… از مضیقه عبور کرده و جان خود را سالم نجات بدهند. اگر قدرت فریب بورژوازی در دادن هویت کذائی ملی به مردم نبود، در همچنین مواقعی تمام کسانی که مجبور به فرار هستند، نه تنها این پدیده ها را دوست ندارند، بلکه عملاً می خواهند محو شوند. اما وطن، مرز و پرچم ملی در این حالات نیز سد عبور سر راه، سیم خاردار، گلوله داغ سربازان و زندانبان است!  وطن، مرز و پرچم ملی تنها برای ناسیونالیست های صاحب سرمایه سودمند است تا که روزی با شعار ” توسعه و خودکفایی کشور” برای سود خود تولید را سازمان بدهند و مردم را بسیج کنند؛ و روزی دیگر آن را وسیله تعرض به حق حیات همان مردم نیازمند زندگی بهتر، دارو، کار و… نماید. مرز و وطن برای کارگر وقتی که اسیر زنجیر چرخ تولید سرمایه داری خودی است، اسناد پرداخت دست مزد و حقوق کمتر و مثل طوق به پای وی می بندند تا به آسانی فرار نکند. مثل تور و سیم خاردار مانع عبور وی می شود. وقتی به کشور جدید می گریزد و پناهنده می شود، مارک پاک ناشدنی خارجی، درجه دوم و غیر خودی بودن بر پیشانی او است.

 مردم کشورهای میزبان نیز به هر اندازه ای که تحت تاثیر افکار ناسیونالیستی باشند، به همان اندازه خود را ایرانی، انگلیسی، آلمانی و فرانسه ای، ترک و عرب و… می دانند تا شما را کرد، افغانی و عجم و بعد از٢٠ سال هنوز خارجی  بحساب آورند. این احساس تعلق ناسیونالیستی باعث شده که پناهندگانی بعد از٢٠ سال هنوز خود را در آن کشورها غیر خودی احساس کنند. در صد زیادی از پناهنده های طبقات پائین جامعه که بعد از سرکار آمدن جمهوری اسلامی به کشورهای جهان مهاجرت کرده اند، به این خاطر کمتر با مردم آن کشورها انتگره شوند. احساس تعلق ملی و آگاهی ملی، عمده ترین موانع انتگره شدن مردم از هر دو سوی است. مضرات این آگاهی وارونه در زندگی روزمره و معاشرت و مبارزه کارگری هر دو بخش، کاملاًعیان است. لذا اشتباه است اگر فرض کنیم که کارگرغیر کمونیست کاملاً به سم ناسیونالیسم آلوده نیست و به مساله آگاهی دارد و بهنگام موضعگیری، با جهتگیری کمونیستی ما موافق است. طبقه بورژوا بمثابه یک طبقه اجتماعی، به افق و تصور انسان از زندگی اجتماعی شکل داده است. به این دلیل تفکر و الگویی زندگی بورژوازی، متاسفانه تفکر و الگویی زندگی مردم عادی و کارگر غیر کمونیست است که توسط جامعه پراتیک می شود. در این رابطه در ماه مه ٢٠٠٨ وقتی در صف طولانی رسیدگی به مشکلات مسکن در یکی از محلات شهر لندن متنظر نوبت بودم، یکی که به گفته خودش حدود چهل سال قبل به انگلیس پناهنده شده بود، معترضانه گفت: “این تقصیر پناهنده ها است که ما باید این همه منتظر باشیم. سیاست غیر سختگیرانه دولت باعث شده که تعداد آنها هر روز بیشترهم می شود”. نامبرده که خود۵٠ سال قبل براثر مشقات و زشتی های کمابیش از نوع مشقات و زشتی های امروز نظام سرمایه داری به انگلیس یا کشورهای دیگر پناهنده شده است، اما چون با عقل بورژوازی به جهان می نگرد، بعد از۵٠ سال حقی که وی برای خود قائل بوده و هست را، برای دیگران برسمیت نمی شناسد و خواهان اقدامات سختگیرانه تری ازجانب دولت بود! با تفکر بورژوازی هر کسی که خودش در پشت مرزها منتظر فرار به آن سوی مرز باشد، خواهان آسان شدن و نداشتن موانع ورود به جائیکه مناسب تر است. اما وقتی خرش از پل عبور کرد، دیگر طرفدار اقدامات سختگیرانه تری است! وقتی به ته ماجرا نگاه می کنید طرف خود پیرمرد- پیرزنی است که از جای دیگر آمده است. کسانی تفکر ملی دارند، خود سرباز نظام بورژوایی جهت اجرایی سیاست بی رحمانه نبست به دیگرانی هستند که به کمک نیاز دارند. همین که موقعیت در باز بودن مرزها به روی خودش حل شد، در فکر بقیه نیست. این تفکر و الگویی زندگی، توسط میدیا و احزاب اروپایی و از جمله حزب لیبر انگلیس تبلیغ می شود. حزب لیبر انگلیس در انتخابات شورای ملی انگلیس در روز اول ماه مه ٢٠٠٨ وقتی به اندازه کافی رای نیاورد، تحلیلگران در کنار بالا بودن نرخ جرم و جنایت، سیاست نرمش با پناهندگان را یکی از علل شکست لیبر در کنار جرم و جنایت نشاندند!  تحلیلگران آن سیاست نرمش حزب لیبر را نسبت به حریف (حزب محافظه کار) عامل شکست وی خواندند. این نوع مهندسی افکار سازی، مردم را به شکلی بارآورده که بجای همدردی با مردمی که از کشورهای دیگر گریخته اند، افتخار کنند که توانسته به آنها کمک کرده، نرمش در برابر پناهنده را خطا دانسته و به این دلیل به حزب لیبر رای نمی دهند و وی را مجازات می کنند! جهانبینی ناسیونالیستی، اجازه ورود مردم نیازمند کمک افغانی به ایران و ایرانی به انگلیس را در کنار جرم و جنایت می نشاند. تمام احزاب ناسیونالیست اروپائی از جمله حزب لیبر، بهنگام انتخابات، سیاست سختگیرانه با مهاجرین و مردم نیازمند کمک را بخشی از اهداف مبارزه انتخاباتی خود قرار خواهند داد.

ناسیونالیسم ایرانی حقوق جهان شمول انسان را پایمال می کند!

ناسیونالیسم، حق و حقوق جهان شمولی که انسان در مبارزه با سلطه اشراف، محلی گری و فرهنگ ارتجاعی مذهب بدست آورده است، به عناوین و بهانه حقوق ملی و مذهبی “مردم” از آنان دریغ می کند. با نسبیت فرهنگی، برقه و روسری بر سر زن می کند و در خیلی از کشورهای جهان با نیم دلار١٠ساعت به کارگر کار می کند. اگر حقوق جهان شمول، به بهانه نسبیت فرهنگی از محتوا تهی نکنند، چگونه حکومت سعودی رانندگی برای زن را به رسمی نمی شناسد و یا چگونه کارکردن کارگران زن در ادارات کشورهای ممنوع می شود؟ اگر حقوق جهان شمول، به بهانه نسبیت فرهنگی (ما ایرانی هستیم) از محتوا تهی نکنند، چگونه در ایران بیمه بیکاری به کارگر بیکار پرداخت نمی شود؟ آزادی رابطه جنسی انسان بالغ باهم جرم اعلام می شود؟  چگونه در انگلیس قطار و وسیله نقلیه را به (first class and second class) تقسیم می کنند؟ آری این سیستم به تقسیم انسان با هویت ملی، صنفی و غیره، نیاز دارد تا معنی حقوق مساوی انسان را پایمال کند. علاوه بر سرکوب مستقیم ، باید هویت انسانی را از آنان گرفت و آن را به بهانه های مختلف مانند هویت ملی، مذهبی و جنسی جایگزین کرد.  حقوق جهان شمول را با چند تبصره تفسیر و تعریف کرد که تنها تفاله ای از آن بماند و هر جای که خواستند آن را به این بهانه ها زیر پا بگذارند. به هر بهانه یک بار آن حق و حقوق را از فیلتر این هویت ها و نسبیت های فرهنگی ایرانی عبور خواهد داد تا که از حقوق جهان شمول انسان اساساً چیزی (به اندازه حقوق مدنی در حکومت های افغانستان، ایران و عراق) بماند.

وقتی ما می گوئیم کارگر کرد و فارس با بورژوازی فارس و کرد منفعت یکسانی ندارند، آنان اتهام میزنند: وای کمونیست ها دشمن کرد و فارس و عامل بیگانه هستند! خود را به نفهمی می زنند که گویا متوجه نیستند ما می خواهیم هیچ کسی، نه فارس و نه کرد، توسط سرمایه دار، فارس، کرد، عرب، ترک و آمریکایی استثمار نشود. ولی بورژوا- ناسیونالیست ” هم زبان و هم ولایتی” ما، استثمار کارگر ایرانی و یا کرد را فقط توسط عرب، ترک و فارس و(نه حتی آمریکایی) غارت و استثمار می شمارد. در مورد خودش، آن را تبادل کالا و قانونمندی حیات اقتصای می پندارد. منافع ایشان ایجاب می کند که صورت مساله را عوض کند و خود را جای مردم کشور قالب کرده و مخالفت کمونیست ها با سرمایه داری را با مخالفت با مردم ایران و یا عرب و ترک تعبیر نمایند.

ناسیونالیسم ایرانی عامل تفرقه، رقابت و نژادپرستی است

ناسیونالیسم ایرانی به مانند هر جریان ناسیونالیستی دیگر، عامل تفرقه بین طبقه کارگر و محدوش کردن صف دوست و دشمن زیر لوای ایران و استقلال کشور است. خاصیت جنبش ناسیونالیسم برای طبقه بورژوا همین است. کل حرکت نظام سرمایه داری از حیات اقتصادی تا موزیک و اغنا، از سکس تا زیبایی شناسی و آشپزی و… را تابع مسابقه و رقابت “برد و باخت” قرارداده است. در این بازی بورژوا- ناسیونالیست ها پیروزی خود را در شکست مردم منتسب به ملت های دیگر بدست می آورند. می خواهند دیگران را از نقشه جغرافیا محو کنند، تا پایه ناسیونالیسم خود را گسترش دهند. بجای هویت واحد انسانی، مردم جهان را مثل مهره های شطرج روی جدول سیاه و سفید “ملت ها” در نقش سرباز، فیل و اسب چیده است تا نقش وزیر و پادشاهی خویش را در این بازی حفظ کند. منطق ناسیونالیسم روح بی منطقی این بازی است. سرنجام این نمایش برد و باخت “برد” ایشان در گرو “باخت” دیگری حاصل میشود. سود ایشان به قیمت ضرر کردن شما و یا بالعکس خوشبختی شما به قیمت بد بختی دیگران تمام خواهد کرد.

به سیستم تبلیغاتی کمپانی ها توجه کنید که چگونه با هنر شبیه شعبده بازی و خواب نما کردن مردم، چه چیزهای کم اهمیت را با اهمیت نشان داده و از این طریق منفعت خود را دنبال می کنند. به کمک تبلیغ و برجسته کردن رنگ، با بزرگ نشاندادن چیزهای کوچک و کوچک کردن چیزهای بزرگ، اذان مردم را مغشوش و در نهایت مردم را فریب جوسازی می نمایند.

حجم تبلیغات حامله شدن همسر پسر ولیعهد انگلیس در میدیا انگلیس در ماه نوامبر پارسال، به مدت یک ماه سرتیتر اخبار بی بی سی، روزنامه های (اشغال **) و سوژه کمدین و مناظره رادیو- تلویزیونی این کشور و بیش از انعکاس تمام زندگی رانندگان اتوبوسرانی در میدیا بود. بکمک میدیا مسائل مرکزی و گرهی مردم را حاشیه ای و حاشیه ای ترین مسائل را به مرکز توجه ارتقا خواهند داد. با نمایش و فضا سازی جهانی ساخته اند که ظاهر رنگین، محتوای پوچ، رنگ طلایی، جنس حلبی، شکل عظیم ، حجم نحیف، ظاهری سرراست، باطنی مبهم، در حرف دوست و در عمل دشمن! در این نمایش برد و باختی، همیشه این مشتریان هستند منفعت می برند. اما در عمل هر روز مردم کارگر و زحمتکش محروم تر و کمپانی ها ثروتمندتر می شوند. این مدعا تحلیل نیست، سرتیتر اخبار کانال بی بی سی ١ در ٢۷ ماه ژانویه ٢٠١٠ بود که از قول کمیته تحقیق (National equality panel)تائید کرد فاصله بین غنی و فقیر جامعه انگلیس از چهل سال پیش حتی بیشتر هم شده است.  در نتیجه تا دنیای سرمایه داری بر این پاشنه ” مسابقه/ رقابت “برد و باخت” بچرخد، زندگی اجتماعی انسان مطلقا نمی تواند همه جانبه از محنتها و زشتی های کنونی پاک نمود.  دکترین ناسیونالیسم جهت مبارزه با ناهمواری های زندگی اجتماعی، کارگر این کشور را در مقابل کارگر آن کشور قرار دادن است. مبارزه اصیل کارگری در جهت سعادت بشر را به کچ راه (مبارزه با دشمن خارجی) می برد.  با ابزارهای تفرقه بین کارگران با دادن هویت فارس، افغانی و کرد به آنان صف دوست و دشمن مردم را قاطی و سر چشمه بدبختی مردم را مخدوش می کند.

شعار ناسیونالیستی “ایران برای ایرانی ها، انگلیس برای انگلیسی ها” گمراه کننده و دوغ محض است. بنابه اصول آنان و از آنجائیکه معتقد هستند که برابری انسان “اتوپی” است، هیچ بورژوا – ناسیونالیستی منکر این حقیقت نیست که آزادی و برابری کامل انسان در سیستم تولید سرمایه داری چه در ایران و چه در انگلیس غیر ممکن است. آنان در تحلیل نهایی معتقد هستند که خوشبختی همگان قابل اجرا نیست و همیشه عده ای از عده دیگری موفق تر هستند. اما علت این مصیبت را روح خبیث سیستم تولید سرمایه دار به حساب نمی آورد، بلکه آن را ناشی از روح خبیث خود انسان و ناشی از ذات طبیعت می داند. التبه برای قبولاندن این تز به مردم، مستقیماً با درود بر نابرابری و مرگ بر آزادی وارد جنگ با مساوی طلبی طبقه کارگرنمی شوند، بلکه از طرف خدا و با زبان سیاسی “ملت” به میدان خواهند آمد.  می گویند: ” تاریخ تاکنونی بشر نشان داده که نمی شود بصورت کمونیستی تولید جامعه را سازمان داد، اتوپی است. اراده گرایانه و خیال بافی است”.  دلائل این “ذاتاً نمی شودها” را به منافع، اقدامات، اراده و خواست یک طبقه اجتماعی که نمی گذارد نیز توضیح نمی دهند. گویا آسمان، زمین و زمان دست به دست هم داده و ضد سعادت کارگر عمل می کنند و مساله خارج از دایره پراتیک خود انسان است که موانع آزادی و برابری و سوسیالیسم را در خود تحقق ناپذیر می کند.

مساله متحقق نشدن برابری و سوسیالیسم تا به امروز، ناشی از خباثت روح خود انسان نیست. سرمایه داری مرعوب می کند، زندان می کند، ارتش ساخته، دادگاه ساخته و با زور نمی گذارد آزادی و برابری کامل انسان اجرا شود. ناسیونالیسم آفریده، خدا آفریده، فرهنگ تقدس مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را رواج میدهد تا آزادی و برابری اجرا نشود. نظام سرمایه داری رشد و بهبود زندگی انسان را در گرو رشد و تکامل خود قرارداده و با تکامل و بازتولید سرمایه داری، زندگی اجتماعی را پیچیده تر و فاصله طبقاتی بیشتر و انسان از مبدای انسانی خود را دورتر خواهد کرد. تنها راه و افقی که سرمایه داری جلوی شهروندان گذاشته این است: “زندگی برد و باخت است، که باید ببرید و نه بازنده. سعی کیند به قیمت بدبختی دیگران هم شده خوشبختی خود را تامین نمائید”! آری، در این مواقع است که ما به عمق از خود بیگانگی جهانبینی جنبش ناسیونالیسم بعنوان یک پرچم سیاسی پی خواهیم برد. آنگاه می فرمایند: “بابا ول کنید اهداف کمونیستی اتوپی است و نمی شود، مگر در شوروی شد؟”

متحقق نشدن برابری اقتصادی انسان تا هرزمانی که طول بکشد، تاخیر آن یک سر سوزن به طبیعت “خبیث” انسان و یا به خود طبیعت ربطی ندارد، بلکه تماماً محصول اقدامات طبقات حاکم و محکوم و به عوامل مادی و اهرم های از جمله دولت مربوط است. ریشه آن در ذات مثبت سرمایه داری و ذات منفی سوسیالیسم برای انسان نیست، طبقه حاکم مانع تحقق آن است. طبقه حاکم در تاریخ ٢٠٠سال گذشته به وسعت دنیا صدها کودتاه علیه جریانات چپ سازمان داده است تا کمونیسم عملی نشود. اگر مجلد کتب معتبر تاریخ انقلاب روسیه از تروتسکی، اچ.ای. کار، آثار ایزاک داچر، جان رد و… در مورد انقلاب اکتبر را مطالعه کینم، متوجه خواهیم شد که چگونه چهارده کشور مقدر سرمایه داری جهان علیه حکومت نوپای کارگران متحد شدند تا آن را در نطفه خفه و له کنند.  آثار نامبردگان شناختی به خواننده می دهد تا به شکل مادی به ظرفیت خرابکاری بورژوازی علیه انقلاب کارگری و حفظ سلطه خود بر جهان تا چه حدی است، پی ببرد! جهان (سرمایه داری) بجای کمک به آن بخش از لشگر جهانی طبقه کارگر جهت رفع موانع سر راه انقلاب بلشویکی، خود به مهم ترین مانع سر راه حکومت نوپای کارگران بود و چنان همه جانبه آن را مورد تهاجم قرار داد که بجای پیشروی، تمام تلاششان به حفظ خود در مقابل این هجوم محدود شود. اگر دو عامل اصلی ناموفقیت سوسیالیسم در شوروی را در نظر بگیریم، یکی درک بورژوازی خود حزب بلشویک استالینی از سوسیالیسم بود و دیگری فشار عظیم نیروهای سرمایه داری و کمپ ارتجاع بین المللی و داخلی علیه آن. آنان علاوه بر تمام امکاناتی مادی که در اختیار داشتند، افکار و عقاید خرافاتی مربوط به هزاران سال پیش را بر ضد کمونیسم رواج داده و هنوز میدهند تا از تحقق آن جلوگیری به عمل آورند. تحلیگران بورژوا در تجزیه و تحلیل عدم تحقق سوسیالیسم تا به امروز، معمولاً اقدامات سلبی، توطئه و هجوم طبقه حاکم به آن را قلم می گیرند.

کمونیسم جنبش اجتماعی طبقه کارگر، علم نقد مبانی دنیای وارونه سرمایه داری و قدرت اراده جمعی انسان در مقابل جنبش اجتماعی ناسیونالیسم جهت پایان دادن به کل این مصائب جامعه، با اقدامات سلبی است. در نقد مبانی ناسیونالیسم، کمونیست ها مخالف استثمار نوع بشر هستند. کمونیست ها بی هیچ تبصره ای، اصولاً و بطور کلی مخالف استثمار کارگران توسط هر سرمایه داری هستند. فرقی ندارد که این استثمارگر “خودی” یا خارجی باشد. با این همه آیا مخالفت کردن ناسیونالیست ها با انقلاب رهای بخش کمونیستی به این دلیل است که خود را بشر حساب نمی کنند و یا برابری بی قید و شرط اقتصادی را برای همه قبول ندارد؟ مسلماً حالت دوم است. از انسان بودن چیزی کم ندارند، ولی میخواهند موقعیت ویژه و ممتاز کنونی خود را بر کارگر اعم ازهمزبان و خارجی، حفظ کنند. ناسیونالیست ها متوجه هستند که کمونیست ها خواهان برابری تمام نوع بشر هستند و نمی خواهند کسی دسترنج کسی را غارت کند. و این پایه و اساس ضدیت آنان با کمونیسم است. آنها نابرابری و غارت طبقه کارگر را بطور کلی زشت و ناعدالتی نمی دانند. استثمار کردن کارگر خون شاهرگ حیات این نظام است.

موارد ذکر شده تنها بخشی کوچکی از استدلال من در رد ادعانامه نایسونالیسم ایرانی است که چرا باید کارگر و زحمتکش این کشور با این مکتب تسویه حساب کند. مکتبی که در مدرن ترین کشور سرمایه داری هنوز هویت واحد انسانی را تقسیم بر تعداد ملت ها و تعداد مرزهای دنیا می کند. به این خاطر امروز انسان نمی تواند آزادیخواه باشد، اگر با ناسیونالیسم مبارزه نکند. تلاش برای جامعه برابر و مدنی انسان از کانال مبارزه با هویت های کذایی ملی و مذهبی و منتسب کردن مردم با آنها می گذرد. ناسیونالیسم از هر نوع آن دشمن مستقیم و بلاواسطه طبقه کارگر و قربانیان جنگ ها و آزادی  و خوشبختی انسان است و به همین دلیل باید هزار بار به آن تف کرد. ما ضمن مبارزه با تقسیم کردن مردم با فارس، ترک کرد و عرب، حقوق جهان شمول انسان را مبناء حقوق مردم قرار خواهیم داد.

——————————– ———————————— —————————- —————————

(*) امکان ندارد در جامعه پلیس و ارتش حرفه ای را حفظ کرد، ولی خبری از دزدی، جرم و جنایت نبود.  دزدی، جرم و جنایت و پلیس در جوامع نابرابر، لازم و ملزوم همدیگر هستند. “خدمات” پلیس، کمک به سازمان دادن دزدی، جرم و جنایت استثمارگران در سطح کلان تری، زیر پوشش امنیت جامعه است. وظیفه پلیس حفاظت از سیستم چپاولگر طبقه حاکم است که اگر آن را حفظ نکند چه کسی جیره و مواجبش را بدهد؟

(**) جهت توجه به سلامتی مسافران در حین باز وبسته شدن در واگن های قطار زیر زمینی شهر لندن، از زبان شهردار چنین نوشته شده است: “روزنامه های که شما میخوانید اشغال هستند، بخاطر آنها سلامتی خود را به خطر نیندازید”. اشخاصی در میان خدمتگذاران  نظام سرمایه داری پیدا خواهند شد که به منظور کمک به نظام خود، اینجا و آنجا گوشه ای از حقایق را بیان کنند.