حزب کمونیست کارگری وحکمتیستها ( مدرسیزم)

بر هیچکس پوشیده نیست که جریان حکمتیست وجداییش از حزب کمونیست کارگری با نظریه ها ی نظریه پردازش – کورش مدرسی پایه گذاری شد وتکامل یافت.

در این باره بحثها زیاد شده واحتیاج به تکرارش نیست. فقط سوسیالیسم مردم را رم میدهد-شرکت در حکومت حجاریانی-بورژوازی دست بالا را داردو بالاخره پاسیفیسم وخانه نشینی  نمونه هایی از این نظرات است.

در آن زمان فقط کورش مدرسی بود که رهبر ونماینده این نظرات بود ودیگران فقط از کورش حمایت میکردند وبه حمید تقوایی وحزبش لعنت میفرستادند. کورش از نظر اینان نماینده واقعی خط منصور حکمت بود وحمید تقوایی نماینده چپ سنتی. هیچکدام از منشعبین خط مستقلی نداشتند. همه متفق القول بودند که حکمتیست هستند وبه رهبری کورش مدرسی به دنبال انقلاب فقط کارگری میروند واز “پوپولیسم” حمید تقوایی بیزارند.

خط کورش مدرسی در یک کلام وحداقل کوتاه مدت این بود که انقلابی در کار نیست. وحالا حالا ها باید فعالیتی نکرد ومنتظر آینده بود وفقط باید کارگران را کم کم آگاه کرد تا روزی که انقلاب کارگری فرا میرسد.

در عمل حزب جدید تا اطلاع ثانوی خانه نشین شد. نه تظاهراتی بر علیه جمهوری اسلامی سازماندهی شد. نه جنبش زنانی در کار بود. نه سازمان جوانانی قرار بود کسی را تهییج وسازماندهی کند. بالاخره هیچ فعالیت ملموس سیاسی از حزب جدید در کار نبود. چرا؟ چون انقلابی در کار نبود. فعلا بورژوازی دست بالا داشت وباید نیروها را حفظ میکردند (در خانه) برای روز مبادا(“انقلاب کارگری”).

کم کم واقعیتها جلوی چشم همگان در جامعه قرار گرفت. بقول منصور حکمت باید انقلاب وخیزش توده ها وکارگران را فرض گرفت. جنبش انقلابی سال ۸۸ شروع شد. میلیونها نفر فقط در طهران به خیابانها ریختند وخواهان سرنگونی حکومت اسلامی شدند. کورش مدرسی برای اینکه به تزهای چند سال قبلش خدشه ای وارد نشود اعلام کرد که این اسمش انقلاب نیست. اسمش ارتجاع است : مردم به خیابان نیامده اند چون مخالف حکومت اسلامی هستند، بلکه به خیابان آمده اند چون طرفدار حکومت اسلامی هستند.  تمام سعی وکوشش این بود که مردم را هر چه زودتر به خانه هایشان برگرداند..کورش مدرسی در یکی از پیامهایش از تلویزیون شهرام همایون خطاب به مردم گفت : مردم وکارگران این جنبش ما نیست. به خانه هایتان برگردید. بعد از اینکه انقلاب شکست خورد ،کورش مدرسی در یک مقاله حزب کمونیست کارگری وحمید تقوایی را به باد سخره گرفت وخوشحال از اینکه انقلاب شکست خورد وتزش درست از آب در آمد.

اما چند ماهی نگذشت که انقلابات خاورمیانه یکی بعد از دیگری آغازیدن گرفت. در مصر مردم اعلام کردند که محرک اصلی انقلابشان انقلاب ۸۸ ایران بود. کورش مجبور شد از انقلاب مصر حمایت کند( چون کارگری بود) ومثل انقلاب ۵۷ و۸۸ ایران اسلام درش دخالتی نداشت. اما کورش انقلابات دیگر منطقه را قبول نداشت وهمه را مثل انقلابهای ایران ارتجاعی ارزیابی کرد ومیکند.

واقعیت انقلاب در ایران ومنطقه دیگر برای هر نا باوری این امر را مسلم کرد که منطقه و ایران روی آتشفشان انقلاب قرار گرفته وگریزی از آن نیست..این بود که شکاف در فرقه حکمتیست نمایان شد. بالاخره این دوستان در این فرقه مثل همه مردم دنیا عقل وچشم داشتند ومیتوانستند واقعیتهای عینی را مشاهده کنند.

این بود که جداییها وانشعابات تک تک وگروهی از فرقه صورت گرفت ودر نهایت به یک انشعاب بزرگ منجر شد .

صداقت درتز وعمل

بطور کلی آنچه کورش مدرسی به آن اعتقاد داشت در عمل پیاده اش کرد. کورش معتقد بود انقلابی در کار نیست والان هم معتقد است انقلابی در چند سال اخیر وجود نداشته وخودش دارد کار آکادمیک خودرا (ترجمه آثار مارکسیستی – تاریخ ایران –تاریخ انقلاب ۵۷-تاریخ انقلاب روسیه وغیره)  به جلو میبرد..مثلا در سخنرانی انقلاب ۵۷، کورش به این نتیجه رسیده که انقلاب ۵۷ یک انقلاب اسلامی، معلوم از حتی دهها سال قبل بود وربطی به کمونیستها  وانقلابیون نداشت ونمیتوانست داشته باشد( بخاطر خصلت اسلامیش).

هم از این رو، کورش معتقد است اگر انقلاب وقیامی این روزها در ایران وخاورمیانه در گیرد ، چون هنوز کارگران وکمونیستها آمادگی ندارند بناچار این انقلاب یک انقلاب غیر کارگری وغیر کمونیستی است ومتعلق به جناحهای مختلف بورژوازی میباشد. پس نبایست مثل انقلاب ۵۷ خودمان را فریب دهیم وبهتر است چون ضعیف هستیم ، فعلا کاری به این انقلابات نداشته باشیم.. در یک کلام این انقلابات مربوط به کارگران وکمونیستها نیست. هنوز زمان انقلاب ما فرا نرسیده. هنوز نوبت کمونیستها نیست.

کورش معتقد است : اگر قرار است انقلابی شود باید دهها سال در ایران کار فرهنگی(پرولتری) شود ، وکورش از چند سال قبل دارد به این وظیفه خطیر همت میگذارد.

در بررسی انقلاب ۵۷، کورش یک دلیل اصلی محتوم به شکست خوردن انقلاب ، حتی ده سال قبل از آن را، فرهنگ اسلامی کارگران وتوده ها ارزیابی میکند. ومعتقد است که توده ها هنوز از نظر فرهنگی ربطی به پرولتاریای شهری نداشتند وبیشتر فرهنگ اسلامی از دهات جدا شده را باخود حمل میکردند( به سرمایه دار میگفتند ارباب) . انقلاب محتوم به شکست بود چون فرهنگ پرولتری در جامعه وجود نداشت وفرهنگ همه اش اسلامی بود وبناچار انقلاب اسلامی شد( این را مقایسه کنید با نظر منصور حکمت از انقلاب ۵۷ – این را مقایسه کنید با بیش از ۹۰% جامعه روستایی دوران سوسیالیزم لنین).

ازاین بحث ونتیجه کورش میتوان پی برد که چرا کورش حداقل بعد از سال ۲۰۰۲ دیگر اعتقادی به انقلاب نداشت. حتی اگر منصور حکمت زنده هم میماند دیر یا زود کورش بایستی از حزب جدا میشد.

 کورش معتقد بود که انقلابی در کار نیست چون فرهنگ پرولتری را در جامعه نمیدید و معتقد بود که هنوز پرولتاریای ایران بسیار ضعیف است واصلا نمیشود نامش را کارگر گذاشت چون هنوز با هزار بند به اسلام ورژیم وابسته است (بیچاره منصور حکمت که ازاین امر خیلی ساده بیخبر بود) . وتمام کمونیستها واز جمله کمونیست کارگری را بی ربط به کارگر وانقلاب کارگری وکمونیست میدانست. کورش دارد به راهش ادامه میدهد.

حکمتیستهای بریده شده از کورش مدرسی

تا آنجا که من بیاد دارم سکان دار اصلی خط حکمتیستها از سال ۲۰۰۴ خود کورش بود وکس دیگری ادعای اصلی این تز را نداشت ویا اگر داشت خودرا از جنس کورش میدانست وکورش را رهبر نظری خود میپنداشت.

اما امروزه همه حکمتیستهای جدا شده مدعی هستند که خودشان از اول ذاتا حکمتیست بوده اند. ما میبینیم که در حزب جدید حکمتیست –غیر کورشی ، دهها تئوریسین حکمتیست پیدا شده که همگی ادعا میکنند که خودشان از روز ازل حکمتیست بوده واخیرا کورش مدرسی به آنان خیانت کرده  واز حکمتیست (مدرسیزم) عدول کرده .

بطوریکه حتی علی جوادی وتقریبا تمامی محفلش مدعی هستند که آنها هم قبل از سال ۲۰۰۲ حکمتیست بوده ، ولی حمید تقوایی اینان را اغفال میکرده .

آینده حکمتیستهای بریده از مدرسی

این حزب جدید نمیتواند دراز مدت خودرا سازماندهی ومتشکل کند. بدلیل اینکه آن چسب وسیریش کورش مدرسی برای چسباندن این تشکل دیگر در میان نیست. فرقه حکمتیست بدون کورش مدرسی یعنی یک تشکل پا در هوا که هر کس دارد ساز حکمتیست “انقلابی” خودش را میزند. هرکس حکمتیست را از ظن خودش تعریف میکند ومیخواهد پیاده اش کند. مثل خانه کلنگی میماند که ۴۰ معمار،مهندس وبنا میخواهند درش خانه ای بسازند ، اما معمار ومهندس اصلی اش که این خانه را قرار بود بسازد ،غایب ومشغول خراب کردن خانه دیگری است، وهر کسی خودرا معمار وسازنده این خانه ویران شده میداند.

چاره چیست؟

حزب کمونیست کارگری از همان زمان انشعاب، خط ضد انقلابی کورش مدرسی را میدید وبهمه اخطار داد که این حداقل یک خط پاسیفیستی با اهتزاز پرچم سفید است. حمید تقوایی همچون منصور حکمت معتقد بود که دوران انقلابات پرولتری است وباید هر بیشتر وزودتر برای آن خودرا آماده کرد. ممکن است کسی از حمید تقوایی ویا هرکس دیگر در این حزب خوشش نیاید. مهم نیست. اما اگر کسی طرفدار انقلاب وآینده انسانیت است باید خودش را با این حزب تداعی کند. این حزب همه آنانی است که میخواهند این دنیای وارونه را عوض کنند. به حزب خودتان بپیوندید.