نگاهی چند جانبه به تعصب گرائی( فاناتیزم) و قشریگری

مقدمه:

برای هر فعال سیاسی و فرهنگی این پدیده تعصب و قشریگری آشناست. تعصب و قشریگری از مهمترین عوامل مقاومت در مقابل تغییر هستند. به همان اندازه که حکومتها با دستگاه پلیسیشان و سرکوبشان سیر تحول اجتماعی را کرده اند، خوره تعصب و قشریگری چه در کنار حکومتها و چه در صفوف “مخالفین حکومتها” مانع پیشرفت جوامع بوده اند.

این نیست که با بیرون زدن از مدار فرهنگ و قدرت طبقه حاکمه، لزوما انسانها به پیش بروند. اگر اینقدر ساده بود چند نسل از جامعه ایران رنگ تباهی به چهره نداشت. تعصب و قشریگری وقتی اجتماعی و توده ای است نشان از ماندن جوامع در مرحله پیش مدرن است و در جوامع مدرنتر بیشتر به حاشیه کشیده می شود اما باز سخت جان است و در اشکال بگلی نوینی بازتولید می شود.

در جوامع پیش مدرن، مذهب از مهمترین عرصه ها و ظرفهای بروز تعصب و قشریگریست.با زیر سوال رفتن باورهای مذهبی، مثل ملزونی که دنبال پوسته سخت، گاها “جابجا می شود” تعصب هم به ظرفهای جدید نقل مکان می کند.

در جوامع در حال گذار هنوز تعصب گستره اجتماعی دارد و پوسته های گاها ضد مذهبی و اته ایستی هم بخود می گیرد. تعصب به فرهنگ “خلاف جریان” هم ممکنست! تعصب به شیطان پرستی از لج خدا پرستان! تعصب به مدلها و الگوهای نخ نما و نیهیلیست ارائه شده توسط مدیای غرب! تعصب به تیم فوتبال ! تعصب به یک نوع آرم تجارتی و کالا! تعصب به یک مارک اتوموبیل! خلاصه تا دلتان بخواهد و چشم دیدن داشته باشید این حلزون بی شکل ، بلد است خانه عوض کند و از ظواهر فرهنگ “خودی” به ظواهر فرهنگ “خلاف جریان” نقل مکان کند و فریبتان دهد که “مدرن است و مترقی”! و بسیاری همین اشتبه را می کنند و هویت واقعی بازتولید شده آخوند متعصب دیروز را در لوای متعصب قشری ضد آخوند امروز تشخیص نمی دهند!

این نویسنده مدتهاست روی این جابجائی تعصب فکر می کند و می نویسد(۱) و بیشتر هم باید نوشت. جوامع در حال گذار جوامع “پاندولی” هستند. از یک تندروی متعصبانه قادرند به سرعت به سمت دیگر که به همان اندازه قشری و خطرناک است بغلطتند.روانشناسی جوامع در حال گذار را باید بیشتر کاوید و نشان جامعه داد تا از لغزشهای بزرگ مصون بماند!

هدف این مقاله کوتاه ، نگاهی است به این معضل تعصب و فاناتیزم و نشان دادن ریشه هایش در دیدگاه چند جانبه گرا:

(۱)برخی تعاریف بنیادی:

تعصب گرائی عبارتست از سطح غیر معمول وسواس نشان دادن و چسبیدن  به موضوعی و چیزی . چه ورزش باشد چه سیاستی یا اعتقادی . به شیوه ای و اندازه ای که انسان دیگر از خودش فارغ شود و بیگانه. این پدیده همواره باعث منجمد شدن در موضوع تعصب می شود بطوریکه فرد واقعا معتقد می شود که بجز موضوع تعصب دیگر هر چیز دیگر غیر حقیقی است و بی ارزش.

فرد متعصب  هیچگونه انتقادی را نمی پذیرد، تحمل شنیدن مخالف را ندارد. نه خودش و نه دیگری اجازه ندارند موضوع تعصبش را زیر سوال ببرند.متعصب در موضوع تعصب، “حل می شود” و “فنا می شود”. ارتباط عاطفی بین متعصب و موضوع تعصب بسیار شدید است. عصبانیت در مقابل انتقاد یکی از وجوه مشخصه تعصب است.

عادم متعصب “هویت” خود را از موضوع تعصبش می گیرد و انتقاد از موضوع تعصب بواقع رد “هویت” اوست. او دیگر هویت مستقلی ندارد و انتقاد از فکر او به معنی نفی تمامی وجود اوست.

برخی موضوعات شناخته شده فاناتیزم عبارتند از: تعصب نژادی، تعصب مذهبی، تعصب ضد مذهبی،تعصب در حمایت از تیمهای ورزشی، تعصب سیاسی، تعصب در یک رشته هنری یا ذوقی فردی یا موضوعات اخلاقی یا تعصب در علاقه به خرید کالاهای بخصوص یا علاقه به فردی خاص یا گروه خاص.

(۲)دیدگاه چند جانبه گرا در بررسی پدیده تعصب و فاناتیزم

متد جند جانبه گرا بتدریج دارد در تمامی عرصه های علم بجای متدهای تک بعدی نگر می نشیند.در علوم اجتماعی ، نگاه اقتصادی و اجتماعی و تاریخی در کنار رفتارشناسی تکاملی و روانشناسی اجتماعی و فردی می نشیند و دیدن چند بعدی را امکان پذیر می کند. وقتی خود پدیده ها به طبیعتاشان چند بعدی و ذوجوانب هستند ، طبیعتا مشاهده گر هم برای دیدنشان باید به ابزار هائی متوسل شود که بتواند پدیده ها را با متد چند جانبه نگر ببیند و بهتر دیدن پدیده ها طبعا به بالا بردن امکان تغییر آنها کمک می کند.

در مورد پدیده تعصب و فاناتیزم هم ، چند جانبه گرائی به درک ریشه ها و ارائه راه حلها کمک می کند و جامعه را آموزش می دهد که همین متد را در بررسی همه مسائل روزمره دنبال کنند.وقتی این متد بررسی و تحلیل ، اجتماعی بشود، رفتارهای اجتماعی چه در بالای هرم قدرت(هر که باشد) و چه پائینش، همسان می شود و هارمونی و تفاهم اجتماعی جایگزین تخاصمها می شود. قصد ما این نیست که ساده لوحانه عنصر معرفتی و شناختی را تنها ابزار تفاهم اجتماعی بدانیم. فرض را قبلا گرفته ایم که برای تفاهم اجتماعی باید زیر بناهای مادی فراوانی فراهم آید که بررسیش مجال این مقاله نیست.

اینجا فقط بحث متمرکز است روی بررسی متد چند جانبه گرا در تحلیل پدیده تعصب و فاناتیزم

(۳) رشد مسئله ای بنام فاناتیزم فرهنگی و سیاسی در دوران گذار انسانیت

بسیاری به این نتیجه رسیده اند که فاناتیزم فرهنگی و سیاسی در جهان معاصر رو به گسترش است. نه تنها در جوامع گذار بلکه حتی در جوامع غربی که مدتها طعم ثبات را چشیده بودند این چند دهه اخیر فاناتیزم رو به رشد داشته.فاناتیزمی که هر جا و بر اساس هر فرهنگی شکل و شمایل متفاوتی دارد اما درد و سختی که از عروجش بشریت دارد تحمل می کند ، پدیده ای است جهانی شده.

سوال اینست که چرا فاناتیزم و تعصب در چند دهه اخیر عروج کرده؟

از دید من این پدیده عروج فاناتیزم را باید در چهارچوب حرکت عمومی جهان انسانی به پرتگاه معینی دید.این پرتگاه در یکسویش گذشته با ثبات است که در دنیای عثب افتاده تر ، مناسبات پیش سرمایه داریست و در دنیای “مدرنتر” دنیای سرمایه داری.این دو دنیا با جهانی شدن سرمایه داری بواقع یکی شده اند و بحران جهانی شده سرمایه داری زندگی را به همه انسانها سخت تر کرده است. لذا حتی دنیای با ثبات با هر درجه از تعریف ثبات دیگر امکانپذیر نیست و رسیدن به پرتگاه سقوط، جهان را به نفطه گذار جدیدی رسانده.

نفطه گذار نقطه بحرانی است.نقطه ای است که گرایش به گذشته و جاذبه به حفظش از یکسو و کشش برای پریدن به حلو از سوی دیگر ،تضادها را افزایش می دهد . بردارهای حرکت به حلو در مقابل بردارهای حرکت به عقب بیشتر قطبی شدن جهان را به همراه دارد و فاناتیزم بعنوان پرجم تلاش برای ماندن و برگشت به گذشته عروج می کند. فاناتیزم و تعصبگرائی بواقع فریاد گرایشی است که در نقطه گذار ، ماندن را به جلو رفتن ترجیح می دهد و درش صلج و آرامش جستجو می کند.

مسئله تازه ایننست که “زیر پوست” همه انسانها این گرایش به ماندن در گذشته بخاطر احساس امنیت بیشتر یا رویای امنیت بیشتر ، لانه دارد و بواقع فاناتیزم در بازار  نبرد بین نو و کهنه خریداران زیادی می یابد! نسل جوان هم در این نبرد نو و کهنه همیشه به جلو نمی رود بلکه مثل نسلهای قبل “تجزیه” می شود .

دنیای کنونی دنیای گذار بشریت است.نو و کهنه به شدتی باورنکردنی با هم در نبردند و هر کدام از میان جوامع انسانی سربازگیری می کنند.فاناتیزم هم مثل نوگرائی هواداران ملیونی می یابد و به خلاف انتظار بسیاری، بازتولید می شود!

نفطه گذار نقطه بحرانی است.نقطه ای است که گرایش به گذشته و جاذبه به حفظش از یکسو و کشش برای پریدن به حلو از سوی دیگر ،تضادها را افزایش می دهد . بردارهای حرکت به حلو در مقابل بردارهای حرکت به عقب بیشتر قطبی شدن جهان را به همراه دارد و فاناتیزم بعنوان پرجم تلاش برای ماندن و برگشت به گذشته عروج می کند. فاناتیزم و تعصبگرائی بواقع فریاد گرایشی است که در نقطه گذار ، ماندن را به جلو رفتن ترجیح می دهد و درش صلج و آرامش جستجو می کند.

مسئله تازه ایننست که “زیر پوست” همه انسانها این گرایش به ماندن در گذشته بخاطر احساس امنیت بیشتر یا رویای امنیت بیشتر ، لانه دارد و بواقع فاناتیزم در بازار  نبرد بین نو و کهنه خریداران زیادی می یابد! نسل جوان هم در این نبرد نو و کهنه همیشه به جلو نمی رود بلکه مثل نسلهای قبل “تجزیه” می شود .

دنیای کنونی دنیای گذار بشریت است.نو و کهنه به شدتی باورنکردنی با هم در نبردند و هر کدام از میان جوامع انسانی سربازگیری می کنند.فاناتیزم هم مثل نوگرائی هواداران ملیونی می یابد و به خلاف انتظار بسیاری، بازتولید می شود!

(۴) دیدگاه روانشناسی اجتماعی در مورد عروج فاناتیزم سیاسی فرهنگی

تلاش برای شناختن مبانی روانشناسی اجتماعی فاناتیزم بعد از سقوط هیتلر و نازیزم و فاشیزم شدت گرفت. دیکتاتوریهای توتالیتر در دوران شکوفائی دانش بهترین آزمایشگاه را فراهم آوردند تا دانشمندان علوم روانشناسی احتماعی و رفتارشناسان به این سوال پاسخ دهند که چه می شود جامعه ای و مردمی به فاناتیزم روی می آورند. موج اول دیکتاتوریهای توتالیتر در دوران معاصر را اتفاقا حکومتهای غیر مذهبی و ضد مذهبی نمایندگی می کردند و موج دومش در دوران اخیر از شرق برخواست و نامش جنبش اسلام سیاسی است. جنبش فانتایزم در غرب به صورت عکس العملی بصورت جنبشهای نژاد پرست از یکسو و جنبشهای برگشت مذهبی نمایندگی می شوند. چیزی در جامعه بشری چنان کم و درهم بود که گرایش فاناتیزم را دوباره بگذارد وسط زمین سیاسی فرهنگی جهان.

بررسیهای روانشناسی اجتماعی حول جنبشهای فاناتیک مذهبی در غرب به سرعت در حال رشد است:(۲). همانطور که ناتوانیها و ضعفهای بلوغ شخصیت فردی و خالی بودن انسان، گرایش به ساختن بت بیرونی را می آفریند، جوامع هم در دورانهای معینی در زمانی که حس غرورشان لکه دار است و تحقیر می بینند به ساختن “رهبر قدرتمند” و “کبیر” متوسل می شوند که ناجی باشد. درون اون ناجی خودهای نابلغ خود را “متحد” می یابند و از خود بیگانگی فردی به از خود بیگانگی اجتماعی ارتقاع می یابد و قرارداد اجتمع این می شود که “رهبر کبیر” بجای مردم تصمیم بگیرد و جامعه را از سختی تصمیم گیری برای خود نجات بدهد!

جامعه بواقع با تولید رهبر ناجی و ساختن دیوار تعصب بدور او خود را از شر اراده فردیس و تصمیم گیری فردی و تعقل فردی خلاص می کند. در دیدگاه روانشناسی اجتماعی، فاناتیزم علامت وجود جامعه نابالغ و ناتوانست که با ساختن رهبر کبیر و نگه داشتنش مسیر رابطه شبان رمه ای را انتخاب کرده تا در آرامش و زیر “سایه رهبر” از خطرات مصون بماند!

(۵)دیدگاه روانشناسی فردی در تحلیل فاناتیزم(۳)

دیدگاه روانشناسی فردی در تولید فاناتیزم کمک بزرگی بود به درک الگوی روانشناسی اجتماعی.از این جهت که فرد و اجتماع مشابهتهای بسیاری دارند و جامعه اینتگره شده و سمبیوتیک بواقع مثل یک فرد مرکب عمل می کند و قوانین ریاضی رفتارهای آن در بسیاری موارد همان قوانین ریاضی رفتارهای فردیست. مطالعات روی روانشناسی انسان فاناتیک مذهبی هم تاریخ خودش را دارد:

“..زیرساخت فاناتیزم مذهبی توسط متفکرین روانشناسی مثل گوستاو یونگ در سال ۱۹۶۶ ، آلیس میلر(۱۹۸۱)، گرگ روزنتال (۱۹۸۷)، گرگ بوگارت(۱۹۹۵) و اخیرتر توسط رابرت لیفتون(۲۰۰۰) بحث شده است.

تعصب مذهبی بواقع حل شدن فرد است در “دیگری” که خودایش می خواند.این حل شدن انعکاس نفص تکامل شخصیت فرد است و تلاش برای معنی یافتن در چیزی دیگر چرا که “خود فرد” فاقد معنی است (از دید خودش). با ساختن خدا و “جهان والا” و چسبیدن به اون حهان والا ، فرد بواقع به تعادلی نوینی می رسد و با توسل به ایده “بزرگ”، بزرگ می شود! این “خود تحقیر شده با توسل به جهانی والا، دوباره جیات می یابد و هویتش نه تنها برمی گردد بلکه خودشیقتگی فرد متعصب تحقیر شده، سیراب می شود.(آساگیولی ۱۹۶۵)

 

فیرمن و گیلا(۲۰۰۲) ، تعصب مذهبی را ناشی از جداسازی بخشهای شخصیتی می داند .انسان متعصب بواقع جهان را به دو بخش “بالا و والا” و “بخش حقیر و پست” تقسیم می کند.این تقسیم بندی خیر و شر، اقدامی است ناخوداگاه که برای تلفیقش  “چاره ای نیست” جز پیوستن خود تحقیر شده به عالم والا تا “وجدت” تحقق یابد!

مشکل آنجاست که این تلاش برای وحدت دنیای والا و خود تحقیر شده و مادون هرگز تحقق عینی نمی یابد و درد و رنج انسان متعصب برای “عبور از عالم فنا به بقا” همواره سرابیست دست نیافتنی! وسواس رسیدن به دنیای والا از همین رو تشنگی است که سیراب شدن ندارد!”

 

اگر به دقت به ادبیات و مراسم مذهبیون و سایر فرقه های متعصب نگاه کنیم این علامتهای مشترک را می بینیم:

این فرقه ها نیاز دارند به فردی که از کمبود اعتماد به نفس رنج می برد و از خودش راضی نیست. این فرد ساده اندیش و القاپذیر است و به سرعت تحت تاثیر قرار می گیرد و تفکرش منمد است و دینامیک نیست.این فرد دنباله روست و در دنباله روی امنیت می یابد.این فرد مطلق گراست و از تغییر متنفر است. این فرد را فرقه انتخاب می کند و از او می خواهد که “فنا شود” در رهبر! این فرد حاضر می شود برای مورد قبول قرار گرفتن هرکاری بکند تا “عضو بماند” ! تنفر از مخالف و عشق به موافق دو سمت خصلتهای این فرد است.

(۶)دیدگاه نوروپاتولوژیک در موضوع فاناتیزم

مطالعات یکی دو دهه گذشته روی مغز و خصوصا امکان بررسی عملکردی بیماران ضربه مغزی و بیماران دچار به تشنجهای فوکال، کمک بسیار مهمی به دانشمندان در شناخت پدیده فاناتیزم کرده است.امروز مشخص شده که فاناتیزم از ساختارهای نوروبیلوژیک معینی در مغز تغذیه می کند و بازسازی الگوهای تعصب گرا توسط مدارهای معینی از مغز انجام می شود: (۴):

اولا: ضایعات تمپورولیمبیک (مدارهای لب گبچگاهی و سیستم لیمبیک) چه در ضربه های مغزی و سایر اشکال آسیبهای مغزی می توانند باعث تبدیل فرد به انسانی متعصب و مذهبی بشوند و شخصیت او را به کلی تغییر دهند چنانکه فرد مبتلا شب و روزش بشود مذهب و قوانین مذهبی و وسواسش بشود “مذهبی کردن دیگران”!

نمونه این سندرمهای آیب مغزی عبارتست از سندروم سندروم گشتات گشویند(اسامی دو دانشمند ) :تشنج های فوکال لوب تموپورال ، تعصب مذهبی ، وسواس به افکار “فلسفی”، چسبندگی غیر عادی به دوستان، پرخوری و تمایل غیر عادی به سکس و تحریک پذیری و عصبانیتهای غیر طبیعی

دوما: مشاهده پدیده تعصب مذهبی و وسواس مذهبی در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی، دوقطبی و مبتلایان به وسواس:

بومن و بوکستل(۲۰۱۱) تعصب مذهبی را بعنوان بخشی از  سه  سندروم مرتبط (اسکیزوفرنی، تشنجهای لوب تمپورال، بیماریهای وسواسی و مانیا) می دانند.

مشاهدات متعدد رفتارشناسان و روانشناسان و روانپزشکان همین مشاهده دانشمندان توروپاتولوژی را تایید می کند.اینکه موضوع وسواس فکری چه باشد بسته به شرایط فرهنگی فرد و سابقه اوست.فرد می تواند در فضای فرهنگی مذهبی مسلمان تند رو بشود یا مسیحی تندرو یا ضد مذهب تند رو و قشری! می تواند تمامی زندگیش را بگذارد روی یک هنرپیشه سینما یا تیم ورزشی یا یک مارک کالا ! هر چیز می تواند موضوع این تغصل چسبنده و ویرانگر و خطرناک بشود.

خلاصه و نتیجه گیری:

از مصیبت تعصبگرائی نباید یک دم غافل بود. این مصیبت جزئی از خوره فرهنگی و سیاسی جوامع انسانی است و متاسفانه بنا به دلایل ذکر شده رو به رشد است و از علامتهای دوران گذار انسانیت است.نبرد برای پایان دادن به دوران وارونه ضد انسانی که ما بهش مبتلا هستیم بدون شناخت درست و عمیق این پدیده تعصب گرائی و فاناتیزم امکانپذیر نیست. نتیجه فاناتیزم ساخته شدن اشکال متقابل و خطرناکتر فاناتیزم است.فاناتیزم را اصلا نمی شود با فاناتیزم “درمان” کرد! درمان فاناتیزم مذهبی ، فاناتیزم ضد مذهبی نیست.اینها هر دو به یکسان خطرناکند.فاناتیزم می تواند هر موضوعی حتی زیباترین آرزوها و طرح های انسانی را آلوده و خونین کند.تاریخ انسان نشان داده که زیباترین آرزوهای انسانرا متعصبین به خودن کشیده اند و از درون جویده اند!

مبارزه با حکومت استثمار و استحمار ریال بدون شناختن فاناتیزم و ابعاد و اشکال دائم متغیرش امکانپذیر نیست.درون صفوف قعالین جنبش تغییر جهان هم فاناتیزم مکرر بازتولید می شود و اذهان را مخدوش می کند و دیکتاتوریها را بعد از انقلابها بازتولید می کند.هوشیارباشیم!

منابع دیگر:

(۱)سعید صالحی نیا: دو مقاله در موضوع : کمونیزم کارگری یا آته ایزم قشری؟

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=35441

(۲) منابع انگلیسی در موضوع فاناتیزم:

http://en.wikipedia.org/wiki/Fanaticism

http://www.uncommonforum.com/viewtopic.php?t=11564

http://robertcpriddy.wordpress.com/2010/11/02/on-the-roots-of-political-religious-and-other-fanaticism/

(۳)دیدگاه روانشناسی فردی تحلیل فاناتیزم:

http://www.psychosynthesispaloalto.com/pdfs/Religious_Fan.pdf

(۴)نوروسایکایتری فاناتیزم مذهبی:

http://books.google.com/books?id=DigRJI-MyY4C&pg=PA125&lpg=PA125&dq=Neuropsychiatry+of+hyperreligiosity&source=bl&ots=aihCgyW4j7&sig=NS6RmJ8dPDIjjegT7uvjzsDWF7Y&hl=en&sa=X&ei=z279ULTAEMiy0AGcjoG4BQ&ved=0CDIQ6AEwAA#v=onepage&q=Neuropsychiatry%20of%20hyperreligiosity&f=false

http://arno.uvt.nl/show.cgi?fid=114836